به گزارش مشرق به نقل از خبرگزاري دانشجو، امير حمزه مهديان؛ مدتی است که چشم های بیدار مسلمانان، متوجه وقوع جنایاتی هولناک در کشوری به نام میانمار شده است؛ کشوری که تا پیش از این کمتر در رسانه ها مطرح می شد و امروز در فضای رسانه ای متمرکز بر بیداری اسلامی و شکست اقتصادی غرب، خبرساز شده است.
تصاویر معدودی که از این نسل کشی وحشیانه از این کشور 75 میلیونی در رسانه ها قرار گرفته است، دل هر انسان آزاده ای را به درد می آورد؛ جسد های سوخته، سرهای بریده شده و بدن هاي متلاشی شده مردان و زنان و کودکان مظلومی که فقط به جرم مسلمان بودن مجازات می شوند، هر روز جلوی چشم بشریت این آیه را متذکر می شوند که بأی ذنب قتلت.
اما سوال اینجاست که چرا میانمار و مسلمانان مظلوم میانمار باید هدف فتنه جدید صهیونیستی قرار گیرند؟
برای درک بهتر این فتنه، باید گریزی زد به نظریه جنگ تمدن های ساموئل هانتیگتون، که بعد از جنگ سرد و پایان نزاع لیبرالیسم غربی و سوسیالیسم شرقی، عمده درگیری ها را متوجه اصطحکاک بین تمدن ها قائل شد.
هانتیگتون تمدن غرب، تمدن اسلاو، تمدن ژاپنی، تمدن بودائیسم و کنفوسیوسیسم، تمدن هندی، تمدن آمریکای لاتین و تمدن اسلامی را بازیگران اصلی این عرصه در نظر می گیرد و اختلاف بین تمدن ها را اساسی تر از یک اختلاف سیاسی یا ایدئولوژی می داند.
یک انسان که از پدری عرب و مادری ژاپنی متولد می شود را می توان نیمه ژاپنی و نیمه عرب دانست، اما او ناگزیر است یکی از تمدن های ژاپنی یا اسلامی را بپذیرد؛ زیرا انسانی با تفکرات نیمه ژاپنی و نیمه اسلامی نمی تواند وجود داشته باشد.
به نظر هانتیگتون قدرت جهانی و جامعه بین الملل توهمی بیش نیست و غرب برای القای تفکرات فرهنگی و اقتصادی خود بر دیگر تمدن ها، چنین دروغی را پرورانده است. تمدن غرب برای مبارزه با زمان و به تاخیر انداختن اضمحلال خود، بر نظامی گری و وحشی گری تکیه کرده است. چنان که پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و لغو پیمان ورشو، علیرغم نظر اکثر کارشناسان سیاسی، غرب اقدامی برای تغییر در روند نظامی گری خود و لغو پیمان ناتو انجام نداد.
هانتیگتون در این باره این چنین می گوید: «خطوط گسل موجود بین تمدن ها، امروز جایگزین مرزهای سیاسی و ایدئولوژیک دوران جنگ سرد شده است و این خطوط به مثابه جرقههای ایجاد بحران و خون ریزی اند؛ خصومت هزار و چهارصد ساله اسلام و غرب در حال افزایش است و روابط میان دو تمدن اسلام و غرب، آبستن بروز حوادثی خونین میشود.»
یکی از جالب ترین بخش های نظریه جنگ تمدن ها، خطوط گسل و محورهای چالش در درگیری بین تمدنی است. هانتیگتون به بنیادگرایی اسلامی، خودکامگی بودائیسم و کنفسیوسیسم و لیبرالیسم غربی، به عنوان محور های اصلی این درگیری ها اشاره می کند و در این باره می گوید: «و سرانجام نیز تمدن های اسلامی و کنفوسیوسی در کنار هم رویاروی تمدن غرب قرار میگیرند.» خلاصه اینکه کانون اصلی درگیری های آینده بین تمدن غرب و اتحاد جوامع کنفوسیوسی شرق آسیا و جهان اسلام خواهد بود.
بنابراین هانتیگتون قائل به اتحاد تمدن های اسلامی و بودائی در برابر تمدن غرب است. با بی نظمی در معادلات تمدن غربی و ضعیف تر شدن چشمگیر پایه های آن، بیداری اسلامی، آسیایی شدن ژاپن و قدرت گرفتن هند و چین، بازگشت فرهنگی و اقتصادی به تمدن ها و خود آگاهی از آنها در حال افزایش است. وحشت از این حقیقت، حتی دولتمردان کاخ سفید را نیز به تکاپو واداشته است که جنگ تمدن ها و فروپاشی تمدن غربی بسیار نزدیک است.
