در موضوع تحریم آمریکا‎یی‎ها اشتباه کردند. آمریکا اخیرا برای ایرانی‎ها با 500 هزار دلار سرمایه‎گذاری کارت سبز صادر می‎کند و وقتی کارت سبز گرفتی با خود آمریکا هم می‎توانی مراوده پولی داشته باشی.

به گزارش مشرق، نمی‎توان از تجارت ایران سخن گفت و نام اسدالله عسگراولادی را از قلم انداخت. وی که به تازگی 78 ساله شده و فقط چند روز از سالگرد تولدش می‎گذرد، از 19 سالگی، رسما وارد بازار کار شده و سوژه مناسبی برای بررسی تاریخ تجارت 33 ساله انقلاب و بلکه بررسی 55 سال تجارب تجارت سلطان خشکبار ایران است. عسگراولادی معتقد است درباره تجارت زیره سبز به اجتهاد رسیده است.
به نوشته جهان، او هیچ‎گاه در بیمارستانی بستری نشده و هنوز احساس کهولت سن نمی‎کند. این گفت‎وگو در میانه، به بحث رابطه فلسفی بین معنویت و تجارت رسید و عسگراولادی در آن برخی رموز موفقیت در زندگی اقتصادی‎اش را بازگو كرد.
گفت‎وگو با تاجر و صادرکننده موفق ایران و رییس اتاق (تجاری) ایران و چین، آن‎قدر جذاب هست که خواندن آن را توصیه کنیم.

چه شد که به دنیای تجارت و بازرگانی وارد شدید؟
از نوجوانی، یعنی آن زمان که 15 تا 17 سالم بود، خرید و فروش را دوست داشتم و بسیار علاقه‎مند بودم که وارد تجارت شوم؛ اما نه تجربه لازم و نه سرمایه کافی داشتم. به همین سبب، به یکی از شرکت‎‎هایی رفتم که کار صادرات می‎کرد. صاحب آن عبدالله توسلی از تجار بزرگ آن زمان تهران و از معتمدان بازار بود. در حوزه حبوبات و خشکبار کار می‎کرد. بعد کارگاه سالامبورسازی باز کرد و در این اواخر سالامبور صادر ميكرد.

 کار شما چه بود؟
تجربه دوره نوجوانی را از کار با ایشان آموختم. کار ایشان تجارت بود. در ابتدا تجارتش با شهر‎های مختلف ایران بود؛ به این صورت که از شهر‎های مختلف، حبوبات، خشکبار و کالا‎های مصرفی پیش ایشان به امانت می‎گذاشتند و ایشان می‎فروختند. من هم در ابتدا به‎عنوان تحصیلدار کار می‎کردم. تحصیلدار کسی است که می‎رود مطالبات تاجر را وصول می‎کند. با توجه به علاقه‎مندی که به‎کار داشتم، آن را به‎خوبی آموختم و خیلی زود از آن شرکت بیرون آمدم تا برای خودم کار کنم.

 پس مستقل شدید؟ آن زمان چند ساله بوديد؟

بله، مستقل شدم؛ 19 سالم بود که به فکر استقلال افتادم و در 20 سالگی مستقل شدم و تجارت را آغاز کردم.

چه نوع تجارتی؟

از آغاز کار تجارت، صادرات را انتخاب کردم. من به‎خوبی کار صادرات را نزد مرحوم توسلی آموخته بودم و باتوجه به این‎که تحصیلدار بودم، کم و کیف مسایل صادراتی، فاکتور‎های صادراتی، وصول ارز، اعتبارات اسنادی، حمل و نقل و همه کار‎های جنبی صادراتی را می‎شناختم.

 به‎طور رسمی تجارت حرفه‎ای شما از چه سالی آغاز شد؟

تجارت شخصی‎ام را سال 1334 شروع کردم. در ابتدا، یکی دو سال کار داخلی می‎کردم؛ یعنی، در بازار‎های ایران خرید و فروش می‎کردم، چون هنوز سرمایه کافی برای صادرات نداشتم. علاوه بر این برای ورود به حوزه صادرات، سعی کردم با زبان انگلیسی آشنا شوم. بنابراین در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران به تحصیل در رشته زبان‎ انگلیسی پرداختم. هم‎زمان، زبان روسی را هم خواندم. پس از دریافت لیسانس زبان به‎دنبال رشته اقتصادرفتم. فرصت‎‎های بیکاری‎ام را در کلاس اقتصاد می‎نشستم و به این ترتیب در سال 1341 در هر دو رشته زبان و اقتصاد فارغ‎التحصیل شدم.

