حرف آقا را سردر تشکل هايتان بگذاريد که: "تضاد مدرنيته و اسلام حرف مفت است". اين حرف را آقاي خامنه اي در ديداري که چند ماه پيش در ديدار با اساتيد بسيجي داشته فرمودند، چون به بهانه‌ي اين تضاد ما را مدام از ...

گروه فرهنگي مشرق - در اتفاقاتي که در جريان انقلاب مي افتاد مردم فقط دو جا را تخريب مي کردند يکي بانکها که نماد اقتصاد غربي و يکي هم سينماها که نماد فرهنگ غربي بود، ولي امام نگاه حکيمانه داشتند و بعد از آن جمله‌ي امام مبناي تأسيس سينما، انقلاب شد؛ يعني معلوم شد که سينما مي تواند اسلامي و بدون فحشا باشد.

اما براي اينکه به تعريف برسند چند سال طول کشيد و يک سري فراز و فرودهايي تا سال 60 و 61 رخ داد که آقاي خاتمي وزير ارشاد شد و مدت 11 سال وزير ارشاد بود و يکي از طولاني‌ترين مديريت هاي فرهنگي جمهوري اسلامي بود!

اينها گفتند که ما مي خواهيم سينماي انقلاب اسلامي را بسازيم و ما نمي توانيم سينماي کاباره اي يا فحشا يا... راه بيندازيم، سينماي هاليوودي را هم که نمي توانيم بياوريم، ما بايد سينما را پالايش کنيم تا به يک سينماي منزه از سکس، خشونت، جلوه هاي فرهنگ غربي مثل قهرمان پرستي برسيم.
 

سينماي ديني موضوعي است که وحيد جليلي در جمع اعضاي اتحاديه انجمن هاي اسلامي دانشجويان مستقل به بررسي ابعاد آن مي پردازد که در ذيل مي‌آيد:


بسم الله الرحمن الرحيم
وقتي ميخواهيم به سمت مقولاتي مثل سينماي ديني، سياست ديني، اقتصاد ديني، هنر ديني، رسانه اسلامي و... برويم يک خطاي اساسي که در طرح مسئله صورت ميگيرد اين است که ما فکر مي کنيم نوعاً اگر ما رسانه ديني نداريم يا کم داريم مشکل از رسانه است، يا مشکل از هنر يا سينما است، بنابراين ما بايد به آن عرصه حضور پيدا کنيم و دين خود را در قالب رسانه، سينما و مقولات مختلفي که وجود دارد ارائه کنيم؛ کساني که با اين زاويه، وارد ماجرا مي شوند نوعاً تا آخر اشتباه مي روند.

تا آنجايي که من مي دانم مشکل اساسي ما در هنر ديني و سينماي اسلامي، دين آن و اسلام آن است، يعني اول تعريف خود را از دين مشخص نمي کنيم بعد مي گوييم که ما مي خواهيم سينمايمان را ديني کنيم.

يک عده هم با اين زاويه وارد مي شوند، سپس عمداً يا سهواً يا خودآگاه يا ناخودآگاه به مشکل دامن مي زنند، در حاليکه مي خواستند دين را در سينما مطرح کنند و در نهايت مي بينيم که تحت علم سينماي ديني به يک سينماي ضدديني مي رسند، بخصوص که ما دغدغه آن را داريم و مي خواهيم اين مسائل را مطرح و پيگيري کنيم.

ما ابتدا بايد تکليفمان را با اسلامِ سينماي اسلامي مشخص کنيم، اصلاً اين کلام امام(ره) است: "انقلاب اسلامي انقلابي است عليه اسلام" يعني اصل ماجراي انقلاب اسلامي از نگاه رهبر و بنيانگذار نهضت اينگونه است؛ همچنين در پيام يک صفحه اي که امام چند ماه قبل از رحلتشان (دي ماه 67) به رئيس وقت مرکز اسناد انقلاب اسلامي آقاي سيد حميد روحاني صادر کردند، مي فرمايند: من نگران اين هستم که انقلاب درست تعريف نشود و به نسل هاي بعدي درست منتقل نشود.

دو نکته اساسي را امام در اينجا متذکر مي شوند:

اول روش شناختي؛ يعني در تاريخ نگاري انقلاب اسلامي نبايد به جريان نخبگان متکي باشيم و اگر کسي بخواهد انقلاب اسلامي را بشناسد نبايد صرفاً به خاطرات فلان آيت الله يا فلان دکتر اکتفا نمايد والا اين خيلي خطرناک است، بايد توده ها را بررسي کرد، انقلاب ما يک انقلاب عميق مردمي و بسيار گسترده و ريشه دار است، مردم بايد انقلاب را روايت کنند، و اين نکته اي است که کمتر به آن توجه شده و آسيب هاي زيادي هم از اين ناحيه بوجود مي آيد.

دوم روش مفهومي؛ انقلاب اسلامي انقلابي عليه ظلم و تحجر و واپسگرايي است و اين دو بايد براي نسلهاي بعدي تعريف شود، اين تعريفي است که امام از انقلاب ارائه مي کند و اينکه مردم ما عليه اين ظلم و تحجر قيام کردند و فکر اسلام ناب را جايگزين اسلام سلطنتي، اسلام سرمايه گذاري، اسلام التقاط و در يک کلمه اسلام آمريکايي کردند.

