گروه فرهنگی مشرق - كارهای مهدی آذریزدی یك فرق اساسی با بقیه داشت. این كه آذریزدی هیچ چیزی از خودش ننوشت. مهدی آذریزدی هرچه نوشت، بازنویسی ادبیات كهن ما بود. مجموعهای كه او با عنوان «قصههای خوب برای بچههای خوب» آماده كرد، بازنویسی قصههایی بود كه هم پدر و مادرها هم قبلا شنیده بودند.
به این متن توجه كنید: «چنین گوید جمعكنندۀ این كتاب پندها الامیر عنصرالمعالی كیكاووس بن اسكندر بن قابوس بن وشمگیر مولی امیرالمؤمنین، با فرزند خویش گیلانشاه.
بدان ای پسر كه من پیر شدم و ضعیفی و بینیرویی و بیتوشی بر من چیره شد و منشور عزل زندگانی از موی خویش بر روی خویش، كتابتی همیبینم كه این كتابت را دست چارهجویان ستردن نتواند. پس ای پسر، چون من نام خویش را در دایرۀ گذشتگان یافتم، روی چنان دیدم كه پیش از آن كه نامۀ عزل من رسد، نامهای دیگر در نكوهش روزگار و سازش كار و بیشبهرگی جستن از نیكنامی یاد كنم و تو را از آن بهره كنم بر موج مهر خویش، تا پیش از آن كه دست زمانه تو را نرم كند، تو خود به چشم عقل و سخن من نگری، فزونی یابی و نیكنامی در دو جهان.»
این شروع یكی از كتابهای معتبر و مهم فارسی در حوزۀ ادبیات كودك و نوجوان، یعنی «قابوسنامه» است كه مجموعهای است از داستانها و لطیفهها و حكایتهایی كه كسی به اسم عنصرالمعالی برای پسرش گیلانشاه نوشته. داستانهای كتاب هم انصافا خوب و درجه اول هستند و چیزی از آثار مطرح ادبیات كودك جهان كم ندارند. اما آیا میتوان یك متن خوب و عالی، ولی با این زبان قدیمی را به كسی توصیه كرد؟
وضعیت ادبیات كودك و نوجوان، تا همین اواخر همین بود. یك سری متن قدیمی عالی. عالی اما قدیمی. از آن نوعی كه هیچكس سراغش نمیرود. دیگر چی میماند؟ كتابهای درسی كه آنها هم هیچ كجا و هیچ وقت استقبال هیچ بچهای را همراه نداشته. دیگر؟ یك سری نمایشنامه و شعر و داستان بود كه در جو خفقان بعد از كودتای 28 مرداد، به زبان كودكان نوشته میشد، ولی مال كودكان نبود و فقط برای رد گم كردن با آن سبك نوشته میشد. دست آخر هم میماند آثار ترجمه از ادبیات اروپایی. باورش كمی مشكل است، اما در كل دهه 30 ، فقط 17 كتاب ایرانی برای كودكان نوشته و چاپ میشود. آمار كتابهای كودك ترجمه در آن دوره چقدر است؟ 217 تا.
دهه 40 را در ادبیات فارسی، دهۀ تحول به حساب میآورند. این تحول شامل حال ادبیات كودك هم شد. ادبیات كودك قدیم ما و كتابهایی نظیر «نصاب االصبیان» از سالها قبل، حدودا همزمان با شروع مشروطیت و مجلس و آموزش و پروش جدید به تدریج حذف شده بود. جایگزین درست و فراگیری هم به جایش نیامده بود. هرچه بود، ادبیات ترجمه و تصویرگریهای خارجی بود. اما در دههی 40 با چند اتفاق مثل تأسیس برخی نهادهای مربوط به امور فكری و هنری كودكان در ایران، یكباره رویكرد و توجهی به سمت ادبیات كودك پیدا شد.