 از آغاز تجارت رسمی خود نگفتید.

سال 1334کارت بازرگانی شخصی گرفتم و در سال 1336 شرکت صادراتی «حساس» را ثبت كردم و کارت گرفتم. از زمانی که اداره ثبت شرکت‎‎ها شروع به فعالیت کرد، من هفت هزارمین نفری بودم که تجارت را با ثبت شرکت شروع کردم.

 تجارت در حوزه صادرات را با چه کالا‎هایی شروع کردید؟

علاقه وافری به تجارت در رشته تغذیه، مثل زیره سبز داشتم؛ دوستش داشتم اما نمی‎دانم چرا؟ در این رشته خیلی زحمت کشیدم و بزرگ‎ترین صادرکننده زیره سبز ایران بودم و به‎خاطر حجم عظیم صادراتی که داشتم، تعیین‎کننده نرخ در بازار بودم؛ اما چون در رشته زیره قانع نشدم، وارد حوزه خشکبار شدم. از سال 1338 رشته خشکبار را نیز به زیره سبز اضافه کردم و هنوز هم در همین رشته فعالیت می‎کنم. الان که 56 سال در صادرات این فرآورده سابقه دارم، به نوعی، در رشته زیره سبز به اجتهاد رسیده‎ام.

 در واقع نیم قرن صادرکننده زیره سبز دنیا هستید؟

هم بازار دنیا را می‎شناسم و هم خریداران دنیا مرا می‎شناسند.

 در همه این سال‎‎ها چه اصلی را برای حفظ بازار‎های صادراتی خود برگزیده‎اید؟

 در صادرات شعاری دارم با این عنوان که «تا آخرین کیلو مصرف در خانه‎‎های خریداران یا در قفسه‎‎های سوپرمارکت‎‎ها را ضامنم.» با این جمله سعی کردم کیفیت کارم و کالایی را که حمل می‎کنم، با بسته‎بندی بهتر از هر سال و فصل پیش ارائه کنم و البته توفیق هم پیدا کردم و گله‎مندی خریدارانم هم بسیار کم است. اگر خریداری هم از من گله کند، بلافاصله، شخصا به‎سراغ جنسی ميروم که حمل کرده‎ام و اگر حق با او باشد، خسارتش را جبران می‎کنم.

 هنوزم هم این روحیه را حفظ کرده‎اید؟ با این سن و سال برای شما حضور در بازار‎های صادراتی و بررسی کالا‎های صادراتی‎تان مشکل نیست؟

هنوز تعدادي خریدار با سابقه 40 تا 50 ساله دارم که تا زمانی كه من در بازار فروش این کالا هستم، حاضر نیستند از دیگری خرید کنند. خداوند هم کمکم کرده و در این رشته توفیق کامل دارم. به‎جرات می‎گویم در این مدت همه دفاتر 55 سال را دارم. در این دفاتر ضرر ندارم و سعی کردم بعد از آن‎که کارم را ادامه دادم هرگز به بانکی بدهکار نباشم. بنابراین از هیچ بانکی وام نمی‎گیرم و دوست هم ندارم وام بگیرم.

 پس اگر با کمبود مالی مواجه شويد، چگونه آن را برطرف می‎کنید؟

آن‎چه تنخواه خودم است، عمل می‎کنم و به‎واسطه آبرویی که در بازار دارم، به‎صورت اعتباری، چند ماهه خرید می‎کنم. من با بهره بانکی قهرم و حتی در جواب برخی بانک‎‎ها که می‎گویند اگر پول می‎خواهی به ما بگو، می‎گویم: اگر شما پول می‎خواهید، بگویید تا بدهم.

هنوز هم همان اسدالله عسگراولادی50 سال پیش هستم؛ هر روز 4.5صبح (نیم ساعت قبل از اذان صبح) بیدار می‎شوم. بعد از نماز مطالعه‎ام شروع می‎شود و اغلب، روزنامه هاي کیهان، اطلاعات، رسالت، همشهری، جام جم و دنیای اقتصاد را می‎خوانم.

چند ساله هستيد؟

77 ساله و از 15 اسفند، وارد 78 سالگی می‎شوم؛ اما یک شب هم بیمارستان نخوابیدم.
اخیرا هم می‎خواهم به‎خاطر کار در اتاق ایران و چین، زبان چینی یاد بگیرم.

