بخشی كه بايد روی آن كار شود، تطبيق با وضع هر زمان است. نه فقط زمان ما، بلكه هر زمان. بايد معلوم شود كه در هر زمان، طبقه‌ی خواص، چگونه بايد عمل كنند تا به وظيفه‌شان عمل كرده باشند. اين‌كه گفتيم اسير دنيا نشوند يك كلمه است. چگونه اسير دنيا نشوند؟ مثالها و مصداقهايش چيست؟

به گزارش مشرق، مقام معظم رهبری در دیداری که با جمعی از فرماندهان لشكر 27 محمد رسول‌الله (ص) در سال 1375 داشتند، به تشریح ویژگی های خواص و عوام جامعه و نقش آنان در برهه‌های تاریخی اسلام پرداختند.

این بیانات تاریخی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی درباره خواص و عوام ، دارای روشنگری‌های بسیاری است كه امروز نیز می‌تواند چراغ راه جامعه اسلامی بوده و انقلاب اسلامی را از گزند آفت‌ها مصون بدارد.

***  بخش کوتاهی از بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی را پیرامون موضوع خواص و عوام را به انتخاب مشرق در ادامه ملاحظه می کنید.



جهاد فکری و روشنگری فکر مردم

يكی از جهادها هم جهاد فكری است. چون دشمن ممكن است ما را غافل كند، فكر ما را منحرف سازد و دچار خطا و اشتباهمان گرداند؛ هر كس كه در راه روشنگری فكر مردم، تلاشی بكند، از انحرافی جلوگيری نمايد و مانع سوءفهمی شود، از آن‌جا كه در مقابله با دشمن است، تلاشش جهاد ناميده می‌شود. آن هم جهادی كه شايد امروز، مهمّ محسوب می‌شود.


بايد به فكر بروید، كه چرا چنين شد؟

اتّفاقی كه افتاده است، در صدر اسلام است. من يك وقت عرض كردم: جا دارد ملت اسلام فكر كند كه چرا پنجاه سال بعد از وفات پيغمبر، كار كشور اسلامی به جايی رسيد كه مردم مسلمان - از وزيرشان، اميرشان، سردارشان، عالمشان، قاضی‌شان، قاری‌شان و اجامر و اوباششان - در كوفه و كربلا جمع شدند و جگر گوشه‌ی پيغمبر را با آن وضع فجيع به خاك و خون كشيدند؟! خوب؛ انسان بايد به فكر فرو رود، كه چرا چنين شد؟


جامعه به دو قسم تشکیل می شود؛ خواص و عوام

ببينيد عزيزان من! به جماعت بشری كه نگاه كنيد، در هر جامعه و شهر و كشوری، از يك ديدگاه، مردم به دو قسم تقسيم می‌شوند: يك قسمْ كسانی هستند كه بر مبنای فكر خود، از روی فهميدگی و آگاهی و تصميم‌گيری كار می‌كنند. راهی را می‌شناسند و در آن راه - كه به خوب و بدش كار نداريم - گام برمی‌دارند. يك قِسم اينهايند كه اسمشان را خواص می‌گذاريم. قسم ديگر، كسانی هستند كه نمی‌خواهند بدانند چه راهی درست و چه حركتی صحيح است. در واقع نمی‌خواهند بفهمند، بسنجند، به تحليل بپردازند و درك كنند. به تعبيری ديگر، تابع جَوّند. به چگونگی جوّ نگاه می‌كنند و دنبال آن جوّ به حركت در می‌آيند. اسم اين قسم از مردم را عوام می‌گذاريم. پس، جامعه را می‌شود به خواص و عوام تقسيم كرد.



تعریف خواص جامعه

خواص چه كسانی هستند؟ آيا قشر خاصّی هستند؟ جواب، منفی است. زيرا در بين خواص، كنار افراد با سواد، آدمهای بی‌سواد هم هستند. گاهی كسی بی‌سواد است؛ اما جزو خواص است. يعنی می‌فهمد چه كار می‌كند. از روی تصميم‌گيری و تشخيص عمل می‌كند؛ ولو درس نخوانده، مدرسه نرفته، مدرك ندارد و لباس روحانی نپوشيده است. به‌هرحال، نسبت به قضايا از فهم برخوردار است.