بخشی از این توجه به خاطر همین نهادهای تازهتاسیس بود، بخشیاش به خاطر چند دهه آشنایی با ادبیات مدرن غربی و بخشیاش هم به خاطر جو سیاسی حاكم بر جامعه كه باعث میشد تا مبارزان علیه رژیم پهلوی حرفشان را نتوانند صاف و ساده بزنند؛ و برای انتقال حرف به روشهای جایگزین فكر كنند. یعنی آن موج ادبیات كودكی كه توی این دهه شكل گرفت، چند نوع داشت: یا كارهایی كه هنوز تقلید از ادبیات اروپا بود، یا آثاری كه سیاسی بودند و معنای رمزی توی دل آنها مهمتر از خود داستان بود و یا آثار سفارشی نهادهای مختلف.
این وسط، كارهای مهدی آذریزدی یك فرق اساسی با بقیه داشت. این كه آذریزدی هیچ چیزی از خودش ننوشت. مهدی آذریزدی هرچه نوشت، بازنویسی ادبیات كهن ما بود. مجموعهای كه او با عنوان «قصههای خوب برای بچههای خوب» آماده كرد، بازنویسی قصههایی بود كارآمد و بومی ایرانی بود. اول هر قصهای همان جمله آشنای «روزی بود و روزگاری بود» را گذاشت، هر قصهای را از شبكه تودرتوی قصهگویی كتابهای قدیم رها كرد، برایش نقطه شروع و پاین و اوج و فرود گذاشت، و در كنار همهی اینها قصه را به جای نثرهای قدیمی، با نثری متعلق به زمان و زمانه خودش، بازسازی و تعریف كرد.
مجموعهی هشت جلدی «قصههای خوب برای بچههای خوب» هركدام بازسازی یك كتاب كهن بود: جلد اول قصههای كلیله و دمنه، جلد دوم قصههای مرزباننامه، جلد سوم قصههای سندبادنامه و قابوسنامه (همان كه اول همین نوشته، نمونۀ متنش را آوردیم)، جلد چهارم قصههای مثنوی معنوی، جلد پنجم قصههای قرآن، جلد ششم قصههای شیخ عطار (یعنی قصههایی كه از مثنویهای عطار جدا شدهاند)، جلد هفتم قصههای گلستان و ملستان (كتابهایی كه به تقلید از گلستان سعدی نوشته شده) و جلد هشتم قصههای چهارده معصوم (ع) كه از كتابهای مختلفی جمع آوری شده است.
آذریزدی ایدهی نوشتن «قصههای خوب برای بچههای خوب» را از شغلش كه نمونهخوانی در یك بنگاه انتشاراتی بوده، آورده است. یك بار كه «كلیله و دمنه» را در چاپخانه نمونهخوانی میكرد، به نظرش رسید كاش یكی پیدا میشد كه قصههای این كتاب را به زبان سادهی امروزی بازنویسی كند. سال 1335 بود. پنج سال طول كشید تا خودش این كار را بكند. هی نوشت و خواند و خط زد و دوباره نوشت. سال 1340 نسخهی آماده شدهی كتاب را با خودش برد اتاق رییس.
مدیر هم بلافاصله سفارش 9 جلد دیگر را داده است. آذریزدی، تا آخر عمر فرصت نكرد بیشتر از 8 جلد از این كتاب را بنویسد. خودش علت را اینطور گفته: «مادرم به من میگفت اینهمه كه شب و روز میخوانی و مینویسی پولهایش كو؟ مادرم تقریبا درست میگفت. اگر از اول به همان كار رعیتی چسبیده بودم، خیلی بهتر زندگی میكردم. ولی حالا وضع زندگی من با كودكیام هیچ فرقی نكرده. شما میگویید فقیر. ولی در یزد، فقیر حرف خوبی نیست و یكجور متلك است. من چه آن روز و چه امروز، ندار هستم. اشكالی هم ندارد. ولی وقتی نمیتوانم كتاب بخرم یا مجبور میشوم كتابهایی را كه دوستشان دارم، بفروشم، خیلی ناراحت میشوم.»