 جوانانی هستند که می‎خواهند به حوزه تجارت وارد شوند. البته خیلی‎‎ها آمده‎اند ولی خودشان را درگیر اعتبارات بانکی کردند و وام‎‎های کلان گرفتند ولی به سر منزل مقصود نرسیدند. این جوانان چه باید بکنند؟

اشتباه است. به جوانان توصیه می‎کنم کلمه تجارت را تجزیه کنند؛ اگر هدفگیری کنند و جزو برنامه‎هایشان قرار بدهند، خوب است.

تجارت را این‎گونه باید تجزیه کرد:
ت: تجربه. تا ندانی شروعش نکن. به هر رشته از تجارت که بخواهی بروی باید دوستش داشته باشی، تجربه داشته باشی و درکار‎های عام باید صاحب تجربه باشی و مطالعه کنی.
ج: جرأت و جسارت داشته باشی. ریسک‎‎های حساب شده.
ا: اعتماد به‎نفس نداشته باشی، کارت بین زمین و آسمان می‎ماند.
ر: رأفت و مهربانی به طرف معامله‎ات؛ چه خریدار چه فروشنده. ستیز نکن و راه رأفت و مهربانی را در پیش بگیر. همیشه فکر کن حق با اوست، حتی اگر حق با او نباشد. ولی اگر می‎خواهی در تجارت بمانی حتی اگر به‎تو خلاف می‎گوید، فکر کن حق با اوست. با مهربانی بنشین و سعی کن او را متوجه كني که حق با او نیست. اما از این دریچه فکر کن که حق با اوست.
ت: توکل به خداوند. باید خدا را ناظر بر اعمالت بداني. کسی جز خدا ناظر نیست. در کارت صداقت داشته باش. به قولی که می‎دهی عمل کن تا فعل و قولت یکی باشد. این نظارت خداست. صبح که بیرون می‎آیی و با اهل خانه خداحافظی می‎کنی، فکر کن یکی دیگر هم هست که با تو خداحافظی می‎کند. او ناظر اعمالت است. و زمانی هم که برمی‎گردی اول به آن ناظر اعمالت پاسخگو باش. این‎که از صبح رفتم تا الان، چه کردم. این‎‎ها را روی کاغذ بیاور و ببین واقعا صداقت داشتی یا نه؟ خدا را ناظر اعمالت دانستی؟ حق کسی را ناحق نکردی؟ زور نگفتی؟ اجحاف نکردی؟ دروغ نگفتی؟ اگر صدقه را به‎موقع بدهی، به‎طور قطع، خدا هم به تو پس می‎دهد.

 اما جوانان می‎گویند پول و سرمایه نداریم تا کار کنیم.

سرمایه اولیه آبرو است. اگر آبرو کسب کنی و با صداقت عمل کنی، چیزی را که می‎خواهی خرید و فروش کنی می‎توانی نسیه بخری، با اعتباری که تاجر به تو می‎دهد نه بانک. بگذار بانک به‎سراغ تو بیاید. نرو التماس کن. وقتی می‎روی و به بانک التماس می‎کنی بهره‎اش را بالا می‎برد. در این میان، یک واسطه هم می‎خواهد که او هم سهم می‎خواهد. به این ترتیب بهره بانکی وام تو به 20 تا 25 درصد می‎رسد.

 شما هم نسیه خرید می‎کنید؟

من واقعا وام نمی‎گیرم و نسیه می‎خرم. گاهی پسته می‎خرم و می‎گویم دو ماه دیگر پولش را می‎دهم. یک اصل دیگر هم به مبتدی‎‎های تجارت توصیه می‎کنم. 60 سال پیش به یکی از کشور‎های صادراتی رفتم. پای یک ساختمان بلند 100 طبقه در نیویورک، مجسمه جان دیویس راکفلر را گذاشته بودند. سه کلمه پای این مجسمه نوشته بود. من، جان دیویس راکفلر، این بنا را ساختم و موفق شدم و توفیقم بر اساس این سه کلمه است که «زودتر از دیگران مطلع شدم، زودتر از دیگران تصمیم گرفتم و زودتر از دیگران، بدون فوت وقت، عمل کردم.»

هیچ‎گاه سعی نکن خریدارت را گول بزنی. اگر امروز کالا را فروختی و ضرر کردی، کیفیت را پایین نياور اين خطرناک‎ترین راه است. می‎توانی به خریدارت بگویی که ضرر می‎کنم و به‎جای این‎که 10 تن خریدی پنج تنش را ببر.