يعني اساس انقلاب اسلامي، اسلام و کفر را به چالش کشيد، چالش دو اسلام با هم است و مردم عليه اسلام قيام کردند و اسلام را جايگزين اسلام کردند؛ اگر ما اين مطلب را نفهميم به شبهه مي افتيم؛ در خيلي جاها ممکن است اين دو اسلام اشتراکاتي با هم داشته باشند و تا حدود و ثغور آن مشخص نشود، تا مرزهاي اسلام ناب و اسلام امريکايي مشخص نشود، دم زدن از سينماي ديني حرفي بيهوده است.

کدام دين؟ کدام اسلام؟ تا دلتان بخواهد امروزه در جامعه، هم در ايران و هم در جهان دين داريم، الان عمده دين ها و مدعيان دينداري در جهان طرفدار دين منهاي جهاد و عدالت هستند و البته اينها هم ديني هستند و براي خودشان مفسر و مقلد و پاراديم در نگاه به جهان و کشف و حل مسائل بشر دارند.

در قرآن هم بارها و بارها اسمشان آمده که در چالش با مدعيان دينداري است: "اَنُطعِمُ من لَو يَشاءُ الله اَو اَطعَمَه"، مي فرمايد: "آيا ما کساني را سير کنيم که اگر خدا مي خواست سيرشان مي کرد" اين يک نگاه ديني است و اين نگاه خدا را قبول دارند و با اين تفسير مي گويند: خداوند تقدير کرده است که آنها گرسنه باشند و اگر ما بخواهيم آنها را سير کنيم برخلاف اراده الهي عمل کرده ايم و اراده الهي اين است که يک عده گرسنه و فقير و يک عده ديگر غني باشند!

البته بايد توجه داشت که يک نگاه ديني ديگر هم در کنار آن وجود دارد: "وَ نُريدُ اَن نَمُنَّ عَليَ الذينَ استُضعِفوا في الارض و نَجعَلهُم الائمه و نجعلهم الوارثين..." اصلاً اراده خداوند بر اين قرار گرفته که مستضعفان از استضعاف درآيند.

اين هر دو نگاه ديني است، پس اول بايد معلوم شود کدام دين، دين است؟ و اصلاً دين چيست؟ و بعد از آن معلوم شود سينماي ديني چيست؟ يک نکته ديگر هم اين است که شما بر اساس اسلام ناب و از ديدگاه اسلام ناب نمي توانيد اقتصاد ديني، سياست ديني،... را انکار کنيد و هم طرفدار سينماي ديني باشيد.

اينها همه قطعه هاي پازلي هستند و وقتي همه قطعه ها کنار هم چيده مي شود معلوم مي‌شود که آن چيست و حدود چيست، يعني اگر سياست اسلامي را چيديم، اخلاق اسلامي را چيديم و همينطور بقيه قطعه هاي ديگر را، حالا راحت تر مي توانيم به سينماي ديني رسيد و بالعکس.

سينماي ديني جزيي از پازل دين جامع و جامعه ساز است، از طرف ديگر با اقتصاد ديني و از طرف ديگر با سياست ديني پهلو به پهلو است، يعني اگر فيلمي به شما کمک کرد که سياست ديني را بهتر اعمال کنيد اين فيلم ديني است و اگر سياستي راه را براي رسانه ديني و هنر ديني باز کرد آن هم ديني است، اين موضوع از اين جهت اهميت دارد که آنهايي که نوعاً در مورد سينماي ديني همايش مي گذارند اول يک تعريف ناقص و انحرافي از دين را تثبيت مي‌کنند و بعد در مورد اين دين ابتر و بي روح سينما درست مي‌کنند و با نيروي تبليغات و ابزار هنري اين دين ناقص و انحرافي را به اذهان مردم وارد مي کنند.

اگر دين، دين باشد و اگر دين قوام يافته و جامع باشد، سينماي خودش را هم پيدا مي کند و جايي که فرمود: "العَدل حياة الاحکام"،"عدالت روح احکام دين است"، و وقتي شما روح را از کالبد دين بگيريد از آن چيزي جز جنازه اي باقي نمي ماند، حالا مي خواهيد اين جنازه را با افزودني هاي مجاز و غير مجاز جذاب کنيد و همينطور اين جنازه را براي مردم جذاب کنيد! در حاليکه اگر روح و دست و پا داشت مي توانست خيلي کارها را بکند.

يکي از مهمترين اشتباهاتي که در تعريف سينماي ديني شده است تعبير سينماي ديني به سينماي عرفاني و معنوي است که از تعبير دين به معنويت ناشي مي شود، اين يعني ابتدا اسلام را مسيحيزه کنيم و بگوييم که اسلام صرفاً در مورد رابطه ي فرد با خداي او صحبت مي کند نه در مورد روابط و تعاملات سياسي و اجتماعي.قاعدتاً با چنين تعريف انحرافي از دين، سينما هم سينماي معناگرا ومعنويت گرا مي شود، مگر اينکه انقلاب اسلامي انقلابي باشد که بر تعريف يک بعدي از دين مبتني بر معنويت بنا شده باشد؟! دين معنوي همه جا هست از عربستان گرفته تا مالزي و ترکيه و هر کجا که برويد انواع و اقسام معنويت را مي يابيد، امروزه معنويت هاي جديدتري هم آمده‌اند، معنويت منهاي عدالت که بود حالا معنويت منهاي خدا هم آمده است، براي خود تئوريزه هم شده اند يعني شما مي توانيد به معنويت اعتقاد داشته باشيد بدون آنکه به خدا اعتقاد داشته باشيد، انواع و اقسام معنويت هاي بودايي و کنفسيوسي، مسيحي و...؛

اگر بخواهيم تاريخي تر نگاه کنيم بعد از انقلاب اوضاع سينما بسيار آشفته بود، سينما در لجن فرو رفته بود؛ امام فرمودند: "ما با سينما مخالف نيستيم با فحشا مخالفيم "(سال57) اين حرف امام در حالي بود که ما فکر مي کرديم امام بديهياتي را بيان مي‌کند در حاليکه اگر در آن شرايط بوديد، مي‌فهميديد اين جمله چه جمله ي عجيبي بوده است، چون مصداق غير از فحشا را مردم از سينما نديده بودند.