تعریف عوام جامعه

عوام يعنی كسانی كه وقتی جوّ به سمتی می‌رود، آنها هم دنبالش می‌روند و تحليلی ندارند. يك وقت مردم می‌گويند «زنده باد!» اين هم نگاه می‌كند، می‌گويد «زنده باد!» يك وقت مردم می‌گويند «مرده باد!» نگاه می‌كند، می‌گويد «مرده باد!» يك وقت جوّ اين طور است؛ اين‌جا می‌آيد. يك وقت جو آن طور است؛ آن‌جا می‌رود!

شما خودتان را در صحنه‌ای كه از صدر اسلام تبيين می‌كنم، پيدا كنيد. يك عدّه جزو عوامند و قدرت تصميم‌گيری ندارند. عوام، بسته به خوش طالعی خود، اگر تصادفاً در مقطعی از زمان قرار گرفتند كه پيشوايانی مثل امام اميرالمؤمنين عليه‌السّلام و امام راحل ما رضوان‌اللَّه تعالی عليه، بر سرِ كار بودند و جامعه را به سمت بهشت می‌بردند، به ضربِ دستِ خوبان، به سمت بهشت رانده خواهند شد. اما اگر بخت با آنها يار نبود و در مقطعی قرار گرفتند كه «وجعلنا هم ائمة يدعون الی‌النارِ» و يا «الم‌تر الی‌الذين بدلوا نعمةالله كفرا و احلوا قومهم دارالبوارِ. جهنم يصلونها و بئس القرارِ» به سمت دوزخ خواهند رفت. پس، بايد مواظب باشيد جزو عوام قرار نگيريد.


راننده کمپرسی جزو خواص جامعه و پيشنمازی که جزو عوام جامعه بود

در دوران پيش از پيروزی انقلاب، بنده در ايرانشهر تبعيد بودم. در يكی از شهرهای همجوار، چند نفر آشنا داشتيم كه يكی از آنها راننده بود، يكی شغل آزاد داشت و بالاخره، اهل فرهنگ و معرفت، به معنای خاص كلمه نبودند. به حسب ظاهر، به آنها عامی اطلاق می‌شد. با اين حال جزو خواص بودند. آنها مرتّب برای ديدن ما به ايرانشهر می‌آمدند و از قضايای مذاكرات خود با روحانی شهرشان می‌گفتند.

روحانی شهرشان هم آدم خوبی بود؛ منتها جزو عوام بود. ملاحظه می‌كنيد! راننده‌ی كمپرسی جزو خواص، ولی روحانی و پيشنماز محترم جزو عوام! مثلاً آن روحانی می‌گفت: «چرا وقتی اسم پيغمبر می‌آيد يك صلوات می‌فرستيد، ولی اسم «آقا» كه می‌آيد، سه صلوات می‌فرستيد؟!» نمی‌فهميد. راننده به او جواب می‌داد: روزی كه ديگر مبارزه‌ای نداشته باشيم؛ اسلام بر همه جا فائق شود؛ انقلاب پيروز شود؛ ما نه تنها سه صلوات، كه يك صلوات هم نمی‌فرستيم! امروز اين سه صلوات، مبارزه است! راننده می‌فهميد، روحانی نمی‌فهميد!

اين را مثال زدم تا بدانيد خواص كه می‌گوييم، معنايش صاحب لباسِ خاصی نيست. ممكن است مرد باشد، ممكن است زن باشد. ممكن است تحصيلكرده باشد، ممكن است تحصيل نكرده باشد. ممكن است ثروتمند باشد، ممكن است فقير باشد.


انواع خواصِ طرفدارِ حق/ حتّی خواصِ طرفدارِ حق هم به دو قسم می شوند

و اما گروه خواص. در گروه خواص، بايد ببينيم جزو خواصِ طرفدارِ حقّيم، يا از جمله‌ی خواص طرفدار باطل محسوب می‌شويم.

