«فرشته فهمیده» خواهر شهید محمد حسین فهیمده میگوید: برادرم اردیبهشت ماه سال 1346 و همزمان با ماه محرم به دنیا آمد و پدرم به دلیل ارادتی كه به امام حسین (ع) داشت تصمیم گرفت نام پسرش را حسین انتخاب كند تا ادامه دهنده راه شهدای كربلا باشد. محمدحسین مقطع ابتدایی را در قم گذراند و بعد به كرج آمدیم. در سال 1357 در زمان درگیریهای انقلاب او كه 11 سال بیشتر نداشت به پخش اعلامیهها و نوارهای حضرت امام (ره) میپرداخت.
سال 1359 زمانی كه شیپور جنگ نواخته شد. روز اول مهرماه ما به مدرسه رفتیم اما محمدحسین به بهانه بازی كردن از منزل خارج شد ولی دوباره برگشت و بار دیگر با ما خداحافظی كرد و به مادرم گفت: مادر امروز با من قشنگ خداحافظی كن.مادرم كه فكر میكرد او میرود بازی و زود برمیگردد با لبخندی حسین را در آغوش گرفت و با هم خداحافظی كردند. حسین نیز راضی از منزل خارج شد.
سه روز از رفتنش گذشته بود كه یكی از دوستانش وسایلش را برایمان آورد و گفت: محمدحسین به جبهه رفته است. پیش از این موضوع نیز اتفاق افتاده بود كه او چند روز از خانه دور باشد. زمان درگیری كردستان او یك هفته به خانه نیامده بود و روزی نیروهای كمیته كردستان او را به منزل آوردند و خواستند از مادرم تعهد بگیرند كه دیگر اجازه ندهد محمدحسین با این سن كم به كردستان برود ولی او در جوابشان گفت: مادرم سواد ندارد برگه تعهد امضا كند من خودم برگه را امضا میكنم با این شرط كه هر كجا كه امام دستور بدهند من میروم. سال 1359 نیز امام فرمودند: همه آحاد ملت ایران بسیج شوند. پس دیگر توقعی نبود كه محمدحسین در خانه بماند او رفت تا به ندای امامش لبیك گوید.
روز 13 آبان ماه من با خانوادهام سر سفره نشسته بودیم كه ناگهان رادیو اعلام كرد یك نوجوان 13 سالهای زیر تانك رفته و شهید شده است. مادرم لقمه از دستش افتاد و گفت: این محمدحسین من است.در آن لحظه پدرم گفت: نه محمدحسین چنین كاری را انجام نمیدهد حتما از بچههای خرمشهر بوده است.یك هفته از این حادثه گذشت كه آقای مصطفوی– ایشان نیز شهید شدهاند – به در منزل ما آمدند و خبر شهادت محمدحسین را به پدرم دادند.
روزی مادرم در آشپزخانه بود كه محمدحسین وارد شد. مادرم از او پرسید: كجا بودی؟ جواب داد كنار قبرم. مادرم تعجب كرد. حسین ادامه داد: محل دفن من قطعه 24 بهشت زهرا (س) كنار مزار آیتالله طالقانی است و بعد از شهادت محمدحسین، زمانی كه سنگ قبرش را گذاشتیم دیدیم كه پیشگویی او به واقعیت پیوسته است. محمدحسین ساده و بیآلایش زندگی میكرد و همیشه میخواست مانند رزمندگان در جبههها سختیها را تحمل كند و فقط به قرب خداوند و رضایت او فكر میكرد.
