کد خبر 182322
تاریخ انتشار: ۱۰ دی ۱۳۹۱ - ۱۱:۴۹

بعد از تماشای این اعترافات، که با لکنت انجام می‌شد، به‌سختی می‌شد باور کرد که گوینده این سخنان تا چندی قبل وزیر خارجه و یکی از بانفوذترین مردان این کشور بوده است.

به گزارش مشرق به نقل از شفقنا، بی بی سی نوشت: ستاره اقبال بوریس شیخ‌مرادف افول کرده بود و او در ۲۹ دسامبر آن سال به حبس ابد محکوم شد. بعد هم بدون برجای گذاشتن کوچک‌ترین اثری از خود، در سیستم زندان‌های بدنام ترکمنستان ناپدید شد.

حالا همسرش، تاتیانا، برای اولین بار درباره آن وقایع لب به سخن گشوده، و از درد و رنجی می‌گوید که در این ده سال متحمل شده است.

خانم شیخ‌مرادووا همراه پسرانش در یک کشور خارجی زندگی می‌کند، اما به‌دلیل ترس از اقدامات انتقام‌جویانه، مایل نیست محل دقیق اقامتش روشن شود.

خانم تاتیانا شیخ‌مرادووا در خانه‌اش گفت: "آخرین باری که همسرم را دیدم در جریان یک تعطیلات خانوادگی کوتاه بود. او به‌شوخی درباره راه‌های بازگشت به ترکمنستان صحبت می‌کرد."

آقای شیخ‌مرادف در سال ۲۰۰۱ مخالفتش را با حکومت صفر مراد نیازوف اعلام کرده، و از پست سفارت ترکمنستان در چین استعفا داده بود.

انتصاب او به این سمت بعد از وزارت خارجه، نوعی تنزل مقام به‌حساب می‌آمد. در نتیجه این استعفا، او امکان بازگشت قانونی به ترکمنستان را نداشت.

مقامات ترکمن خیلی زود او را به تجارت غیرقانونی اسلحه متهم کردند و او را غیابا مورد پیگرد کیفری قرار دادند.

تاتیانا شیخ‌مرادووا می‌گوید از آن زمان به بعد شوهر او هیچگاه پنهان نکرد که قصد دارد رئیس جمهوری وقت را کنار بزند. صفر مراد نیازوف به خود لقب ترکمن باشی یا "پدر همه ترکمن‌ها" را داده بود.

خانم شیخ‌مرادووا می‌گوید: "ترکمن‌ها از سال ۱۹۹۲ در انتخاباتی آزاد و منصفانه شرکت نکرده بودند. نیازوف به‌عنوان تنها نامزد در انتخابات شرکت کرده بود، و بعد هم شورای بزرگان او را به‌صورت مادام‌العمر به ریاست جمهوری برگزیده بود. البته مطابق قانون اساسی، این شورا حق انجام این کار را نداشت."

علاوه بر این، آقای نیازف نوعی کیش شخصیت در کشور به‌راه انداخته بود، و تصاویر و حتی مجسمه‌های طلایی او در همه جا دیده می‌شد، و خواندن کتاب‌های او در مدارس و تلویزیون اجباری بود.

آقای شیخ‌مرادف پیش از اینکه تصمیم بگیرد برای بسیج مردم به کشور بازگردد، جنبش دموکراتیک خلق ترکمنستان را تأسیس کرد. به گفته اعضای خانواده‌اش تا آنجا که می‌دانند، برنامه او این بود که رئیس جمهوری را وادار به استعفا کند و خود برای شرکت در انتخابات آماده شود.

اما استراتژی او برای رسیدن به این هدف در هاله‌ای از ابهام قرار دارد. به هرحال هر گونه تلاشی برای ایجاد مخالفت مردمی در کشوری مثل ترکمنستان، که در آن حکومت همه چیز را تحت کنترل دارد، کاری بسیار مخاطره‌آمیز بوده است.

روز ۲۵ نوامبر ۲۰۰۲ رسانه‌های دولتی ترکمنستان اعلام کردند که به جان رئیس جمهوری سوء قصد شده، اما آقای نیازوف از آن جان سالم به در برده است. آقای شیخ‌مرادف و حامیانش بلافاصله مسئول این حادثه معرفی شدند.

بعد از آن، بازداشت‌های گسترده‌ای انجام شد. آقای شیخ‌مرادف سعی کرد فرار کند، اما موفق نشد و ظرف کمتر از یک ماه دستگیر شد. خانم شیخ‌مرادووا که آن روزها را به‌یاد می‌آورد، می‌گوید: "وقتی خبر دستگیری او را شنیدم، ترس شدیدی وجودم را فراگرفت. می‌ترسیدم او را بلافاصله بکشند. در ترکمنستان خیلی وقت‌ها به طور رسمی اعلام می‌شود که یک زندانی در حالی که سعی داشته فرار کند، کشته شده است. من هم از همین می‌ترسیدم . . . و این ترس همه وجودم را در بر گرفته بود."

