به گزارش مشرق، وحید هاشمیان با حضور در ایسنا، نزدیک به دو ساعت درباره مسائل مختلفی صحبت کرد. از حضورش به عنوان مربی در لیگ دسته پنج آلمان، اهداف خود در دنیای مربیگری، علت افت فوتبال ایران و مشکلاتش گفت و گذری هم به گذشته خود داشت.
از حضورتان در دنیای مربیگری شروع کنیم. چه شد که به این سمت رفتید؟
سال گذشته کمر درد شدیدی داشتم که این درد مربوط به یکی، دو سال گذشته نبود و 10 سال بود که همراهم بود و با همان درد بازی می کردم. یک بار پیش پزشک تیم دورتموند رفتم و او به من گفت که "درد کمرت بیش از حد خطرناک شده و به نظر من دیگر بازی نکنی برایت بهتر است. اگر فشار بیشتری به آن بیاوری نیاز به عمل جراحی داری.
" در ایران هم "دکتر فرید" کمرم را دید و گفت وضعیت آن خوب نیست. با این حال میتوانستم بازی کنم و از لحاظ بدنی هیچ مشکلی نداشتم. وقتی به ایران برگشتم دخترم هم به دنیا آمده بود. کمی با خودم فکر کردم. دیگر 36 سالم شده بود، تصمیم گرفتم در آن شرایط بهتر است که از فوتبال خداحافظی کنم.
تقریبا اواخر تیر بود که این تصمیم را گرفتم. یکی، دو ماه از خداحافظیام گذشته بود و قصد داشتم که کار مربیگریام را شروع کنم اما در آلمان همه تیمها در ماه سوم و چهارم سال شرایط خود را برای فصل بعد مشخص میکنند.
من هم دیدم که بازیها شروع شده و همه تیمها مربی دارند، تنها راهی که وجود داشت این بود که منتظر باشم تا مربی یک تیم عوض شود یا اینکه تا نیم فصل صبر کنم. در آلمان چهار کلاس برای مربیگری وجود دارد. مربیانی که مدرک فوتبال پروفشنال را داشته باشند میتوانند در لیگهای سه و بالاتر مربیگری کنند اما من مدرک A داشتم واگر هم می خواستم نمیتوانستم در این لیگها حضور داشته باشم. بنابراین کارم را از لیگ پنج شروع کردم. البته میتوانستم در لیگهای یک، دو و سه کمک مربی باشم اما دوست داشتم کارم را به عنوان نفر اول شروع کنم.
و چه شد که به تیم هالستنبک رفتید؟
من در تیم پیشکسوتان هامبورگ هم بازی میکنم البته مداوم نیست و هر یکی، دو ماه یکبار بازی میکنیم. مربی ما هم توماس بلیمایستر است که بازیکن دهه 80 هامبورگ بوده است. او قبلا مربی هالستنبک بود. با هم آشنا شدیم، او متوجه شد که من مدرک مربیگری دارم و از من دعوت کرد که در کنارش هدایت هالستنبک را در دست بگیریم. در آن زمان من به او گفتم الان نمیتوانم و میخواهم کمی استراحت کنم. واقعا هم خسته شده بودم و زمان زیادی بود که در اردو و مسافرت بودم و فرزندم هم تازه به دنیا آمده بود. اصلا نمیتوانستم روی هیچ کاری تمرکز داشته باشم. او باز هم به من گفت که جلسهای با هم بگذاریم تا درباره این کار صحبت کنیم. من گفتم به شرطی میآیم که سرمربی باشم و تمامی اختیارات فنی تیم را هم داشته باشم. پس از آن با مسوولان باشگاه جلسه گذاشتیم و بلیمایستر که 25 سال در این لیگ مربیگری کرده خیلی راحت و با کمال میل هدایت هالستنبک را به من داد. در حالی که بعضی مواقع شما در ایران میبینید که سر یک پست چه کارهایی با هم میکنند. اما در یک کشور خارجی یک شخص از انگیزههای یک بازیکن خبر دارد و میداند او میخواهد مربی شود. میگوید تیم در اختیار تو باشد و من در کنار تو هستم و کمک میکنم. خیلی خوب شد که کارم را این گونه شروع کردم چرا که در لیگهای بالاتر کار سخت است. مثلا اگر تیم شما در هامبورگ باشد باید با تیم شهرهای دیگر مانند هانوفر و برمن بازی کنید و این میشود همان زندگی صد درصد حرفهای که هر روز باید تمرین کنید و یک شب قبل از بازی به اردو بروید، در حالی که من نمیخواستم در یک سال اول با این مسائل روبرو شوم. لیگی که در آن حضور داریم لیگ منطقهای هامبورگ است. با تیمهایی که در شهرهای نزدیک و اطراف هامبورگ هستند بازی میکنیم و هفتهای چهار بار تمرین داریم. همه تمرینهایمان بعدازظهر انجام میشود، چون اکثر بازیکنان دانشجو هستند یا کار میکنند.
نحوه فعالیت هالستنبک چگونه است؟ شما آنجا یک تیم دارید یا یک باشگاه؟
هالستنبک یک باشگاه نیمه حرفهای است و تیمهایی که در لیگهای سه و بالاتر حضور دارند حرفهای هستند. ضمن اینکه هالستنبک یک باشگاه است و در کنار فوتبال تیم تنیس هم دارد. حتی فکر میکنم تنیس این باشگاه از فوتبالش معروفتر باشد. این باشگاه در سال 1910 به وجود آمده و اسپانسرهای مختلفی دارد. یکسری کارمند در این باشگاه وجود دارند که از طریق این کار زندگی میکنند. بازیکنان جوانی هم داریم که در میان آنها بازیکنانی هستند که بتوانند به لیگهای بالاتر بروند.
هالستنبک میتواند به لیگ بالاتر صعود کند؟
از لیگ ما یک تیم به لیگ بالاتر صعود میکند. مثلا ویکتوریا که بعد از هامبورگ و سنپائولی تیم سوم شهر هامبورگ است همیشه در لیگ ما قهرمان میشود و به لیگ چهار میرود اما در آنجا به همه تیمها میبازد و دوباره به لیگ پنج برمیگردد. متاسفانه یا خوشبختانه بیشتر تیمهای لیگ پنج دوست ندارند به لیگ بالاتر صعود کنند چرا که بودجه آنها این اجازه را به آنها نمیدهد. مثلا در حال حاضر باشگاه ویکتوریا اگر 400 هزار یورو بودجه داشته باشد نمیتواند در لیگ چهار باشد چرا که باید این رقم را به یک میلیون و 500 هزار یورو برساند. این مبلغ برای این گونه باشگاهها خیلی زیاد است. در لیگ چهار که یک لیگ حرفهای است تیمهای ضعیفی حضور ندارند مثلا تیم دوم ولفسبورگ و تیم دوم وردربرمن در آن حضور دارند. علاوه بر اینها اگر بخواهید در لیگ 4 حضور داشته باشید ورزشگاهتان باید استانداردهای مشخصی داشته باشد. باید حداقل هزار نفر ظرفیت داشته باشد. این طور نیست که هر آن، یک نفر از جایش بلند شود و بگوید من امتیاز این تیم را می خرم و بعد شروع به تیمداری کند! هر تیمی که میخواهد به لیگهای بالاتر برود باید شرایط اقتصادی خود را بسنجد و ببیند آیا 10 سال دیگر هم میتواند بودجه حال حاضر خود را داشته باشد یا بدهکار میشود. به خاطر همین برنامهی منظمی که وجود دارد خیلی از تیمها ترجیح میدهند در همان سطحی که حضور دارند باقی بمانند. در آلمان از لیگ یک تا لیگ 9 وجود دارد و حالا خودتان تصور کنید که هر سال چند بازی باید برگزار شود. چند بازیکن باید در فوتبال باشند و چه تعداد داور برای برگزاری این بازیها نیاز است. همه اینها نظم زیادی میخواهد.
