کد خبر 177140
تاریخ انتشار: ۲۱ آذر ۱۳۹۱ - ۱۵:۵۰

اصلاح طلبان از انتخابات شورای شهر دوم تا کنون شکست های سنگینی را در انتخابات ها تجربه کرده اند از همین رو نگاه این جریان به انتخابات سال آینده نگاهی راهبردی است برای برون رفت از بحران بوجود آمده برای طیف اصلاح طلبان، در واقع اصلاحات خود را در یک بن بستی می بیند که برای برون رفت از آن تلاش می نماید. متن زیر تحلیلی است بر چگونگی به وجود آمدن این بن بست و تلاش های به کار گرفته شده برای خروج از آن.

به گزارش مشرق به نقل از دیدبان، اگر اصلاح طلبان در نتايج انتخابات رياست جمهوري يازدهم نيز با شكست مواجه شوند، فهرست شكست‌هاي انتخاباتي پي درپي آنها در ايران تكميل خواهد شد. اين شكست نه فقط هشتمين شكست اصلاح طلبان بلكه شايد آخرين شكست اصلاح طلبان خواهد بود، چرا كه بعد از اين مرحله ديگر اصلاحاتي وجود نخواهد داشت كه سعي كند پيروز انتخابات باشد و يا با تهديد به كناره‌گيري از انتخابات سعي در امتياز گيري از نظام داشته باشد. از اين رو اصلاح طلبان با نگراني جدي به انتخابات آتي رياست جمهوري نزديك مي‌شوند.

 
سابقه شكست‌ها

 
جريان اصلاحات به واسطه شكست در چند انتخابات پي‌در‌پي در سالهاي بعد از 1380 رو به افول نهاده است.

 
انتخابات شوراي شهر دوم

 
انتخابات مجلس هفتم

 
انتخابات رياست جمهوري نهم

 
انتخابات شوراي شهر سوم

 
انتخابات مجلس هشتم

 
انتخابات رياست‌جمهوري دهم

 
انتخابات مجلس نهم

 
اين فهرست انتخابات‌هاي پي در پي است كه اصلاح طلبان در آن با شكست مواجه شده‌اند.

 
توجيهات نارواي اصلاح طلبان براي شكست‌هايشان

 
البته جريان اصلاحات همواره با تبليغات ناصحيح رسانه‌اي كوشيده است كه علل اصلي شكست خود در انتخابات‌هاي پي در پي را به عواملي غير از خواست و اراده مردم منتسب كند و با اين توجيه مدعي شود كه هر چند در انتخابات راي نياورده است اما اين راي نياوردن به معني رويگرداني مردم از اصلاح طلبان نيست.

 
اين در حالي است كه در تك تك اين انتخابات‌ها جريان اصلاحات كانديداهاي مطرحي داشته است كه از راه يافتن به جرگه منتخبان ملت بازمانده‌اند.

 
به عنوان مثال:

 
در انتخابات شوراي شهر دوم اصولا فعالان اصلي انتخابات اصلاح طلبان بودند و اين جريان اصولگرايي بود كه با كانديداهاي كمتر شناخته شده خود تحت عنوان آبادگران وارد صحنه شد. اما در اين انتخابات اصلاح طلبان با شكست مواجه شدند.

 
در انتخابات مجلس هفتم جريان اصلاحات در تهران داراي يك ليست 27 نفره و پر سر و صدا بود كه در راس آن مهدي كروبي رئيس مجلس ششم قرار داشت و با اين وجود اصلاح طلبان در انتخابات مجلس با شكست مواجه شدند و نتوانستند به مجلس راه يابند.

 
در انتخابات رياست جمهوري نهم اصلاح طلبان داراي چندين كانديدا بودند: مصطفي معين مورد حمايت اغلب اصلاح طلبان بود، مهدي كروبي از شخصيت‌هاي برجسته آنان بود. مهر عليزاده نيز از كانديداهاي اصلاح طلبان بود كه در اين رقابت حضور داشت و در نهايت هاشمي رفسنجاني كانديدايي بود كه بسياري از اصلاح طلبان در دور دوم انتخابات رياست جمهوري نهم از او حمايت كردند ولي شكست خوردند.

 
در انتخابات شوراي شهر سوم هر چند اختلاف ميان اصولگرايان و پيدا شدن ليستي وحدت شكن رايحه خوش خدمت زمينه‌اي براي حضور اصلاح طلبان فراهم كرد اما در نهايت جريان اصلاحات نتوانست كليت شوراي شهر تهران را به دست آورد و از اين رو كرسي شهرداري تهران در دست اصولگرايان باقي ماند.

 
در انتخابات مجلس هشتم نيز اصلاح طلبان با دو گرايش مختلف حزب اعتماد ملي و جريان مشاركت و مجاهدين فعاليت داشتند ولي باز هم با شكست مواجه شدند و نتوانستند به پيروزي دست يابند.