همه فکر مي کنند بعد از انقلاب جلوي فيلم فارسي گرفته شد در حاليکه يک سال قبل از انقلاب فيلم فارسي در اين طرف شکسته شد و سينما نابود شد، يعني سينمايي که سالي صد تا فيلم مي ساخت به جايي رسيد که سه يا چهار فيلم در سال مي ساخت، به خاطر اينکه از طرفي آنها آنقدر در سينماي کاباره‌اي و فحشا و رقص و... افراط کردند و از آن طرف هم فيلم هاي امريکايي و هندي و... مي آمد و مزيت نسبي‌اش هم آن بود که اگر آن سينماي آمريکايي و هندي و... فحشا را نشان مي دهد، ما بهتر از آن را نشان مي دهيم و اين شد که در آخر کم آوردند و شکست خوردند؛ شما کافي است فقط ليست اسامي فيلم هاي قبل از انقلاب را مرور کنيد، مي بينيد که در حدي است که حتي نمي توان اسمشان را آورد.

در اتفاقاتي که در جريان انقلاب مي افتاد مردم فقط دو جا را تخريب مي کردند يکي بانکها که نماد اقتصاد غربي و يکي هم سينماها که نماد فرهنگ غربي بود، ولي امام نگاه حکيمانه داشتند و بعد از آن جمله‌ي امام مبناي تأسيس سينما، انقلاب شد؛ يعني معلوم شد که سينما مي تواند اسلامي و بدون فحشا باشد.

اما براي اينکه به تعريف برسند چند سال طول کشيد و يک سري فراز و فرودهايي تا سال 60 و 61 رخ داد که آقاي خاتمي وزير ارشاد شد و مدت 11 سال وزير ارشاد بود و يکي از طولاني‌ترين مديريت هاي فرهنگي جمهوري اسلامي بود!

اينها گفتند که ما مي خواهيم سينماي انقلاب اسلامي را بسازيم و ما نمي توانيم سينماي کاباره اي يا فحشا يا... راه بيندازيم، سينماي هاليوودي را هم که نمي توانيم بياوريم، ما بايد سينما را پالايش کنيم تا به يک سينماي منزه از سکس، خشونت، جلوه هاي فرهنگ غربي مثل قهرمان پرستي برسيم.

حتي اجازه نمي دادند که بالاي سردر سينماها عکس يک هنرپيشه را بزرگتر از بقيه بزنند چون مي گفتند که اين ستاره سازي است و مثل سينماي هاليوودي است، الگوي آنان در حهان شد سينمايي به نام سينماي معنوي(معناگرا) يا روشنفکري که عمدتاً در اروپا و در اروپاي شرقي بود، و مي گفتند اينها به دردهاي عرفاني و نگاه هاي فلسفي بشر توجه کردند، اينها را به عنوان الگو در جشنواره ي فجر و در سينما اکران کردند تا سينماي ايران را با اين الگوها منفعل کنند، خيلي هم مقتدرانه اين را اعمال کردند يعني هرکس با اين سياست مخالف بود با آن برخورد مي کردند.

مثلاً يک نفر فيلم خوب بازي مي کرد و چهره مي شد و بعد از آن ممنوع الکار مي شد به اين عنوان که آقا شما حق نداريد کار کنيد چون ما نمي خواهيم سوپر استار در ايران شکل بگيرد مثل هاليوود (در وزارت ارشادي آقاي خاتمي) ، يک سري افراد را در ايران پيدا کردند مثل کيارستمي، سعيد ابراهيم فر، شهريار ياري پور (نقش عشق) و فيلمي هم در ظاهر که حرفهايشان حرف حساب است درست کردند و مي گفتند سينما نبايد فحشا داشته باشد، نبايد هاليوودي باشد و اينها جايگزينش شد، نمونه هم ساختند، اما وقتي فيلم آقاي تارکوفسکي در سينماي عصر جديد اکران مي شد از چند ميليون جمعيت تهران فقط 27 نفر به سينما مي رفتند.

تا سال 68 تقريباً همين منوال بود تا اينکه در اين زمان شخصي مذهبي با روحيات معنوي پيدا شد که در مقابل اين سينما قد علم کرد و او کسي نبود جز "جناب سيد مرتضي آويني"؛ مقالات آويني عليه خاتمي و قيم سينمايي اش مکرراً در سوره چاپ مي‌شد و در جشنواره‌ي فجر شمشير را از رو بستند و حمله به اين سينما را شروع کردند، چون آويني فيلم سينماي مطلوب را فيلم عروس معرفي مي کرد، گفته بود فيلم مطلوب و هم تراز انقلاب اسلامي فيلم عروس است، در اين شرايط فيلمسازان به او ناسزا مي گفتند.
آويني مي گفت اگر مي خواهيد از کسي در ايران فيلم بسازيد تارکوفسکي نيست، هيچکاک است، آلفرد هيچکاک بايد ملاک ما باشد، نه ملاک ارزشي بلکه از لحاظ سبک سينما، و بعد مباني آن را در مقالهِ آينه جادو توضيح داده است و آنها که نمي فهميدند شروع به فحاشي آويني کردند که آي شما داريد با پول امام زمان از هيچکاک دفاع مي کني و کتاب 1000 صفحه اي در مورد هيچکاک مي نويسي!