واکنش بازیکنان و هواداران به حضور شما در این تیم چه بود؟
خیلی از این موضوع خوشحال شدند و استقبال کردند. روزنامهها هم درباره آن نوشتند و از نظر تبلیغاتی برای آنها خیلی خوب بود که بازیکنی که در بوندسلیگا سابقه بازی کردن داشته در این لیگ حاضر شود به اضافه اینکه بعد از پایان بازیگریاش بلافاصله مدرک A یوفا را هم گرفته است. چرا که اکثر بازیکنان بعد از تمام شدن فوتبالشان از گرفتن مدرک B شروع میکنند. اما من از سال 2008 برای تکمیل مدارک مربیگری کارم را شروع کردم و زمانی که در هانوفر بودم مدرک B را گرفتم و در سال 2012 هم مدرک A را گرفتم. یکی از هم دورهایهای من اشتوبر بود که رییس تیم آنالیز تیم ملی آلمان در سال 2012 بود. از این به بعد اگر کسی گفت من در منچستریونایتد یا میلان دوره مربیگری دیدهام بدانید که دروغ میگوید چرا که دوره مربیگری را فدراسیون یک کشور میتواند برگزار کند که آن هم زیر نظر فیفا خواهد بود. البته باشگاهها هم به طور شخصی می توانند این کار را انجام دهند اما مدرک آن رسمی نیست.
یک دروازهبان 47 ساله هم که در تیمتان دارید!
اگر بدانید ما با هم یک خاطره خیلی بد داریم. در سال 2003 او در ولفسبورگ بازی می کرد و من هم در بوخوم. وقتی با هم بازی داشتیم من با او تک به تک شدم توپ در میان ما قرار گرفته بود و هر دویمان به سمت توپ حرکت کردیم هر دو روی آن اثر گذاشتیم اما ماهیچه ران "ریتمایر" به اندازه 10 سانتیمتر پاره شد. همیشه هم از آن موضوع یاد میکند اما از آن به بعد با هم دوست شدیم. یکی از دروازهبانهای ما رباط پاره کرده و تا هفت، هشت ماه نمیتواند بازی کند. یک دروازهبان دیگر هم داریم که او هم پیر است. یک دروزاهبان دیگر هم گرفتیم که دستش شکست. هر زمان میآمدیم کسی را جایگزین "ریتمایر" کنیم اتفاق جدیدی میافتاد. اما گلر با تجربهای است و در تک به تکها خوب عمل میکند.
انتظارات باشگاه در این فصل از شما چیست؟
رییس باشگاه به من گفت اگر جزو 10 تیم بالای جدول هم باشیم برای ما خوب است. چرا که امسال تیم ما خیلی قوی نیست و مهره زیاد نداریم و به نوعی تا الان بهترین بازی از تیم گرفته شده است.
خودتان برای فصل بعد چه برنامهای دارید؟
سعی میکنم سال بعد به یک لیگ بالاتر بروم چرا که هر چیزی اصولی دارد. یک بار یکی از دوستانم به من گفت چرا دوست نداری در ایران مربیگری کنی. من هم گفتم خیلی دوست دارم اما باید کنار کسی باشم که او هم دوره دیده باشد و وقتی با او کار می کنم چیزی یاد بگیرم. وقتی دستیار کسی باشم که از من چیزی بیشتر بلد نیست چه فایدهای برای من دارد.
وحید هاشمیان بعد از چند ماه خداحافظی از فوتبال اگر ببیند شاگردانش در هالستنبک در گلزنی موفق نیستند به سرش نمیزند یک بار دیگر به زمین برود و خودش گل بزند؟
(میخندد) نه این طور نیست. مهم این است که تیم گل بزند و فرقی نمیکند مهاجم گل زده یا بازیکن یک پست دیگر. متاسفانه مهاجمان خوبی نداریم و وقتی به تیم رفتم دیدم که نمیتوانند به تیم کمک کنند. من پست بازی آنها را تغییر دادم و دو هافبک تیم را مهاجم کردم که همان تغییرها باعث شد یک بازی را چهار بر سه ببریم و حالا آن مهاجمها نیمکتنشین شدهاند. این طور تغییرات باعث شد که تیممان نتیجه بگیرد. مثلا یک بازیکن نیمکتنشین الان تبدیل به پدیده تیم شده و الان هم صحبتهایی وجود دارد که شاید به لیگ سه برود.
به نظر میرسد نسل جدید فوتبالیستهای جوان نسبت به گذشته تنبلتر شدهاند و آنچنان علاقهای به ورزش حرفهای نشان نمیدهند. آیا در آلمان هم این موضوع صدق میکند؟
به طور کلی در همه دنیا جوانها نسبت به زمان قبل تنبلتر شدهاند. دلایل اصلی آن هم اینترنت و بازیهای کامپیوتری است و فرضا آن نوجوان با خودش میگوید به جای این که به خودم زحمت دهم در این بازی کامپیوتری "مسی" را انتخاب میکنم و به جایش بازی میکنم. یعنی همه چیز مجازی شده و در فکر قابل اجرا است. اگر جوانها نسبت به قبل تحرک خود را از دست دادهاند موضوعی است که امروز در همه دنیا وجود دارد. اما در ایران فوتبالیستها خودجوش به سمت فوتبال آمدهاند مثلا در زمان من خودمان به این سمت رفتیم و در کوچهها بازی میکردیم. هر چقدر هم که توپمان را میگرفتند و ما را دعوا میکردند باز هم بازی میکردیم. بعضی مواقع با خودم فکر میکنم الان کسانی که میخواهند به فوتبال بروند باید در کدام زمین بازی کنند واقعا زمینهای کمی وجود دارد. چرا عصرها درهای مدرسهها را میبندند؟ حیاط مدرسه میتواند یک زمین بازی باشد. از آنجایی که در ایران حرکت کودکان به سمت فوتبال سیستماتیک نبوده بلکه خودجوش انجام میشده ممکن است الان به دلیل کمبود زمین با مشکلاتی مواجه شود اما در آلمان که امکانات مختلف برای این کار وجود دارد از این نظر کمتر مسئلهای بوجود میآید. الان هم تیم ملی آلمان بازیکنان جوان زیادی دارد. "رویس" و "گوتسه" نمونه این بازیکنان هستند و هر سال هم بازیکنان جدیدتری میآیند. در قدیم این گونه نبود و مثلا یک نسل تیم ملی آلمان قوی میشد و پس از چند سال نسل دیگری جای آن میآمد.
پس به نظر شما نسل جدید فوتبال ایران امکانات کمی برای نشان دادن خود دارد.
