در خانه اگر کس است ؛ یک حرف بس است. رسانه ملی نشان داده است که می تواند وامکانش را در اختیار دارد؛ هم امکان فنی و هم تجربه تکنیکی. پس می شود باز هم "راستش را بگو " ساخت!

گروه فرهنگی مشرق-تلویزیون قطعا فراگیر ترین رسانه در ایران است؛ چه ماهواره و شبکه های  آن باشد و چه نباشد. با وجود پیشرفت شبکه های فارسی زبان ماهواره ای اما هنوز از نظر کیفی – البته از وجهی خاص که بعد تر بیشتر توضیح می دهیم- از برنامه های رسانه ی ملی فاصله ی زیادی دارد.
این که می گوییم از وجه خاص از آن جهت است که دور بودن از فضای ایران باعث شده است تا حس غریبگی در برنامه های شبکه های فارسی زبان ماهواره ای موج بزند و با وجود اینکه در برخی موارد چه از نظر سوژه پردازی و چه از نظر پرداخت توانسته اند گوی سبقت را از صدا و سیمای وطنی بربایند اما همچنان در رقابت با رسانه ملی نتوانسته اند با این تنوع بالا مخاطب را شش دانگ در اختیار خودشان بگیرند.
اما در این میان مساله این است که آیا سیمای جمهوری اسلامی توانسته است از این مزیت نسبی اش استفاده بهینه داشته باشد یا نه؛ واقعیت این است که داشته ها و تولیدات رسانه ملی چندان با هم جور در نمی آیند. اگر چه گاهی اتفاقات خوبی را هم می شود در مجموع تولیدات دید؛ اگر چه اکثر مخاطبان مشرق عادت به انتقادات تند و کمی بی رحمانه ی این رسانه نسبت به برنامه های رسانه ی ملی پیدا کرده اند اما این بار می خواهیم بای یکی از نکات مثبت برنامه سازی تلویزیون بحث را شروع و به پیش ببریم.

یکم؛ چند روزی است که سریال "راستش را بگو" ساخته محمد رضا آهنج از شبکه یک سیمای جمهوری اسلامی روی آنتن می رود.پیش از این یکی از اصلی ترین انتقاداتی که به سریال های تلویزیونی تولید جام جم می شد مشکل در داستان این مجموعه ها بود. مجموعه هایی با داستان هایی تک خطی و ماجراهای تصنعی و شخصیت هایی که هیچ گاه به بلوغ نمی رسند ویژگی بسیاری از تولیدات این چنینی است. داستان تک خطی کش می آید؛ ماجراهای تصنعی از دل کار بیرون می زند و غیر قابل باور می شود و شخصیت هایی هم که پخته نشوند در نهایت به بوق شعار تبدیل می شوند نه بیشتر.
اما آنچه که تا به حال از سریال آهنج به نمایش گذاشته شده است بیش از این ها را به نمایش می گذارد. سریال آهنج اگر چه قصه ای کاملا ذهن پرداخته دارد و از قصه هایی آماده مانند قصه های تاریخی استفاده نکرده است و فضای امروزی قصه هم کارگردان را از جذابیت های صحنه آرایی های آن چنانی محروم می کند اما جالب اینجاست که کارگردان در یکی از معدود آثاری که می شود آن را این گونه تحلیل کرد داستان را فهمیده و از آن مهم تر داستان گویی را. این داستان گویی که می گوییم نقش بسیار مهمی دارد؛ یعنی اینکه خالق یک اثر دراماتیک به خوبی بفهمد که چه چیزی را چگونه بگوید و از آن  مهم تر این که چقدر بگوید.


میزان رو کردن داستان در کنش و واکنش های کارکترها نقش عمیقی در از آب در آمدن شخصیت ها و البته ماجرا ها دارد. وقتی یک قصه به میزان درست و به اندازه گفته شود می تواند در جایی درست با دیگر قصه ها ارتباط  برقرار کند و این گونه است که از متن داستان بیرون نمی زند.
"راستش را بگو" ی آهنج تا به اینجا نشان داده است که می داند چه چیز را چگونه بگوید؛ خصوصا در استفاده از این تکنیک که قصه ی هر کارکتر را جداگانه روایت کرده و درست در سر بزنگاه و بدون این که پر حرفی کند به داستان کارکتر دیگر پل بزند موفق بوده است. اما اگر بخواهیم مهم ترین امتیاز اثر آهنج را- باز هم تاکید می کنیم تا به اینجا- بر شمریم باید بگوییم "کارگردان در قصه کم فروشی نکرده است!"

دوم؛ البته همزمان با سریال آهنج سریال دیگری نیز جمعه شب ها پخش می شود که درست در نقطه ی مقابل نقاط قوت "راستش را بگو " قرار می گیرد. اگر چه سال ها برای ساختش وقت صرف شده و البته بودجه ی فراوانی نیز. سیما نیز برای آن کم نگذاشته و در روزهای هفته نیز برای آن آگهی می رود. مهم ترین نقطه ی تمایزاین دو سریال در این است که "کلاه پهلوی" ضیاء الدین دری بر خلاف راستش را بگو داستان ندارد. داستانی که درّی کوشیده آن را در این سریال طولانی به نمایش بگذارد آن قدر کشش ندارد که در بیش از یک فیلم داستانی به کار گرفته شود.




درّی در مقدمه ی اولین قسمت از کلاه پهلوی کتابی را در دست گرفت و گفت که این کتابی است که سال ها پیش نوشته و داستان کلاه پهلوی در حقیقت بسط یافته داستان همین کتاب است؛ قصه را همین جا نگه داریم. اشاره درّی از روی اتفاق اشاره خوبی است. مساله اینجاست که داستان مورد نظر آقای کارگردان احتمالا غیر از این که خوب پرداخته نشده است به درستی هم بسط نیافته است. ضیاء الدین درّی باید به این نکته توجه می داشت که با کش دادن یک داستان مکتوب نمی شود سریال ساخت. بگذاریم و بگذریم اگر چه از پنج قسمتی که سازنده سریال کلاه پهلوی از منتقدان مهلت گرفته بود گذشته است اما باز هم قضاوت را به آینده سریال احاله می دهیم تا اگر قرار است اتفاقی بیفتد رخ دهد تا بشود جدی تر درباره ی آن قضاوت کرد. هر چند که قسمت های طلایی در کلاه پهلوی از دست رفته است و باقی هر اتفاقی هم که بیفتد مسیر اصلی داستان را تغییر نخواهد داد.

حالا بازگردیم به قبل از نکته یکم؛ در خانه اگر کس است ؛ یک حرف بس است. رسانه ملی نشان داده است که می تواند وامکانش را در اختیار دارد؛ هم امکان فنی و هم تجربه تکنیکی. پس می شود باز هم "راستش را بگو " ساخت!