کد خبر 108867
تاریخ انتشار: ۱۶ فروردین ۱۳۹۱ - ۱۶:۳۴

در دوازدهمین دوره جشنواره مطبوعات ،وارد سالن روزنامه ها که شدم، در اولین گردش به چپ، چشمم به دکه دونبش روزنامه شرق افتاد. کسی رفته بود روی صندلی و به شیوه مارگیران! معرکه گرفته بود و برای مشتی جوان از اصلاحات و تاثیراتش بر ایران داد سخن می راند. جلوتر که رفتم متوجه شدم مرد میدان! کسی نیست جز "محمدابراهیم اصغرزاده". یکی از همان کسانی که سال 58 از دیوار لانه جاسوسی بالا رفتند و طی سال های بعد، حق و حقوق آن را چند هزار برابر در قدرت و مکنت دریافت کردند!

به گزارش خبرنگار سرویس وبلاگستان مشرق ، نویسنده وبلاگ خاطرات جبهه نوشت ، اردیبهشت سال 1384 بود و هشتمین انتخابات ریاست جمهوری در پیش. برخی کاندیداهای به اصطلاح اصلاح طلب، که درصدد بودند به هر طریق ممکن مسند قدرت را ترک نکنند، از هر فرصتی استفاده می کردند تا خود را مطرح کنند.

دوازدهمین دوره جشنواره مطبوعات در محل نمایشگاه های بین المللی تهران، بازار داغی شده بود برای کاندیداهایی که هنوز صلاحیت شان تایید هم نشده بود، تا از این بازار مکاره بهره ای ببرند.

وارد سالن روزنامه ها که شدم، در اولین گردش به چپ، چشمم به دکه دونبش روزنامه شرق افتاد. کسی رفته بود روی صندلی و به شیوه مارگیران! معرکه گرفته بود و برای مشتی جوان از اصلاحات و تاثیراتش بر ایران داد سخن می راند.
جلوتر که رفتم متوجه شدم مرد میدان! کسی نیست جز "محمدابراهیم اصغرزاده". یکی از همان کسانی که سال 58 از دیوار لانه جاسوسی بالا رفتند و طی سال های بعد، حق و حقوق آن را چند هزار برابر در قدرت و مکنت دریافت کردند!



اصغرزاده انقلابی در فتح لانه جاسوسی - نفر اول از راست



اصغرزاده و همسرش طاهره رضازاده نمایندگان مجلس ششم


ملک مدنی شهردار اسبق تهران


علی اکبر موسوی خوئینی در اوج انقلابی گری قبل از گریز به آمریکا

هرچه کردم نتوانستم طاقت بیاورم و خودم را نگه دارم. بچه هایم را کناری منتظر گذاشتم و از وسط جمع رفتم جلو. نگاهم که به چشمان ... اصغر زاده افتاد، تنم لرزید. همواره از روبه رو شدن با چنین نگاه های ... هراس داشته و می گریخته ام.

بدجوری معرکه گرفته بود و داد از بی عدالتی موجود، و عدالت و صلح جهانی که در سایه اصلاح طلبان بر عالم و آدم حکمفرما خواهد شد، سر می داد.

وسط حرفش رفتم و پس از سلام و علیکی با لبخند، بیچاره انگار در بالاترین سرعت به یکباره ترمز دستی اش را بکشی، در جا کپ کرد. جواب سلام را که داد، نگذاشتم دوباره سرعت بگیرد و بر سر موضع قبل نشیند. همان جا گفتم:
- آقای اصغر زاده حالتون که خوبه؟
- ممنون.
- حال خانمتون چطوره؟
- بله؟
- هیچی، جسارت نباشه، می خواستم بدونم همسر گرامی تون خانم "طاهره رضا زاده" همچنان با آقای "ملک مدنی" شهردار سابق تهران، مشغول صادرات نفت هستند که؟

بیچاره بدجوری جاخورد. انگار سوالی ناموسی کرده بودم. خب تقصیر خودشان است که پشت ناموسشان سنگر می گیرند!

آب دهانش را که قورط داد، سعی کرد خودش را کنترل کند و شروع کرد به شانتاژبازی:
- بفرمایید ... اینم از همون شایعه هایی که گفتم علیه ما درست می کنند.

باز پریدم وسط حرفش و گفتم:
- شایعه کدومه مرد حسابی؟ مگه خانم شما با آقای ملک مدنی شرکت صادرات نفت نداره؟ مگه اون روز که "علی اکبر موسوی خوئینی" مصاحبه کرد و گفت ملک مدنی میلیاردها تومان اموال بیت المال را در اختیار شخصی خود داره، تو نصفه شب به اون زنگ نزدی که اکبر تو داری به اصلاحات ضربه می زنی. فردا صبح مصاحبه کن و حرفت رو درباره ملک مدنی پس بگیر. راستی از شرکت روغن ... در شیراز چه خبر؟

این را که گفتم سرخ شد و به یکباره فکری به ذهنش رسید و با صدای بلندتر از قبل، گفت:
- بفرمایید. این هم شاهد زنده. من که گفتم اینها همه تلفن های مارو شنود می کنند، این خودش سند زنده.

خنده ام گرفت، گفتم:
- بشین بابا شنود کدومه. برو به اکبر موسوی خوئینی بگو حمید داودآبادی سلام رسوند و گفت مگه تو اون روز توی دفتر خودت توی ساختمون مجلس، سند ثبت شرکت صادرات نفت رو به نام طاهره رضا زاده و ملک مدنی نشون ندادی و گفتی مارو باش فکر می کردیم رفیقامون دلشون برای مردم می سوزه، نگو دارند مملکت رو غارت می کنند. و بعد هم قضیه تلفن تو رو که نصفه شب بهش زدی تعریف کرد. می خوای شماره اکبر رو بهت بدم؟

بدبخت واقعا کپ کرد. درجا خشکش زد. آرام آرام سرو صداها بلند شد و سوالات از او که این چه می گوید؟
تا آمد به خودش بجنبد، با لبخندی ملیح به او که نمی دانم عرقش از شرم بود یا ... دستی برایش تکان دادم و رفتم دنبال کار خودم.

متاسفانه "علی اکبر موسوی خوئینی" هم وقتی متوجه شد دوستان اصلاح طلبش فقط و فقط به فکر غارت بیت المال هستند، او هم از قافله عقب نماند و برای این که جلوی رفقایش کم نیاورد! همرنگ جماعت پست آنان شد و دلی از عزا درآورد! و حتی تندتر از اصغرزاده شد! و سرانجام سر از آغوش آمریکا درآورد.