کد خبر 174619
تاریخ انتشار: ۱۱ آذر ۱۳۹۱ - ۱۴:۰۱

اصلاح‌طلبان در ‌انتخابات ریاست جمهوری دور یازدهم، چهار راهی را در مقابل خود می‌بینند که قدم گذاشتن در هر کدام از این مسیرها، سرنوشت خاصی را برای آنها رقم خواهد زد.

به گزارش مشرق به نقل از تسنیم، در دهه‌های اخیر، اصلاح‌طلبان یک پای ثابت همه انتخابات برگزار شده در جمهوری اسلامی ایران بودند؛ گاهی پیروز از میدان رقابت خارج شدند و گاهی هم ناکام؛ از "پیروزی‌های سریالی" تا "شکست‌های دنباله‌دار".

4 سال اول عمر جریان اصلاحات، سال‌های پیروزی‌های پی‌درپی اصلاح‌طلبان بود و ریاست جمهوری (‌انتخابات دوره هفتم و هشتم ریاست جمهوری در سال‌های 76 و 80)، شوراهای اسلامی شهر و روستا (انتخابات دوره اول شوراها در سال 77) و مجلس شورای اسلامی (‌انتخابات مجلس ششم در سال 78) یک به یک به دست چهره‌های وابسته به این جریان افتاد.

4 سال دوم اما جریان به اوج رسیده اصلاحات سیر نزولی در پیش گرفت و اول شوراهای اسلامی (انتخابات سال 81)، بعد مجلس شورای اسلامی (انتخابات مجلس هفتم در سال 82) و در نهایت ریاست جمهوری (انتخابات دور نهم ریاست جمهوری در سال 84) را از دست داد و قدرت را به رقیب خود واگذار کرد.

در این میان "ردصلاحیت‌ها" از سوی اصلاح‌طلبان به عنوان علت این ناکامی‌های انتخاباتی عنوان شد. با این حال اما در اکثر انتخاباتی که به شکست جریان اصلاحات انجامید، کاندیداهای متعددی از این جریان در رقابت‌های انتخاباتی حضور داشتند؛ چه‌آنکه در انتخابات ریاست جمهوری سال 84 و 88، حدود نیمی از کاندیداهای حاضر در عرصه رقابت، متعلق به اردوگاه اصلاح‌طلبان بودند که در کورس انتخابات، از کاندیدای اصولگرا جا ماندند.

و یا با وجود نامزدی حدود 800 کاندیدای اصلاح‌طلب در انتخابات نهمین دوره مجلس شورای اسلامی که اسفندماه سال گذشته برگزار شد، فقط کمتر از 10 نفر به "ساختمان هرمی" مجلس در بهارستان راه یافتند و حتی نمایندگانِ اصلاح‌طلبِ معتدلِ سرشناسیِ مانند مصطفی کواکبیان، محمدرضا خباز، قدرت‌الله علیخانی و ... عرصه را به رقبای ناآشنای خود واگذار کردند و "تعطیلی" شد سرنوشت فراکسیون اقلیت مجالس هفتم و هشتم.

حالا اصلاح‌طلبان پس از شکست در حدود 7 انتخابات و نیز اتفاقاتی که بعد از انتخابات ریاست جمهوری دور دهم در سال 88 رخ داد و به "فتنه 88" مشهور شد، با انتخاباتی روبرو هستند که به اعتقاد بسیاری، "رگ حیات‌"شان به آن وابسته است.

اصلاح‌طلبان که پیش از انتخابات مجلس نهم، شروطی ("آزادی زندانیان سیاسی" و "فراهم شدن امکان برگزاری انتخابات سالم و آزاد") را برای حضور در انتخابات عنوان کرده بودند، اکنون با شروطی روبرو هستند که از سوی مردم، اصولگرایان و مسئولان انتخابات برای آنها در نظر گرفته شده است؛ "برائت از فتنه"، "عذرخواهی از مردم و نظام" و "جبران اشتباهات و خسارات".

