کد خبر 168540
تاریخ انتشار: ۱۵ آبان ۱۳۹۱ - ۲۰:۱۲

پرویز فنی زاده را ده دوازده بار برای ترک در بیمارستان خواباندم ولی ترک نکرد و در این راه هم درگذشت. به همبن دلیل به هنرمندان می گویم همیشه سرتان در لاک خودتان باشد و از جماعت سرمایه دار دوری کنید که شما را بیچاره می کنند. متاسفانه پرویز از وقتی با این عده حشر و نشر پیدا کرد به اعتیاد دچار شد.

به گزارش مشرق، محمدعلی کشاورز بازیگر باتجربه سینما و تلویزیون ایران که این روزها دوران کهولت را سپری می کند در تازه ترین گفتگوی منتشر شده از وی خاطرات جالبی را درباره تجربیات سینمایی مختلف خود بیان کرده و از جمله از اعتیاد پرویز فنی زاده و تلاش اش برای ترک وی سخن گفته است. در این گفتگو که توسط حمیده شریف راد انجام شده و در مجله «فیلم» منتشر شده کشاورز صحبتهایی را هم درباره همکاری با علی حاتمی بیان کرده است و به ویژه فیلم «تختی» که بنا بود کشاورز در آن نقش «حبیب بلور» را بازی کند. بخشهایی از گفته های کشاورز را در ادامه می خوانید با این تذکر که گفتگو حدودا هفت سال قبل انجام شده اما به تازگی منتشر شده است:

آقای گلستان! مگر خودت توده ای نبودی؟

ابراهیم گلستان خیلی چیزها را یادش رفته و فقط بلد است فحش دهد. آقای گلستان شما آن زمان چیزهایی داشتی که خیلیها در حسرتش بودند. حالا اگر عده ای به خاطر موقعیت تو و اینکه یک استودیو داشتی به سراغت آمدند باید بنشینی و این حرفها را بزنی؟ آن وقت می آیی از کسانی تعریف می کنی که خیلی باید تلاش کنند تا به اینها{فروغ و امثال او} برسند. آقای گلستان نجف دریابندری مترجم نبود؟ فریدون رهنما سواد نداشت؟ شاملو شاعر نبود؟ میگویی فلانی توده ای بود مگر خودت توده ای نبودی؟

فنی زاده در راه اعتیاد درگذشت

با پرویز فنی زاده 25 سال دوست و همکار بودم. او ابتدا مصحح روزنامه اطلاعات بود و بعد به تئاتر علاقمند شد و به کلاسهای حمید سمندریان رفت. پس از آن در اداره تئاتر ماند و همان جا استخدام شد. استعداد نابی بود و من هر بار با او همبازی می شدم چیز جدیدی در بازی اش می دیدم اما متاسفانه معتاد شد. ده دوازده بار برای ترک در بیمارستان خواباندمش ولی ترک نکرد و در این راه هم درگذشت. به همبن دلیل به هنرمندان می گویم همیشه سرتان در لاک خودتان باشد و از جماعت سرمایه دار دوری کنید که شما را بیچاره می کنند. متاسفانه پرویز از وقتی با این عده حشر و نشر پیدا کرد به اعتیاد دچار شد. هر چه گفتم پرویز جان تو هنرمندی تو برای خودت گنجی هستی گوش نکرد. دفعه آخر در بیمارستان کیان بستری اش کردم. هر روز بهش سر می زدم. یک روز رفتم و دیدم نیست. داد و فریاد راه انداختم و گفتم این کجاست؟ دیدم بعد از نیم ساعت شنگول و سرحال آمد. به رفیقم گفتم:«صابر پاشو بریم این رفته مواد زده!» فنی زاده گفت:«چرا پولتان را برای دوا و درمان من خرج می کنید؟ بدهید به خودم می دانم باهاش چکار کنم.» سر «دایی جان ناپلئون» هم خیلی باهاش حرف زدم اما گوش نمی کرد تا اینکه پس از انقلاب در نیمه های بازی در فیلم «اعدامی» جانش را از دست داد.

