با خروج از «جرش» و «عجلون» روحيه رزمندگان بسيار پايين آمد.يک روز که من به همراه گروهي با « ابو اياد» در اين باره صحبت مي‌کرديم به اين نتيجه رسيديم که بايد اقدامي کنيم

به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق ، تا کنون هشت قسمت از خاطرات محمد داوود عودة معروف به «ابوداود» از مبارزان کهنه کار فلسطيني و طراح عمليات ضدصهيونيستي مونيخ توسط گروه جهاد و مقاومت ، متشر شده  است.وي مراحل منتهي به فاجعه سپتامبر سياه را تا روز به اوج رسيدن بحران نقل نمود , و در بخش نهم به دلايل خلق ايده تشکيل سازماني به نام سپتامبر سياه پرداخته است. سازماني که چندين سال آرامش صهيونيست ها و متحدانش را بر هم زد. قسمت نهم  اين خاطرات از نظر خوانندگان مي گذرد:

*مجري: يکبار ديگر بگويم منظور من رابطه خاص و ويژه آن ها و نحوه تقسيم قدرت در ميان آن ها بوده است.

*محمد داوود عودة: لطفا دقيقا بفرماييد جواب چه سوالي را از من چه مي‌خواهيد؟

*مجري: در ابتدا من مي‌خواهم، در مورد شخصيت ابو عمار و ابو اياد و ابو جهاد بدانم، اين که آن ها چه شخصيتي داشتند، چون ابو اياد و ابو جهاد تا آخرين لحظه با ياسر عرفات بودند و ياسرعرفات هميشه به ديد جانشين خود به آن ها نگاه مي کرد. ابو اياد و ابو جهاد هر دو در دو دوره مختلف و طي عمالياتي به شهادت رسيدند، منظور من اين است که رابطه اين دو چگونه بود؟


صلاح الخلف مشهور به ابو اياد - فرمانده اطلاعات سازمان آزادي بخش فلسطين

*محمد داوود عودة: با هم ؟

*مجري:بله و البته با ابو عمار.

*محمد داوود عودة: مي‌خواهم از چيزي براي شما بگويم که بسياري از مردم از آن بي‌اطلاعند، اين که هرگاه ابو عمار در عرصه فلسطين و در قضاياي مربوط به قضيه فلسطين گرفتار مي‌شد اين ابو اياد و ابو جهاد بودند که به داد وي مي‌رسيدند و او را از بحران نجات مي‌دادند، به عبارت ديگر آن ها سختي و مشقت را به جان مي‌خريدند تا ابو عمار راحت باشد.

*مجري: منظورتان چه بحران‌هايي است؟

*محمد داوود عودة: به عنوان مثال وقتي در شوراي ملي ،گروهي از پذيرفتن تصميمات شوراي ملي سرباز مي‌زد و با آن مخالفت مي‌کرد و شورا مي‌خواست در اين زمينه به نتيجه برسد، اين ابو اياد  بود که به داد مي‌رسيد، مي رفت و با گروه مخالف صحبت مي‌کرد و با کمک ابو جهاد نظر آن ها را جلب مي‌کرد، شايد اکنون به سوالتان جواب داده باشم و به عقيده من به همين دليل است که ابو جهاد وابو اياد به شهادت رسيدند، اما ابو عمار هم‌چنان در قيد حيات باقي ماند.البته من معتقدم عمر انسان‌ها دست خداست و هر کس سرنوشتي دارد.


از راست: ابواياد و ياسر عرفات


*مجري: اما حوادث و شرايط بسياري نيز پيش آمد که ابو عمار در تيررس مستقيم اسرائيل بود، اما اسرائيلي‌ها آسيبي به او نرساندند، درحالي که دست به تصفيه ابو جهاد و ابو اياد زدند، چرا؟

*محمد داوود عودة: درست است!  اسرائيلي‌‌ها به اين دليل دست به اين اقدام زدند، شايد نياز به ابو عمار داشتند تا اوضاع سازمان‌ها را به گونه‌اي سر و سامان دهد، چون سازمان بدون رهبري نمي‌شود. ابو اياد در آن زمان خود را براي رهبري و به دست گرفتن مسئوليت سازمان آماده نشان نمي داد. نه او و نه ابو جهاد.

*مجري: پس آن ها تحت چه عنواني و براي چه کاري خود را معرفي کرده بودند؟

*محمد داوود عودة: به عنوان جانشين و جايگزين .. البته اگر درست بخواهم بگويم، آن ها خود را شريک ابو عمار در تصميم‌گيري‌ها معرفي کرده بودند و من بارها اين سخن را از زبان ابو اياد شنيده بودم که من جانشين ابو عمار نيستم، اما اصرار دارم تصميمات را با هم بگيريم.