ما همیشه انتقاد میکنیم که امکاناتمان کم است. چند روز پیش در شبکه دویچهوله برنامه ای از مربیان آلمانی شاغل در کشورهای دیگر را دیدم که کار تئوبوکر سرمربی تیم ملی لبنان را نشان میداد. او یک برنامه جالب برای توسعه فوتبال لبنان تدارک دیده بود و 50 استعداد را انتخاب کرده بود و برای آنها یک دوره گذاشته بود. میگفت که هدفش از این برنامه ساختن این بازیکنان برای لیگ لبنان بوده است. حال ما هم باید توجه داشته باشیم که امکانات همه چیز نیست و مهمتر از آن برنامه ریزی است. مگر باشگاههای ما الان کم پول خرج می کنند. در حال حاضر باشگاههای ما به اندازه تیمهای لیگ یک آلمان هزینه دارند پس چرا فوتبال ما پیشرفت نمیکند. اما آنها رو به جلو حرکت میکنند. به این دلیل که آنها برنامه ریزی دارند. به نظر من مشکل اصلی فوتبال ایران نداشتن یک برنامه بلند مدت است که آن را هم باید افراد متخصص بنویسند و با شعار حرف و پول نمیتوان حرف از آینده زد. حتی میتوانیم از خارج یک نفر بیاوریم که برای فوتبالمان برنامه بنویسد. من یادم میآید که چند سال پیش لیگ قطر مدیر تیم بوخوم را استخدام کرد. او دو سال در آنجا بود و برای آنها یک برنامه نوشت. ما هم باید این کار را شروع کنیم. یکی، دو مدیر خارجی خوب بیاوریم و این حرکت را انجام دهیم.
از سویی همه از کیروش انتظار داشتند در این دو سالی که به ایران آمده حداقل چند بازیکن جوان و جدید به تیم ملی معرفی کند.
ما کیروش را برای پیدا کردن جوانها و استعدادها نیاوردهایم بلکه او را آوردهایم تا تیم ملی بزرگسالان موفق باشد. در تیم بزرگسالان هم نمیتوان بازیکنان را آزمایش کرد و ممکن است باعث شکست خوردن تیم شود. به نظر من باید برای تیمهای امید و جوانانمان مربیان خوبی بیاوریم که البته در تیم ملی نوجوانان مربی خوبی مثل علی دوستی داریم. این تیمها را باید قوی کنیم. در تیم ملی بزرگسالان اگر یک مربی خیلی هنر کند میتواند دو هفته قبل از هر بازی بازیکنان را در اختیار داشته باشد. از این دو هفته یک روز قبل از بازی و یک روز هم روز بازی است که میشود 12 روز. در آغاز اردو هم یکی، دو روز برای بازیکنان ریکاوری وجود دارد که سرجمع یک مربی میتواند 10 روز بازیکنانش را در اختیار داشته باشد. در 10 روز واقعا مربی چه کاری میتواند انجام دهد؟ نه میتواند به بازیکنان فشار بدنی بیاورد نه میتواند آن طور که میخواهد کار تاکتیکی انجام دهد. باید ببیند موجودی فوتبال ایران چیست و بهترینها را جمع کند و کنار هم گذاشته و نتیجه بگیرد. به نظر من این که میگویند کفاشیان مقصر ناکامیهای فوتبال ایران است درست نیست. اگر الان کره جنوبی و ژاپن فوتبال خوبی دارند به خاطر رییس فدراسیونشان نیست. به این دلیل است که از سال 1988 شروع به برنامهریزی صحیح برای فوتبال خود کردهاند و الان هم اگر یک میخ را به جای رییس فدراسیون ژاپن بگذارند فوتبالشان نتیجه میگیرد چرا که نقشه پیشرفت فوتبال این کشور از قبل چیده شده است. وضعیت کنونی فوتبال ما هم تقصیر یک شخص یا یک باشگاه نیست بلکه به خاطر سیستم است. رییس فدراسیون و رییس ورزش مدام تغییر کرده و حتی بعضی مواقع فرد جدید تا آمده چیزی یاد بگیرد، او را دوباره کنار گذاشتهاند. مشکل فوتبال ما هم یک مشکل کلی است و اگر همین طور ادامه دهد به یک بنبست بزرگ میرسد که البته همین الان هم به بنبست رسیدهایم و دیگر از این بدتر نمیشود.
پیشنهاد شما برای بهبود این وضعیت چیست؟
به نظر من کاری که الان میتوانیم انجام دهیم این است که تمام نخبههای فوتبال جمع شوند. نه اینکه دوباره دور یک میز بنشینند و همه از هم انتقاد کنند. چندین مدیر خوب برنامهریز از آلمان و فرانسه که به نظر من آلمانیها در برنامهریزی بهترین هستند، به ایران آورده شوند و یک برنامهریزی طولانی برای فوتبال ایران بکنند. همین الان ممکن است بازیکنان و مربیان یک تیم هنوز پول خود را نگرفته باشند. وقتی بازیکن پول خود را نگرفته، چطور میتواند تمرکز خود را روی فوتبال بگذارد؟ وقتی باشگاهی به پول مربی یا بازیکنش اهمیت نمیدهد یعنی به زمین تمرین تیمش هم اهمیت نمیدهد. به تبع آن برای مسائل پزشکی و تغذیه تیمش هم اهمیتی قائل نیست. باید یک برنامه 10 ساله برای فوتبال ایران ریخته شود به طوری که تیمها اجازه نداشته باشند ناگهان مبلغ زیادی پول خرج کنند. مثلا یک تیم به اندازه 20 میلیارد بازیکن بگیرد. اما اگر مدیرعامل آن باشگاه برود و نفر بعد بیاید چه کسی میخواهد این پولها را بدهد؟ مثلا الان استقلال اهواز کجاست؟ 4 – 5 سال پیش تا آخرین روز شانس قهرمانی داشت اما الان در دسته یک است. این نشان میدهد که فوتبال ایران فوتبال سالمی نیست. مسئله دیگر این است که نباید برای قرارداد بازیکنان سقف بگذارند که مثلا 350 میلیون بیشتر نباید بگیرند. باید سقف بودجه هر باشگاه را تعیین کنند. مثلا میتوان به یک باشگاه گفت سقف بودجه شما 8 میلیارد است اما وقتی باشگاهی مجبور نباشد بودجه خود را با فدراسیون هماهنگ کند قراردادهای سنگینی میبندد که حتی ممکن است نتواند آنها را پرداخت کند. باید برنامهای برای تعلیم مدیرانمان بریزیم. چرا ما فقط دنبال این هستیم که بگوییم مربیانمان علم ندارند؟ کدام یک از مدیران ما علم فوتبال را دارند؟ یک مدیر بزرگ خارجی بیاورند و سالی یک بار برای مدیران دوره برگزار کنند. همینها هستند که باشگاهها را میسازند.
شاید بهتر باشد با این وضعیت به جام جهانی نرویم.