آنتونی کوئین گفت بهروز وثوقی را بردارید به جایش هر چه می خواهید بگذارید

سرصحنه فیلم «کاروانها» آنتونی کوئین در یکی از صحنه ها که با بهروز وثوقی بازی داشت کارش به برداشت چهلم می رسید و کویین صبرش لبریز شد و شروع کرد به داد و بیدادد و فحش دادن و گفت این بازیگر را بردارید و به جایش هر چه می خواهید بگذارید. آنتونی کوئین شاعر و نقاش خوبی بود و وقتهای بیکاری هم شطرنج بازی می کردیم؛ بیشتر وقتها او می برد اما وقتی من می بردم کفرش درمی آمد و فورا می گفت یک دست دیگر بازی کنیم.

بوی گند وحشتناک سرصحنه «هزاردستان»

سرصحنه «هزاردستان» و در گرمای 40 درجه شهرک غزالی کار کردن واقعا سخت بود. در آن سریال صحنه ای بود که شعبان استخوانها را در دیگ می ریخت و زیر دیگ هم آتش عظیمی بود. من باید دیگ را هم می زدم؛ بوی گند وحشتناکی فضا را پر کرده بود. آن قدر بد بود که علی حاتمی و گروه با فاصله زیادی از من ایستاده بودند. فقط فیلمبردار و دستیارش آنجا بودند. حاتمی می گفت همه چیز باید طبیعی باشد و برای همین استخوانهای آن صحنه هم کاملا طبیعی بود و همین بوی به شدت بدی را ایجاد کرده بود.

حاتمی تا خون می دید، حالش بد می شد

حاتمی در صحنه های خونبار معمولا حالش بد می شد و بلافاصله می رفت و گوشه ای پنهان می شد. تمام مدتی که با این آدم کار کردم یک بار هم ندیدم صحنه خونریزی را تحمل کند. یک بار در صحنه سلمانی «هزاردستان» که سری بریده شد، خون دید و به شدت حالش بد شد.

اکبر عبدی بسیار بااستعداد و باهوش است

از میان کارهایم با حاتمی «مادر» را بیشتر دوست دارم. علی علاقه خاصی به مادرش داشت و در طول ساخت این فیلم حالت خاصی داشت. اکبر عبدی هم در این فیلم فوق العاده بود و به نظرم بهترین بازی اش را در این فیلم انجام داد که به نظرم یکی از برترین بازیهای سینمای ایران است. عبدی بسیار بااستعداد، باهوش و خلاق بود اما متاسفانه آن طور که باید از او استفاده نشد. به نظرم هنوز نقشهایی که این آدم می تواند بازی کند برایش نوشته نشده است.

آرزویی که بر دل ماند

 بزرگترین آرزویم در زندگی این بود که نقش یک رهبر ارکستر را بازی کنم. رهبر ارکستری که بسیار عاشق کارش است. یک رهبر ارکستر که آخرش هم می میرد. متاسفانه این آرزوی من هرگز عملی نشد. حالا هم دیگر خیلی دیر شده و من پیر شده ام و فکر نمی کنم چنین فرصتی برایم پیش آید.

بنا بود در «تختی» نقش حبیب ا.. بلور را بازی کنم

بنا بود در فیلم «تختی» نقش «حبیب ا.. بلور» را بازی کنم. من از همان روز اول کار به خاطر مسائل پیرامون تختی به حاتمی اصرار داشتم که این فیلم را نسازد اما او یک روز به من گفت من می دانم چکار می خواهم بکنم؛ تحقیقات کاملی کرده ام و حتی علت مرگ تختی را هم با تمام دلایل و شواهد نشان میدهم اما متاسفانه فرصتی برایش باقی نماند که کار را تمام کند.

ما نرفتیم درس بخوانیم و سختیها و کمبود امکانات را تحمل کنیم که الان به این سینما برسیم که آدمهای شریف و بااخلاقی مثل محمدعلی فردین از این کار کنار گذاشته شوند و در عوض هر که چشمش روشنتر باشد و دماغش عملی باشد بیاید بازی کند.