سعی کن اگر صادرکننده یا واردکننده‎ای، برای خودت برند دست و پا کنی. برند چیزی است که برای یک تاجر معروفیت و اعتبار می‎آورد.

 دیگر چه؟

 این‎که هرگز بدقولی نکن. اگر قول تحویل کالا در ماه ژانویه را می‎دهی، اول فوریه نگو نتوانستم. دلایل متقن بیاور. خریدار و سفارش‎دهنده کالا روی بازار مصرفش حساب باز کرده است. اگر هم واردکننده‎ای با فروشنده‎ات ستیز نکن، اجحاف هم نکن. اگر کالایت آمده و 10 درصد سود معمولی دارد، اما آن کالا در بازار کم است، سودت را روی 50 درصد نبر. تو خیال می‎کنی این‎جا سود کردی، ولی ناظر دیگری هم در بازار هست که محتسب است و آن خداست. بسته‎بندی هم موضوع مهمی است. اگر صادرکننده‎ای‎، بسته‎بندی مدنظر خریدار را رعایت کن. سعی کن به هر کشوری که صادر می‎کنی چند کلمه به زبان آن کشور روی بسته‎بندی‎ات بنویسی.

 صداقت يكي از پایه‎‎های اقتصادی شماست و آن را یک اصل می‎دانید. متأسفانه در بیشتر بازار‎های داخلی صداقت رعایت نمی‎شود. جوانانی که به این عرصه وارد شدهاند، درباره این بحث کمی بی‎اعتنا شده‎اند.

شما با صداقت به سه هدف می‎رسید؛ رضایت خداوند در صداقت است. با صداقت رضایت خریدار و خداوند را دارید. در صداقت کیفیت کالا را تغییر نمی‎دهید و ضرر نمی‎کنید. بسیاری کار‎ها را از آنرو انجام ميدهيم که به خدا اعتقاد نداریم. به ظاهر داریم ولی به باطن نداریم. من وجودم به‎گونه‎ای است که نمی‎توانم هیچ‎جا خداوند را ناظر بر اعمالم نبینم، هیچ‎گاه نمی‎توانم احترام به والدین را در زمان حیاتشان فراموش کنم.

 و حتما دعای آن‎ها همیشه پشت سرتان بوده که موفق بوده‎اید؟

بله. تاکنون 30 سفر حج رفته‎ام. با مادرم هم به سفر حج رفته بودم. دومین سفر مکه‎ام بود. وقتی از سفر حج با مادرم برگشتم، ايشان درخواست سفر کربلا کرد. در تهران خیلی کار داشتم. سال 1341 بود. به مادرم گفتم که کار دارم. گفت: دعایت می‎کنم.

از همه کارهایم صرف نظر کردم و مادرم را به کربلا بردم. وارد کربلا شدیم و بعد به کاظمین رفتیم. آن‎جا دو تا کیسه سوغاتی مادرم گم شد. می‎خواستم خبر گمشدن کیسه‎ها را به مادرم بدهم که مادرم گفت: کیسه من گم نمی‎شود، همین الان به در حرم موسی بن جعفر برو و بگو مادرم گفت کیسه‎هایم را بده.

جلوی حرم رفتم و سفارش مادرم را انجام دادم و برگشتم. چون تازه رسیده بودیم، برای گرفتن اتاق به مسافرخانه‎ای مراجعه کردیم که گفت اتاق نداریم و سفارش کرد به دو تا مسافرخانه جلوتر برویم و از قول او بگوییم به ما اتاق بدهد. به آن‎جا که رفتم تا اتاق بگیرم، دیدم کیسه‎ها آنجاست. مسافر دیگری که اشتبا‎ها کیسه‎‎های ما را برده بود، برای گرفتن اتاق به آن مسافرخانه رفته بود. مسافر نبود؛ اما کیسه‎ها را بیرون گذاشته بود تا صاحب مسافرخانه به‎دنبال صاحبش بگردد و آن را پیدا کند. به مادرم گفتم موسی بن جعفر کیسه‎ها را داد. وقتی ازدواج کردم، مادرم را پیش خودم آوردم. در ساختمانی که ساخته بودم، در گوشه دیگر حیاط، دو تا اتاق هم برای مادرم ساختم. هر چه از مغازه برای خانه خرید می‎کردم، به دو بسته قسمت می‎کردم و قبل از این‎که بسته خانه خودم را ببرم، بسته مادرم را می‎دادم؛ به‎طوری که وقتی گوشت می‎خریدم، قصاب فکر می‎کرد دو تا زن دارم.