هلند که به جام جهانی 2002 صعود نکرد سیستم فوتبالش نابود نشد فقط نتیجه نگرفته بود اما اگر ما به جام جهانی میرویم که بیشتر اوقات با اما و اگر همراه بوده دلیل نمیشود که همه شرایطمان خوب بوده است. متاسفانه ما فقط به نتیجه نگاه میکنیم. به نظر من برد و باختهای مقطعی اصلا ملاک پیشرفت فوتبال یک کشور نیست. اصلا ایران به جام جهانی نرود، باشگاههایش در رقابتهای آسیایی حذف شوند و بدترین فدراسیون آسیا شویم اما بدانیم که در حال رشد و پیشرفت هستیم. الان ممکن است به طور مقطعی پیروزیهایی به دست بیاوریم اما فوتبالمان در حال افت است.
انتقادی که الان از باشگاههای بزرگ ما میشود این است که بازیکن ساز نیستند و تبدیل به تیم هایی حاضری خور شدهاند.
باشگاههایی مثل پاس، بانک ملی، شاهین و وحدت که بازیکنسازی میکردند الان کجا هستند؟ ما در همه این باشگاهها را بستهایم و میگوییم چرا پرسپولیس و استقلال بازیکن نمیسازند. من نمیدانم فلسفه انتقال پاس به همدان چه بود؟ مثلا میگفتند تماشاگر ندارد. در حالی که یک زمان در پاس من به همراه جواد نکونام، آرش برهانی و... حضور داشتیم. پاس تیم بازیکنسازی بود. برنامهای که میگویم برای فوتبال ایران باید ریخته شود همین مسائل را هم در خود میگنجاند که یک باشگاه برای خود آکادمی فوتبال داشته باشد. البته من متخصص این کار نیستم و افراد دیگری هستند که باید برنامهریزی کنند اما میتوانیم به جای اینکه یک میلیارد بدهیم و یک مربی خارجی بیاوریم 100 هزار یورو به یک مدیر خوب بدهیم تا برای ما برنامه بریزد یا به جای اینکه به بازیکنهای خارجی بیکیفیت پول بدهیم چند مدیر بیاوریم تا برای باشگاههایمان برنامه بلندمدت بریزند.
آیا واقعا نسل بازیکنان خوب ایران رو به پایان است؟
من دیگر استعداد آنچنانی در فوتبال ایران نمیبینم. زمانی بود که بازیکنان مستعد زیادی در فوتبال ایران حضور داشتند و پشت سر هم معرفی میشدند. بعد از اینکه آندرانیک تیموریان به انگلیس و مسعود شجاعی هم به اسپانیا رفت دیگر بازیکنی از ایران به فوتبال اروپا نرفت. بعد از آن دیگر هیچ استعداد درخشانی نداشتیم. به نظر من نسل استعدادهای خوب در ایران متوقف شده و الان در فوتبالمان آنچنان استعداد چشمگیری نداریم که یک مربی به آن اتکا کند. نمیخواهم از کیروش طرفداری کنم اما من استعدادی ندیدم. به نظر من، رضا خالقیفر بازیکن خوبی است و میتواند به تیم ملی کمک کند اما الان ایران مشکل استعداد دارد و کیروش هم نمیتواند به خیابانها برود و بازیکنان 15 – 16 ساله را ببیند. اما در آلمان این استعداد وجود دارد. من باید به شما بگویم که عامل اصلی تغییر و تحولات فوتبال آلمان یورگن کلینزمن نبود بلکه ماتیاس سامر بود. او بود که سیستم را عوض کرد. مثلا دوره فوتبال پروفشنال چهار ماه بود و هر کسی میتوانست مدرک آن را بگیرد. اما او برای این دوره محدودیت گذاشت که هر سال 24 نفر در آن شرکت کنند و مدت آن را هم به 10 ماه افزایش داد. مثلا اگر پیش از آن سالی 100 مربی این مدرک را میگرفتند بعد از این برنامه فقط سالی 24 نفر موفق به کسب مدرک میشدند. از طریق همین برنامه مربیهای بسیاری مثل توخل، یورگن کلوپ و هکینگ بالا آمدند.
از کلوپ نام بردید احتمال دارد سرمربی تیم ملی آلمان شود؟
او میتواند در هر تیمی مربیگری کند. فکر میکنید کلوپ از کجا به فوتبال آلمان معرفی شد؟ او مربی ماینتس بود. در لیگ دوی آلمان دو بار در رساندن تیمش به بوندسلیگا ناکام بود. پس از آن چهار سال ماینتس را در بوندسلیگا نگه داشت و بالاخره این تیم سقوط کرد. با وجود سقوط این تیم، دورتموند کلوپ را به خدمت گرفت و معتقد بود که او بهترین مربی است. حالا همان مربی دو سال دورتموند را قهرمان آلمان کرد. آیا در ایران تیمی چنین کاری میکند که یک تیم خوب مربی تیمی که به دسته پایینتر سقوط کرده را به این خاطر که کار فنی خوبی دارد به خدمت بگیرد؟ همین گونه است که مربی ساخته میشود. تنها بازیکنسازی نیست که مهم است.
چرخه مربیگری در فوتبال ایران را چطور میبینید؟
اگر در این باره حرف نزنیم بهتر است چرا که همه با شما بد میشوند. اصلا مربیگری در ایران چرخی ندارد.
میتوانیم به جام جهانی صعود کنیم؟
به نظر من کار برای تیم ملی خیلی سخت شده است. یادم میآید در بازی اول تیم ملی برابر ازبکستان 4،5 بازیکن اصلی آنها نبودند و یک گل درست هم به ما زدند. شاید باید آن بازی را میباختیم و یک مساوی هم برایمان خیلی خوب بود. در بازی با کرهجنوبی هم تا جایی که من خلاصههای بازی را دیدم کره از ما برتر بود. در آنجا هم باز دو امتیاز دیگر گرفتیم. در کل فکر میکنم تا الان خوب امتیاز گرفتهایم. انشاالله به جام جهانی برویم و همه خوشحال شوند اما کار سختی داریم. قطر و لبنان را باید حتما ببریم و صبر کنیم تا زمان دیدار با کرهجنوبی چه اتفاقاتی میافتد. اگر به جام جهانی نرویم همین که هستیم میمانیم و وضع فوتبالمان از این بدتر نمیشود. مگر به جام جهانی 2010 نرفتیم چه شد؟ نسلی که نتواند به جام جهانی برود جزایش این است که نابود شود. یک زمان شما شانس ندارید و نمیتوانید صعود کنید اما وقتی واقعا لیاقت نداریم بهتر است اصلا به جام جهانی نرویم. شاید نرویم و مشکلات فوتبالمان هم دیده نشود، اما اگر مسائل آن دیده شود بهتر است. الان بعد از هر باخت یک سری کارشناس به تلویزیون میآیند و شروع به ایراد و انتقاد میکنند. خوشبختانه تعدادی کارشناس هم داریم که فقط زمان باخت پیدایشان میشود و جالب اینجاست که خودشان هم خیلی شکست خوردهاند! وقتی نمیتوانیم ازبکستان را ببریم بهتر است به جام جهانی نرویم چرا که قرار است آنجا با هلند، فرانسه یا پرتغال بازی کنیم. در سال 2006 که به پرتغال باختیم همه معذرتخواهی کردند که به این تیم باختیم اما الان که وضعیتمان این است. همچنین در بازی با مکزیک اگر رحمان رضایی و میرزاپور آن اشتباه را نمی کردند بازی را نمیباختیم. در بازی با پرتغال هم شوت از راه دور دکو و یک پنالتی گلمحمدی روی کریستیانو رونالدو که فکر می کنم پنالتی نبود باعث شد بازی را ببازیم. در بازی آخر هم که روحیه تیم کاملا از بین رفته بود و برد و باخت تاثیری نداشت. به نظر من تیم خوبی داشتیم و اگر آن اتفاقات بین سازمان تربیت بدنی و فدراسیون فوتبال نمیافتاد و دوستیهای بیشتری در تیم وجود داشت، شاید باز هم صعود نمیکردیم اما میتوانستیم با سه مساوی کار خود را تمام کنیم. مسلما اختلافات مسئولان در تیم تاثیر منفی گذاشته بود. وقتی شما بدانید رئیس فدراسیونتان دیگر نیست و مربی هم میرود طبیعی است که بازیکنان از کسی حرفشنوی ندارند.