مهدی آذریزدی، این مرد سادهی بسیارخوان، خودش اینطوری عمر را با غم به پایان برد، اما كاری كرد كه بچههای ما كتابهای خودمان را بخوانند و غصهای نداشته باشند. كتابهایی كه او نوشت، با بیشتر از 43 چاپ در صدر پرفروشهایند.
كتاب او همان چیزی بود كه دنبالش میگشتم
نكتهى دوم در مورد آقاى آذر يزدى است كه الآن اطلاع دادند ايشان در اين جلسه نشستهاند و ظاهراً بيمار هم بودند و با حال بيمارى زحمت كشيدهاند و آمدهاند. من چندى پيش در يك برنامهى تلويزيونى ديدم كه از ايشان تجليل كرده بودند. من با اينكه وقتم هم كم است، از وقتى تلويزيون را روشن كردم و ديدم كه از ايشان دارد تجليل مىشود، پاى آن برنامه نشستم، صحبتهاى خود ايشان را هم گوش كردم. ايشان در آنجا مىگفتند كه در طول آن سالهاى پيش از انقلاب هيچ كس كمترين تشكرى، تقديرى از اين مرد زحمتكش و خدوم نكرده. آن برنامه را كه من ديدم، نكتهاى در ذهنم بود و دلم خواست كه آن را يك وقتى به ايشان بگويم، فكر مىكردم ديگر امكان ندارد و عملى نيست؛ كجا حالا ما آقاى آذريزدى را زيارت كنيم! حالا تصادفاً امشب ايشان اينجا هستند. آن نكته اين است كه من خودم را از جهت رسيدگى به فرزندانم، بخشى مديون اين مرد و كتاب اين مرد مىدانم. آنوقتى كه كتاب ايشان درآمد- اول هم به نظرم دو جلد، سه جلد، تا آنوقتى كه من اطلاع پيدا كردم، از اين كتاب درآمده بود؛ «قصههاى خوب براى بچههاى خوب»- من رفتم تورق كردم. بچههاى ما داشتند به دوران مُراهقى- يعنى نزديكى به بلوغ- مىرسيدند، دوره هم دورهى طاغوت بود و همهى عوامل در جهت گمراهسازى ذهن و دل جوان حركت مىكرد. من دلم مىخواست چيزى باشد كه جوانهاى ما با او هدايت شوند و جاذبه هم داشته باشد. خب، كتاب خوب كه خيلى بود. بنده فهرست پيشنهادى كتاب مىنوشتم و بين جوانهاى دانشجو و دانشآموزهاى سطوح بالاى دبيرستانها پخش مىشد، اما براى بچههاى كوچك، دستمان خالى بود، تا اينكه كتاب ايشان را من پيدا كردم. نگاه كردم ديدم اين از جهات متعددى، از دو سه جهت، همان چيزى است كه من دنبالش مىگردم. به نظرم دو جلد يا سه جلد آن وقت چاپ شده بود، خريدم. بعد هم دنبالش گشتم تا اينكه جلد پنجم به نظرم يا ششم- حالا درست نمىدانم، يادم نيست- درآمد؛ بتدريج چاپ شد و من رفتم تهيه كردم و براى فرزندانم خريدم. نه فقط فرزندان، بلكه در سطح شعاع ارتباطات فاميلى و دوستانه، هرجا دستم رسيد و فرزندى داشتند كه مناسب بود با اين قضيه، اين كتاب ايشان را معرفى كردم. خواستم اين حقشناسى را من به نوبهى خود كرده باشم. ايشان يك خلئى را در يك برههى از زمان براى زنجيرهى طولانى فرهنگى اين كشور پر كردند. اين كار، با ارزش است. خداوند از شما- آقاى مهدى آذريزدى!- اين خدمت را قبول كند و مأجور باشيد. اين ستايشهاى زبانى و اينها، اجر كارهائى كه با اخلاص انجام گرفته باشد، نمىشود؛ اجر كار مخلصانه را خدا بايد بدهد و خدا هم خواهد داد. بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار سخنان رهبر معظم انقلاب در جمع نخبگان استان يزد 15/ 10/ 1386
منبع:khamenei.ir
به این متن توجه كنید: «چنین گوید جمعكنندۀ این كتاب پندها الامیر عنصرالمعالی كیكاووس بن اسكندر بن قابوس بن وشمگیر مولی امیرالمؤمنین، با فرزند خویش گیلانشاه.