همه‌ی دشواری قضيه، از اين‌جا به بعد است. عزيزان من! خواصِ طرفدارِ حق، دو نوعند.

يك نوع كسانی هستند كه در مقابله با دنيا، زندگی، مقام، شهوت، پول، لذّت، راحت، نام و همه‌ی متاعهای خوبْ قرار دارند. اينهايی كه ذكر كرديم، همه از متاعهای خوب است. همه‌اش جزو زيباييهای زندگی است. «متاع الحياة الّدنيا.» متاع، يعنی بهره. اينها بهره‌های زندگی دنيوی است. در قرآن‌كه می‌فرمايد «متاع الحياة الدنيا»، معنايش اين نيست كه اين متاع، بد است؛ نه. متاع است و خدا برای شما آفريده است. منتها اگر در مقابل اين متاعها و بهره‌های زندگی، خدای ناخواسته آن قدر مجذوب شديد كه وقتی پای تكليفِ سخت به ميان آمد، نتوانستيد دست برداريد، واويلاست! اگر ضمن بهره بردن از متاعهای دنيوی، آن‌جا كه پای امتحان سخت پيش می‌آيد، می‌توانيد از آن متاعها به راحتی دست برداريد، آن وقتْ حساب است.

می‌بينيد كه حتّی خواصِ طرفدارِ حق هم به دو قسم تقسيم می‌شوند. اين مسائل، دقّت و مطالعه لازم دارد. بر حسب اتّفاق نمی‌شود جامعه، نظام و انقلاب را بيمه كرد. بايد به مطالعه و دقّت و فكر پرداخت. اگر در جامعه‌ای، آن نوعِ خوبِ خواصِ طرفدارِ حق؛ يعنی كسانی كه می‌توانند در صورت لزوم از متاع دنيوی دست بردارند، در اكثريت باشند، هيچ وقت جامعه‌ی اسلامی به سرنوشت جامعه‌ی دوران امام حسين عليه‌السّلام مبتلا نخواهد شد و مطمئنّاً تا ابد بيمه است. اما اگر قضيه به عكس شد و نوع ديگرِ خواصِ طرفدار حق - دل سپردگان به متاع دنيا. آنان كه حق شناسند، ولی درعين‌حال مقابل متاع دنيا، پايشان می‌لرزد - در اكثريت بودند، وامصيبت است!


دنيا يعنی چه؟

اصلاً دنيا يعنی چه؟ يعنی پول، يعنی خانه، يعنی شهوت، يعنی مقام، يعنی اسم و شهرت، يعنی پست و مسؤوليت، و يعنی جان. اگر كسانی برای حفظ جانشان، راه خدا را ترك كنند و آن‌جا كه بايد حق بگويند، نگويند، چون جانشان به خطر می‌افتد، يا برای مقامشان يا برای شغلشان يا برای پولشان يا محبّت به اولاد، خانواده و نزديكان و دوستانشان، راه خدا را رها كنند، اگر عده‌ی این‌ها زیاد باشد آن وقت دیگر واویلاست. آن وقت حسين‌بن‌علی‌ها به مسلخ كربلا خواهند رفت و به قتلگاه كشيده خواهند شد. آن وقت، يزيدها بر سرِ كار می‌آيند و بنی‌اميّه، هزار ماه بر كشوری كه پيغمبر به وجود آورده بود، حكومت خواهند كرد و امامت به سلطنت تبديل خواهد شد، امامت به سلطنت تبديل خواهد شد!



وقتی خواصِ طرفدارِ حق تغيير ماهيت می‌دهند!

وقتی خواصِ طرفدارِ حق، يا اكثريت قاطعشان، در يك جامعه، چنان تغيير ماهيت می‌دهند كه فقط دنيای خودشان برايشان اهميت پيدا می‌كند؛ وقتی از ترس جان، از ترس تحليل و تقليل مال، از ترس حذف مقام و پست، از ترس منفور شدن و از ترس تنها ماندن، حاضر می‌شوند حاكميت باطل را قبول كنند و در مقابل باطل نمی‌ايستند و از حق طرفداری نمی‌كنند و جانشان را به خطر نمی‌اندازند؛ آن گاه در جهان اسلام فاجعه با شهادت حسين‌بن‌علی عليه‌السّلام - با آن وضع - آغاز می‌شود. حكومت به بنی‌اميّه و شاخه‌ی مروان و بعد به بنی‌عبّاس و آخرش هم به سلسله‌ی سلاطين در دنيای اسلام، تا امروز می‌رسد!