برانکو برای فوتبال ایران خوب بود؟
نتایجش که نشان میدهد مربی خوبی برای فوتبال ما بوده است. در هر دوره هم سه، چهار بازیکن جوان خوب به فوتبالمان معرفی کرد. بلد بود که چطور از بازیکنان کنار هم استفاده کند، هرچند نتیجهگرا بود. حالا شاید در آن مقطع یک سری از بازیکنان کنار هم بودیم که اگر مربی دیگری هم بود همین نتایج گرفته میشد اما این نتایج با برانکو گرفته شد و خوب هم بود.
به نظر میرسد تیم ملی در حال حاضر آنچنان بازیکنان خوبی مثل آن زمان ندارد.
ببینید ما الان مهره خوب داریم اما چندان بازیکن تاثیرگذاری که بتواند نتیجه بازی را تغییر دهد نداریم. هنوز نکونام برایمان گل میزند. هنوز منتظر حرکات علی کریمی هستیم. اما الان چنین بازیکنانی زیاد نداریم. البته بازهم دلیل نمیشود، مگر لبنان بازیکن ستاره دارد؟ آنها یک تیم هستند. ما فعلا به طور کامل تیم نیستیم و بازیکن تاثیرگذار هم نداریم.
این انتقاد به کیروش وارد است که چرا هنوز از بازیکنانی مثل نکونام و کریمی دعوت میکند.
خوب باید چه کار کند؟ شما بودید این دو بازیکن را دعوت نمیکردید؟ اگر بازیکنی تقریبا در حد و اندازههای اینها داشتیم شاید مربی فکری میکرد. من فکر می کنم کیروش به ایران نیامده که استعدادها را شناسایی کند بلکه آمده تا نتیجه بگیرد. هر مربی به فکر نتیجه گرفتن است. قطعا کیروش به خاطر اعتبار بینالمللیاش میخواهد به جام جهانی برود. هنوز هم شانس داریم. به نظر من در بازی رفت با ازبکستان گلی که زدیم یک حرکت تیمی خیلی خوب بود که با 3 پاس از محوطه جریمه به گل رسیدیم. این نشان میدهد که میتوانیم کارهای خوبی انجام دهیم. نسل جدید فوتبال ما یک نسل سیر است. زمان ما همه انگیزه داشتیم که به تیم ملی بیاییم، پول و حقوقمان را افزایش دهیم و بعد خانه بخریم اما وقتی همه این چیزها را یک جا به یک بازیکن بدهیم دیگر انگیزهاش نابود میشود. آن موقع آرزو داشتیم یک بار عکس ما را روزنامه کیهان ورزشی چاپ کند اما الان این همه روزنامه وجود دارد.
این سوال چندین بار از شما پرسیده شده اما دوست داریم بار دیگر پاسخ آن را از زبان شما بشنویم. برگردیم به قبل از جام جهانی 2006. وحید هاشمیان مدتها بود با وجود دعوت شدن به تیم ملی نمیآمد اما در شرایطی که ایران به برد نیاز داشت شما بعد از تماس محمد دادگان به تیم ملی برگشتید و زمینهساز صعود تیم ملی به مرحله بعدی مقدماتی جام جهانی شدید.
اگر جواب این سوال را بدهم خیلی از دوستیها به هم میخورد. البته من ترس ندارم که جواب کسی را بدهم. آدم باید واقعیت را بگوید. سیاستمداری کار دست آدم میدهد. وقتی در هامبورگ بودم با اشتوتگارت بازی داشتم که 90 دقیقه برای هامبورگ بازی کردم و عملکرد خوبی هم داشتم. تیم ملی من را به ژاپن برد اما یک دقیقه هم بازی نکردم و در تمرینهای تیم عضلات شکمم پاره شد و 6 ماه از فوتبال دور شدم. در آن زمان این قانون وجود داشت که فقط سه بازیکن غیراروپایی میتوانستند در ترکیب تیم باشند. به همین خاطر من خیلی ضرر کردم. دوباره بعد از آن هم من را دعوت میکردند و برمیگشتم. به اضافه اینکه باید قبول کنیم تیم ملی در گذشته در خدمت پرسپولیس و استقلال بود و حتی تعویضهایی که انجام میشد هم روی همین معیار بود. دو بازیکن نخودی هم همیشه از تیمهای شهرستانی و پاس و ... بودند. اما زمانی متوجه شدم که این شرایط به سود من نیست و من هم نمیتوانم به ایران کمک کنم، گفتم دیگر به تیم ملی نمیآیم. بعد از آن فدراسیون اعتراض کرد و به فیفا شکایت کرد و نزدیک بود که من را محروم کنند. آن زمان اینقدر اینترنت رواج نداشت و نمیشد همه چیز را گفت. مثلا من بعد از چند سال آقای دانشور را دیدم و او به من گفت که "اصلا از شما شکایت نکردهام و فقط "مهر" من را روی نامه زدهاند" در صورتی که هنوز آن نامه را در خانهام در هامبورگ دارم و امضای خود دانشور زیر آن وجود دارد. از آنجا که دیگر نمیخواستم به تیم ملی بیایم مجبور بودم به فیفا نامه بزنم و اعلام کنم دیگر در تیم ملی بازی نمیکنم. در غیر این صورت این داستان پشت سر هم تکرار میشد و امکان محرومیت من وجود داشت. به همین خاطر این نامه را به فیفا و فدراسیون فوتبال آلمان دادم. اما در مقطعی دیدم که تیم ملی کشورم وضعیت خوبی ندارد و به ویژه دارد به عربها میبازد. وظیفهام بود و آمدم برای تیم ملی بازی کردم. نه تلفن دادگان تاثیر داشت نه کس دیگری. پیش وجدان خودم گفت باید به تیم ملی کمک کنم. اگر دادگان هم زنگ نمیزد من این کار را انجام میدادم. دادگان هم به خاطر تیم ملی ایران و مدیریت خودش زنگ زد و به خاطر من نبود. من را که دوست نداشت. چون اگر من را دوست داشت الان که 6 ماه است از فوتبال خداحافظی کردهام یک بار زنگ میزد و حال من را می پرسید. آن گل باعث شد خیلیها نجات پیدا کنند. شاید اگر آن بازی را نمیبردیم بعد از باخت جوانان و امیدها همه چیز منفی میشد و کارنامه کاملا ناموفق میشد. من دادگان را خیلی دوست دارم. مدیر خوب و شجاعی بود اما اگر من آمدم به خاطر او نبود بلکه به خاطر کشورم بود. اصلا اگر بگویم به خاطر دادگان آمدهام که حرف زشتی است و خودم را زیر سوال بردهام.