ولي او مي دانست که چه مي کند و مي گفت: سينما اول بايد سينما باشد، بايد داستان داشته باشد، بايد جذب کند، بايد قهرمان داشته باشد و مي گفت: ما را ده سال با اين خيال که مي خواهيم سينماي اسلامي داشته باشيم از بسياري از فرصتها محروم کردند.

او مي گفت: اولاً جالب است که جشنواره هاي خارجي از اين فيلم به اصطلاح معنوي حمايت مي کنند، اين چه معنويتي است که اروپائيان از آن دفاع مي کنند، اروپايي ها که بمب شيميايي مي سازند تا ما را نابود کنند، از سينماي ما دفاع مي‌کنند!

آقاي کيارستمي مکرراً جايزه مي گرفت، آويني مي گفت: سينماي ايران جشنواره اي شده است جهاني نشده است و آنها افتخار مي کردند که فيلم فلان آقا در جشنواره کن، و مونترال و برلين جايزه گرفته است.
ببينيد سينماي ما موقعي جهاني است که در کلکته گداها صف بکشند و پول گدايي کنند و مثل ديدن فيلم تايتانيک بروند سينما فيلم ما را ببينند، آنها ما را گنگ کردند و با حرفهايي اين را به بدنه ي سينماي ايران تبديل کردند و قدرت ديالوگ ما را و قدرت ابلاغ ما را به توده هاي وسيع جهاني از ما سلب کردند و سينماي ايران را کسي نمي شناسد به جز چهار مجله‌ي روشنفکري مثلاً در پاريس.

او مي گفت سينماي مطلوب مثل فيلم عروس که بيايد معطوف به مسائل جامعه ما باشد، و از لحاظ داستاني حرف براي گفتن داشته باشد ولي در مقابل او جبهه مي گرفتند که آقاي آويني شما از فيلم عروس خوشتان آمده يا از خود عروس؟! اينها در سوره چاپ مي شد، او مي گفت که خانم نيکي کريمي اولين فيلمشان عروس نبوده و من فقط روي چهره بازيگر تأکيد نمي کنم، اين فيلم کارگرداني دارد، فيلمنامه و درام دارد، و سينما هم بايد اينها را داشته باشد، سينما فقط پيام نيست، فقط حرف نيست، و نگاه ما به سينما بايد خيلي عميقتر از اين حرفها باشد.
آنها مي گويند که قبلاً دوربين را براي نشان دادن کاباره مي کاشتند و ما دوربين را بايد بکاريم و نماز نشان بدهيم و اين مي شود سينماي ديني! اما آويني در مقابل مي گويد که اين ابلهانه ترين شکلي است که مي توان راجع به سينماي ديني حرف زد، چون ابزار، ابزار پيچيده اي است و شما درصورتي مي توانيد سينماي موفقي داشته باشيد که بتوانيد به ابزار مسلط شويد و گرنه شما ابزار دوربين مي شويد و اگر شما قابليت هاي آنرا نداريد نمي توانيد از آن استفاده بهينه و درست کنيد؛ مي شود يکجا را به چند شکل فيلمبرداري کرد، مثلاً مي توان ارتفاع، زاويه، لنز، نور و با هرکدام حس متفاوتي را در مخاطبي که آنرا مي بيند ايجاد کرد، وي اعتقاد داشت که سينما اين ظرفيت ها و تکنيک هاست و کسي که مي تواند اين تکنيک ها را خلق کند و از آنها بگذرد و ملعوب سينما نشود که ابزار را دقيق بشناسد، کارگردان بايد فيلمنامه را بشناسد، معناي شخصيت پردازي را بداند، درام را بشناسد، بداند که فيلمبرداري و گريم و نور چيست؟