تجار بسیاری را می‎شناسم که پس از ازدواج با همسرشان که هم سطح خودشان بوده و پس از مدتی که سرمایه‎ای به دست آورده و ثروتمند شده‎اند، آن همسر را دیگر به خانه‎شان راه نداده‎اند و با زن جوان‎تری ازدواج کرده‎اند.

آغاز بدبختی یک تاجر از زمانی است که زن خوب و اصیل و سالمش را که بزرگ‎ترین سرمایه زندگی هر فرد است، به‎خاطر پا به سن گذاشتن، کنار بگذارد.

 پدرم همیشه می‎گوید برخی افراد، پولدار که می‎شوند یا زن‎شان زشت می‎شود یا خانه‎شان تنگ.

همین است. به‎خاطر زنش، خانه‎اش تنگ می‎شود. زن به‎نظرش زشت می‎آید و به‎دنبال دختر جوان می‎رود. وقتی دختر جوان را گرفت، آغاز نزول ثروتش و آغاز ورشکستگی‎اش است. آغاز بدبختی و انواع بیماری است. کار کردن آبرو می‎خواهد. آبرو داشتی، پول هم داری.

 کار، آورده نقدی نمی‎خواهد؟

بله، حداقل آورده نقدی می‎خواهد. اگر می‎خواهی تجارت کنی با حداقل آورده باید دفتری بخری، تلفنی داشته باشی، هزینه یک سفر را داشته باشی و حتی برای یک معامله ات حالا در هر رشته‎ای که داری، سرمایه داشته باشی.

اما در بلندپروازی‎ها، انسان به این‎ها قانع نیست. اگر بخواهد از فلان کالا 10 تن بخرد، می‎گوید الان بازار این کالا خوب است، پس 100 تن می‎خرم و چون پول ندارد، به‎ قرض و قوله می‎افتد. به همه کسانی‎که دست‎‎ به کار تجارتاند، توصیه می‎کنم از تنخواه‎شان که بیش از یک هفتم است و 15 تا 20 درصد سرمايه می‎شود، به کسی نسیه ندهند ولو آدم خیلی خوبی باشد.
اگر وام گرفتيد، هیچ‎وقت پولش را به غیر از کاری که گرفتید، در جای دیگری هزینه نکنید. وام را برای هدفی که گرفتی هزینه کن و بلندپروازی نکن.

بهترین راه ورود به بازار‎های صادراتی این است که معلوم باشد رشته صادرات چیست. هرگز شاخه به شاخه نپریم. اگر دیدیم این رشته کساد است، رشته را عوض نکنیم. مقاومت کنیم تا دوباره اوج بگیرد.
 در واقع رویه دلال‎گونه را پیش نگیریم.
بله. بعد از تشخیص رشته از کشور‎های همسایه، بررسی کنیم این رشته در فهرست واردات کدام کشور همسایه است. ببیند آیا آن کالا در فهرست واردات آن کشور قرار دارد يا نه؛ پس از آن، همان سه توصیه‎ای را اجرا کند که راکفلر گفته بود.

پس تحریم مانع مطلق نیست؟

به هيچ وجه. تحریم در صادرات و واردات مانع نیست. در نقل و انتقال پول مانع است. برای این مشکل هم، هر کسی به فراخور حالش، راهی را پیدا می‎کند. راه‎‎های مختلفی هست. 30 کشور در دنیا با ما رابطه خوب دارند و به ما اجازه اقامت می‎دهند. حتی اروپایی‎هايي مثل ایتالیا، آلمان، اسپانیا، انگلیس و كشورهايي مانند کانادا، هند، مالزی، سنگاپور، هنگ کنگ، استرالیا و دبی به کسانی‎که آن‎جا سابقه دارند، اقامت می‎دهند. از این طرف، چین خیلی کم اقامت می‎دهد. مسقط و بحرین هم که با ما رابطه خوبي ندارند.

بنابراین هر کسی با آشنایی‎‎هایی که دارد برای نقل و انتقال پول باید اقامتی دست و پا کند تا بتواند حساب باز کند. در موضوع تحریم هم آمریکا‎یی‎ها اشتباه کردند. آمریکا اخیرا برای ایرانی‎ها با 500 هزار دلار سرمایه‎گذاری کارت سبز صادر می‎کند و وقتی کارت سبز گرفتی با خود آمریکا هم می‎توانی مراوده پولی داشته باشی. پس این‎جا مدیریت مهم است. با مدیریت است که تو ميفهمي چه کار باید بکنی که بتوانی هر تهدیدی را به فرصت تبدیل کنی.