پیشکسوتان فوتبال در ایران همیشه این گلایه را داشتهاند که از آنها یادی نمیشود.
موضوعی که من خیلی از آن ناراحت میشوم این است که وقتی از فوتبال ایران رفتید دیگر یادی از شما نمیکنند. وقتی به آلمان رفتم یک پیشکسوت آلمانی آمد، تیمش را به من داد. البته ما میگوییم آلمانیها نژاد پرستند اما در کشور خودمان همین که فوتبال را کنار میگذاری و بازی نمیکنی، دیگر هیچکس سراغ تو را نمیگیرد. حالا شکر خدا من از نظر مالی و اسمی محتاج کسی نیستم، اما شاید در این فوتبال کسانی بودند که برای آن زحمت کشیدند و از نظر مالی نیاز داشتند و حتی نابود شدند و کارشان به مواد مخدر کشیده شد. این سیستم اصلا خوب نیست که تا زمانی به کسی نیاز داری یاد او باشی و وقتی محتاج کسی نیستی او را فراموش کنی.
در جشن 125 سالگی باشگاه هامبورگ هم به همراه مهدویکیا حضور داشتید.
از همه بازیکنانی که سابقه بازی در هامبورگ را داشتند دعوت شده بود. حتما باشگاه بوخوم هم در آینده چنین کاری میکند، البته این باشگاه چند سال پیش جشنی را برگزار کرده بود و در همان زمان سومدیک به من گفت که بیا به این جشن برویم اما من در آن زمان به دلیل مصدومیتهای متعدد جایگاه خودم را در تیم از دست داده بودم. این کارها ارزشمند است اما در ایران وقتی فوتبال را کنار گذاشتی،تنها یکی، دو نفر آن هم دوستانت حال تو را میپرسند. برای من مهم نیست که حال من را بپرسند یا نپرسند. من کارم را ادامه میدهم. اما این سیستم درست نیست.
گفتید در تیم پیشکسوتان هامبورگ هم بازی میکنید.
این طور نیست که بازیکنان تیم پیشکسوتان ثابت باشند، هر بار افراد مختلفی دعوت میشوند. مثلا "نگلی" یکی از بازیکنان تاریخی هامبورگ است و از جمله افرادی است که جای پای او را در مقابل ورزشگاهشان درست کردهاند. بازیکنان دیگری مثل هوگما و باربارز هم در تیم حضور داشتند. توماس دال هم که فکر می کنم الان در چین است در این تیم بازی میکرد.
در آلمان هم همینطور با پیشکسوتان خود برخورد میکنند؟
مگر لوتار ماتئوس در آلمان کم بازیکنی بود. الان هم در لیگ دو به او تیم نمیدهند. فکر میکنید تورستن فینک چه کسی بود؟ بازیکن بایرنمونیخ بود که مدتی به بازل سوئیس رفت و الان سرمربی هامبورگ است، یا یورگن کلوپ بازیکن خوبی نبوده اما الان تلاش کرده و مربی دورتموند است. ماتیاس سامر در زمینه مدیریتی عملکرد خوبی داشت و الان در بایرنمونیخ به او پست مهمی دادهاند. لیاقت افراد براساس بازدهی عملکرد آنهاست و نه اسم و رسمشان. روزنامههای آلمان هنوز از من درباره لقبم میپرسند و میگویند از اینکه به تو میگفتند هلیکوپتر چه حسی داری؟ من هم گفتم هیچ احساسی نداشتم. وقتی که بلند میشدم و سر میزدم، نشان میدادم میتوانم این کار را انجام بدهم. وقتی نتوانم این کار را انجام دهم و آن موقع به من بگویند هلیکوپتر در خودم احساس خجالت میکنم. متاسفانه در ایران یک شبه یک شخص را خیلی بالا میبرند یا او را میکوبند. یک نفر به ناگهان با پول دادن و تبلیغات معروف میشود و بعد از چند وقت فراموش میشود.
بگذریم. تیم ملی 5 بازی در مقدماتی جام جهانی انجام داده و فقط 2 گل زده است. مهم ترین علت مشکل گلزنی تیم ملی چیست؟
به نظر من یک مهاجم باید در خدمت تیم باشد و بدود، دومین کارش این است که گل بزند و سومین کارش هم گل ساختن است. اما یک مهاجم به تنهایی نمیتواند گل بزند. شاید در یکی، دو بازی اشتباههای بازیکنان حریف موقعیت نصیب مهاجم کند، اما اگر کل تیم برای مهاجم موقعیت ایجاد کنند، میتواند به راحتی گل بزند. بنابراین شاید مشکل ما به وجود آمدن موقعیت برای مهاجمان است، نه گلزنی. در این پنج بازی تیم ملی در مقدماتی جامجهانی دو گل زدهایم که یکی روی ضربه ایستگاهی بود. غیر از این دو گل موقعیت چندان خوبی نداشتهایم. به نظر من الان مهمترین مشکل ما گلسازی است. تیمهایی مثل لبنان و ازبکستان وقتی گل میزنند بازیکن خارقالعادهای ندارند. این موضوع میتواند ناشی از سیستم بازی تیم ملی و ضعف بازیکنان باشد. در حال حاضر چندان بازیکنان خلاقی نداریم، در غیراینصورت کیروش مربیای بوده که چندین سال در منچستر کار کرده و فکر نمیکنم، مشکلی برای هجومی کردن تیم داشته باشیم، شاید او به خاطر کمبود زمان نتوانسته این کار را انجام دهد.
بازیهای پرسپولیس را در این فصل چقدر دنبال کردید؟به هر حال روی شما برچسب پرسپولیسی بودن خورده.
بازگشت به فوتبال ایران برای من خیلی خوب بود. در آن زمان کاشانی مدیرعامل پرسپولیس بود و باعث این اتفاق بیفتد. همچنین علی دایی در بازگشت من نقش داشت و به من کمک کرد. به نظر من رویانیان از زمانی که آمده کارهای بنیادی انجام داده است. فوتبال ما باید یاد بگیرد که مدیرانش را بر اساس فاکتورهایی مثل سازماندهی، درآمدزایی، خصوصی کردن باشگاهها، برنامههای اقتصادی و توجه به تیمهای پایه و ساختن آکادمی ارزیابی کند نه با توجه به نتایجی که یک تیم کسب میکند. فکر می کنم رویانیان در این راه تلاش های خوبی انجام داده و فوتبال ما هم باید یاد بگیرد که فقط به نتایج اهمیت ندهد. درباره عملکرد تیم هم باید بگویم خیلی نتوانستم بازیهای این تیم را ببینم. بازی قبلی این تیم برابر نفت آبادان را دیدم و بازی برابر تراکتورسازی را هم مشاهده کردم. الان که ژوزه رفته است درست نیست پشت سر او حرف بزنیم اما در بازی با تراکتورسازی زیاد کار خاصی از پرسپولیس ندیدم و برنامه خاصی برای گلزنی نداشتند. به نظر من ژوزه روند مثبتی نسبت به سال پیش ایجاد نکرده بود.