و تصمیمی که احیاناً از سوی رهبران جریان اصلاحات در این زمینه گرفته می‌شود، می‌تواند سرنوشت آینده این جریان را برای همیشه مشخص کند.

اصلاح‌طلبان در ‌انتخابات ریاست جمهوری دور یازدهم، چهار راهی را در مقابل خود می‌بینند که قدم گذاشتن در هر کدام از این مسیرها، سرنوشت خاصی را برای آنها رقم خواهد زد.

*** اول؛ حضور حداکثری

ازجمله راه‌های پیش‌روی اصلاح‌طلبان در انتخابات 92، "حضور حداکثری" و فرستادن کاندیداهای سرشناس به میدان رقابت‌های انتخاباتی است.

آیت‌الله هاشمی رفسنجانی و سیدمحمد خاتمی برجسته‌ترین چهره‌هایی هستند که امکان اجماع همه اصلاح‌طلبان روی آنها وجود دارد و می‌توانند زمینه‌ساز  حضور حداکثری جریان اصلاحات در انتخابات پیش‌رو شوند.

سیدحسن خمینی هم گزینه دیگری از این جنس است که کم و بیش از سوی برخی اصلاح‌طلبان مطرح می‌شود.

اما شواهد و قرائن موجود از قطعیت عدم کاندیداتوری آیت‌الله هاشمی رفسنجانی حکایت دارد و شخص آیت‌الله هم چندین بار تلویحا و علناً اعلام کرده که کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری سال آینده نخواهد شد.

همچنین سیدمحمد خاتمی، هم با لحن جدی تصریح کرده که کاندیدا نمی‌شود و هم با لحن کنایه‌آمیز تأکید کرده است که "تعهد محضری می‌دهم ‌کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری نمی‌شوم".

با این حال از یک‌سو برخی از تردید و نگرانی محمد خاتمی نسبت به شانس پیروزی‌اش در انتخابات 92 سخن می‌گفتند و از سوی دیگر نشانه‌های "جدی" از ردصلاحیت "قطعی" خاتمی در صورت کاندیداتوری وجود دارد.

از دیگر سو، احتمال کاندیداتوری سیدحسن خمینی، هم توسط شخص وی و هم بارها توسط اطرافیان و نزدیکان وی رد و تکذیب شده است.

با این تفاسیر، احتمال حضور حداکثری اصلاح‌طلبان در انتخابات دور یازدهم ریاست جمهوری تا حد زیادی "ضعیف" به نظر می‌رسد؛ اگرچه نتیجه این نوع حضور نیز برای آنها قابل پیش‌بینی نیست.

*** دوم؛ حضور حداقلی

حضور حداقلی و کاندیداتوری چهره‌های درجه 2 این جریان که از رتبه شهرت و اعتبار و نیز حساسیت‌برانگیزی کمتری نسبت به افراد فوق‌الذکر برخوردار هستند، راه دیگری است که پیش روی اصلاح‌طلبان قرار دارد.

در این بین، اسامی مختلفی مانند حسن روحانی، محمدرضا عارف، محمدعلی نجفی، اسحاق جهانگیری، مصطفی کواکبیان، محمد شریعتمداری، سیدکمال خرازی، محسن مهرعلیزاده و ... مطرح است که البته احتمال کاندیداتوری برخی از این افراد نسبت به سایرین جدی‌تر و پررنگ‌تر است.

این گزینه‌ها به همان اندازه که احتمال تأییدصلاحیت‌شان "بسیار قوی‌تر" است، به همان اندازه احتمال اجماع همه گروه‌های اصلاح‌طلب روی آنها "بسیار ضعیف‌تر" است و پتانسیل و ظرفیت همراه کردن همه سلایق جریان اصلاحات با خود را نیز ندارند و احتمالاً از "سبد رأی" پایینی هم برخوردارند.