از همان آغاز که همه شيفته‌ي مخملباف بودند آويني مي گفت: پايان اولين فيلم مخملباف به کفر مي رسد حتي در توبه نسوح که همه طرفدارش بودند، او در خشت خام چيزي را مي ديد که ما در آينه نمي‌ديديم و متأسفانه جريانهاي مروج سينما به اين شکل تحت عنوان سينماي اسلامي در ايران کم نداريم، و جالب اينجاست که شما موفق ترين فيلم هاي سينمايي بعد از انقلاب را که نگاه مي کنيد چه از لحاظ تکنيکي و چه از لحاظ جذب مخاطب، آنهايي هستند که به خط انقلاب يعني خط تلفيق معنويت و عدالت نزديکترند.
اسلام ناب، اسلامي است که اين دو را با هم داشته باشد به گونه اي که قابل تفکيک نباشند، براي نمونه آژانس شيشه اي که هنوز قويترين فيلم حاتمي کيا در قله سينماي ايران است، هم معنويت و هم تنزه و هم نگاه توحيدي و نگاه عميقاً مسئولانه به مسائل اجتماعي و دغدغه جامعه و ديگران را داشتن را در اين فيلم مي توان ديد، يا مثلاً در فيلم هاي "ليلي با من است"،"زير نور ماه" و حتي "اخراجي ها" و "بچه هاي آسمان" که نمونه هايي هستند که با استقبال وسيع روبه رو شدند، ما در بچه هاي آسمان هم روضه ي حضرت زهرا(س) و هم نگاه عميق اجتماعي و عدالت را مي بينيم، يعني هرگاه به آن خط صراط مستقيم نزديک شديم نتيجه گرفتيم هم از لحاظ هنري و هم از لحاظ تجاري، سينماي ديني اين است نه آن سينمايي که در آن شفا مي دهند؛ در دوره وزارت آقاي صفار هرندي 5 فيلم ديني در جشنواره ي فيلم فجر بودند که همه مبتني بر شفا بودند، يعني اگر شما مي خواهي مشکلات را حل کنيد از طريق تصحيح معادلات اجتماعي و سياسي و سازماندهي امور جامعه ممکن نيست و مستقيماً بايد به خود خدا متصل شويد(مثل بودايي ها)، در يکي از اين فيلم‌ها نشان مي‌داد که حضرت اباالفضل(ع) مي آيد و نوري مي آيد و شفا مي دهد يا مثلاً در فيلم خدا نزديک است به کارگرداني آقاي علي وزيريان که فيلم بعدي ايشان به نگاه ديني نزديکتر شده بود، هم اينچنيني بود.

اگر دين اين است که لازم نبود انقلاب و جنگ بشود و 250 هزار شهيد بدهيم، امريکا که با اين مشکلي ندارد، اوباما و بوش با امام حسيني که در حد يک پدر روحاني و کليسا مطرح مي شود کاملاً موافقند، با امام حسيني که شمشير به دست مي گيرد و به صحنه مي آيد و خود و خانواده اش شهيد مي شوند که يک فسادي را که در جامعه است را تصحيح کنند مشکل دارند.پس متأسفانه ورژن هاي قلابي سينماي ديني در سينماي ما زياد تعريف شده است، اين تعريفي که آقاي خامنه اي(مد ظله العالي) فرمودند که ممکن است در يک فيلمي هيچ نشانه اي از دين نباشد اما آن فيلم ديني باشد، را در نظر بگيريد بعضي ها فکر مي کنند بايد علم در فيلم نشان دهند تا فيلم ديني باشد در حاليکه آقا مي فرمايند: "اگر روح فيلمتان مبارزه با ظلم و عدالتخواهي باشد آن فيلم ديني است اگرچه هيچ کدام از نمادهاي مشهور و متعارف ديني در فيلمتان نباشد."

حقيقت دين را در منبر، در کتاب و... نمي توان نشان داد، فيلم کپسول نيست؛ کمي پس از شهادت آويني بود که کتاب آينه جادو را به يکي از ورودي هاي جديد دانشگاهمان دادم تا جذب مجله‌ي بسيج دانشگاه شود، يکي دو جلسه بحث کرديم، جلسه ي سوم آمد و گفت: "بسم الله الرحمن الرحيم، مجله يک محصول مدرنيته است و دين متعلق به سنت است و اين دو با هم در تضادند، پس بهتر است ما به غربزدگي دامن نزنيم".

آويني مي گفت شما نبايد فيلم حتماً از خدا و پيغمبر و عرفان و اينکه به خدا برسيم، بسازيد بلکه بايد اولاً فيلم سرگرم کننده باشد و يک داستان کوچک را مدنظرتان داشته باشيد و مخاطب بتواند همزاد پنداري کند، آويني حتي از فيلم سفر جادويي هم تعريف کرده، فيلمي کمدي از ابوالحسن داودي که اکبر عبدي در آن بازي مي کند!

حتماً آينه جادو را بخوانيد، جلد اول را در مورد مباني فلسفي اش در مورد سينما بحث کرده و کتاب خيلي سنگين و سختي است و در دو جلد بعدي که بعد از شهادتش چاپ شد مجموعه ي نقدها و گفتگوهايش را آورده اند که با آن مباني در مورد تک تک مصاديق حرف زده است ، و اگر آن مباني را دقيق نخوانده باشيد يک دفعه شوکه مي شويد که آيا آويني اينها را گفته است؟ او که شخصيت معنوي و عرفاني اش معروف است و فيلم مورد علاقه اش عروس و نيز هيچکاک را استاد مي داند، نکند شايد دو شخصيتي يا ديوانه باشد.
آويني کارگردان فيلم داستاني نبوده و او فقط مستند ساخته و يک فيلمنامه هم ننوشت. آويني (نياز عليرضا داودنژاد) را خوب مي داند و از آن تعريف مي کند، اتفاقاً آويني مي گفت اگر ما سينماي ايران را سينمايي پرطمطراق و پرادعا تعريف نکنيم خيلي بهتر جواب مي دهد، اگر دين را مبتني بر فطرت آدمها تعريف کنيد خيلي بهتر است ، مخاطب را نترسانيد.

داستان فيلم نياز اين است که دو بچه در مورد کار کردن در يک چاپخانه دعوا مي کنند و بعد يکي از آنها فداکاري مي کند و کارش را به ديگري مي دهد و عميقاً تأثيرگذار و خوب است.