اما هنوز اتفاقات بدتری در راه بود. روز ۲۸ دسامبر اعترافات بوریس شیخ‌مرادف از تلویزیون ملی پخش شد. فردی که در صفحه تلویزیون دیده می‌شد، فرسنگ‌ها با کسی که اعضای خانواده‌اش به‌یاد می‌آوردند فرق داشت. تاتیانا شیخ‌مرادووا می‌گوید: "او کاملا آدم دیگری شده بود. او فردی تحصیلکرده و سخنور بود. اما آن روز در صفحه تلویزیون اصلا خودش نبود. اعترافاتش درهم و برهم بود و از جملات خشک و بی‌روح استفاده می‌کرد. او همان اتهامات بی‌معنایی که دادستان و رئیس جمهوری به او نسبت داده بودند را تکرار می‌کرد."

شیخ‌مرادف گفت که "فردی مافیایی است، و نه یک چهره مخالف دولت. او ادعا کرد که مواد مخدر استفاده می‌کرده، در مصرف الکل زیاده‌روی می‌کرده و مستحق اشد مجازات است."

خانم شیخ‌مرادووا می‌پرسد: "چطور می‌توان یک نفر را ظرف تنها چهار روز به آن حال و روز انداخت؟"

در روزهای بعد از آن، اعترافات مشابه زیادی از تلویزیون پخش شد. ده‌ها نفر هم دستگیر شدند. بازجویی و محاکمه تنها چهار روز طول کشید و نهایتا دیوان عالی ترکمنستان آقای شیخ‌مرادف، برادرش و عده زیادی از حامیانش را به ۲۵ سال زندان محکوم کرد. یک روز بعد این حکم با رأی شورای بزرگان به حبس ابد تبدیل شد.

خانم شیخ‌مرادووا به‌یاد می‌آورد که عده‌ای از مردم در مقابل دیوان عالی صف کشیده بودند و خواهان اشد مجازات برای متهمان بودند. او می‌گوید: "آنها می‌گفتند شیخ‌مرادف و حامیانش جنایتکارند، و باید بدون محاکمه زنده به‌گور و سنگسار شوند، و اعضای خانواده‌شان، حتی نوزادان، باید در آتش سوزانده شوند. صحنه وحشتناکی بود."

از آن محاکمه ۱۰ سال می‌گذرد و هیچکس از محکومان آن دادگاه کوچک‌ترین خبری ندارد. خانم شیخ‌مرادووا و دو پسرش به‌شکلی خستگی‌ناپذیر تلاش می‌کنند کاری کنند که آقای شیخ‌مرادف بار دیگر، و در محکمه‌ای عادل محاکمه شود، و یا حداقل اطلاعی از محل نگهداری او بدست بیاید. آنها نامه‌های زیادی به مقامات ترکمنستان فرستاده اند، اما به هیچکدام از این نامه‌ها پاسخی داده نشده است.

خانم شیخ‌مرادووا می‌گوید: "حتی در دوران سرکوبگرترین حکومت‌ها، مثلا در اردوگاه‌های کار اجباری و گولاگ‌های استالین هم مردم راهی برای خبررسانی به جهان خارج پیدا می‌کردند. چطور می‌توان بیش از ۱۰۰ نفر را در چنان شرایطی در زندان نگاه داشت که آنها از هیچ راهی نتوانند به بستگانشان خبری بدهند؟"

او می‌گوید سعی می‌کند فکر اینکه شوهرش و دیگران ممکن است مرده باشند را از سرش بیرون کند، اما امیدهایش در حال از بین رفتن است: "در ابتدا امیدوار بودم بتوانم به او کمک کنم، و برایش مساعدت قانونی بگیرم، یا از زندان آزادش کنم. اما با گذشت زمان، امیدم به تدریج کمرنگ شده است. حالا فقط امیدوارم بفهمم که زنده است یا نه. اما هیچکس جواب این سوال را نمی‌داند." سازمان ملل در سال ۲۰۰۶ مسأله حقوق بشر در ترکمنستان را به بحث گذاشت و در این چارچوب قضیه آقای شیخ‌مرادف هم مطرح شد. اما تلاش‌های مقامات غربی برای طرح ماجرای او با بی‌اعتنایی مواجه شده است.

بایرام، پسر آقای شیخ‌مرادف می‌گوید ترکمنستان با استفاده از ثروت ناشی از منابع نفت و گازش هر گونه انتقادی را منحرف می‌کند. او می‌گوید: "مقامات ترکمن به این نکته واقفند و به‌خوبی از این کارت استفاده می‌کنند."

صفر مراد نیازوف، رئیس جمهوری سابق، در سال ۲۰۰۶ درگذشت، اما امید به اصلاحات و ایجاد فشای باز سیاسی دیری نپایید. رهبر جدید کشور، قربانقلی بردی‌محمدف، هم سعی کرده کیش شخصیت خودش را به‌راه بیندازد. او [ظاهرا] موضع سلفش را درباره متهمان به طرح‌ریزی کودتا حفظ کرده است. به این ترتیب، خانواده آقای شیخ‌مرادف همچنان با همان پرسش‌های بی‌پاسخ روبرو هستند.