به گزارش مشرق، حسام آبنوس، خبرنگار حوزه کتاب خبرگزاری فارس نوشت: «رمانی که حال و هوای تاریخی دارد و مخاطب با خواندن این رمان با فضای حاکم بر زمان متوکل و ظلمهای او و وضعیت خفقانآور شیعیان آن زمان آشنا میشود.» این بخشی از توصیفی است که ناشر در زمان انتشار کتاب برای رسانهها ارسال کرده بود تا از منتشر شدن این کتاب خبر بدهد.
*کدام خفقان؟ مقصر ماموران خلیفه بودند!
شاید برای کسانی که علاقهمند به خواندن این قبیل رمانها هستند، خواندن این چند جمله عامل مهمی در انتخاب کردن یک اثر باشد، ولی چیزی که در رمان با آن روبهرو میشوند، هیچ قرابتی با توصیف ناشر ندارد.
رمانی ۱۵۰ صفحهای که سعید محمدی آن را نوشته بر اساس یک کرامت از امام هادی (ع) دست به خلق اثر زده است. اما چیزی که در این اثر نمیتوان از آن سراغ گرفت نشان دادن فضای خفقانآور شیعیان در دوره متوکل عباسی است. شاید نویسنده مرادش از نشان دادن را در ذکر چند مورد از بگیر و ببندهای ماموران خلیفه میداند که در پایان دیدیم که خود خلیفه، یوسف را امان داد و ماموران روسیاه شدند!
از این حیث حتی میتوان نتیجه گرفت که متوکل شخصیت ظالمی هم نبوده و این تصویری بوده که علویان و اطرافیان از او ساخته بودند و مامورانش به نام خلیفه دست به جنایت میزدند. در واقع این برداشتی است که میتوان از پایانبندی اثر داشت و خواننده را در موقعیت چنین برداشتی هم قرار میدهد.
حتی خواننده در جریان مصیبتهای مردم کوچه و بازار قرار نمیگیرد و افرادی که در قصه هستند، بیشتر مانند مانکن بدون واکنش هستند و از این منظر داستان بازتابدهنده فضای روزگار نیست!
*یک تفریق ساده!
نویسنده در ابتدای داستان از تاریخ ۲۴۴ هجری قمری حرف میزند که در آن نوزادی متولد میشود، اما در پایان داستان سخن از سال ۲۶۰ هجری است که همان نوزاد ۱۸ ساله شده است. با یک تفریق ساده میتوان به عدد ۱۶ رسید ولی روشن نیست چطور شخصیت «محمد» دو سال از تاریخی که در آن به دنیا آمده، بزرگتر است!
این نشان میدهد نویسنده احتمالا عجله زیادی برای انتشار داشته و ویراستار احتمالی کتاب هم دقت زیادی در ویرایش کتاب از خودش نشان نداده است.
*بختآزمایی خواندن
داستان بدون فراز و فرود پیش میرود و خواننده از اواسط کار بابت این یکنواختی خسته میشود. کلماتی که بار توصیفی ندارند و تنها گوینده موقعیتها هستند و خبری از نشان دادن موقعیتها و اتفاقات نیست. بارش باران در بخشهای ابتدایی هیچ حس و حالی ندارد و حتی آزاردهنده نیز نیست. این یکدستی به قدری آزاردهنده است که میتواند سبب شود خواننده قید به انتها رساندن کتاب را از اواسط کار بزند و وقتش را برای خواندن اثر دیگری اختصاص دهد. آن هم در شرایطی که قیمت کتابها عجیب وغریب شده، خریدن یک کتاب که تجربه مثبتی در ذهن خواننده ثبت نکند، میتواند ریسک بزرگی باشد و برای مخاطب مانند شرکت در یک مسابقه بختآزمایی است.
شخصیتهایی که در داستان وارد میشوند، جز اسامی هیچ چیز اضافه دیگری ندارند و بر همین اساس خواننده حتی نمیتواند آنها را به ذهن بسپارد.
علاوه بر این نویسنده کوشش نمیکند کمی خواننده را در جریان ماجرای اسامی رومی داستان و اتفاقاتی که سبب پناهنده شدن شخصیت یوسف به دامن امام معصوم (ع) شده بگذارد و توقع دارد خوانندهاش در جریان تاریخ باشد. در حالی که وقتی رمان مینویسیم در واقع در حال خلق جهان هستیم و باید خودمان به جزئیات آن هم توجه کنیم و خواننده را چون کوری بیدست و پا در جهان داستان رها نکنیم.
*یک نمونه ناموفق
خواننده در «نذر نصرانی» با گونه پرمناقشهای به نام داستان دینی روبهرو است، ولی این تنها اسمی است که برخی حتی وجودش را نیز برنمیتابند و باید گفت محمدی نازلترین نمونه این گونه را خلق کرده است. اثری بدون فراز و فرود داستانی و پیچیدگی در قصه و شخصیتهایی چندلایه! حتی اتفاقات داستان بهقدری باور ناپذیر است که خواننده میداند یوسف باید به مقصد برسد؛ چون در ابتدای داستان خواندهایم که او صاحب فرزندی شده که او را «محمد» نامیده است. نویسنده به تمهیدی که برای شروع داستانش به کار برده دست خود را رو کرده و در چنین مواقعی انتظار میرود که نویسنده در ادامه با هنر داستاننویسیاش خواننده را پای کتابش نگه دارد. اما در این کتاب خواننده میداند که پایان داستان خوش است و نویسنده تلاشی برای گرفتار کردن ذهن خواننده نمیکند.
در مجموع، رمان «نذر نصرانی» اثر سعید محمدی که نشر کتابستان معرفت آن را منتشر کرده، حرف زیادی برای گفتن ندارد و خواننده بابت انتخابش پشیمان خواهد شد.