مدعيان فيلمساز ديني مي گفتند ما بايد سينماگر ديني تربيت کنيم، آويني مي گفت شما فيلمساز را بي تربيت نکنيد، وقتي کسي بيايد فيلمي معناگرا آنطور که شما مي خواهيد بسازد و بعد غرب گرا هم نباشد تا جايزه بگيرد، فروش هم نکند و صرفاً چند روشنفکر در سايتشان به به و چه چه مي کنند! لزومي ندارد شما سينماي معنويت گرا و پرطمطراق ارائه دهيد.

ما فکر مي کنيم که اسلام صرفاً يکسري اصولي دست و پاگير است و سينماگر ما بايد فقه و کلام و فلسفه بخواند، درحاليکه اينگونه نيست؛ ما يک اسلام در مقام حقيقت داريم و يک اسلام در مقام تحقق؛ فيلمساز لزومي ندارد اصول کافي بخواند؛ کافي است بيايد و زندگي يک شهيد را بفهمد و فيلمش کند، اين يعني اسلام محقق؛ کماينکه در بقيه ي حوزه ها هم اينگونه است؛ مثلاً شهيد حسين فهميده که يک انسان انقلابي نبود و در حوزه ي علميه قم که ده سال درس نخوانده بود، اما بعد خودش مشعل هدايت شد و کل دنيا را آتش زد؛ عمليات استشهادي حزب الله لبنان از کجا شروع مي شود؟! از حسين فهميده، اين همان مقداري را که از آن فهميده قبول کرده و در اعمالش محقق شده و در جامعه ي ما هم از اين داستانها فراوان است.

آنها آمدند و گفتند شما به ماجرا، به شخصيت و به داستان چه کار داريد برويد و روي مفاهيم ديني کار کنيد، درحاليکه آويني مي گفت اين مفاهيم در جامعه ي ما در عاليترين شکل به تحقق نشسته است، ما اين همه داستان داريم، بياييد به اين داستانها توجه کنيد، اسلام محقق را در جامعه تان ببينيد و همين را فيلم کنيد، نه اينکه بخواهيد مفاهيم را بررسي کنيد و از مفهوم به مصداق برسيد، هنر برعکس است از جزء به کل مي رسد، از محسوس به معقول مي رسد، ما آن ظرفيت هاي محسوس در جامعه را نمي بينيم و فقط مي خواهيم با استدلال جلو برويم، سينما که کلاس عرفان يا فلسفه نيست.

ما چقدر ماجرا در همين 20 يا 30 سال اخير داريم که از اينها مي توان جذابترين فيلم ها را ساخت، اصلاً خودش دراماتيزه است، مثلاً شخصي کاسه و بشقاب فروش کنار خيابان بوده و رئيس جمهور ايران شده است، شهيد رجايي را مي گويم، از اين دراماتيک‌تر داستاني وجود دارد؟! ميليون ها داستان داريم، وقتي 250 هزار شهيد داريم، هر کدام يک داستان داشته باشند مي شود 250 هزار داستان، يک دفعه مي بينيد فيلمتان پرفروش ترين فيلم سال شده است؛ با همين مصاديق بيايم و کار کنيم، نه اينکه همايش بگذاريم و بگوييم آيا عرفان را مي شود فلان کرد؟! اين همه داستان را رها کرده و در تخيلات خود فيلم ساخته ايم؛ همان ها که من اسمشان را سينماي شبه ديني گذاشته ام با همان ها مي توان سينماي شبه ديني را مسخره کرد، از جهت بي منطق بودن و از جهت بي اعتنايي به اين خيل عظيم سوژه اي که وجود دارد.

پس بايد بدانيم که دين رويکرد است نه سوژه، شما مي توانيد فيلم عاشقانه بسازيد ولي ديني باشد، يا نه اصلاً فيلم اجتماعي يا سياسي بسازيد اما آن فيلم ديني باشد.

وقتي شما فيلم معنوي اي مثل آژانس شيشه اي را مي سازيد آيا شما مي توانيد بگوييد که اين فيلم پليسي، معنوي، يا اجتماعي است؟ و يا حتي عاشقانه است؟ اصلاً مي توانيد اين را تکنيک کنيد، عميق تر از عشق حاج کاظم به همسرش، اصلاً فيم با عنوان "فاطمه،فاطمه" شروع مي شود، کل فيلم در ديالوگ قهرمان فيلم با همسرش است، عميق تر از رابطه ي اينگونه اي ما در سينماي ايران داشته ايم، هم نهايت سياسي و هم اجتماعي و هم پليسي است، سوژه مهم نيست ولي نبايد نقض کند، شما نبايد نوعي تبعيض گرايي را در فيلم تبليغ کنيد که آن استضعاف را صحه گذارد.
آثاري که نام برديم نشان مي دهد که مي توان سينماي به اصطلاح مطلوب انقلاب اسلامي داشته باشيم، سينمايي که دشمنان، طاغوت و استکبار از آن به خشم آيند، اين سينماي ديني مي شود، با کارکردي که نمونه هاي متنوعش هم توليد شده و کم هم نيست که بگوييم خيلي استثنايي بوده است، حتي در نظريه پردازي سينماي ديني حتي اصل سينما اين نبود که يک عده بنشينند کتاب بنويسند و نظريه بدهند و بعد بروند سراغ سينما، و بعد برادران لومير فيلم بسازند، اول صدها فيلم ساخته شد و بعد آمدند اين را تئوريزه کردند.