پرسپولیس بعد از رفتن ژوزه نتایج خوبی گرفته و سال گذشته هم در پایان فصل بازیکنان این تیم چندان خوب بازی نمیکردند. این طور به نظر میرسد که در این تیم بازیکنان برای مربی خارجی تمام توان خود را نمیگذارند.
این طور نیست، من این موضوع را قبول ندارم. ما فصل گذشته به باخت عادت کرده بودیم. در ابتدا در لیگ قهرمانان آسیا خوب نتیجه گرفتیم اما بعد از آن روندمان خوب نبود. من بعید میدانم بازیکنی خواسته باشد علیه مربی خارجی کاری انجام دهد.
مثل اینکه از پرسپولیس طلبی هم دارید.
بله من هم مثل بقیه از پرسپولیس طلب دارم اما درباره آن صحبت نکنیم بهتر است.
آیا به واسطه حضور شما و چند بازیکن دیگر در آلمان نگاه آلمانیها به فوتبال ایران تغییر کرده است؟
100 درصد. مثلا بعضی مواقع با بازیکنانمان یا مردم صحبت میکنم و آنها از من میپرسند که مهدی (مهدویکیا) کجاست؟ یا علی دایی کجاست؟ شنیدهایم او مربی شده است. به نظر من ایرانیها حضور خوبی در آنجا داشتند اما دیگر ادامه پیدا نکرد. مهدی را در هامبورگ خیلی دوست دارند. او 8 سال در آنجا بازی کرد و عملکرد خوبی داشت. از آنجایی که تا به حال بازیکنان ایرانی زیادی در بوندسلیگا حضور داشتهاند راه برای رفتن فوتبالیستهای جوان به این لیگ باز است. زمانی که ما در آلمان بودیم نه اینترنتی بود و نه بازیها آن طور پخش مستقیم میشد و زمان بازیهای آسیایی و اروپایی یکی نبود اما الان ارتباطات این کارها را آسانتر کرده است. الان اگر یک باشگاه اروپایی بازیکنی را بخواهد راحت به باشگاه آن بازیکن ایمیل میزند و علاقه خود را اعلام میکند.
محبوبترین بازیکن ایرانی میان آلمانیها کیست؟
در آلمان را نمیدانم اما در هامبورگ مهدوی کیا به دلیل سابقهای که در آنجا دارد، محبوبیت زیادی در میان هواداران هامبورگ دارد.
اتفاقا مهدویکیا اعلام کرده که امسال قطعا از فوتبال خداحافظی خواهد کرد.
البته شاید دیدید بازی کرد کسی چه میداند (میخندد). من هم قبل از اینکه از فوتبال خداحافظی کنم با چند نفر مشورت کردم. با حسین فرکی صحبت کردم. همین طور با علی دوستی سرمربی نوجوانان و چند تن از دوستان خوبم که همه آنها به من گفتند بهتر است بازی نکنی. وقتی با همه مشورت میکنید حتما دلیلی دارد و برایتان مهم است. نمیشود بعد از اینکه همه به من گفته بودند بهتر است خداحافظی کنی باز هم بازی میکردم. آن موقع همه به من میخندیدند. چند نفر هم گفتند که اگر جای تو بودیم به فوتبال ادامه میدادیم اما من همه شرایط را سنجیدم و دیدم که سلامتی، خانواده و پیشکسوتان به من میگفتند که باید خداحافظی کنم. سخت بود اما این کار را انجام دادم. مگر من دیگر از فوتبال چه میخواستم به دست بیاورم؟ دیگر نمیخواستم لژیونر شوم. با این حال الان طور دیگری لژیونر شدهام. هنوز هم با برخی مربیان مثل فرکی، مجید جلالی و همچنین علی دوستی تماس دارم. در زمانی در تیم منتخب جوانان تهران شاگرد دوستی بودم. او برای فوتبال ایران خیلی زحمت کشیده و فرد بیادعایی است.
مثل اینکه قرار بود به پیشنهاد محصص در کمیته فنی فدراسیون فوتبال مشغول به کار شوید.
بله چند وقت پیش صحبت این موضوع بود. اگر قرار باشد به صورت حضوری کاری انجام دهم و هر هفته به ایران بیایم فعلا این کار غیر ممکن است. دوم اینکه باید ببینم آیا حضور من در این کمیته میتواند کمکی بکند و خروجی آن چه خواهد بود، در غیر این صورت من خیلی دوست دارم که به فوتبال ایران کمک کنم اما شرایط آن هم باید وجود داشته باشد. متاسفانه در اینجا افراد چاپلوس و کملیاقت بیشتر در کار هستند و انگار موفقترند. آنهایی که سالمترند بیرون نشستهاند، مثلا مجید جلالی الان کنار فوتبال است. باید قبول کنیم یکی از مربیانی که علم فوتبال را دارد اوست. شاید مدیران ما افراد چاپلوس را بیشتر دوست دارند.
در حال حاضر کریم انصاری فرد یکی از امیدهای ایران برای لژیونر شدن است. اگر با شما مشورت کند به او چه میگویید؟
برای اینکه به او مشورت بدهم باید در ابتدا بدانم که از چه تیمهایی پیشنهاد دارد. مثلا اگر سلتیک اسکاتلند او را میخواهد تا چه حد راغب به جذب اوست؟ باید ببینیم آیا باشگاه از طریق واسطهها این بازیکن را پیدا کرده یا بازی او را دیده است و واقعا او را میخواهد یا بحث دیگر این است که آیا آن باشگاه میتواند در پیشرفت این بازیکن موثر باشد یا نه.
جایی گفته بودید بزرگترین حسرت زندگی شما ضربه سری بود که در جام جهانی 2006 زدید و دروازهبان مکزیک آن را در آستانه ورود به دروازه مهار کرد.
دوست داشتم در جام جهانی گل بزنم و در آن لحظه هم واقعا ضربه خوبی زدم. فکر میکنم روح پدر آن دروازهبان به کمکش آمد تا توپ را بگیرد. اگر آن توپ گل میشد روند بازی هم به کل تغییر میکرد. سانترهای علی کریمی فقط نیاز به ضربه و تغییر جهت دارد. مثل دو سانتری که در بازی با ژاپن و مکزیک روی سر من فرستاد. سر زدن زوری نیست، فقط باید جهت توپ را عوض کنید. خیلی حیف شد. اگر یادتان باشد یک ضربه به آنگولا هم زدم که آن را از روی خط دروازه بیرون کشیدند. باید در جام جهانی دو گل میزدم اما بدشانس بودم. اگر گل میشد برایم خوب بود چرا که زحمات زیادی برای حضور در جام جهانی کشیده بودم. پیش از جام جهانی نصف رباط داخلی پایم پاره شده بود و به من گفتند که اگر بعد از 8 هفته بتوانی نرم دویدن را با تیم شروع کنی خیلی خوب است. در بازی دوستانه برابر کرواسی یک نیمه بازی کردم که برایم کاملا با ترس همراه بود. در آن زمان باشگاه هانوفر مربی بدنسازش را برای من گذاشت و هیچ زمان او را فراموش نمیکنم. ادوارد 10 روز بعد از تعطیلات فصل بوندسلیگا با من تمرین کرد و یک فیزیوتراپ هم به من کمک کرد تا من به بازیهای تیم ملی ایران برسم. در آن زمان برانکو هم مدام با ادوارد در ارتباط بود و وضعیت آمادگی من را جویا میشد. پزشک بایرن مونیخ هم به من کمک میکرد اما در جام جهانی از نظر آمادگی آن چیزی که میخواستم نبودم.
