کد خبر 19744
تاریخ انتشار: ۲۸ آذر ۱۳۸۹ - ۱۶:۳۰

شيطان به وسيله طاغيان و مشايخ سوء، نه تنها در معلوم‌ها اثر گذاشته و آنها را فاسد کرده و در علوم اثر گذاشته و آنها را با شبهه قرين کرده بلکه علما و دانشگاهي‌ها را، حوزه و دانشگاه را رها نمي‌کند.

 به گزارش مشرق خبرگزاري شبستان نوشت: پيامبر خدا (ص) در مورد ضرورت وحدت فرمود: «اياکم و البغضاء و اياکم و کذا و کذا فانها الحالقه لدينکم». اختلاف، مثل يک تيغ تيز به دست اختلاف کنندگان است که هر روز دينشان را تيغ مي‌کشند مثل کسيکه سرش را هر روز تيغ مي‌کشد ديگر مويي نمي‌ماند و نمي‌رويد. فرمود: کينه يعني اين! دو نفر در حوزه يا دانشگاه که با هم اختلاف دارند محور اساسي اختلاف، دين و خدا و امثال ذلک است لذا براي اينکه ديگري را از پا در بياورد از هيچ کاري کوتاهي نمي‌کند. اما در واقع دارد دين خودش را تيغ مي‌کشد. اين آن را تکفير مي‌کند و آن اين را تفسيق مي‌کند. در اين ميان دين خود را تيغ مي‌کشند. ديگر ديني براي طرفين باقي نمي‌ماند. وقتي براي طرفين، ديني باقي نماند به جامعه سرايت مي‌کند. جامعه که از دين تهي شد حمله بيگانه همان و سلطه او همان. پس انسان هيچ چاره‌اي ندارد مگر آنکه متحدانه بينديشد.

 

اما راه برقراري وحدت چيست؟ تا انسان دشمن و راه نفوذ او را نشناسد نمي‌تواند وحدت را برقرار و حفظ کند. پيامبر فرمود: علما مرزداران دينند و اميرالمؤمنين فرمود: «من نام لاينام عنه» کسيکه در سنگر است نبايد بخوابد بلکه خواب را مزمزه مي‌کند. اما اگر کسي خوابش برد دشمن که نمي‌خوابد. بنابراين اگر کسي نداند دشمن او کيست و کالاي او چيست، چه مي‌خواهد و از چه راه وارد مي‌شود قهراً سرمايه را مي‌بازد. حوزه‌هاي علمي و دانشگاهي با سه عنصر محوري کار دارند که در همه اين عناصر، دشمن نفوذ کرده است: معلوم، علم و عالم. در مورد معلوم، خداوند مي‌فرمايد: همه چيز عالم سرجاي خودشانند. اگر شما صدها بار هم خدمت معلومات برويد مي‌بينيد هيچ شکاف و اختلاف و بي‌نظمي در آنها نيست. لو کان فيهما الهه الا الله لفسدتا. و نيز مي‏فرمايد:

ما تري في خلق الرحمن من تفاوت فارجع البصر ينقلب اليک کرتين. با توجه به معناي کلمه فوت، معنايش اين است که هيچ کس سرجايش را ترک نکرده. اگر کسي پست خودش را ترک کند مي‌شود فوت.

 

پس خداوند فرمود: من معلوم را از صدر تا ساقه جهان طوري آفريده‌ام که هيچ اختلافي بين آنها نيست و همه از عرش تا فرش مسخرند. در مورد علوم نيز خداوند جوري تنظيم فرموده که هيچ علمي علم ديگر را نفي نمي‌کند؛ بعضي در خدمت بعضي‌ هستند. بعضي‌ها خدمت گذار بعضي‌اند بعضي فائده بعض ديگرند. هيچ نقد و نقضي بين سلسله دانش‌ها نيست. بعضي مبادي‌شان را از بعض ديگر، بعضي مسائلشان را از برخي ديگر مي‌گيرند و بعضي وامدار بعضي‌اند.

 

اما نسبت به عنصر سوم که علماي حوزه و دانشگاهند ذات اقدس اله بما خبر داد که عواملي چند، هم در معلوم اثر گذاشتند هم در علوم و هم تلاش مي‏کنند در علماي حوزه و دانشگاه اثر بگذارند. اما در معلوم اثر گذاشتند: ظهر الفساد في البر و البحر بما کسبت ايدي الناس. اين وضع محيط زيست در اثر همين است؛ يهلک الحرث و النسل؛ ان الملوک اذا دخلوا قريه افسدوها و جعلوا اعزه اهلها اذله. نگذاشتند اين نظام هماهنگ زيبا باهماهنگي، به مردم خدمت کند. آيه ظهر الفساد في البر و البحر دو مطلب را به ما مي‌گويد: 1. اين نظام هماهنگ بود، بيگانه نفوذ کرد و اين نظام را بهم زد، يعني معلوم‌ها را به هم زد. 2. درباره علوم فرمود: تمام علوم خدمت گذار يکديگرند اما شبهه که آمد آن علم نه تنها مشکل خودش را حل نمي‌کند بلکه چوب لاي چرخ علم ديگر مي‌گذارد. اين شبهات از کجا پديد مي‌آيد: ان الشياطين ليوحون الي اوليائهم. شيطان نه تنها به آن طاغيان مي‌گويد فساد و اهلاک حرث و نسل را برعهده بگيريد به برخي عالمان نيز مي‌گويد شبهه ايجاد کنيد.

