به گزارش مشرق به نقل از جوان، تمامی ادیان در زمان خود، دینی نوظهور تلقی میشدند: «مسیحیت، زرتشت، اسلام، متودیسم و...» خصوصیت ویژهای که در ادیان نوظهور معاصر وجود دارد و آنها را از ادیان سنتی جدا میسازد، تکثر، تنوع و التقاطگرایی شدیدی است که در میان آنها یافت میشود. اولین موج ظهور فِرق جدید در غرب، نظیر «بیداریهای بزرگ» در امريكا یا آیینهایی نظیر «علم مسیحی»، «شهود یهوه» و «مورمونها» که در قرن نوزدهم میلادی ظهور یافتند، تقریباً همگی مشترکاتی با سنت یهودی- مسیحی داشتند، اما در موج جدیدتر، اول؛ به ادیان غیرابراهیمی نظیر هندوییزم، بودیزم و شینتو تمایل و تشابه فراوان نشان دادهاند و دوم؛ ترکیبی التقاطی از ادیان رسمی، مفاهیم اومانیستی و سایکولوژیک، در قالبی تجربهگرایانه مهیا ساختهاند. افزون بر این، جامعهشناسان دین، از نوعی ادیان بسیار جدید نیز یاد کردهاند که خصوصیت فروکاهشی دین در آنها بسیار ملموستر و مشهودتر است و به طور کلی سیری نزولی در ادیان جدید دیده میشود:
۱ـ از وحی لایتغیر الهی به دینی چونان عناصر معنوی و تجربی
۲ ـ از این دین معنوی فروکاسته به دین معنوی معطوف به غایات اومانیستی
۳ ـ از دین اومانیستی به دین مصرفی عرضه شده در بازار دینی
۴ ـ از بازار دینی به دینی مانند ابزاری معطوف به اهداف اقتصادی دون پایه.
در جامعه ایران نیز برخی از روشنفکران، خواسته یا ناخواسته در همین راه گام برداشتهاند و در واقع با دین و خدا به جنگ برخاستهاند. میراث پیامبران الهی حذف «دنیاگرایی» بود، اما در عصر جدید، پیامبران «این جهانیگری» به دنبال حذف خدا و دین از شئون دنیوی بودند تا سکولاریسم و «این جهانیگرایی» بر حیات جمعی آدمی چیره شود و قلمرو حضور دین و معنویت، محدود به حوزه خصوصی و آخرت شود، اما هماکنون موج سوم مخالفت با خدا در حال شکلگیری است، موجی که همچون کف روی آب است و سودای حذف خدا و دین از معنویت و سکولاریزاسیون امر آخرت را در سر میپروراند.
روشنفکرنمایان دینی کشورمان از جمله «سروش، ملکیان و کدیور»، در واقع به جنگ با خدا برخاستهاند و نشان این مدعا نیز، ادعاهای خود ایشان است. ادعاهایی مبنی بر «دین سکولار»، «سکولاریسم دینی»، «معنا منهای خدا»، «معنویت بلا دیانت»، «معنویان بیدین» و... این روشنفکرنمایان به جای اینکه به دنبال رفع مشکلات معرفتی مردم باشند، اول حیات آدمی را تا حد زیست حیوانی فروکاستند و تمامی همت بشر را مصروف شکم و شهوات معرفی کردند و سپس معنویت و دیانت را تا حد احساسات روانشناختی و حالات درونی، بریده از مبدأ، معاد و فارغ از هستی بخش و معنابخش جهان، فرو میکاهند.
«معنویت» و طرح آن در ایران
«عبدالکریم سروش» با ترویج نسبیت معرفتی، پلورالیسم دینی، تجربه دینی، ضدیت با اسلام فقاهتی و مرجعیت مدار، اخلاق نسبی، مخالفت با جهاد و شهادت، طرد حجیت دین، نفی دین در دنیای مدرن و. . . دقیقاً همان مدعاهای مروجان عرفانها و معنویتهای نوظهور را مطرح ساخت و راه را برای روشنفکران بعد از خود، باز کرد. «مصطفی ملکیان» در پروژه عقلانیت و معنویت خود گفته است که معنویت یعنی احساس آرامش، شادی، امید و رضایت باطن داشتن و با درون خود کشمکش نداشتن. وی همچنین اظهار داشته است که دین و معنویت دو پدیده متعارض و متغایرند و شرط معنویت تعلق خاطر داشتن به یک دین و مذهب خاص نیست، بلکه معنویت از نظر تعلق خاطر و عدم تعلق خاطر به یک دین خاص، بیاقتضا و لا بشرط است.
