یکی از مشکلات حرفه‌ای هادی در مقام کارگردان عدم پاینبدی به یک خط مشخص داستانی است، اتفاقی که شکل مشابه آن درباره سریال‌های دل، عاشقانه، گیسو تکرار شد.

سرویس فرهنگ و هنر مشرق - محتوای فیلم‌ها و سریال‌های ایرانی اغلب در یک چرخه تکرار شونده دچار تسلسل دراماتیک گرفتار هستند و تکرار الگوهایی که از آزمون جذب مخاطب حداقلی برآمده همراه با ایده‌برداری از سایر آثار دیگر به مهمترین سرفصل‌های تولید آثار نمایشی تبدیل  شده است.

«نیسان آبی» یکی از نمونه‌های خاصی است که با اهرم تبلیغات فراوان در پلت‌فرم فیلیمو توزیع شد و پخش آن به تازگی به پایان رسیده است. این سریال ایده مرکزی و مشی علاقه‌مندی‌های شخصیت‌اصلی‌اش را وامدار فیلم «گیج‌گاه» عادل تبریزی است. گیج‌گاه درباره مرد ایده‌آل‌گرا و اهل خانواده‌ای عاشق «جمشید هاشم‌پور» است و زندگی‌اش تحت علاقه‌مندی به  این بازیگر سینما در نهایت به یک همکاری مشترک سینمایی می‌انجامد.  


بخشی از مناسبات فرهنگی توام با نوستالژی دهه هفتاد و روایت‌های عاشقانه در این دهه بخشی از ایده مرکزی فیلم عادل تبریزی محسوب می‌شود که بازنمود مشابه آن را در سریال منوچهر هادی می‌توان به وضوح ملاحظه کرد.

اگر شیوع «کووید» ۱۹ منجر به تعطیلی مکرر سینماها نمی‌شد و فیلم «گیج‌گاه» به اکران عمومی می‌رسید «نیسان آبی» با این چالش بزرگ مواجه بود که ایده مرکزی روایتش و حتی کنش‌گری اصلی شخصیت سریال نیسان آبی  بشدت تحت تاثیر فیلم گیجگاه است.

کاراکتر حسن آقا (حامد بهداد) عاشق متعصب کاراته، شعر و جمشید هاشم پور است و جمشید قاسم پور با همان تعصب کاراکتر حسن‌ فیلم گیجگاه جمشید هاشم پور و نیسان آبی‌اش را دیوانه‌وار دوست دارد. در در واقع به استناد به محتوای فیلم گیجگاه، نیسان آبی بازفراهم آوری شده دراماتیک «گیجگاه» است با این تفاوت که فیلم عادل تبریزی روایتش دارای تشخصی است که وجوه اغراق آمیز آن در ساخت موقعیت‌های کمدی باورپذیر است.


اما نکته مهم این است که تمام ویژگی‌های فیلم تبریزی در مسیر یک قصه مدون و حساب شده قرار دارد اما علاقه اگزجره «جمشید قاسم‌پور» شخصیت اصلی سریال به نیسان آبی در مسیر توسعه داستانی سریال قرار نمی‌گیرد و برای شخصیت پردازی و شاخ و برگ دادن بیهوده به سریال نیسان آبی هیچ حساب و کتابی در کار نیست.


نکته جالب این است که بر اساس تیتراژ این سریال بر اساس فیلمنامهسینمایی «نیسان آبی» تولید شده است. در واقع فیلمنامه یک اثر سینمایی دست مایه ساخت سریال نیسان آبی قرار گرفته که این مسئله موجب بررسی نقش ویژه منوچهرهادی و انتخاب او به عنوان کارگردان می‌شود.

اثر قبلی نیمه‌کاره این کارگردان با عنوان سریال گیسو که قرار بود دنباله‌ای برای فصل اول سریال عاشقانه باشد، یا شاهکار کارنامه اخیر این «هنرکار» سری‌دوز حوزه تصویر  با عنوان سریال «دل» آنقدر سکانس‌های کشداری داشت که حتی شبکه‌فارسی زبان خارج از کشور به عدم ارائه محتوای سریالی و سکانس‌های طولانی آن معترض شدند.

با چنین سابقه‌ای کاملا مشخص بود که ماموریت هادی با چنین سابقه‌ای در سریال نیسان آبی چه خواهد بود. ارائه بدل اسپین آفی با شمایل فیلم گیجگاه و کشدار کردن فیلمنامه‌ای سینمایی که آنرا به صورت ناشیانه و آماتوری کشدار کرده  تا فیلمنامه سینمایی مذکور تبدیل به سریال شود.


با این فرمول  نتیجه سریال نیسان آبی چه خواهد بود؟

یکی از مشکلات حرفه‌ای هادی در مقام کارگردان عدم پاینبدی به یک خط مشخص داستانی است، اتفاقی که شکل مشابه آن درباره سریال‌های دل، عاشقانه، گیسو تکرار شد. در واقع یک روند یکپارچه داستانی در نیسان آبی شکل نمی‌گیرد و ترتیب استفاده از خرده روایت‌های منظم و مرتب نیست.

روایت‌های حاشیه‌ای که به توسعه داستانی منجر نمی‌شوند و متن هر قسمت سریال را دربر نمی‌گیرد. اگر قرار است این اثر به صورت  ساختار کمدی آیتمی ارائه شود، هر دو یا سه قسمت آن باید به یک روایت مجزا با سرانجام‌های مستقل و مشخص می‌پرداخت.  