بدان ای پسر كه من پیر شدم و ضعیفی و بینیرویی و بیتوشی بر من چیره شد و منشور عزل زندگانی از موی خویش بر روی خویش، كتابتی همیبینم كه این كتابت را دست چارهجویان ستردن نتواند. پس ای پسر، چون من نام خویش را در دایرۀ گذشتگان یافتم، روی چنان دیدم كه پیش از آن كه نامۀ عزل من رسد، نامهای دیگر در نكوهش روزگار و سازش كار و بیشبهرگی جستن از نیكنامی یاد كنم و تو را از آن بهره كنم بر موج مهر خویش، تا پیش از آن كه دست زمانه تو را نرم كند، تو خود به چشم عقل و سخن من نگری، فزونی یابی و نیكنامی در دو جهان.»
این شروع یكی از كتابهای معتبر و مهم فارسی در حوزۀ ادبیات كودك و نوجوان، یعنی «قابوسنامه» است كه مجموعهای است از داستانها و لطیفهها و حكایتهایی كه كسی به اسم عنصرالمعالی برای پسرش گیلانشاه نوشته. داستانهای كتاب هم انصافا خوب و درجه اول هستند و چیزی از آثار مطرح ادبیات كودك جهان كم ندارند. اما آیا میتوان یك متن خوب و عالی، ولی با این زبان قدیمی را به كسی توصیه كرد؟
وضعیت ادبیات كودك و نوجوان، تا همین اواخر همین بود. یك سری متن قدیمی عالی. عالی اما قدیمی. از آن نوعی كه هیچكس سراغش نمیرود. دیگر چی میماند؟ كتابهای درسی كه آنها هم هیچ كجا و هیچ وقت استقبال هیچ بچهای را همراه نداشته. دیگر؟ یك سری نمایشنامه و شعر و داستان بود كه در جو خفقان بعد از كودتای 28 مرداد، به زبان كودكان نوشته میشد، ولی مال كودكان نبود و فقط برای رد گم كردن با آن سبك نوشته میشد. دست آخر هم میماند آثار ترجمه از ادبیات اروپایی. باورش كمی مشكل است، اما در كل دهه 30 ، فقط 17 كتاب ایرانی برای كودكان نوشته و چاپ میشود. آمار كتابهای كودك ترجمه در آن دوره چقدر است؟ 217 تا.
دهه 40 را در ادبیات فارسی، دهۀ تحول به حساب میآورند. این تحول شامل حال ادبیات كودك هم شد. ادبیات كودك قدیم ما و كتابهایی نظیر «نصاب االصبیان» از سالها قبل، حدودا همزمان با شروع مشروطیت و مجلس و آموزش و پروش جدید به تدریج حذف شده بود. جایگزین درست و فراگیری هم به جایش نیامده بود. هرچه بود، ادبیات ترجمه و تصویرگریهای خارجی بود. اما در دههی 40 با چند اتفاق مثل تأسیس برخی نهادهای مربوط به امور فكری و هنری كودكان در ایران، یكباره رویكرد و توجهی به سمت ادبیات كودك پیدا شد.