*مجري: کداميک از آن دو به ابو عمار نزديک‌تر بودند و نفوذ بيشتري در فتح و سازمان داشتند؟

*محمد داوود عودة: از حيث نزديکي، ابو جهاد به ابو عمار نزديک‌تر بود، اما از حيث تاثير گذاري بر اتخاذ تصميمات ابو اياد تاثيرگذارتر بود.

*مجري: چه شخصيتي داشت که باعث مي‌شد او در تصميم‌گيري‌ها اثرگذارتر از ابو جهاد باشد؟

*محمد داوود عودة: او يک مغز متفکر و يک مدير مدبر بود، يک عقل سياسي به تمام معنا و بي‌نظير.

*مجري: البته شما در جنبش افراد اين چنيني زياد داشتيد، اما چه کسي او را حمايت مي کرد؟

*محمد داوود عودة: نه، اين طور نيست. او شخصيت بي‌نظيري داشت. بسيار باهوش و روشنفکر و آينده نگر بود و وجود اين خصوصيات در يک فرد بسيار مهم است. هنگامي‌که شوراي ملي فلسطيني فتح تشکيل مي‌شد، حرف اول و آخر را او مي‌زد، او مي‌توانست تمام گروه‌ها و گردان‌ها را با نظر خود همراه کند و تصميم نهايي را بگيرد، اگرچه تصميمات فتح جمعي اتخاذ مي‌شدند، اما شکل دهنده اصلي اين تصميمات کسي جز ابو اياد نبود.


جنوب لبنان- ياسر عرفات( با عصا) و ابوجهاد ( با کت و شلوار کرم رنگ)


*مجري: اين درست است که ابو اياد در برخي موارد صلاحيت‌هاي ياسر عرفات را در برخي امور و مسائل محدود مي‌کرد؟

*محمد داوود عودة: ابو اياد خود را شريک ابو عمار مي دانست نه تابع و پيرو او. هر چه را صلاح مي دانست مي‌گفت و هر دستوري مي‌خواست مي داد و بر اين شراکت اصرار و پافشاري داشت.

*مجري: ابو عمار تا چه اندازه اين شراکت‌ها را مي‌پذيرفت؟

*محمد داوود عودة: مواردي پيش مي‌آمد که ابو عمار از اين شراکت‌ها معذب مي‌شد، اما سرانجام تسليم مي‌شد.

*مجري: آيا وضعيت ابو اياد مستثني بود يا بودند کسان ديگري بودند که از همين نفوذ برحوردار بودند؟

*محمد داوود عودة: نه، او بر بخش خاصي از فتح تاثير گذار بود و البته جايگاهي ويژه را در فتح اشغال مي‌کرد. او يک فرد نبود، بلکه جرياني در جنبش بود و در هيئت مرکزي و شوراي انقلاب بودند کساني که نگاهي چون ابو اياد به مسائل داشتند و مريد محض وي بودند.

*مجري: اگر بخواهيم ترتيب حوادث را به کناري بگذاريم و از شما در مورد ترور ابو اياد سوال کنيم، به نظرتان چه شخص يا اشخاصي دست به اين کار زدند و از ترور او سود بردند؟

*محمد داوود عودة: عامل  مستقيم اين اقدام «ابو نضال» بود، اما اين که چه کساني از اين ترور سود مي بردند، بايد بگويم بسياري از جمله موساد و آمريکايي‌ها و برخي از سازمان‌ها که موضع ابو اياد در برابر جنگ خليج فارس را موضع درستي تلقي نمي‌کردند، از ترور او سود بردند. او موضعي واضح و آشکار در برابر جنگ خليج فارس داشت، به اين معنا که مخالف اشغال کويت توسط عراق بود، اما در عين حال مخالف حضور آمريکايي‌ها جهت رويارويي با عراق و جنگيدن با اين کشور بود. او نگاه بسيار مثبتي به عراق داشت و اين کشور را يار و ياور فلسطيني‌ها و آرمان فلسطين و دشمن اسرائيل مي‌دانست.


جلسه شوراي ملي فلسطيني - از راست: نايف حواتمه-ناشناخته-جرج حبش-ابواياد-ياسر عرفات

*مجري: اجازه بدهيد تا همين جا به ابو اياد اکتفا کنيم، شما از جمله افراد بسيار نزديک به ابو اياد بوديد، به نظر شما آيا همان کسي که تلاش کرد شما را در ورشو ترور کند، عامل ترور ابو اياد نبود؟

*محمد داوود عودة: شايد.