 
دو عامل اصلي نگراني كنوني اصلاح طلبان

 
در انتخابات رياست جمهوري دهم اصلاح طلبان اصلي ترين گزينه‌هاي خويش را به ميدان آوردند و حتي محمد خاتمي رئيس جمهوري اصلاحات نيز رسما وارد ميدان شد اما در مجموع اصلاح طلبان به كانديداتوري موسوي بسنده كردند و البته در كنار او شيخ اصلاح طلبان نيز حضور داشت. شكست در اين انتخابات چنان براي اصلاح طلبان سنگين بود كه با دروغ بزرگ تقلب تلاش كردند تا اين شكست سنگين را توجيه كنند. اما دو عامل اصلي را مي‌توان دلايل اصلي نگراني اصلاح طلبان براي آينده اين جريان دانست. اولين عامل بروز افراط‌گرايي و جريان‌هاي تندرويي كه حاصل يكدندگي و لجبازي سياسي كانديداي اصلاح طلبان در انتخابات 1388 بود. به عبارت بهتر جريان اصلاحات در پي شكست سنگين در انتخابات 88 برخلاف انتخابات‌هاي گذشته كه با فرافكني تبليغاتي به انكار شكست مي‌پرداخت، اين بار دست به لجبازي سياسي و فتنه آفريني زد كه حاصل آن فتنه 88 و صدماتي بود كه بر كشور و نظام وارد شد؛ اما عامل اصلي نگراني جريان اصلاحات صدماتي نيست كه به نظام جمهرري اسلامي وارد شده است، بلكه آسيب و صدمه‌اي است كه به اصل جريان اصلاح طلبي زده شده است و اين جريان را دچار مرگ مغزي نموده است. به حدي كه جريان اصلاح طلبي كه روزي شعار خط امامي بودن را تابلو خود قرار مي‌داد در عمل با منافقين، جريان‌هاي سلطنت طلب، تجزيه‌طلبان و ديگر گروه‌هاي معاند با نظام و فراريان از كشور هم‌گعده و همراه شد. اين اولين عامل نگراني جريان اصلاحات و رهبران سياسي آن است. چنين جرياني صد البته در هيچ نظام سياسي امكان فعاليت و بروز پيدا نخواهد كرد.

 
ترس اصلاح طلبان از شکست مجدد

 
اما دومين عامل نگراني سران اصلاحات نتيجه‌اي است كه از انتخابات مجلس نهم خارج شد. بر خلاف تصور رهبران اصلاحات رفتار قهر گونه و تحريم شكل آنها در انتخابات مجلس نهم هيچ تاثيري بر مشاركت عمومي مردم در اين انتخابات نداشت. به حدي كه مردم ايران در يك انتخابات خيلي طبيعي و معمولي به پاي صندوق راي رفتند و در حالي كه غالب اصلاح طلبان با صندوق‌ها قهر كرده بودند مشاركت سطح بالايي در انتخابات مجلس نهم رخ داد. در اين ميان راي دادن مخفيانه و دزدكي خاتمي نيز كه براي رفع اتهام تحريم رسمي انتخابات صورت گرفته بود نه تنها به نجات اصلاح طلبان نيامد بلكه باعث بي‌آبرويي مابقي اصلاح طلبان شد. برگزاري انتخابات مجلس نهم بدون حضور اصلاح طلبان نشان داد كه جريان اصلاحات دچار مرگ مغزي جدي شده است.

 
اصلاحات در بن‌بست

 
از اين روست كه اصلاح طلبان به اين نتيجه رسيده‌اند كه حضور يا عدم حضور در انتخابات آتي براي آنها مساله مرگ و زندگي؛ بودن يا نبودن است. آنها مي‌دانند كه به واسطه خطاهاي استرتژيكشان در دو انتخابات اخير به جايي رسيده‌اند كه اگر اصلاح طلبان در نتايج انتخابات رياست جمهوري يازدهم نيز با شكست مواجه شوند، و يا اگر از حضور در اين انتخابات نيز مانند انتخابات مجلس نهم دوري كنند، فهرست شكست‌هاي انتخاباتي پي درپي آنها در ايران تكميل خواهد شد. البته مساله اين‌جاست كه احتمال شكست اصلاحات در صورتي كه بخواهد در انتخابات شركت كند نيز بسيار بسيار محتمل است. و البته بايد توجه داشت كه اصلاح طلبان به واسطه افراطي‌گري گذشته امكان حضور در انتخابات آتي را نيز نخواهند داشت. اين محروميت محروميتي خود خواسته است. چرا كه اصلاح طلبان با دروغ بزرگ تقلب، پل‌هاي پشت سر خود را خراب كرده‌اند. آنها كه پس از انتخابات رياست جمهوري دهم به دروغ مدعي شدند كه نظام انتخاباتي كشور و مجري آن كه دولت احمدي نژاد باشد، در حد ١١ ميليون و بيشتر تقلب كرده است، چگونه مي‌توانند دوباره بيايند و در انتخابات رياست جمهوري با همان مباني و با همان مجري شركت كنند. شايد آن روز كه اصلاح طلبان با يكدندگي همه راهكارهاي قانوني براي اعتراض به انتخابات را ناديده گرفتند فكر اين روز را كه در چنين بن بستي گرفتار مي‌شوند نكرده بودند. به هر حال شرايط موجود براي اصلاحات بغرنج است. شكست در انتخابات آتي چه حاصل حضور شرمنده اصلاحات باشد و چه حاصل كناره‌گيري قهرگونه، شكستي سرنوشت ساز خواهد بود. اين شكست نه فقط هشتمين شكست اصلاح طلبان بلكه شايد آخرين شكست اصلاح طلبان خواهد بود، چرا كه بعد از اين مرحله ديگر اصلاحاتي وجود نخواهد داشت كه سعي كند پيروز انتخابات باشد و يا با تهديد به كناره‌گيري از انتخابات سعي در امتياز گيري از نظام داشته باشد. از اين رو اصلاح طلبان با نگراني جدي به انتخابات آتي رياست جمهوري نزديك مي‌شوند.