مثلا اگر بخواهيم وارد سياست شويم اول بايد ديد که سياست اسلامي داريم يا نداريم، جمهوري و اسلامي قابل جمعند ، 20سال با اين حرفها ظرفيتهاي انقلاب را نشناختند و آنرا استفاده نکردند در حالي که امام 30 سال است که جمهوري اسلامي را تشکيل داده اند و آنها هنوز تشکيک مي کنند آيا مي شود جمهوري اسلامي تشکيل داد يا نه؟! فقط مي خواهند تمام ظرفيتهاي ما را به صفر برسانند و کيلومتر را صفر کنند.

مثلا شما مي خواهيد در مورد معجزه و نذر فيلم بسازيد، اول بايد جايگاه معجزه و نذر در تفکر ديني شما مشخص شود، بله نذر جزئي از دين است اما بايد اول معلوم شود که ضريب نذر در کل ديدگاه ديني شما کجاست ؟ اگر کسي اينگونه باشد که رابطه اش با خدا يک رابطه بده بستاني باشد نگاه ديني نيست، يعني کل وظايفش را ترک کرده تا از خداوند معجزه بخواهد، به قول رضا کريمي معجزه همين است که هر روز صبح که برمي خيزيم خورشيد طلوع کرده است، ما يکسري چيزها برايمان عادي شده است همين که زمين دور خورشيد مي چرخد، معجزه است؛ تعريف ما از معجزه چيست؟ نه اينکه يکي خدا را نبيند و بخواهد با معجزه خدا اثبات کند اين اصلاً نگاه ديني نيست اين يک نگاه جادوگرانه است، فلان جادوگر هم ممکن است معجزه از جيبش درآورد، مي خواهيم رابطه ي ماوراء را با عالم واقع نشان دهيم، زيباتر از صحنه آخر بچه هاي آسمان؟! پاهاي تاول زده اش را وارد آب مي کند، ماهي ها پاهايش را مي بوسند، از اين ماورايي تر؟! اصلاً اسمش بچه هاي آسمان است، اما در فيلم سخنراني نمي کند، در يک زندگي رئال هيچ واقعه اي عجيب و غريب و معجزه رخ نمي دهد ولي کاملاً يک حس ديني به ما منتقل مي شود، اما در يکسري فيلم ها که نام برديم اينگونه عمل نميشود.به نظر من سينماي ايران هيچ کدام از اينها نيست بلکه حاشيه ي آن مشکل اساسي است، نوعي جريان سازي هايي که حول سينماي ايران مي گردد، پس اين مثال ها که زديم (آژانس شيشه اي، بچه هاي آسمان، نياز و...) نشان مي دهد که ما از لحاظ تکنيکي مشکلي نداريم، يعني تراژيک ترين و يا کمدي ترين را ساخته‌ايم؛ همه مثل هم نيستند يکي خانوادگي است، ديگري اجتماعي است، سياسي، جنگي، کمدي، تراژدي؛ پس تنوع هم دارد، بايد به اين نکته فکر کنيد که چه فضايي در جمهوري اسلامي ايران بوده که آقاي کيارستمي به سرعت و به شدت تکثير شده است، مثلاً در انجمن فيلمسازان جوان گناباد اگر ببينيد، منتهاي آمالش اين است که يک جشنواره‌ي خارجي از او دعوت کنند و با يک نگاه توريستي به کشورش نگاه مي کند، ايران را تحقير مي‌کند، از ايران يک تصوير کاملاً عقب افتاده نشان دهد، دقيقاً خط را گرفته که چه بسازد، ولي نمونه هاي موفقي که هم از لحاظ هنري و هم از لحاظ استقبال مخاطب در قله بودند تکثير نمي شود، چون حواشي را بايد تصحيح کرد که يکي از اين ها مافياي روشنفکري است و ديگري مافياي شبه ديني است، يعني يک سينماي شبه ديني راه بيندازيد و جايزه ي بيجا يه آن بدهيد و فيلم هاي درست شما حمايت نشوند؛ فيلم آژانس شيشه‌اي 14 سال پيش ساخته شده(75) چند کتاب هم در مورد آن چاپ شده است؟! اگر در هر کشور ديگري بود تا حالا 50 کتاب در مورد آن چاپ شده بود که اين فيلم چگونه اينقدر تأثيرگذار بود، از ابعاد مختلف به اين فيلم نگاه مي کردند، ولي مسائل حاشيه اي برايش مي ساختند،4 يا 5 سال بعد از اکران بچه هاي آسمان در يکي از محافل فرهنگي مشهد افرادي که دغدغه ي فرهنگي داشتند اسم آن را نشنيده بودند!

دين منهاي سينما به سينماي منهاي دين مي رسد، وقتي نهادهاي انقلابي و سياسي شما اعتنايي به نقاط قوتي که ايجاد مي شود ندارند و هيچ تلاشي نمي کنند تا از اين ظرفيت در حد خودش استفاده کنند، اگر حاتمي کيا يا مجيدي فيلم بد بسازند همه انتقاد مي کننند و فحاشي.اصل سينماي ايران خوب و تکنيکي است که اين فيلم ها بروز و ظهور کرده اند، ولي بعد ما مي بينيم که روزنامه ي همشهري با حاتمي کيا مصاحبه کرده و مي گويد: "آقاي حاتمي کيا شما چرا از هنر دور شده ايد و به عدالت پرداختيد؟" اين سوال پرتيراژترين روزنامه است، و بعد آقاي جواد طوسي يادداشت نوشت که: "فلاني شما چقدر بي شرف هستيد که بين هنر و عدالت مي خواهيد اينقدر تضاد ايجاد کنيد و اينقدر شعاري هم مي گوييد؟" البته اين مطلب را خيلي ها به حاتمي کيا گفتند که يعني چه؟ موضوع اجتماعي چيست؟ به هنرمندان نگاه کن، چرا اينقدر اخراجي ها را مي کوبند؟