«نیسان‌آبی» چون فاقد هویت روایی یکپارچه است از این شاخه به آن شاخه می‌پرد و حتی شبیه کمدی آیتمی نیست. داستان از یک سو با چند شخصیت گسترش پیدا می‌کند اما با همان شخصیت‌ها به سرانجامی داستانی نمی‌رسد.    

نمونه قابل ذکری که کپی اطوارهای دست چندم علی صادقی را تکرار می‌کند، ایمان صفا بازیگر این سریال است که زننده‌ترین تقلیدها را در غیاب علی صادقی، از این بازیگر ارائه می‌دهد.


  پراکندگی داستانی، در سریالی که ادعای کمدی بودن را دارد، تبدیل به ارائه حجم وسیعی از شوخی‌هایی می‌شود که طعم کمیک، کمدی و حتی طنز را ندارد و بازیگران که بیش از آنکه بازیگر باشند کاریکاتورهایی  هستند که شخصیت قابل ارائه‌ای ندارند. نمونه قابل ذکری که کپی اطوارهای دست چندم علی صادقی را تکرار می‌کند، ایمان صفا بازیگر این سریال است که زننده‌ترین تقلیدها را در غیاب علی صادقی، از این بازیگر ارائه می‌دهد.

ترکیب بازیگران علی الخصوص بازیگران فرعی به وجوه کمدی اثر کمکی نمی‌کنند و اغلب چهره‌های در این سریال کاریکاتورهای ابزوردی هستند که تماشاگر را با تکرار عبارات و حرکات نمایشی مشابه آزار می‌دهند.

به عنوان مثال پسران جمشید ویژگی خاصی در این روایت ندارند و موجوداتی هستند که برای کشدار شدن روایت به این روایت ظاهرا پر ملات افزوده شده‌اند. زینال و  آریا عروسک‌های کارگردان هستند که به روایت اصلی هیچ ارتباطی ندارند و فقط ماموریت حجیم کردن روایت را برعهده دارند.

حتی  شخصیت‌های سریال نیز دارای فقط صرفا یک تیپ هستند که به صورت مکرر یک رفتار تکرار شونده عبث را برای خنده گرفتن از تماشاگر تکرار می‌کنند، مثل شخصیت  شکاک پری همسر رضا (بهناز جعفری) که از ابتدای سریال به موجودی غیرقابل تحمل تبدیل می‌شود.


از همان ابتدای قسمت نخست ترفند کش‌دار روایت  توسط هادی عملی می‌شود. دزدیدن نیسان آبی نقطه عطف  قسمت اول است در قسمت دوم با  ارائه یک طرح داستانی ساده‌انگار حل می‌شود.    سکانس‌های طولانی برگزار می‌شود تا رضاخرسند (مهران غفوریان) موضوع سرقت نیسان را به جمشید قاسم‌پور تفهیم کند و مسئله سرقت نیسان را با او درمیان بگذارد اما این مسئله بسیار ساده حل می‌شود.

هر نقطه عطفی که توام با چالشی داستانی است  مثل تصادف کردن آریا  با یک دختر ... و سپس تلاش رضا خرسند برای حل و فصل موضوع، ضمن این که فاقد بار دراماتیک است افزوده‌ای کمدی ندارد.

روایت‌ها فاقد روند تکاملی هستند و فرمول کشدار کردن سریال منجر به  چالش‌های حل شدنی سریع‌الوقوع می‌انجامد. این ترفند ضمن غیرباورپذیر کردن روایت آنرا سطحی‌تر جلوه می‌دهد. در نتیجه کارگردان بیشتر آنکه متکی به موقعیت کاملا طراحی شده‌ای باشد وابسته به رفتار تیپیکال شخصیت‌هایی است که تیپ سازی و اصرار به استفاده از آن داستان را به اغما می‌برد.

سریال تا نیمه با بن‌بست‌هایی که ذکر شد مواجه و از نیمه سریال سازندگان برای برون رفت از بحرانی که با عنوان نیسان آبی با آن دست به گریبان شدند همان ماده داستانی رایج پلت‌فرم‌ها از جمله عشق‌های مثلثی را مورد استفاده قرار می‌دهند و با و طعنه به اتفاقات روز آنهم از نوع کاریکاتوری‌اش سعی در پرکردن خلأ روایت دارند.


با این تفسیر ساترا به عنوان نهاد ناظر وظیفه‌اش این نیست که آرم روی تی‌شرت کاراکتر آریا و بیرون ماندن مچ شخصیت‌ها را به صورت اداری سانسور کند. مهم کیفیت این محتواست که ۲۰ هفته در یک رسانه خصوصی منتشر می‌شود و مخاطب مجبور است ۵ ماهی که این سریال از فیلیمو پخش می‌شود شارژ ماهیانه پرداخت کند و تماشای یک سریال نازل مثل نیسان آبی برای هر خانواده ایرانی ۵۰۰ هزار تومان هزینه خواهد داشت. حالا سازندگان یک شوء فرامتنی به راه انداخته‌اند که نیسان این سریال را برای آزادی زندانیان به حراج می‌گذارند.

با تغییرات در سطوح مدیریتی، ساترا موظف است که به مثابه مدیریت سینما در دهه شصت عمل کند و سازندگان و محتوای آثارشان مثل گذشته با درجه‌بندی مجوز ساخت و تولید دریافت کند تا مخاطب با دیدن درج «ج» سریال نیسان متوجه شود که حتی سقف خواسته‌هایش یعنی سرگرم شدن با این سریال محقق نخواهد شد.

برچسب‌ها