حرکت آلمانیها قابل تقدیر بوده.
به هر حال اگر در ایران یک استعداد ایرانی وجود داشته باشد، در برابر یک بازیکن خارجی بیشتر به او بها میدهند چرا که میخواهند زیرساختهای کشور خود را بسازند. مثلا زمانی علی دایی با کارستن یانکر همزمان در بایرن مونیخ بودند. طبیعی است که یانکر که بازیکن ملی آلمان بوده بیشتر در ترکیب قرار بگیرد، شاید علی دایی هم از او بهتر بود.
هدفتان برای آینده چیست؟
میخواهم مدارک مربیگریام را کامل کنم وبتوانم در باشگاههایی که میروم موفق باشم. وقتی کارها را اصولی انجام دهی میتوانی پله پله پیشرفت کنی. این موضوع هم به لیاقت خودم و هم به تیمی که در آن کار میکنم بستگی دارد.
کدام مربی بیشترین تاثیر را در فوتبالتان داشت؟
هر مربی برای خودش ویژگی خاصی داشت. مثلا من از فلیکس ماگات از نظر فنی زیاد یاد نگرفتم اما از نظر آمادگی بدنی یک بازیکن از او میتواند چیزهای زیادی یاد بگیرد. هکینگ به کار گروهی خیلی اهمیت میداد. نویرورر بازی هجومی را خیلی دوست داشت. اوالد لینن به بازی دفاعی علاقه داشت و اگر به او میگفتید از رئال مادرید هم مساوی بگیر برای شما میگرفت اما بلد نبود بازی را یک بر صفر ببرد. در میان آنها با نویرورر به نسبت بقیه رابطه بهتری داشتم چرا که مربی بااحساسی بود. در آلمان مربیانی که محبت داشته باشند خیلی کم گیر میآید.
انگار قرار است باشگاه پرسپولیس برای شما به همراه کریم باقری و مهدی مهدویکیا یک بازی خداحافظی برگزار کند.
شکر خدا تا الان هرچه به دست آوردهام تلاش خودم و با لطف خدا و کمک بقیه بوده است. نه برگزاری بازی خداحافظی میتواند من را معروفتر کند و نه برگزار نشدن آن میتواند من را به فراموشی بسپارد. افرادی که در فوتبال ایران نیستند شاید بعد از دو، سه سال از یاد بروند اما کسی که از جنس فوتبال باشد همیشه در یادها میماند و کسانی که در فوتبال نبودهاند یک روز میآیند و یک روز میروند. خدا را شکر در بازیهای ملی و باشگاهی بزرگی هم حضور داشتهام. این دیگر احترام فرد به خودش است. احترام به خودم این بود که در زمان مناسب از فوتبال خداحافظی کنم.
یک بازی را به عنوان مهمترین بازی عمر فوتبالیتان انتخاب کنید.
بازیهای زیادی هست اما بازی با قطر که در آن گل زدم در سرنوشت فوتبال ما خیلی تاثیر گذاشت چرا که بین صعود و حذف بودیم. در رده باشگاهی گلی که چند سال پیش به فرانکفورت زدم باعث شد بوخوم از سقوط به دسته دو نجات پیدا کند. در آن بازی مهدوی کیا در فرانکفورت بود و در آن صحنه روبهروی من قرار داشت که شوت من تبدیل به گل شد. اتفاقا یک بار زمانی که در هانوفر بودم به تیم سابقم بوخوم گل زدم و بازی را 3 بر 2 بردیم.
پس شما آنچنان از گل زدن به تیم قبلیتان ناراحت نمیشوید.
نه. آدم باید به جایی که با آن قرارداد دارد تعهد داشته باشد. به هامبورگ هم زمانی که در هانوفر بودم، گل زدم اما هنوز در لباس تیم دیگری به هانوفر گل نزدهام که در زمان مربیگریام به این تیم گل میزنم (میخندد).
اگر از لیگ ایران به عنوان نفر اول پیشنهاد داشته باشید، قبول میکنید؟
بستگی به شرایط دارد. من از فوتبال ایران پیشنهاد داشتم و دوست داشتم به اینجا بیایم و آمدم. مربیگری هم این طور نیست که بدانید آینده شما در کجاست. یک مربی آلمانی به نام گوتمن که زمانی بازیکن اشتوتگارت بوده تا الان در 28 کشور دنیا مربیگری کرده است که بیشتر آنها آفریقایی بودهاند. تا پایان فصل با هالستنبک قرارداد دارم. آنها به من کمک کردهاند و هدایت تیم خود را به من دادهاند. درست نیست در میانه راه این تیم را رها کنم و به باشگاه دیگری بروم. حتی ممکن است از لیگ چهار آلمان هم پیشنهاد داشته باشم اما قطعا تا پایان فصل در هالستنبک میمانم. اگر برای سال بعد از ایران پیشنهاد داشته باشم روی آن فکر میکنم البته برای تیمهای بزرگسالان، چرا که به تیمهای پایه علاقهای ندارم و برای بازیکنان جوان و نوجوان یک مقدار اعصابم ضعیف است.
فرهاد مجیدی هم به استقلال بازگشت.
فرهاد جزو بازیکنان خوب ایران است و در چند سال اخیر یکی از تاثیرگذارترین بازیکنان استقلال بوده است. او بازگشت خوبی به این تیم داشت و امیدوارم که با بازی های خوبش بازهم در این تیم موفق باشد.
زمان زیادی به جام جهانی 2014 باقی نمانده است. فکر میکنید اسپانیا همچنان میتواند قدرت اول فوتبال دنیا باقی بماند؟
فوتبال همیشه غیر قابل پیشبینی بوده است. در یورو 2012 بازی اسپانیا و پرتغال به ضربات پنالتی کشید و پرتغال اگر کمی دقت کرده بود میتوانست اسپانیا را حذف کند. بعضی مواقع فوتبال به حوادث هر بازی بستگی دارد اما اگر اسپانیا حذف شود هم دلیل بر این نیست که سیستم فوتبالش زیر سوال رفته است. اما اگر ترکیه چند سالی است نتایج خوبی نمیگیرد و در رقابتهای مختلف حذف میشود، این یعنی نسل بازیکنان خوب این کشور در موفقیتشان تاثیرگذار بوده و حالا افت داشتهاند. دلیل بر این نیست که فوتبالش پیشرفتی نداشته است. فکر میکنم آلمان تیم خوبی باشد و نتایج خوبی بگیرد. در بازی آلمان و ایتالیا در یورو 2012 که من یک مطلب هم درباره آن روی سایتم گذاشتم آلمان به خاطر تغییر سیستم نتیجه بازی را واگذار کرد. در حالی که در بازیهای قبل از آن نحوه بازیهای خود را به تیمهای حریف تحمیل میکرد. در حالی که نیمه دوم به سیستم خودشان برگشتند و خوب بازی کردند.