خشت اول انحراف خواص؛ بهره‌مندی مالی بيشتر از بيت‌المال

دورانِ لغزشِ خواصِ طرفدارِ حق، حدوداً هفت، هشت سال پس از رحلت پيغمبر شروع شد. به مسأله‌ی خلافت، اصلاً كار ندارم. مسأله‌ی خلافت، جدا از جريان بسيار خطرناكی است كه می‌خواهم به آن بپردازم. قضايا، كمتر از يك دهه پس از رحلت پيغمبر شروع شد. ابتدا سابقه‌داران اسلام - اعم از صحابه و ياران و كسانی كه در جنگهای زمان پيغمبر شركت كرده بودند - از امتيازات برخوردار شدند، كه بهره‌مندی مالی بيشتر از بيت‌المال، يكی از آن امتيازات بود. چنين عنوان شده بود كه تساوی آنها با سايرين درست نيست و نمی‌توان آنها را با ديگران يكسان دانست! اين، خشتِ اوّل بود.

خواص طرفدار حق دنيا را بر آخرت ترجيح می‌دادند!

همين وضعيت، مسائل دوران اميرالمؤمنين عليه‌لصّلاة والسّلام را به وجود آورد. يعنی در دوران آن حضرت، چون عدّه‌ای مقام برايشان اهميت پيدا كرد، با علی در افتادند. بيست و پنج سال از رحلت پيغمبر می‌گذشت و خيلی از خطاها و اشتباهات شروع شده بود.

اگر بيست و پنج سال فاصله نيفتاده بود، اميرالمؤمنين عليه‌الصّلاة والسّلام برای ساختن آن جامعه مشكلی نداشت. اما با جامعه‌ای مواجه شد كه: «يأخذون مال الله دولا و عبادالله خولا و دين‌الله دخلا بينهم» جامعه‌ای است كه در آن، ارزشها تحت‌الشّعاع دنياداری قرار گرفته بود.

جامعه‌ای است كه اميرالمؤمنين عليه‌الصّلاة والسّلام، وقتی می‌خواهد مردم را به جهاد ببرد، آن همه مشكلات و دردسر برايش دارد! خواص دوران او - خواص طرفدار حق يعنی كسانی كه حق را می‌شناختند - اكثرشان كسانی بودند كه دنيا را بر آخرت ترجيح می‌دادند! نتيجه اين شد كه اميرالمؤمنين عليه‌الصّلاة والسّلام بالاجبار سه جنگ به راه انداخت؛ عمر چهار سال و نه ماه حكومت خود را دائماً در اين جنگها گذراند و عاقبت هم به دست يكی از آن آدمهای خبيث به شهادت رسيد.


غربت اهل بیت بین خواص جامعه/ وقتی شهيد شدن آسان‌تر از زنده ماندن است!

اميرالمؤمنين عليه‌الصّلاة والسّلام به خاطرِ وضعيّت آن روز جامعه‌ی اسلامی به شهادت رسيد. بعد نوبت امامت به امام حسن عليه‌السّلام رسيد و در همان وضعيت بود كه آن حضرت نتوانست بيش از شش ماه دوام بياورد. تنهای تنهايش گذاشتند. امام حسن مجتبی عليه‌السّلام می‌دانست كه اگر با همان عدّه‌ی معدود اصحاب و ياران خود با معاويه بجنگد و به شهادت برسد، انحطاط اخلاقی زيادی كه بر خواص جامعه‌ی اسلامی حاكم بود، نخواهد گذاشت كه دنبال خون او را بگيرند! تبليغات، پول و زرنگيهای معاويه، همه را تصرّف خواهد كرد و بعد از گذشت يكی دو سال، مردم خواهند گفت امام حسن عليه‌السّلام بيهوده در مقابل معاويه قد علم كرد. لذا، با همه‌ی سختيها ساخت و خود را به ميدان شهادت نينداخت؛ زيرا می‌دانست خونش هدر خواهد شد.

