کد خبر 155316
تاریخ انتشار: ۲۸ شهریور ۱۳۹۱ - ۰۹:۵۱

«كپل» با همان شكم گنده از پشت شيشه نگاهت مي‌كند؛ انگار هنوز هم دلش چيزي براي خوردن مي‌خواهد؛ كلاه‌قرمزي كوك‌زده شده به ديوار ديگر، نگاهش يخ‌زده از بس دنبال آقاي مجري مي‌گردد اما نمي‌داند آقاي مجري، خيلي‌وقت است كلاه‌قرمزي‌هاي ديگري پيدا كرده و هرگز به سراغش نخواهد آمد. پسرخاله هم پشت همين شيشه گير كرده و ديگر نمي‌تواند نان و نفت بخرد.

به گزارش مشرق به نقل از ایسنا، اينجا يك موزه‌ي خاطره‌انگيز است.غرفه كودك موزه سينما جايي كه بوي خاطرات كودكي‌ات بهتر از هر جاي ديگري استشمام مي‌شود. اما نبايد انتظار داشته باشي همه‌ي عروسك‌ها را شاد و خندان ببيني؛ اينجا شبيه يك تونل زمان است كه در كسري از ثانيه، همه خاطرات كودكي‌ات با اين عروسك‌ها را مرور مي‌كند اما وارد كه مي‌شوي، لبخندي تلخ به استقبالت مي‌آيد.


غرفه كودك موزه سينما

ديدن عروسك «كپل» ـ موش شكموي «مدرسه موش‌ها» ـ با لباسي كثيف و دماغي كه بخشي از آن كنده شده و يك سنجاق قفلي كه دو طرف لباسش را روي شكم بزرگش به هم وصل كرده، فاصله‌اي دور با خاطره‌هاي كودكي‌مان دارد اما همين عروسك و چندتاي ديگر كه آن‌ها هم رنگ و روي كهنگي گرفته‌اند، روزگاري تنها سرگرمي بچه‌هاي ايران‌زمين در تلويزيوني بود كه نه 24 ساعته بود و نه هر وقت روشنش مي‌كردي با برنامه‌هاي رنگ و وارنگ به سراغت مي‌آمد.

بقيه‌ي عروسك‌ها هم وضع بهتري ندارند؛ «كلاه‌ قرمزي» و «پسرخاله» آسيب زيادي ديده‌اند؛ ابرهايي كه صورتشان را شكل داده،‌ تكه‌تكه شده و انگار فقط لباس‌هايشان است كه باقي‌مانده، آن را هم احتمالا اگر دست بزني، متوجه شوي فقط ظاهرش سالم مانده است. «گربه آوازه‌خوان»، سبيل ندارد و «خاله‌ قورباغه» هم بخشي از صورت ابري‌اش را از دست داده است.

عروسك‌هاي «كلاه قرمزي» و «پسرخاله»، «كپل» و «گربه آوازه‌خوان»، چهره‌هاي آشنايي براي همه‌ي ما هستند. اما شايد خيلي‌هايمان ندانيم كجا مي‌شود عروسك‌هاي اصلي اين شخصيت‌ها را كه حالا با گذشت زمان، رو به خرابي گذاشته‌اند، ديد.



يكي از غرفه‌هاي كوچك موزه سينما در باغ‌ فردوس، چند سالي است، ميزبان عروسك‌هاي خاطره‌انگيز دوران كودكي‌مان است. در اين غرفه كوچك، به جز «كلاه قرمزي» و «پسرخاله»، «كپل» و «گربه آوازه‌خوان» مي‌توان عروسك‌ها و اشياي خاطره‌انگيز ديگري را هم ديد؛ لباس‌هاي مجيدِ «قصه‌هاي مجيد» و عروسك‌هاي فيلم «كوه جواهر» در كنار خرس و قورباغه فيلم «گلنار» از ديگر خاطرات باقي‌مانده در اين غرفه هستند.

گرچه روزي كه براي بازديد از موزه انتخاب كرده‌ايم، صبح يك روز وسط هفته است و بازديدكنندگان كمي در موزه هستند اما در همين شرايط هم گذر دو دختر جوان كه پله‌هاي چوبي پيج در پيچ موزه سينما را براي آمدن به غرفه‌ي كودك طي كرده‌اند، به اينجا مي‌افتد. چهره‌هاي شاد و خوشحالي دارند و مشخصا از ديدن اين همه عكس و عروسك در اين‌جا هيجان‌زده شده‌اند.

وقتي به سراغشان مي‌روم، مي‌گويند: اصلا نمي‌دانستيم اين عروسك‌ها اينجا هستند و ادامه مي‌دهند: خيلي احساساتي شديم. در اين‌جا ياد بچگي‌هايمان افتاديم؛ سورپرايز شديم و اصلا فكر نمي‌كرديم چنين مجموعه‌اي از عروسك‌ها اينجا باشد.



