جنازه ما حتماً در کنار برادرنمان در گلزار شهداي خوي دفن شود و مجلس عزاداري ما را هيچ يک از مساجد خوي حق ندارند برگزار کنند;به جز مسجد امين الله که...

به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، مهدي اميني قاضی جهاني به سال 1345 در شهرستان «خوی» متولد شد و به تاریخ 19 دی ماه سال 1365، در اولین روزهای عملیات کربلای 5، بر خاک شمچه، جویی از خون پاکش، راه خود را به سوی کربلا در پیش گرفت. آن چه خواهید خواند، آخرین دستنوشته ی شهید مهدی امینی است که تنها دو روز پیش از شهادتش به رشته ی تحریر درآمده است.




صبح چهارشنبه 17/10، کنار خاکريز در محوطة گردان، ساعت 15: 10، اين مطالب را مي‌نويسم.
الان از کار روغن کاري اسلحه‌ها فارغ شدم. وضويي ساختم و آماده براي نوشتن. هر لحظه آماده‌ايم تا به منطقه عملياتي برويم. تصميم گرفته بودم بعد از رفتن «صفايي» و «بهداد» ديگر  هرگز نخندم و شادي نکنم. از خداي تعالي نيز خواسته بودم که ديگر روي خوش اين دنيا را به من نشان ندهد و مرا هيچ وقت مسرور نگرداند؛ مگر به لقاي خوش و نيکوي حضرتش. اما امروز اين تصميم را شکستم و دارم با برادرها شوخي مي‌کنم و خلاصه حسابي شاد و سرحالم. چرا که براي پيوستن به شهدا دارم بار و بنه سفر را مي‌بندم.
نمي‌دانم چه در پيش است؟ ولي احساس مي‌کنم که هنگامة خوش لقاء نزديک باشد.
 فراوان از خداي تعالي درخواست کرده‌ام و مي‌کنم که در ميدان جهاد، توفيق استقامت، صبر و صلابت و سرانجام شهادت حسين گونه برايم عنايت فرمايد. دوست دارم اين بار حسين‌وار بجنگم و حسين وار شهيد شوم.



تا يادم نرفته بگويم که من و برادرم «جعفر طايفه باقرلو» وصيتنامه‌اي ننوشته‌ايم. چرا که هم وقت نشد و هم مطلبي نداشتيم و در خود لياقتي سراغ نداشتيم که بنويسيم.مطلب را هر چه بود، شهدا با خون خود بر صفحة تاريخ خونين نهضت حسيني ما نگاشتند و چه خوب نگاشتند. هر کس از ما پيامي و کلامي مي‌خواهد، آن را در امام بجويد. سخن را سخن‌سرايان بسيار گفته‌اند و شعر و سرود، شاعران بسيار سروده‌اند و آهنگ و آواز را نغمه سرايان زياد سرداده‌اند.
هان! ما نه شاعريم و نه سخنران و نه نغمه‌خوان.
 امانتي بوديم که بايد تحويل صاحب اصلي‌مان مي‌شديم.
 وظيفه‌اي داشتيم که مي‌يابد عمل مي‌کرديم.
خوني داشتيم که مي‌بايد در راه اسلام بر خاک اسلام مي‌ريختيم تا فردا و فرداها، هزاران هزار حسيني سر از زمين بردارند و دوباره همه جا را کربلا و هر روز  را عاشورا سازند.
عبدي بوديم که مي‌بايست خواسته يا ناخواسته به مولا رجوع داده مي‌شديم و خداي تعالي بر ما منّت گذارد و اين رجوع ما را احسن قرار داد و رجوع ما را معراج و پرواز از خاک تا آن سوي افلاک.
 لذا نه عزم سخن داريم و نه قصد سخنراني و شعر خواني و غزل سرايي براي ما بعد از ما.
اين عرصه، عرصة عمل است. ميدان، ميدان جهان است و آناني که در نهايت راحت اين دنيا به سر دادن سرود عرفان، عشق، اخلاص، صفا، لقا و هزاران القاب و عناويني چنين و چنان پرداخته‌اند، جز لاف و گزاف به چيز ديگر مشغول نيستند و آن ها که کتاب و مقاله و گفتار در مراتب سير و سلوک مي‌نويسند و دل خود را به اين عناوين و القاب و مشغوليت ها خوش کرده‌اند، بسي در غفلتند و فراوان درخواب.
عرفان و اخلاص و تقوا و صفا و لقا در کنار راحت دنيا و در ميان تريبون ها و سمينارها و اجلاسيه‌ها و مجالس اخلاق پيدا نمي‌شود.
اي طالبان عرفان و اخلاص و اي دم زنندگان از لقا و وصال و اي شکوه کنندگان از فراق و غربت! خود را به اين ظواهر و تجملات اخلاقي نفريبيد و فريفتة فريبندگانش نيز نشويد. هر کس هواي لقاي مولا دارد، بسم الله پاي در ميدان عمل گذارد و بيابد آن چه را که مي‌خواهد. اين گوي و اين ميدان. هر آن که دم از لقاء و وصال مي‌زند، قدم به سوي سربداران صحنة جهاد بگذارد و ببيند که اينان چه آسان از قيد تعلقات دنياي دني خود را رهيده‌اند. سر سپردن در راه حضرتش چقدر برايشان راحت است; راحت‌تر از سخنرانيها و لفاظي.
جنازه ما حتماً در کنار برادرنمان در گلزار شهداي خوي دفن شود و مجلس عزاداري ما را هيچ يک از مساجد «خوي» حق ندارند برگزار کنند; به جز مسجد امين الله که حاج آقا اميني با عمري زحمت و پول حلال و نيت خالص براي خداي تعالي آن را ساخته‌اند.
مهدي اميني
 17/10/1365



روحمان با یادشان شاد