 

شبهه ويروسي است که بساط علم را بر هم مي‌زند. تمام اين مغالطه‌هايي که سيزده قسمش در منطق آمده و ممکن است زيرمجموعه‌‌اش خيلي بيش از اينها باشد همه به دخالت شيطان است: يا محمول را به جاي محمول ديگر يا موضوع را به جاي موضوع ديگر مي‌گذارد و يا رابطه‌ها را منقطع مي‌کند. در هر موردي که انسان اشتباه مي‌کند به دخالت شيطان است. پس ظهر الفساد في العلوم، چه علوم بحري و چه علوم بري، بما کسبت ايدي الناس بوسوسه ابليس. اينکه خداوند فرمود اتقوا الله و يعلمکم الله سرّش اين است که يعني طوري زندگي کنيد که او نتواند راه پيدا کند. شما مطلب را درست بفهميد. عمده آن است که ما خودمان را دريابيم. اگر ما آدم خوبي باشيم هم مي‌توانيم جلو فساد را بگيريم هم مي‌توانيم منشأ فساد را شناسايي کنيم هم جلو شبهات را بگيريم و هم به شبهات پاسخ دهيم.

 

شيطان به وسيله طاغيان و مشايخ سوء، نه تنها در معلوم‌ها اثر گذاشته و آنها را فاسد کرده و در علوم اثر گذاشته و آنها را با شبهه قرين کرده بلکه علما و دانشگاهي‌ها را، حوزه و دانشگاه را رها نمي‌کند. البته بزرگاني در دانشگاه و حوزه هستند که هميشه مواظب خودشان بوده و هستند. حريم آنها محفوظ است.

 

مطلب ديگر اين است که: آنچه فلاسفه غرب تلاش کردند و سعي‌شان نيز مشکور باد آنست که علم چقدر معلوم را نشان مي‌دهد. اما آنچه جايش خالي است اينست که علم چقدر عالم را اصلاح کرده است؟ اين علم يک آينه‌اي است که هم واقع را نشان مي‌دهد هم درون را. کمبود ما از اينجا شروع مي‌شود و قهراً با اين کمبود، وحدت رخت بر مي‌بندد و بسياري از برکات مي‌رود و رذايل به جاي آنها مي‌نشيند. کمبود، آنست که بشر درباره اين علوم که چهره‌اي به واقع و چهره‌اي هم به عالم دارد فقط تک بعدي تلاش کرد.

 

اگر کسي چهار تا کلمه ياد گرفت و گفت انا اعلم منه، اين تريبون شيطان است. اگر ما خودمان را ساختيم هرگز ديگران را کم نمي‌گيريم. کسيکه اخترشناس است دارد آيات تکويني سپهر را تفسير مي‌کند، او که بحرشناس است، آنکه گياه‌شناس است، آنکه جانورشناس يا داروشناس است همه مفسران کتاب تکوين خدايند. قهراً کسي، کسي را طرد نمي‌کند. اگر عالم ببيند چه اندازه علم در او اثر کرده و ساخته شده هيچ مشکلي پيش نمي‌آيد.

 

اگر ما حوزويان و دانشگاهيان خود را ساختيم و علم را آينه قرار داديم و بفهميم که اين علم را از طرف معلم – علَّم الانسان ما لم يعلم - نشان دهيم نه به طرف معلوم نه به طرف عالم، آنگاه تمام لذت‌ها بهره ماست. به ما گفته‌اند اگر عالم شدي آينه دستت هست به روي معلم نگاه‌دار. آنگاه که واقع را درباره زمين و آسمان و شمس و قمر فهميدي تو که نمي‌خواهي براي هميشه زمين‌شناس و آسمان‌شناس باشي. اگر ذات اقدس اله فرمود: شمس و قمر را عبادت نکن ماه را نپرست ماه آفرين را بپرست، در همين راستاست.

 

ما دو جور به هم مي‌خوريم: يک وقت با خودي و يک وقت با غيرخودي. چگونه؟ در مورد اول مثلاً شما در کوثرهاي زلال که نگاه کنيد چهره‌تان را شفاف مي‌بينيد اما اگر خودت آن را به هم زدي نه درونش را نشان مي‌دهد نه بيرون را. در مورد دوم: مثلاً اگر يک آب گل آلودي به استخر زلال راه پيدا کند لجن به همراه مي‌آورد و بساط استخر پاک را به هم مي‌زند آنگاه استخر نه درون خود را نشان مي‌دهد نه بيرون را.

 

حال در اين استخر زلال قرآن و عترت، چرا آدم درونش را نبيند؟ بيرونش را نبيند؟ خودش را نبيند و لذت نبرد؟ يا خودمان آن را براي هيچ، براي مردار، بهم مي‌زنيم و يا خداي ناکرده نفوذ پيدا مي‌کند و بخشي از لجن گل‌آلود به اين کوثر انقلاب مي‌رسد. سعي امام و شهدا و بزرگان و مجروحان و جانبازان و آزادگان که اين استخر، قطره قطره خون شهداست، خداي نکرده آلوده مي‌شود. آن وقت نه درونش را مي‌بينيم نه بيرونش را. نتيجه بحث اينکه:

 

1. مسئله اسلامي شدن دانشگاه يک بحث خاص خودش و همايش مخصوص خودش را دارد.

2. وحدت وفاق ملي و سران سه قوه و مجمع تقريب و مجمع جهاني اهل بيت برکات خاص خودش را دارد.

3. حوزه و دانشگاه اگر بخواهند در مقام وحدت سخن بگويند بايد ارزيابي کنند که خطر اختلاف چيست.

4. کار اساسي حوزويان و دانشگاهيان، معلوم و علم و عالم است.

5. بيگانه در آن دو بخش نفوذ پيدا کرده.

6. مواظب باشيم در بخش ديگر نفوذ پيدا نکند.

7. تنها راهش آن است که آينه شويم. آينه شو تا بردت سوي دوست، کوي دوست. آنوقت ديگر اختلافي نيست.

 

* برگرفته از نشريه معارف