دو دختر جوان در آخر نگاهي به عروسك‌هاي پشت شيشه مي‌اندازند و مي‌گويند: عروسك‌هاي اينجا ناقص است و بايد تعداد بيشتري از عروسك‌ها اينجا مي‌بود. يكي از آن‌ها هم تاكيد مي‌كند كه دوباره به موزه‌ خواهد آمد، البته اين بار مادرش را هم با خودش مي‌آورد تا عروسك‌ها راببيند.

اما به جز عروسك و لباس، ديوارها پر شده از پوستر فيلم‌ها و عكس بازيگران خردسال و كارگردانان مطرح حوزه‌ي كودك و نوجوان؛ بنابراين خيلي هم دور از انتظار نيست كه عكس جواني‌هاي حميد جبلي، ايرج طهماسب، مرضيه برومند، عادل بزدوده، دنيا فني‌زاده ـ عروسك‌گردان ـ، هوشنگ مرادي كرماني و حتي پدر انيميشن ايران را روي ديوار ديد. حتي غرفه‌‌ي كوچكي هم به آثار استاد اسفنديار احمديه، پدر انيميشن ايران اختصاص پيدا كرده كه موش و گربه طرح او هم براي ديدن بازديدكنندگان گذاشته شده است.

از ميان كودكان بازيگر همه چهره‌ي كودكي مهدي باقربيگي (مجيدِ «قصه‌هاي مجيد»)، شاهد احمدلو، اميد آهنگري (علي كوچولو) ، سعيد شيخ‌زاده و متين عزيزپور ديده مي‌شود.


بعد از اين بازديدِ خاطره‌انگيز سراغ مسؤول موزه را مي‌گيريم تا توضيحات بيشتري درباره‌‌ي عروسك‌ها بدهد. سحر آذين مي‌گويد: تقريبا همه‌ي آن چه مي‌بينيد از سال‌هاي قبل به موزه اهدا شده،‌ هر آنچه كه در موزه هست‌، يا به واسطه تهيه‌كننده يا ساير عوامل فيلم كه ذي‌نفع بوده‌اند به موزه سينما اهدا شده‌اند.

او ادامه مي‌دهد: خوشبختانه موزه سينما درصدد است كه يك فضاي بسيار بزرگ‌تر و بخش مجزايي را براي بخش كودك در نظر بگيرد كه به واسطه‌ي اين مساله لازم است هر آنچه كه در موزه هست‌، بازسازي شود. چون خيلي‌ از عروسك‌ها از بين رفته؛ مثلا از «مدرسه موش‌ها» يا «شهر موش‌ها» فقط دو ـ سه شخصيت داريم. به همين دليل هم شايد در طرح جديد همه‌ي عروسك‌ها را بازسازي كنيم.



آذين درباره‌ي مرمت و نگهداري از عروسك‌ها هم توضيح مي‌دهد: اين عروسك‌ها عموما عروسك‌هاي ابري هستند و عمر مفيد بسيار كوتاهي دارند. حتي باوجود اين‌كه ما آنها را در شيشه قرار مي‌دهيم، خواه ناخواه با گذشت زمان از بين مي‌روند و اگر به آنها دست بزنيم پودر مي‌شوند. كلاه قرمزي و پسر خاله‌اي كه ما داريم كلاه قرمزي و پسر خاله‌ اصلي هستند ولي چون جنس‌، جنس ماندگاري نيست و با وجود اين كه هر چند وقت يك بار مرمت مي‌شوند، احتمال آسيبشان زياد است يا در شهر موش‌ها چون تهيه‌كننده،‌ تلويزيون بود،‌ متاسفانه عروسك‌ها در آرشيو تلويزيون از بين رفته است. در نتيجه مجبوريم اگر مي‌خواهيم فضاي آن را داشته باشيم بازسازي كنيم.

اما او تاكيد مي‌كند:‌ حتي در صورت بازسازي عروسك‌ها، اصل آن‌ها در موزه خواهد بود. چون در اساس موزه‌‌ها، اصل را هميشه حفظ مي‌كنند حتي اگر شي بازسازي شده‌اي در كنارش باشد.

توضيحات مسؤول موزه كه تمام مي‌شود، بازديد ما هم تمام شده و در راه بازگشت از ساير غرفه‌ها گرچه چشممان به جوايز خرس نقره‌اي و جوايزي مي‌خورد كه افتخارات سينماي ايران را بازگو مي‌كنند، اما كلاه‌قرمزي و پسرخاله‌روي ديوار، حرف‌هاي بيشتري براي گفتن دارند.