به گزارش مشرق، در سالروز یکی از مقاطع حساس دوران پس از انقلاب اسلامی یعنی دوم خرداد سال ۷۶ هستیم. کاندیدای جریان دوم خرداد آقای خاتمی با شعار جامعه مدنی، قانونگرایی، توسعه سیاسی و نهادینه کردن آزادی با بیش از ۲۰ میلیون رأی به ریاستجمهوری رسید. شعار "جامعه مدنی" و یا مردم سالاری که آن روزها به اوج خود در رسانههای اصلاح طلب رسیده بود، اصلی ترین ادعای این جبهه سیاسی بود که اصالت این ادعا و فرجام آن در جبهه اصلاحات را در این یادداشت مرور میکنیم.
۱- آیا مردم سالاری اصالتا به جریان دوم خرداد تعلق دارد؟ اولین و مهمترین سوال این است که آیا مردم سالاری به عنوان شعار اصلی جریان اصلاحات، از ایده های خاص این جبهه است و یا این ادعا را مصادره به نفع خودشان کرده اند؟ با نگاهی گذرا به شرایط حاکم بر فضای کشور در زمان رژیم شاه و با عنایت به سخنرانی ها و اعلامیه های حضرت امام و حتی اولین سخنرانی امام در بهشت زهرا که تشکیل دولت را به پشتوانه مردم اعلام کردند مشخص بود که انقلاب اسلامی و تشکیل نظام اسلامی برای تحقق حاکمیت مردم بر سرنوشت خودشان بود.
دومین دلیل قاطع برای اثبات اینکه مردم سالاری برخواسته از اندیشههای اصیل انقلاب بود (و نه برخواسته از دوم خرداد) ۷۶ آن است که تنها در سال اول پیروزی انقلاب پنج انتخابات سراسری در ایران با وجود همه مشکلات ناشی از روزها و ماه های اول پیروزی انقلاب انجام شد. هنوز عمر پیروزی انقلاب به پنجاه روز نرسیده بود که اولین انتخابات (همه پرسی جمهوری اسلامی) در کشور برگزار شد و بعد از آن، انتخابات خبرگان قانون اساسی، همهپرسی قانون اساسی، انتخابات ریاست جمهوری و انتخابات مجلس شورای اسلامی در همان سال ۵۸ برگزار گردید. سالهای بعد نیز بارها و بارها شاهد برگزاری مهمترین رکن مردم سالاری یعنی برگزاری انتخاباتی که متولیان قانون گذاری، مجریان امور کشور، و حتی انتخاب خبرگانی که رهبری را تعیین میکنند، بودهایم.
با این توصیفات مردم سالاری بخشی از اصول و محکمات جمهوری اسلامی است و زاییده دوم خرداد نیست.
۲- آیا اصلاح طلبان بدنبال تحقق شعار "مردم سالاری" و بر این اصل پایبند بودند؟ ارکان مردم سالاری چیست و چه دلایلی برای فاصله عمیق جریان اصلاح طلبی با مردم سالاری وجود دارد؟
الف) با کمی دقت در روزهای منتهی به انتخابات سال ۱۳۷۶ و پیروزی جریان اصلاح طلبی در انتخابات در میان شور و غوغای ناشی از ادعای مردم سالاری، قرائن محکمی از لگدمال شدن مردمسالاری را شاهد بودیم. نمی شود از انتخابات ۷۶ سخن گفت و از خطبه های هاشمی رفسنجانی در آستانه روز رأی گیری و در جانبداری از گروه برنده انتخابات سخن نگفت. حمایت حزب کارگزاران از خاتمی از یکسو و القای امکان تقلب به هاشمی رفسنجانی که منجر به خطبه های نماز جمعه شد، نشان می دهد که علی رغم برخی تحلیلها (و حتی اظهارات هاشمی) که مدعیاند این خطبه به نفع ناطق نوری بوده اما این خطبهها به نفع خاتمی ایراد شده است.
در اثبات این ادعا به خاطرات هاشمی رجوع کنید که یک روز مانده به انتخابات، خاتمی به دیدار او میرود. هاشمی در خاطراتش نوشته: «سرشب، آقایان [سیدمحمد] خاتمی، [عبدالله] نوری، [محسن] نوربخش و [غلامحسین] کرباسچی آمدند. گزارشی از برنامه تقلب در انتخابات در خرم آباد داشتند؛ به بازرسی ویژه [دفتر رئیس جمهور] و سازمان بازرسی کل کشور، گفتم رسیدگی کنند؛ از تقلب نگرانی دارند». هاشمی در بخش دیگری از خاطرات خود به بازتاب خطبه های نمازجمعه اش اشاره و مطالبی می گوید که اذعان به همان تأثیر مواضعش به نفع خاتمی است او می نویسد: «از عکسالعملهای بعدی به دست آمد که جناح آقای ناطق [نوری]، از صحبتها ناراضیاند و توقع داشتهاند، تابع همان جوی باشم که بعد از صحبت رهبری درست کردهاند. جناحهای دیگر، به خاطر حفظ بی طرفی و هشدار در مورد تقلب و نیز اعلان اینکه رأی من مخفی است و کسی نمیداند، اظهار خوشحالی کردند. عصر آقای [سیدمحمد] خاتمی آمد… از صحبتهای بیطرفانه من تشکر کرد».