مادرم همیشه بیقرار بود و برای محمدحسین گریه میكرد. روزی مادرم خیلی خوشحال به نظر میرسید از او علت خوشحالیش را پرسیدم،گفت: دیشب محمدحسین را در خواب دیدم كه به من گفت:مادر چرا ناراحتی،دور من میچرخید و میگفت:من سالم هستم، در كنار مولایم اباعبدالله (ع) هستم و برای شما دعا میكنم. از آن روز به بعد دیگر مادرم برای محمدحسین گریه نمیكند بلكه با شنیدن نام محمد حسین لبخند میزند و به او افتخار میكند
نحوه شهادت:
روز هشتم آبان 1359، محمدحسین فهمیده به اتفاق دوست شهیدش محمدرضا شمس ـ كه در یك سنگر بودند ـ در هجوم عراقیها، محاصره میشوند. محمدرضا شمس، زخمی میشود و حسین با سختی و زحمت زیاد او را به پشت خط میرساند وقتی به سنگر بر میگردد، میبیند كه پنج تانك عراقی به طرف رزمندگان اسلام هجوم آورده و درصدد محاصره و قتل عام آنها هستند. محمدحسین در حالی كه تعدادی نارنجك به كمر خود بسته بود به طرف تانكها حركت میكند. تیری به پای او میخورد اما در همان حال موفق میشود خود را به تانك پیش رو برساند. خود را به زیر تانك میاندازد و تانك منفجر میشود. دشمن در این حال تصور میكند كه حملهای صورت گرفته و با سرعت تانكها را رها كرده و فرار میكند؛ در نتیجه، حلقه محاصره شكسته میشود و پس از مدتی نیروهای كمكی میرسند و آن قسمت را از وجود متجاوزان پاكسازی میكنند.
شهید حسین فهمیده در بیان رهبری
رهبر معظم انقلاب، میفرمایند: «زنده نگه داشتن یاد حادثه شهادت دانشآموز بسیجی، «شهید فهمیده» از اصالتهای دفاع مقدس میباشد. مقام معظم رهبری در دیدار با خانواده او در رابطه با فداکاری و شجاعت او فرمودند: بروز چنین حوادثی که از تربیت صحیح و اصالتهای خانوادگی است، صرفاً در محیطهای اسلامی جلوهگری و نورافشانی میکند.»
شهید حسین فهمیده از نگاه آوینی
سید شهیدان اهل قلم، حاج مرتضی آوینی، در قسمتی از برنامه پنجم روایت فتح با نام «شهری در آسمان» شهادت محمدحسین فهمیده را اینگونه ترسیم میکند: خرمشهر، از همان آغاز خونین شهر شده بود. خرمشهر، خونین شهر شده بود. آیا طلعت را جز از منظر این آفاق میتوان نگریست؟ آنان در غربت جنگیدند و با مظلومیت به شهادت رسیدند و پیکرهایشان زیر تانکهای شیطان تکه تکه شد و به آب و باد و خاک و آتش پیوست. اما... راز خون آشکار شد. راز خون را جز شهدا در نمییابند. گردش خون در رگهای زندگی شیرین است. اما ریختن آن در پای محبوب، شیرینتر... شایستگان آنانند که قلبشان را عشق تا آن جا انباشته است که ترس از مرگ جایی برای ماندن ندارد. شایستگان جاودانانند. حکمرانان جزایر سرسبز اقیانوس بیانتهای نور، که پرتوی از آن همه کهکشان آسمان دوم را روشنی بخشیده است.
خبر شهادت حسین فهمیده
صدای جمهوری اسلامی ایران با قطع برنامههای خود اعلام میکند که نوجوانی سیزده ساله با فداکاری زیر تانک عراقی رفته آن را منفجر کرده و خود نیز به شهادت رسیده است. امام قدس سره در پیامی که به مناسبت دومین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی صادر میکنند، جملات معروف خود را پیرامون او میفرمایند: «رهبر ما آن طفل سیزده سالهای است که با قلب کوچک خود که ارزشش از صدها زبان و قلم بزرگتر است، با نارنجک، خود را زیر تانک دشمن انداخت و آن را منهدم نمود و خود نیز شربت شهادت نوشید.»
سخن هم رزمان:
عملیات كه شروع شد در كوچه هشتمتری در خرمشهر «محمدرضا شمس» دوست حسین زخمی شد و حسین او را به عقب كشاند. شمس به رزمندگان گفت: حسین ریزه را بگیرید. آنها برگشتند و دیدند حسین به طرف تانك با نارنجكهایی كه به كمر بسته است، میدود. زانوهایش زخمی شده بود با زانو به زمین خورد و بعد از شش دقیقه ناگهان تانك دشمن منفجر شد و شروع به سوختن كرد . نیروهای دشمن كه گمان كردند نیروهای كمكی آمده است عقبنشینی كردند و در این میان دوستان حسین به كنار تانك رفتند تا جنازهاش را پیدا كنند. شهید بختیاری كه آن زمان فرمانده گردانشان بود،كنار چرخهای تانك زانو زد و شروع كرد به گریه كردن.پیكر سوخته حسین را جمعآوری كردند و بازگرداندند.