*مجري: خوب برگرديم به ادامه حرف‌هايمان، يعني مسئله توافقات به عمل آمده که با دولت اردن و بطور خاص با «وصفي تل» در مورد آن ها به نتيجه رسيديد و قرار شد،‌ مابقي نيروهاي فلسطيني از «عمان» به «جرش» منتقل شوند.

*محمد داوود عودة: در پي توافق «ابو اياد» با «وصفي تل» قرار شد، سلاح هاي سنگين و نظاميان فلسطيني و نه شبه نظاميان از عمان خارج و در جرش و عجلون مستقر شوند و در مقابل وصفي التل اجازه تحرک و فعاليت آزاد اين نيروها به سوي غرب يا انجام عمليات و بازگشت به پايگاههاي خود را بدهد، ابو اياد با اين شرايط موافقت کرد و هردو به اين نتيجه رسيدند که راس ساعت صفر « تل» اقدام به وارد کردن تعدادي معدود از سربازان اردني براي بازرسي و بازديد از شهرک‌ها نمايد تا مطمئن شود، اين مناطق از سلاح‌هاي سنگين تخليه شده‌اند، اما آنچه بوقوع پيوست عجيب بود. اول اين که ارتش اردن از منطقه الهاشمي شمالي وارد شد، آن هم با چه تجهيزاتي، توپ و تانک ونفربر و خلاصه با تمام تجهيزات و ادوات نظامي که اصلا با توافق حاصله مطابقت نداشت، پيش «ابو اياد» رفتم و او را سوار ماشينم کردم و با خود به کوه نصر آوردم، جايي که بر رو به روي کوه الهاشمي بود و بر آن منطقه اشراف کامل داشت. به او گفتم تماشا کن، شما با« تل» اين گونه به توافق رسيديد؟ اين معناي بازرسي و حصول اطمينان از خروج سلاح‌هاي سنگين از عمان است؟

*مجري: اين حادثه به نظرتان چه ماهي روي داد؟

*محمد داوود عودة: برج چهار .

*مجري: يعني آوريل 1971.

*محمد داوود عودة: بله، ابو اياد از ديدن اين صحنه بسيار متاثر شد و نمي دانم، در اين زمينه با «وصفي  تل» دقيقا به چه توافقي رسيده بود، اما آنچه مهم بود اين که ارتش اردن در تمام شهرک‌ها پراکنده شده بود.

*مجري: برخوردهايي حادث شد؟‍

*محمد داوود عودة: نه اصلا، ما دستور زد و خورد و رويارويي نداشتيم. ما با آن ها به توافق رسيده بوديم که فعاليت‌هاي خود را از «جرش» و «عجلون» دنبال کنيم.

*مجري: شما در آن زمان چه سمتي داشتيد؟

*محمد داوود عودة: هم چنان مسئول گروه شبه نظاميان بودم، اما کم کم مي‌خواستم از بار مسئوليت‌هايم کم کنم، چون به بحران و مشکلات عادت نداشتم ...

*مجري: مي‌خواستي بيشتر در عمليات ها باشي؟

*محمد داوود عودة: بله، به هر روي تا 15/5 در همين وضعيت قرار داشتيم، به نظرم « ابو اياد » مي خواست، به مناسبت سالروز اعلان تشکيل رژيم صهيونيستي و اشغال فلسطين همايشي در منطقه «وحدات» برگزار کند، به همين دليل ساکنان «وحدات» و هم‌چنين برخي از اهالي عمان را جمع کردم. او تحت نظارت و اشراف ارتش اردن سخنراني خود را ايراد کرد و آن را "سخنراني وداع و خداحافظي" ناميد و به آن ها گفت، ما چه همديگر را بار ديگر ببينيم و چه نبينيم، بدانيد شما مردم مقاوم و بزرگي هستيد. مردم شعار مي‌دادند، در حمايت از انقلاب و ادامه مبارزه مسلحانه عليه رژيم صهيونيستي شعار مي‌دادند، من و «ابو اياد» خارج شديم، او به سمت «جرش» و «عجلون» رفت تا از رزمندگان در آن جا ديدن کند و من از طريق فرودگاه عمان را ترک کردم تا او نيز بعد از مدتي به شام بيآيد و در آن جا به هم ملحق شويم. اميد بسيار داشتيم «تل» به توافقات بعمل آمده وفادار بماند.