بخشی از این توجه به خاطر همین نهادهای تازهتاسیس بود، بخشیاش به خاطر چند دهه آشنایی با ادبیات مدرن غربی و بخشیاش هم به خاطر جو سیاسی حاكم بر جامعه كه باعث میشد تا مبارزان علیه رژیم پهلوی حرفشان را نتوانند صاف و ساده بزنند؛ و برای انتقال حرف به روشهای جایگزین فكر كنند. یعنی آن موج ادبیات كودكی كه توی این دهه شكل گرفت، چند نوع داشت: یا كارهایی كه هنوز تقلید از ادبیات اروپا بود، یا آثاری كه سیاسی بودند و معنای رمزی توی دل آنها مهمتر از خود داستان بود و یا آثار سفارشی نهادهای مختلف.
این وسط، كارهای مهدی آذریزدی یك فرق اساسی با بقیه داشت. این كه آذریزدی هیچ چیزی از خودش ننوشت. مهدی آذریزدی هرچه نوشت، بازنویسی ادبیات كهن ما بود. مجموعهای كه او با عنوان «قصههای خوب برای بچههای خوب» آماده كرد، بازنویسی قصههایی بود كارآمد و بومی ایرانی بود. اول هر قصهای همان جمله آشنای «روزی بود و روزگاری بود» را گذاشت، هر قصهای را از شبكه تودرتوی قصهگویی كتابهای قدیم رها كرد، برایش نقطه شروع و پاین و اوج و فرود گذاشت، و در كنار همهی اینها قصه را به جای نثرهای قدیمی، با نثری متعلق به زمان و زمانه خودش، بازسازی و تعریف كرد.
مجموعهی هشت جلدی «قصههای خوب برای بچههای خوب» هركدام بازسازی یك كتاب كهن بود: جلد اول قصههای كلیله و دمنه، جلد دوم قصههای مرزباننامه، جلد سوم قصههای سندبادنامه و قابوسنامه (همان كه اول همین نوشته، نمونۀ متنش را آوردیم)، جلد چهارم قصههای مثنوی معنوی، جلد پنجم قصههای قرآن، جلد ششم قصههای شیخ عطار (یعنی قصههایی كه از مثنویهای عطار جدا شدهاند)، جلد هفتم قصههای گلستان و ملستان (كتابهایی كه به تقلید از گلستان سعدی نوشته شده) و جلد هشتم قصههای چهارده معصوم (ع) كه از كتابهای مختلفی جمع آوری شده است.
آذریزدی ایدهی نوشتن «قصههای خوب برای بچههای خوب» را از شغلش كه نمونهخوانی در یك بنگاه انتشاراتی بوده، آورده است. یك بار كه «كلیله و دمنه» را در چاپخانه نمونهخوانی میكرد، به نظرش رسید كاش یكی پیدا میشد كه قصههای این كتاب را به زبان سادهی امروزی بازنویسی كند. سال 1335 بود. پنج سال طول كشید تا خودش این كار را بكند. هی نوشت و خواند و خط زد و دوباره نوشت. سال 1340 نسخهی آماده شدهی كتاب را با خودش برد اتاق رییس.
مدیر هم بلافاصله سفارش 9 جلد دیگر را داده است. آذریزدی، تا آخر عمر فرصت نكرد بیشتر از 8 جلد از این كتاب را بنویسد. خودش علت را اینطور گفته: «مادرم به من میگفت اینهمه كه شب و روز میخوانی و مینویسی پولهایش كو؟ مادرم تقریبا درست میگفت. اگر از اول به همان كار رعیتی چسبیده بودم، خیلی بهتر زندگی میكردم. ولی حالا وضع زندگی من با كودكیام هیچ فرقی نكرده. شما میگویید فقیر. ولی در یزد، فقیر حرف خوبی نیست و یكجور متلك است. من چه آن روز و چه امروز، ندار هستم. اشكالی هم ندارد. ولی وقتی نمیتوانم كتاب بخرم یا مجبور میشوم كتابهایی را كه دوستشان دارم، بفروشم، خیلی ناراحت میشوم.»
مهدی آذریزدی، این مرد سادهی بسیارخوان، خودش اینطوری عمر را با غم به پایان برد، اما كاری كرد كه بچههای ما كتابهای خودمان را بخوانند و غصهای نداشته باشند. كتابهایی كه او نوشت، با بیشتر از 43 چاپ در صدر پرفروشهایند.