مداخله به نفع جریان دوم خرداد و حمایت حزب دولت (کارگزاران) از خاتمی آیا مغایر با حاکمیت مردم نبود؟
ب) دیری نپایید که دوران ریاست جمهوری خاتمی به پایان رسید و تمامی جریان اصلاحات در انتخابات سال ۸۸ به صحنه آمدند تا بزرگترین نقطه سیاه تاریخ فعالیت سیاسی خود را در مقابله با مردم سالاری رقم بزنند و علی رغم اذعان به عدم تقلب در انتخابات (در جلسات خصوصی سران این جریان) بر طبل تقلب کوبیدند. آنقدر تاریکی و سیاهی جریان اصلاحات پر رنگ بود که همسر هاشمی در حالیکه هنوز نتایج شمارش را رسما معلوم نشده بود، فرمان شورش صادر کرد و کاندیدای اصلاح طلبان با کمال گستاخی ابراز داشت که هر نتیجهای غیر از پیروزی خود را نمی پذیرد و این اوج تقابل با مردمسالاری این جریان فکری بود که تا ابد سیاهی آن در تاریخ فعالیت اصلاح طلبان خواهد ماند.
ج) از مهمترین دلایل کذب بودن ادعای اصلاح طلبان در مورد اعتقادشان به مردم سالاری حوادث مربوط به مجلس ششم، استعفای دسته جمعی و خروج از حاکمیت بود. جریان اصلاحات در سال ۱۳۷۹ هم زمان با دولت اصلاحات ایده خروج از حاکمیت و استعفای دسته جمعی را مطرح نمودند و این در تضاد صد در صد با مردم سالاری و قانونمداری که مورد ادعای آنها بود، قرار داشت. عباس عبدی از اصلاحطلبان فعال در عرصه رسانه همان زمان گفت: اگر محافظه کاران به نتیجه نرسند، باید اصلاح طلبان از حکومت خارج شوند و محافظه کاران را با مردم تنها بگذارند.
سعید حجاریان، علی رضا علوی تبار، محمدرضا خاتمی دبیر کل حزب (منحله) مشارکت، سعید شریعتی، رجبعلی مزروعی و محمد نعیمی پور نیز از دیگر اعضای کادر مرکزی حزب منحله مشارکت همگی در نوشته و یا سخنانی مسئله خروج از حاکمیت را برجسته سازی کردند و نهایتا در بیانیه سومین کنگره حزب مشارکت ایران اسلامی رسماً اعلام شد: "در صورتی که پیگیری این راه ها (اصلاحات) نیز به تمکین اقتدارگرایان در برابر خواست عموم منجر نشود، چاره ای جز خارج کردن سرمایه اصلاح طلبان یعنی رأی و مشروعیت مردمی از ساختار موجود نخواهد بود".
سازمان منحله مجاهدین انقلاب اسلامی نیز توسط تاج زاده عضو شورای مرکزی خود، اعلام داشت : "اگر همه راه ها بسته شود خروج از حاکمیت آخرین راه حل است. اگر خواست اصلاح طلبان بر آورده نشود استعفا می دهند تا اعلام کنند ما در این چارچوب نمی توانیم کار کنیم. " و سرانجام ۱۳۹ از نمایندگان مجلس ششم به طور دسته جمعی تحصن و سپس از سمت نمایندگی مردم استعفا دادند و تعدادی از استانداران و معاونان وزرا با ارسال نامه به رئیس جمهور(خاتمی)، تهدید به استعفا کردند.