گاهی شهيد شدن آسان‌تر از زنده ماندن است! حقّاً كه چنين است! اين نكته را اهل معنا و حكمت و دقّت، خوب درك می‌كنند. گاهی زنده ماندن و زيستن و تلاش كردن در يك محيط، به مراتب مشكلتر از كشته شدن و شهيد شدن و به لقای خدا پيوستن است. امام حسن عليه‌السّلام اين مشكل را انتخاب كرد.

خواصی که سر بزنگاه پشت حسین(ع) را خالی کردند

عظمت مقام امام حسين عليه‌السّلام در بين خواص چنين است كه حتّی ابن عبّاس در مقابلش خضوع می‌كند؛ عبداللَّه بن جعفر خضوع می‌كند، عبداللَّه‌بن زبير با آن‌كه از حضرت خوشش نمی‌آيد خضوع می‌كند. بزرگان و همه‌ی خواصِ اهل حق، در برابر عظمت مقام او، خاضعند. خاضعان به او، خواص جبهه‌ی حقّند؛ كه طرف حكومت نيستند؛ طرف بنی‌اميّه نيستند و طرف باطل نيستند. در بين آنها، حتّی شيعيان زيادی هستند كه اميرالمؤمنين عليه‌الصّلاة والسّلام را قبول دارند و او را خليفه‌ی اوّل می‌دانند. اما همه‌ی اينها، وقتی كه با شدّت عملِ دستگاه حاكم مواجه می‌شوند و می‌بينند بناست جانشان، سلامتی‌شان، راحتی‌شان، مقامشان و پولشان به خطر بيفتد، پس می‌زنند! اينها كه پس زدند، عوام مردم هم به آن طرف رو می‌كنند.



از هر طرف می رویم به خواص می رسیم/ خواص! خواص! طبقه‌ی خواص!

از هر طرف حركت می‌كنيم، به خواص می‌رسيم. تصميم‌گيری خواص در وقت لازم, تشخيص خواص در وقت لازم، گذشت خواص از دنيا در لحظه‌ی لازم، اقدام خواص برای خدا در لحظه‌ی لازم. اينهاست كه تاريخ و ارزشها را نجات می‌دهد و حفظ می‌كند! در لحظه‌ی لازم، بايد حركت لازم را انجام داد.

خواص! خواص! طبقه‌ی خواص! عزيزان من! ببينيد شما جزو كدام دسته‌ايد؟ اگر جزو خواصيد - كه البته هستيد - پس حواستان جمع باشد.

بخشی كه بايد روی آن كار شود، تطبيق با وضع هر زمان است. نه فقط زمان ما، بلكه هر زمان. بايد معلوم شود كه در هر زمان، طبقه‌ی خواص، چگونه بايد عمل كنند تا به وظيفه‌شان عمل كرده باشند. اين‌كه گفتيم اسير دنيا نشوند يك كلمه است. چگونه اسير دنيا نشوند؟ مثالها و مصداقهايش چيست؟

عزيزان من! حركت در راه خدا، هميشه مخالفينی دارد. از همين خواصی كه گفتيم، اگر يك نفرشان بخواهد كار خوبی انجام دهد - كاری را كه بايد انجام دهد - ممكن است چهار نفر ديگر از خودِ خواص پيدا شوند و بگويند آقا، مگر تو بيكاری؟! مگر ديوانه‌ای؟! مگر زن و بچه نداری؟! چرا دنبال چنين كارها می‌روی؟! كمااين‌كه در دوره‌ی مبارزه هم می‌گفتند.

اما آن يك نفر بايد بايستد. يكی از لوازم مجاهدتِ خواصی، اين است كه بايد در مقابل حرفها و ملامتها ايستاد. تخطئه می‌كنند، بد می‌گويند، تهمت می‌زنند؛ مسأله‌ای نيست.