اصلاح‌طلبان در این زمینه، از یک‌سو با مشکل مهم و تأثیرگذاری به نام تعدد کاندیداها و پراکندگی آرا مواجه خواهند شد و از سوی دیگر ‌با توجه به شکست دنباله‌دار کاندیداهای اصلاح‌طلب در انتخابات گذشته، به احتمال زیاد شکست دیگری برای آنها در انتخابات سال 92 رقم خواهد خورد، با این وجود "حضور حداقلی" گزینه نسبتاً مناسبی برای رهبران و سران جریان اصلاحات خواهد بود، چراکه آنها را باز هم در عرصه رقابت‌های سیاسی کشور نگاه خواهد داشت.

و همانگونه که بارها اعلام شده، گروه‌های زیرمجموعه جریان اصلاحات، هر کدام با کاندیدای مدنظر خود پا به عرصه انتخابات ریاست جمهوری سال آینده خواهند گذاشت.

*** سوم؛ ائتلاف سیاسی

در ماه‌های گذشته برخی از چهره‌های سرشناس اصلاح‌طلب نسبت به حمایت از یک کاندیدای اصولگرا ابراز تمایل کرده‌اند و در این بین از گزینه‌هایی مانند علی‌اکبر ناطق‌نوری و محمدباقر قالیباف نام برده‌اند.

صادق زیباکلام اصلی‌ترین اصلاح‌طلبی است که خیلی جدی پیگیر این موضوع شده و به خاتمی و سایر اصلاح‌طلبان توصیه کرده از نامزدهایی مانند ناطق نوری و قالیباف حمایت کنند؛ اقدامی که به تعبیر برخی کارشناسان "کم‌ریسک‌ترین" کاری است که اصلاح‌طلبان می‌توانند در انتخابات آینده ریاست جمهوری انجام دهند.

در این مسیر، جریان اصلاحات از کاندیداهای مذکور که به گفته اصلاح‌طلبان "تمایل رفتاری و گفتاری به این جریان دارند و می‌توانند مدافع حقوق و منافع جریان اصلاحات باشند"، حمایت کرده و در صورت پیروزی آنها، ‌سهمی ‌از دولت وی را به خود اختصاص می‌دهد؛ هم ریسک شکست مستقیم و مجدد را به جان نمی‌خرند و هم می‌توانند بخشی از قدرت را دوباره به دست بگیرند.

و شاید بی‌جهت نباشد که زیباکلام می‌گوید "‌خدمتی که فردی مانند قالیباف می‌تواند برای امیال و آرزوهای اصلاح‌طلبان انجام ‌دهد، یک‌دهم و یک‌صدمش را یک رئیس‌جمهور اصلاح‌طلب نمی‌تواند انجام دهد".

اینجا اما این سؤال‌‌ مطرح است که آیا قالیباف و ناطق‌نوری خصوصیات مورد ادعای آقای زیباکلام را دارند؟ و دوم آنکه در صورت مفروض گرفتن گفته آقای زیباکلام، آقایان قالیباف و ناطق‌نوری به این کار تن می‌دهند و به این راضی می‌شوند که با حمایت و پشتیبانی اصلاح‌طلبان وارد کارزار انتخاباتی پیش‌رو شوند؟

و یا باتوجه به نوع نگاه عمومی به ‌جریان اصلاحات و سابقه شکست‌های کاندیداهای مورد حمایت این جریان در 7 انتخابات گذشته، این کاندیداها در صورت حمایت اصلاح‌طلبان از آنها، تا چه اندازه شانس پیروزی در انتخابات آینده خواهند داشت؟

با این حال، ائتلاف سیاسی با برخی کاندیداهای وابسته به جریان اصولگرا، اگر مورد قبول و پذیرش کاندیداهای مذکور قرار بگیرد، با توجه به "کم‌ریسک‌بودن" آن، گزینه مطلوب و قابل‌قبولی می‌تواند برای اصلاح‌طلبان باشد.