این اقدام جریان اصلاحات تقابل با مردم سالاری بود چرا که به معنای زیرپا گذاشتن رأی مردم و تقابل با نظامی بود که هم در جریان انقلاب و هم در جریان انتخابات متعدد و هم در جریان دفاع مقدس برای ثبات و دوام آن تلاش و سعی وافر داشته اند. سوال مهم این است که استعفا از نمایندگی مردمی که آنها را برگزیده بودند، آیا مفهومی جز بی حرمتی به رأی مردم داشت؟ البته این استعفا بی سابقه نبود. میر حسین موسوی در اوج دوران دفاع مقدس از نخست وزیری استعفا داد و امام راحل(ره) در پاسخ به او فرمودند: "نامه استعفای شما باعث تعجب شد... د. در زمانی که مردم حزب اللّه برای یاری رساندن اسلام، فرزندان خود را به قربانگاه می برند، چه وقت گله و استعفا است؟... همه باید به خدا پناه بریم و در مواقع عصبانیت، دست به کارهایی نزنیم که دشمنان اسلام از آن سوء استفاده کنند. "
کمی قبل تر نیز مهندس بازرگان به عنوان سردمدار بخشی از جریان لیبرالی و اصلاح طلبان ایران به دنبال اختلاف نظر با امام و انقلابیون در تاریخ ۱۴/۸/۵۸ با ارسال نامه از سمت خویش کناره گیری کرد.
د) ماجرای ضدیت با مردمسالاری به اینجا ختم نشد و اصلاح طلبان برای کسب قدرت حاضر شدند از اقای روحانی که به اعتراف خودشان فاقد کارآمدی بود، حمایت کنند تا بتوانند بر مسند قدرت بمانند و این خسارتهای سنگین را بر مردم عزیز ایران تحمیل کنند. حمایت هاشمی، خاتمی، سید حسن خمینی و تمامی جریانات اصلاحات از روحانی، آنجا غیر مردمی تر شد که علی رغم عملکرد بسیار ضعیف دولت یازدهم، آنها برای دولت دوازدهم نیز به صراحت از روحانی حمایت کردند و حالا اکثر آنها از این حمایت به عنوان دلیلی از فاصله گرفتن مردم از جریان دوم خرداد یاد میکنند و قاطبه آنها از عدم مقبولیت جریان اصلاحات و از دست دادن پایگاه مرمیشان میگویند:
- خاتمی اظهار می دارد: من معتقدم ذهنیت اکثریت مردم با اصلاح طلبان نزدیکتر است اما امروز از ما دور شده اند(سایت جماران – ۲۱/۹/۱۴۰۰)
- علی صوفی عضو شورایعالی سیاستگذاری اصلاح طلبان با خبرگزاری مهر گفتگو کرده و می گوید: مردم اصلاح طلبان را مقصر میدانند به دلیل اینکه در انتخابات ریاست جمهوری(روحانی) یک کاندیدا و در انتخابات مجلس فهرستی را به مردم معرفی کرد و مردم نیز به آنان رأی داده بودند و آنها را در حاکمیت فرستادند به همین جهت این نارضایتیهای مردم متوجه اصلاح طلبان شده و باعث کاهش اعتبار و سرمایه اجتماعی آنها شده است. اصلاح طلبان دیگر آن موقعیت و جایگاه خود در ۹۲ و ۹۶ را از دست داده اند و دیگر مردم بی قید و شرط به لیست اصلاح طلبان رأی نخواهند داد
- حجت الاسلام منتجب نیا دبیرکل حزب جمهوریت با بیان اینکه مردم دارند راه خود را از جریان اصلاحات و اصولگرایی جدا میکنند، اذعان کرد: ما نتوانستهایم رضایت مردم را تأمین کنیم، بنابراین آنها احساس میکنند بهتر است از این جریانها مستقل باشند. در این شرایط جریان اصلاحات باید کنار و همراه مردم بوده و صدا و تریبون آنها باشد. باید به میان مردم رفته و فاصله با آنها را از بین ببرد. با این حال سعی کند در چارچوبها حرکت کند. (آرمان ملی ۱۸/۲/۱۴۰۱)
- صادق جوادی حصار ۳۱/۲/۱۴۰۱ سخنگوی حزب اعتماد ملی : نخستین کار اصلاحطلبان توجه به این موضوع و اصلاح و ترمیم روابط خود با جامعه هدف است، به نحوی که مقبولیت از دست رفته را اصلاح کنند.