 تحریم به چه معناست؟ اگر کسی بخواهد بر ما سلطه یابد و ما بخواهیم مانع شویم او متوسل به انواع حربه‎‎ها می‎شود که یکی از آن‎ها تحریم است. آمریکا می‎گوید شما نفت دارید، بفروشید و پولش را هم به ما بدهید و کالایتان را بخرید. من هم کالاهای شما را به کشور‎های عربی بدهم. دیگر چه می‎خواهید؟ اما ما در جواب می‎گوییم نه؛ می‎خواهیم روی پای خودمان بایستیم.

تحریم یکی از ابزار‎های سلطهگری است. از 25 میلیارد دلاری که قبل از انقلاب مبادله تجاری داشتیم، 20 درصد به آمریکا می‎رسید. الان می‎گوید آن 5 میلیارد دلاری که از من می‎خریدی، کو؟ دوباره برگرد و بخر. ما در جواب می‎گوییم تو اخم کردی و ما اخم تو را با لبخند سایر کشور‎ها معاوضه کردیم. تقریبا پنج سال پیش، دست‎کم 80 میلیارد دلار ذخیره ایرانی‎ها در آلمان بود. این وسط چه کسی ضرر کرد؟ خودشان متضرر شدند و حالا هم پشیمان شدند اما فشار‎های بین‎المللی نمی‎گذارد به پشیمانی‎شان عمل کنند.

 چه باید می‎کردیم؟

باید بخش خصوصی را جلو می‎انداختیم تا می‎رفت و مشکل را حل می‎کرد؛ اما این کار را نکردیم. در این راه، ضعف‎‎های دولتی و مدیریتی داریم. چون مدیریت سیاسی شده است؛ در حالی‎که در اقتصاد مدیریت اقتصادي کارساز است، نه مديريت سياسي. اقتصاد مانند زنجیر است که همه حلقه‎‎های آن به هم وصل است. اگر بخواهیم با سیاست و مدیریت سیاسی اقتصاد را رهبری کنیم، شكست ميخوريم.

 پیشنهادتان برای مدیریت بازار ارز چیست؟

واقع بینانه اين است كه يك کمیسیون متخصص این بازار تشکیل دهیم؛ نه کمیسیونی که همه کارمند دولت و فرمایشی و دانشگاهی باشند. باید بازاریان باتجربه و مدیران صنایع باتجربه دور هم بنشینند و نرخ واقعی ارز را تعیین کنند. اکنون نرخ واقعی ارز ما چند است؟ این حرفی است که به هرکسی بگویی بدش می‎آید. این نیست که صبح به صبح در اتاقی دربسته تصمیم بگیری. زمانی که نرخ واقعی ارز تعیین شود، مدیریت کردن خیلی آسان است.

شورای گفت‎وگو نمی‎تواند این کار را انجام دهد؟

ضعیف است. در شورا، افرادی که از بخش‎‎های غیردولتی هستند (نمی‎خواهم به اتاق ایران انتقاد کنم) نمی‎دانند ارز چیست؟ برای این کار وزرای خوبی هستند؛ ولی طرف دیگر که می‎خواهد به آن‎ها مشورت بدهد، ضعیف است.

و اما بازار چین؛ آن را چگونه ارزیابی می‎کنید؟

ما یک مبادله 30 میلیارد دلاری با چین داریم که بیشتر صادرات است. صادراتمان 55 به 45 است. و به‎نفع ایران است. در سال قبل، از 31 میلیارد دلار تبادل تجاری، 16 میلیارد دلار صادرات و 5/14 میلیارد واردات داشتیم. در بخش صادرات، انرژی هم هست. امسال هم از 5/32 میلیارد، 18 میلیارد صادرات و 5/14 میلیارد واردات داشتیم. این کالا‎های کم کیفیت چینی که در بازار توزیع می‎شود، از مبادی ورودی رسمی نمی‎آید؛ چون در آن‎جا با استاندارد منطبق می‎شود و اجناسی که منطبق نیست، برمی‎گردد. آن‎ها از دریچه دیگری وارد می‎شود. آن‎جا اشکال دارد و در این سال‎ها، با تمام کوششی که برای جلوگیری از قاچاق کالا کردیم، موفق نشديم.