*** چهارم؛ تحریم یا انتحار

و اما گزینه دیگری که اصلاح‌طلبان می‌توانند نسبت به آن اقدام کنند، گزینه "تحریم" است؛ گزینه‌ای که اگرچه در اکثر انتخابات کشور از مجلس هفتم به بعد، از سوی برخی اصلاح‌طلبان مطرح شده ‌اما در "حرف" باقی مانده و "عملی" نشده و جریان اصلاحات ‌در همه این انتخابات‌ها حضوری نسبتاً فعال داشته است.

اصلاح‌طلبان در این زمینه، تجربه و سرنوشت گروه‌هایی مانند «نهضت آزادی» و «ملی‌مذهبی‌ها» را در مقابل خود می‌بینند؛ گروه‌هایی که در اواخر دهه اول انقلاب، به صورت علنی و عملی، تحریم انتخابات را در دستورکار خود قرار دادند و ‌‌خود را کاملاً از ‌‌صحنه سیاست ‌در ایران خارج کردند و رسماً به اپوزوسیون «جمهوری اسلامی» تبدیل شدند و امروز تأثیرگذاری خاصی در میدان سیاست ندارند و شاید خیلی از جوانان  و نوجوانان کشور حتی اسم این گروه‌ها به گوش‌شان نخورده باشد ؛ سرنوشتی که به نظر نمی‌رسد چندان مطلوب و مورد پذیرش اصلاح‌طلبان باشد.

در این میان اگرچه در سال‌های اخیر بویژه پس از انتخابات ریاست جمهوری سال 88، نوعی نزدیکی میان برخی گروه‌های وابسته به جریان اصلاحات با گروه‌های اپوزیسیون جمهوری اسلامی دیده شده است اما از آنجا که سران این جریان نشان داده‌اند تمایل زیادی به حذف شدن از عرصه سیاسی کشور ندارند، گزینه تحریم انتخابات "بعید" ارزیابی می‌شود.

همچنین اصلاح‌طلبان می‌توانند با اعلام کاندیداتوری میرحسین موسوی و مهدی کروبی دست به نوعی "انتحار سیاسی" بزنند؛ یعنی با وجود اطمینان از قطعیت ردصلاحیت موسوی و کروبی به دلیل اقدامات آنها در سال 88، اصلاح‌طلبان هر دوی اینها یا یکی از آنها را به‌عنوان کاندیدای جریان اصلاحات برای انتخابات ریاست جمهوری سال آتی مطرح کرده و پس از ردصلاحیت آنها توسط شورای نگهبان، زیر میز بازی انتخابات زده و صحنه رقابت‌های انتخاباتی را بر هم بزنند؛ اقدامی که نتیجه آن جز نوعی "خودکشی سیاسی" نخواهد بود و به همین جهت دست‌زدن به چنین اقدامی از سوی سران اصلاحات دور از واقعیت به نظر می‌آید.

با همه این تفاسیر، تاکنون "چراغ سبز"ی به اصلاح‌طلبان برای حضور در انتخابات آتی ریاست جمهوری نشان داده نشده و نگاه افکار عمومی به آشوب‌های سال 88 نیز نقش تعیین‌کننده‌ای در حضور و پیروزی یا شکست ‌اصلاح‌طلبان در انتخابات 92 دارد.

همچنین از یک‌سو تمایل جدی اصلاح‌طلبان به حضور در انتخابات ریاست جمهوری سال آینده، با اتهام "تقلب" در انتخابات سال 88 که از سوی سران این جریان مطرح شد، تناقض دارد و از سوی دیگر شروطی که برای بازگشت عناصر ‌جریان اصلاحات مطرح شده است، مانند "برائت از فتنه"، "عذرخواهی از مردم و نظام" و "جبران اشتباهات و خسارات"، کار را تا حدود زیادی برای اصلاح‌طلبان سخت کرده و سران اصلاحات را به نوعی سردرگمی دچار کرده است.

شاید کمی صبر مشخص کند که اصلاح‌طلبان پا در کدام مسیر می‌گذارند.