- محمدرضا تاجیک استاد دانشگاه و عضو هیاتعلمی دانشگاه شهیدبهشتی و از چهرههای فکری جریان اصلاحات و از مشاوران خاتمی در دولت اصلاحات بود که در دولت وی نیز ریاست مرکز تحقیقات استراتژیک ریاستجمهوری را برعهده داشت در مصاحبه اخیر خود با روزنامه فرهیختگان در مورد جایگاه مردم در جریان اصلاحات می گوید: «فضای فرهنگی و اندیشگی نیز به حاشیه رفته و با توهماتی شبهاندیشگی، تودههای مردم نیز به حاشیه رفتهاند و گرایش شدیدی بهسمت نوعی نخبهگرایی مبتذل در جریان اصلاحطلبی بهوجود آمده است. همانطور که بهشکلی اشاره کردید یکسری خطاهای استراتژیک در مسیر کنش سیاسی و با کنش سیاسی بهوجود آمد. گاهی با یک نوع استراتژی سلبی و گاهی با نوعی استراتژی ایجابی و گاهی بهنام عقلانیت سیاسی وارد ائتلافهای گوناگون شدند. این باعث میشود یک جریان با بحران گفتمانی، بحران اندیشگی، بحران مقبولیت و بحران مشروعیت روبهرو شود و طبیعتا درنتیجه این، سرمایه اجتماعیاش ریزش میکند. بهعقیده من جریان اصلاحطلبی در راس، با کنش غیرعقلایی و غیراصلاحطلبانه برخی اصلاحطلبان دچار چنین بحرانی شده است و ما امروز آن سرمایه اجتماعی و آن استعدادی را که زمانی میتوانست بهصورت ایجابی نیروهایی را بسیج کند و با طرح مفاهیم و ایدههای نو و آموزههای نو و گفتمان متفاوت عمل کند، از دست دادهایم.»
ه) از دیگر ابداعات اصلاح طلبان علیه مردمسالاری، بی احترامی به اندیشه مخالف و تقسیم رأی مردم به کمی و کیفی در انتخابات سال ۸۴ و همچنین اظهارات عجیب حسین مرعشی(دبیر کل حزب کارگزاران) در پی شکست اصلاح طلبان در انتخابات مجلس در سال ۹۴ بود که مدعی شد مردم شهرستانها عقبمانده سیاسی هستند. او مردم تهران – که به لیست مجلس ائتلاف هاشمی رأی دادند- را در حوزه سیاسی توسعهیافته دانست! وی به خبرگزاری ایسنا گفت: اکنون میتوان شاخص توسعه سیاسی ایران در تهران را ۱۰۰، در مراکز استانها ۵۰ و در شهرستانها ۳۰ در نظر گرفت. مرعشی با این اظهارات توهین آمیز مدعی می شود که هر کس به جریان اصلاحات رأی بدهد، توسعه یافته و الا عقب مانده است
و- نکته مهم دیگری که از نیات پنهان جریان دوم خرداد در طرح جامعه مدنی مطرح بود، ایجاد تقابل بین مردم سالاری و ولایت فقیه بود. تا جایی که در روزنامه هایشان نوشتند: ((در جامعه مدنی ولایت فقیه معنا ندارد.)) حتی از نظر آنان جامعه مدنی، یک جـامـعـه سـکـولار مطرح شد. در حالی که بر اساس قانون اساسی و حتی بر اساس نظریه فقهی بسیاری از علما از جمله مقام معظم رهبری رأی مردم بخشی از شرایط مشروعیت ولایت فقیه بر جامعه است و لذا بین مردم سالاری و ولایت فقیه تعارضی وجود ندارد و بر همین اساس بود که رهبر معظم انقلاب " مردم سالاری دینی" را به عنوان یک نظریه اصیل مطرح فرمودند.
۳- ترجیح قدرت سالاری بر مردم سالاری از جمله ویژگیهای این روزهای جریان دوم خرداد است. آنها برای رسیدن به این مقصود با هر حزب و گروهی ائتلاف می کنند و برای کسب قدرت دست دوستی به دشمنان نظام اسلامی می دهند و حتی برای سقوط حاکمیت حاضرند به دشمن پیشنهاد افزایش تحریمها و فشار بی رحمانه بر مردم را بدهند.
۴- مردم گریزی در سیاستهای اقتصادی و اجتماعی و ... از دیگر ویژگی های جریان دوم خرداد است که کاملا با مردمسالاری مغایر است. این جریان سیاسی اعتقادی به توانمندی های ملت ندارد و تنها راه نجات کشور را تسلیم در برابر به قول خودشان کدخدا میدانند و اقتصاد و علم ودانش و حتی فرهنگ ما را تنها از مسیر غرب گدایی میسر میدانند. هشت سال تکیه یکجانبه بر برجام نا فرجام و حتی فشار سیاسی به دولت سیزدهم برای اولویت دادن به برجام، تکیه بی حد و حصر بر سند ننگین ۲۰۳۰ که حتی مغایر با قانون اساسی سازمان یونسکو میباشد(ممنوعیت ایجاد تکالیف مغایر با نظامهای آموزشی کشورها)، مخالفت با اقتصاد مقاومتی، مخالفتها با خودکفایی در تولید کالاهای اساسی و ... همگی حاکی از عدم اتکای این جریان سیاسی بر توانمندی های ملت بزرگ ایران است.