اصلاً استراتژي برنامه ي هفت سيماي ايران اين است که اخراجي ها بايد نابود شود! چون يک سوال را پيش روي سينماگران گذاشته است، اينکه شما با اين همه ادعا و يک بچه بسيجي با اولين فيلمش رکورد کل تاريخ سينماي ايران را شکسته است! همه شوکه شده اند و در دومين فيلمش اين چند برابر شده است، عده اي گفتند بازيگر زياد داشت، در حاليکه مي دانيم فيلمي بوده که به مراتب بهتر از اين بازيگر داشته اما يک صدم اخراجي ها فروش نکرده و اصلاً در خاطر کسي نمانده!

اگر اخراجي ها مال آنها بود به کمتر از سرنگوني جمهوري اسلامي رضايت نمي دادند؛ اين پيرامون را تصحيح کنيد، شما هم به عنوان دانشجو اگر کار خوبي را مي بينيد راجع به آن فضاسازي کنيد، بنويسيد، اخلاص داشته باشيد، از آنها استقبال کنيد و در موردش سر و صدا کنيد.

چرا ما نبايد شبکه ي توزيع داشته باشيم، آنها اگر يک کارگردان دارند در کنارش صد نفر منتقد دارند، مزخرف ترين فيلمها را نشان مي دهند و توسط همان منتقدان آنرا بزرگ مي کنند، مثلاً کيارستمي فيلمي در سينما قدس اکران کرد و اين فيلم به عنوان افتخار دولت نهم (دوران صفار هرندي) بود که دولت خاتمي نتوانست چنين کاري انجام دهد ولي ما توانستيم؛ اينقدر در سطح پائين بود که من به آقاي کيارستمي گفتم: "به نظرتان اگر تيتراژ اول فيلم را حذف مي کرديد چند نفر تا آخر فيلم در سالن سينما باقي مي ماندند؟!" فيلم اينطور شروع مي شود که اول فيلم مي نويسد برنده ي جايزه ي نخل طلايي، و بعد کات مي کند و يکسري راه ها را نشان مي دهد و بعد از اين عکس به آن عکس مي رود و بعد يک سگ واق واق مي کند و بعد دري باز مي شود و بعد فيلم تمام مي شود.
جمعيت برخاسته بودند و پنج دقيقه براي يک چنين فيلم سطح پاييني کف مي زدند؛ بعد در پرسش و پاسخ ها که همه ي سينماگران در آن جلسه آمده بودند چون ايشان بعد از 20 سال به ايران آمده بودند، اين بود که استاد شما چگونه توانستيد به اين شاهکار دست بزنيد؟! سينماگران وقتي سوال مرا شنيدند که آيا تيتراژ ابتداي فيلم را برداريد آيا کارتان با بچه هاي فيلمساز گناباد برابري مي کند؟! چند نفر آنجا داشتند سکته مي زدند که ديدي به استاد چه گفت؟!! انگار به مقدسات بچه هاي بنياد فارابي توهين شده بود!، گفتم مگر غير از اين است و شما اين فيلم را هر جا مي خواهيد ببريد و بدون اسم کيارستمي نشان بده، ببينيد چند نفر با فحش بيرون مي آيند؟!

واقعاً هيچ کس جرأت ندارد بگويد که پادشاه لخت است، يعني اينقدر قدرت فضاسازي دارند، جالب اينجاست که بعد همان جا آقاي کيارستمي مي گفت که من اين فيلم را به سفارش کره ي جنوبي ساختم چون آنها مي خواستند کارگردان اين فيلم کسي باشد که کشورش در حال ساختن سلاح هسته اي است تا مردمش متوجه شوند سلاح هسته اي چقدر مشکل دارد؟! آقا! لااقل ايران را به امريکا و انگليس بفروش به کره جنوبي چرا؟!

از اين طرف کاري که شما بايد بکنيد سينماگر شدن نيست بلکه حلقه ي مفقوده در سينماي الان ما حلقه ي تبليغ و توزيع است، نه حلقه ي توليد فکر؛ که توليد فکر يک مسئله سرکاري است، و حرف آقا را سردر تشکل هايتان بگذاريد که: "تضاد مدرنيته و اسلام حرف مفت است". اين حرف را آقاي خامنه اي در ديداري که چند ماه پيش در ديدار با اساتيد بسيجي داشته فرمودند، چون به بهانه‌ي اين تضاد ما را مدام از يکسري ظرفيت‌ها محروم مي‌کنند و مي‌گويند که اينها همه به مدرنازيسيون مي انجامد، اصل سنت اسلام خودش يک امر مدرن است، اين دوگانگي را در انقلاب غرب بوجود آوردند و انقلاب ما نبرد سنت و بدعت است، نبرد سنت واقعي با سنت انحرافي.

اگر ملک سليمان براي آنان بود حالا همه ي جهان را پر کرده بودند، به عنوان اولين کاري که جلوه هاي ويژه ي بارزي دارد ، خيلي خوب است بله اگر اين فيلم را من مي ساختم به گونه ديگري مي ساختم، اما زحمت آقاي بحراني موجب ارتقاي سطح سينماي ايران شد.