*مجري: خروج شما به اين طريق آيا به معناي شانه خالي کردن شما از بار مسئوليت‌هايي که داشتيد نبود؟

*محمد داوود عودة: نه، چون ما بقي فرمانده‌هان در «جرش» و «عجلون» باقي ماندند، ما ماموريتي در عمان داشتيم که ديگر پايان يافته بود.

*مجري: تعداد نيروهايي که در اردن باقي ماندند و به «جرش» و «عجلون» منتقل شدند، چقدر بود؟

*محمد داوود عودة: حدود 7 هزار رزمنده ، شايد هم بيشتر.

*مجري: از 20 هزار نفري که به اردن آمده بودند، تنها 7 هزار نفر مانده بود؟

*محمد داوود عودة: بله، چون اکثر آن ها اردن را ترک کردند و به جولان يا لبنان رفتند، اين اقدام از زمان حضور هيئت عربي در عمان آغاز شده بود، اما نيروي جديدي بدست آورده بوديم که به نيروهايمان اضافه شدند و آن 4 هزار سرباز و افسر اردني بود که ارتش اردن را ترک کرده و به ما پيوسته بودند و بواسطه آن ها نيروهاي «يرموک» را تشکيل داديم که تعداد آن ها بين 4 تا 4 هزار و 500 نفر بود و شهيد« سعد صعيله» فرماندهي آنها را برعهده داشت.

*مجري: بله .

*محمد داوود عودة: پس از اين ابو اياد را در شام ملاقات کردم، پس از مدتي زمان برگزاري شوراي ملي فلسطيني فرارسيد، همه در اين دوره از شورا حضور يافتند و طي تشکيل آن بود که «جرش» و «عجلون»مورد حمله قرار گرفت. يک فاجعه به تمام معنا بود، توپ‌هاي اردني چنان نيروهاي رزمنده را زير آتش گرفته بودند که آن ها مجبور شده بودند با گذر از رود اردن به اسرائيلي‌ها پناه ببرند و اين درد بسيار بزرگي براي من بود که تو از دست برادرت به دشمنت پناه ببري.

*مجري: به نظر شما آيا اين اقدام در ادامه حوادث سپتامبر صورت گرفت؟

*محمد داوود عودة: بله! مي توان آن را ادامه آن حوادث دانست، يعني فرجام سپتامبرسياه که تصفيه حساب‌هاي خارج محدوده توافقنامه بود...

*مجري: به نظر مي‌رسد تمام نيروها از بين رفتند و ديگر رزمنده‌اي در آن جا باقي نماند؟

*محمد داوود عودة: بله، واقعا نيروها از بين رفتند و ديگر رزمنده‌اي باقي نماند. اکثر آن ها يا دستگير و بازداشت و يا شهيد شدند. در اين حملات ما يکي از فرمانده‌هان محبوب خود، يعني« ابو علي اباد» را هم از دست داديم و او در «جرش» و «عجلون» به شهادت رسيد.

*مجري: بله .

*محمد داوود عودة: خروج از «جرش» و «عجلون» به غصه‌اي در دل فلسطيني‌ها تبديل شد و ما را واداشت تا با برخي از رزمندگان به "جبل الشيخ" در لبنان پناه ببريم . از آن جا بود که نا اميدي و ياس رزمندگان را فرا گرفت، روحيه آنها بسيار پايين آمد. يک روز که من به همراه گروهي با « ابو اياد» در اين باره صحبت مي‌کرديم به اين نتيجه رسيديم که بايد اقدامي کنيم ... کاري کنيم که روحيه گذشته را به رزمندگان فلسطيني بازگردانيم، در نتيجه تصميم گرفتيم سازماني تشکيل دهيم که نه نام فتح و نه نام صاعقه را بر خود داشته باشد، هم چنين مسئوليت‌هاي اين دو سازمان را هم نداشته باشد، اما با نامي ديگر خود را به جهان عرب معرفي کند تا روحيه رزمندگان را بالا ببرد، به ويژه آن که ما در آن زمان در معرض بمباران‌ها نيز قرار داشتيم، هم ما و هم اردوگاه‌هايمان در لبنان، بمباراني شديد از سوي هواپيماهاي اسرائيلي.

*مجري: آيا مي‌توانيم بگوييم زماني که شما از اردن خارج شديد پايان کار رزمندگان در اردن هم بود.

*محمد داوود عودة: بله

*مجري: و  لبنان در سال 1971 جايگزين اردن شد؟

*محمد داوود عودة: به هيچ وجه! تا همين آلان هم لبنان  نتوانسته جايگزين اردن شود.  البته پايگاه رزمندگان در جنوب لبنان بود، در جبل الشيخ و از همين جا بود که ايده سپتامبر سياه شکل گرفت.

ادامه دارد....