شاخصه بسیار اصلی معنویت، فاصله گرفتن از ادیان سنتی در اموری همچون تفاسیر آزاد متون دینی و خالی شدن از مناسک و شعائر است. خالی شدن ادیان مبتنی بر معنویت جدید، از محوریت وحی و اتوریته فوق بشری، موجب آن میشود که انواع «معنویت»، بیاندازه متکثر و غیرمشابه شود، به گونهای که مفهوم «معنویت» همچون مثالی که ویتگنشتاین به کار میبرد یعنی «بازی» و جز با «شباهت خانوادگی»، قابل بازشناسی نخواهد بود. به ظاهر همین امر است که جناب ملکیان را وامیدارد تا تعریفی کارکردی از «معنویت» ارائه دهد: «ما معنویت را بر اساس فونکسیون آن اینگونه تعریف میکنیم: فرآیندی که فرآورده آن، کمترین درد و رنج ممکن باشد.»
افزون بر غایتی که بنا به اعتقاد ملکیان، عبارت است از کاستن درد و رنج انسان، نه بار یافتن به عبودیت و تهی گشتن از انیت و انانیت، بدایت معنویت نیز ناظر به انسان است. انسان روشنگری شده و غوطهور در نگرش اومانیستی، آغاز پروژه «معنویت» را نه در خارج، بلکه در درون فرد انسانی میجوید. «معنویت»، دیانتی است در خدمت بشر، نه آنکه بشر در خدمت معنویت باشد. «معنویت» تا آنجا معتبر، قابل احترام و لازمالاطاعه است که فرد انسانی، آن را خادم و نه سر بار و مزاحم خویش بیابد. صبغه اومانیستی «معنویت»، کاملاً غالب است و بنابراین معنویتهای نوظهور «مادیگرایی معنوی» است و شاخصه اصلی آنها، تقویت نوعی خودمحوری به وسیله تکنیکهای معنوی است.
مصطفی ملکیان اولین بحث را که به طور رسمی گفتمان معنویت را شکل داد، آغاز کرد و «اسلام معنوی»، اصطلاحی که از سوی «محسن کدیور» در سال ۱۳۸۰ به کار رفت، کاربردی متأخر بود. پیشتر از او، مصطفی ملکیان با پیگیری آنچه خود، آن را «پروژه عقلانیت و معنویت» میخواند، از اواسط دهه ۷۰، جایگزینی «معنویت» به جای دین را مطرح ساخته بود و پیش از این نیز، بحث صرطهای مستقیم (پلورالیسم) و تجربه نبوی (تجربه دینی) که از سوی عبدالکریم سروش مطرح شده بود، راه را برای ادعاهای تناقضآمیز و پیامبرگونه معنویتهای نوظهور باز کرده بود. هر چند ملکیان از «معنویت»، به شدت حمایت کرده است، ولی سخنی از «اسلام معنوی» به میان نیاورده است، شاید به این دلیل که در معنویت ملکیان، چندان تمایزی میان ادیان مختلف باقی نمیماند. پروژه معنویت ملکیان و کدیور، یک نقطه اساسی و جوهری مشترک دارند: «تشدیدزدایی از دین».
محسن کدیور «رها کردن اسلام از آن دسته احکامی که مصلحتشان منقضی شده و تنها قالب، ظاهر و صورتشان باقی مانده و دیگر، وصول به اهداف و غایات متعالی دین را تأمین نمیکنند و تأکید مضاعف بر غایت، محتوا و مغز تعالیم دینی» را کار مشترک عالمان دین و اسلامشناسان بصیر دانسته است. وی پذیرفته است که این روند، سبب «کوچکتر شدن قلمرو دین» ميشود و ضرورت پیگیری این روند را در تناقضی میجوید که مفاهیم دینی با یافتههای عصر مدرنیته پیدا کردهاند. او معتقد است: «آرام آرام دستاوردهای تمدن جدید و محصولات مدرنیته به عرف زمانه و به اصطلاح فنیتر، به سیره عقلای این دوران تبدیل شده است» و همین سیره عقلا است، که باید گزارههای دینی متعارض با آن به صورتی حل شود.
مصطفی ملکیان معتقد است که باید امروزه فهم سنتی از دین تاریخی را کنار نهاد و به معنویت رو آورد. به تعریف وی، «معنویت یعنی دین عقلانیت یافته و عقلانی شده»؛ معنویت ملکیان، غیرتعبدی، تجربهگرا و غیرمبتنی بر مابعدالطبیعه و فاقد شخصیتهای مقدس و امور مقطعی و محلی است. در مقایسه این مفهوم از معنویت با اسلام معنوی کدیور، آشکار میشود که به رغم اشتراک در تشدیدزدایی از دین (به شرحی که گذشت)، تفاوتهایی جدی در میزان این تشدیدزدایی میان آن دو وجود دارد. محسن کدیور با مد نظر قرار دادن نوعی روتوش دین برای سازگار ساختن آن با مدرنیته، این پروژه را در حوزه فقه، آن هم تنها در بخش احکام معاملی، محدود و محصور ساخته است؛ حال آنکه مصطفی ملکیان، آن را به تمام ابعاد دین، از مبانی متافیزیکی گرفته تا روح تعبد، برکشانده است.