كتاب او همان چیزی بود كه دنبالش میگشتم
نكتهى دوم در مورد آقاى آذر يزدى است كه الآن اطلاع دادند ايشان در اين جلسه نشستهاند و ظاهراً بيمار هم بودند و با حال بيمارى زحمت كشيدهاند و آمدهاند. من چندى پيش در يك برنامهى تلويزيونى ديدم كه از ايشان تجليل كرده بودند. من با اينكه وقتم هم كم است، از وقتى تلويزيون را روشن كردم و ديدم كه از ايشان دارد تجليل مىشود، پاى آن برنامه نشستم، صحبتهاى خود ايشان را هم گوش كردم. ايشان در آنجا مىگفتند كه در طول آن سالهاى پيش از انقلاب هيچ كس كمترين تشكرى، تقديرى از اين مرد زحمتكش و خدوم نكرده. آن برنامه را كه من ديدم، نكتهاى در ذهنم بود و دلم خواست كه آن را يك وقتى به ايشان بگويم، فكر مىكردم ديگر امكان ندارد و عملى نيست؛ كجا حالا ما آقاى آذريزدى را زيارت كنيم! حالا تصادفاً امشب ايشان اينجا هستند. آن نكته اين است كه من خودم را از جهت رسيدگى به فرزندانم، بخشى مديون اين مرد و كتاب اين مرد مىدانم. آنوقتى كه كتاب ايشان درآمد- اول هم به نظرم دو جلد، سه جلد، تا آنوقتى كه من اطلاع پيدا كردم، از اين كتاب درآمده بود؛ «قصههاى خوب براى بچههاى خوب»- من رفتم تورق كردم. بچههاى ما داشتند به دوران مُراهقى- يعنى نزديكى به بلوغ- مىرسيدند، دوره هم دورهى طاغوت بود و همهى عوامل در جهت گمراهسازى ذهن و دل جوان حركت مىكرد. من دلم مىخواست چيزى باشد كه جوانهاى ما با او هدايت شوند و جاذبه هم داشته باشد. خب، كتاب خوب كه خيلى بود. بنده فهرست پيشنهادى كتاب مىنوشتم و بين جوانهاى دانشجو و دانشآموزهاى سطوح بالاى دبيرستانها پخش مىشد، اما براى بچههاى كوچك، دستمان خالى بود، تا اينكه كتاب ايشان را من پيدا كردم. نگاه كردم ديدم اين از جهات متعددى، از دو سه جهت، همان چيزى است كه من دنبالش مىگردم. به نظرم دو جلد يا سه جلد آن وقت چاپ شده بود، خريدم. بعد هم دنبالش گشتم تا اينكه جلد پنجم به نظرم يا ششم- حالا درست نمىدانم، يادم نيست- درآمد؛ بتدريج چاپ شد و من رفتم تهيه كردم و براى فرزندانم خريدم. نه فقط فرزندان، بلكه در سطح شعاع ارتباطات فاميلى و دوستانه، هرجا دستم رسيد و فرزندى داشتند كه مناسب بود با اين قضيه، اين كتاب ايشان را معرفى كردم. خواستم اين حقشناسى را من به نوبهى خود كرده باشم. ايشان يك خلئى را در يك برههى از زمان براى زنجيرهى طولانى فرهنگى اين كشور پر كردند. اين كار، با ارزش است. خداوند از شما- آقاى مهدى آذريزدى!- اين خدمت را قبول كند و مأجور باشيد. اين ستايشهاى زبانى و اينها، اجر كارهائى كه با اخلاص انجام گرفته باشد، نمىشود؛ اجر كار مخلصانه را خدا بايد بدهد و خدا هم خواهد داد. بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار سخنان رهبر معظم انقلاب در جمع نخبگان استان يزد 15/ 10/ 1386
منبع:khamenei.ir