هانتیگتون با اشاره به قدرت تمدن اسلامی می گوید: در ربع قرن آینده، منشأ بیثباتی سیاسی، یکی رستاخیز اسلام است و دیگری سر برآوردن چین. روابط غرب با این دو تمدن هماوردطلب، احتمالا روابطی با دشواری خاص و آشتی ناپذیر است. چگونگی شکل این درگیریها و تحول آن به طرز چشمگیری به این بستگی دارد که دولت های اصلی تمدن های دیگری که در میانه قرار دارند، یعنی روسیه، هند و ژاپن به کدام طرف متمایل شوند.
برای حل کامل معادله فتنه نسل کشی در میانمار، کافی است گریزی به وضعیت این کشور و نقش آن در این جنگ تمدن ها بزنیم.
برمه یا اتحادیه جمهوری میانمار طبق آمار دومین کشور وسیع آسیای جنوب شرقی با 67 میلیون بودائی و 6 میلیون مسلمان، با وجود منابع سرشار، به دلیل عدم وجود مراکز آموزشی و تحصیلی مناسب، فقیرترین کشور منطقه خود به حساب می آید. از جمعیت 75 میلیونی این کشور، تنها 24 میلیون نفر ساکن شهرها می باشند و غالب جمعیت را کسانی تشکیل می دهند که در فقر اقتصادی و فرهنگی غوطه ورند.
پس از انحلال شورای نظامی حاکم در سال 2010، خانم آنگ سان سوچی ریاست جمهور این کشور فقیر را برعهده گرفته است. این کشور به دلیل وجود مرز مشترک با چین و هند، موقعیت استراتژیکی برای غرب دارد، از این رو در دوره حاکمیت شورای نظامی، به بهانه نقض حقوق بشر، همواره آماج تحریم ها و فشارها بوده است.
به دلیل وجود دو گروه افراطی بودائی و ناسیونالیستی در این کشور، فقر فرهنگی، موقعیت استراتژیک و دور بودن از کشورهای تاثیرگذار جهان اسلام، میانمار بهترین گزینه برای این فتنه ی صهیونیستی قرار گرفته است.
پروژه فتنه میانمار با درگیری بین یک بودائی و مسلمان کلید خورد و با حمایت های دولت میانمار و سکوت مجامع بین المللی ادامه یافت. دولت میانمار برای قوم مسلمان روهینگیا، حقوق شهروندی قائل نیست و علیرغم همه ی جنایات انجام شده توسط بودائیان افراطی، به پلیس این کشور اجازه حمله به مسلمانان را صادر نموده است. از این رو تا کنون بیش از 82 روحانی دستگیر شده اند و مسلمانان مظلوم این کشور چاره ای جز پناهنده شدن به تایلند و بنگلادش و مالزی ندارند.
با توجه به بیانات مقام معظم رهبری و لزوم رسیدگی به مردم مظلوم میانمار، سرانجام وزارت امور خارجه نیز ایده ی ایجاد سفارت در این کشور را مطرح کرد تا شاید بتوان از افزایش قربانیان این فتنه صهیونیستی جلوگیری كرد؛ زیرا ناکارآمدی مجامع بین المللی در این موضوع ها، بر هیچکس پوشیده نیست، چنان که توماس اوجیا كویینتانا، گزارشگر ویژه سازمان ملل در این منطقه، آمار کشته شدگان را تنها 78 نفر اعلام کرده است. هر چند به دلیل فضای بسته رسانه ایی از این جنایات، تصاویر اندکی در اختیار مردم قرار گرفته است، اما حتی همین معدود تصاویر نیز ابعاد فاجعه را فراتر از گزارش سازمان ملل بیان می کند.
با توجه به آنچه گفته شده، اهداف و منافع غرب از این جنایات کاملا روشن است. غرب تلاش دارد با ایجاد اختلاف بین تمدن بودائیسم و تمدن اسلامی، در روند نابودی خود تاخیر ایجاد نماید و از سوی دیگر تلاش دارد در این منطقه حساس، در مقابل قدرت چین و رابطه آن با تمدن اسلامی، چالش ایجاد کند.
شاید مهم ترین دلیل برای نسل کشی مسلمانان مظلوم میانمار، وحشت از قدرت اسلام است. زیرا طبق آمار علاوه بر افزایش چشمگیر مسلمانان در جهان، جامعه اسلامی شاهد جوان تر شدن جمعیت خود نیز می باشد. جامعه جوان، انقلابی تر، کاری تر و پویا تر در برابر هجوم غرب می ایستند و توهم باطل آنها را به خوابی پریشان مبدل خواهند نمود.
با بی نظمی در معادلات تمدن غربی و ضعیف تر شدن چشمگیر پایه های آن، بیداری اسلامی، آسیایی شدن ژاپن و قدرت گرفتن هند و چین، بازگشت فرهنگی و اقتصادی به تمدن ها و خود آگاهی از آن ها در حال افزایش است.