صبر امام و درايت و دورانديشي آن بزرگوار بغض انقلابي مردم را به گونه‌اي هدايت کرد که در روز واقعه بسان آتش‌فشاني، فعال شود تا موانع سبز شده در راه پيشرفت اين نظام حرس شوند.

به گزارش مشرق به نقل از فارس هوا تيره و تار شده بود، آب گِل‌آلوده و عده‌اي به دنبال ماهيگيري. هر کس که جا مانده بود کاسه گدايي را در دست گرفته تا سهم خود را از انقلاب بستاند. انقلابي که حتي براي آن قطره‌اي خون نداده بودند و يا اگر سيلي خوردند از ترس کبودي گونه خود، بسان بلبلي بر آشيانه دشمن ترانه خوان شدند.
زور و زر و تزوير سه ضلع مثلثي شده بودند که دوستان نادان را گرد دشمنان دانان جمع کرده و بسان سگان گرسنه در انتظار شکار، لحظه شماري مي‌کردند.
تاريخ به انتظار نشسته بود تا ببيند آيا دوباره راس امام، آفتاب را شرمنده سازد يا نه. آيا دوباره هلهله‌ کوفيان بر پيکر امام دل سنگ را آب مي‌کند يا نه و آيا دوباره روشنايي به اسارت تاريکي در مي‌آيد يا نه؟
البته مي‌توانست حدس بزند که سرانجام کار چه خواهد شد آخر ديده بوده که مادري بي‌آنکه ماتمي در چهره‌اش نمايان شود پيکر تنها فرزندش را غسل مي‌داد. ديده بود که چگونه براي لو نرفتن عمليات برادري مهر برادري را ناديده گرفت و خود وسيله شهادت برادر شد. ديده بود که چگونه عالمان دين در برابر امامشان امامه از سر بر داشتند و هم‌صدا با رهبرشان فرياد ظلم ستيزي را سر دادند.
آري ديده بود پرپر شدن گل‌هاي باغ خميني در ميدان مين را و شنيده بود داستان فداييان ولايت در 8 سال جنگ را ولي مي‌خواست مطمئن شود تا با قدرت بنويسد که شيعيان ايران اسلامي "اهل کوفه " نيستند.
مشارکت 85 درصدي در انتخابات رياست جمهوري، صداي آنهايي را که نعره مي‌زدند در مملکت ايران آزادي وجود ندارد را در سينه خفه کرد و به عالميان نشان داد که ديانت جدا از سياست قابل تفسير نيست.
بهت و حيرت عالم را فرا گرفته بود. سکوت محض و از هيچ به اندازه سر سوزني صدايي در نمي‌آيد تا اينکه يکباره زمزمه‌ها تقلب نعشگي دشمنان انقلاب را از سر بيرون کرد.
منادي خود را پيرو خط امام معرفي کرده بود، به دنبال آزادي بود (بخوانيد براي جلب رضايت دختراني بي‌عفت و پسراني همچون زن تلاش مي‌کرد)، چون شعار زيبايي بود مدام دم از قانون مي‌زد اما چون قانونمداري را در زندگي تمرين نکرده بود عمل با حرف زاويه يک نيمکره را پيدا کرده بود.
خلاصه اينکه منادي با ندايش آتش توپخانه‌هاي دشمن را تهيه کرد. آتشي که فکر و ذهن عده‌اي را به آتش کشيد. چنان که نتوانستند حق را با تمام شفافيت و روشنايي‌اش نظاره کنند.
فرماندهي در اين جنگ کار هر کسي نبود،‌ نه خاکريز دشمن مشخص بود و نه ابزارش. اگر براي مبارزه با دشمن لحظه‌اي به اندازه سر سوزن افراط و تفريط مي‌کرديم قطعا شکست خورده ميدان بوديم. خط اصلي را بايد از فرمانده کل مي‌گرفتيم؛ به همين خاطر چشم به فرمان ولي نعمت زمان دوختيم و دل به خواص امتحان پس داده دوران انقلاب خوش ‌کرديم.
اميدمان اين بود که آنها نيز هم‌صدا با اماممان بر سر دشمنان نظام فرياد زدند ولي گويا اشتباه کرده بوديم.
اشتباه از ما بود که جز رهبرمان براي ديگران نيز اثري قائل بوديم. ديگراني که روزه سکوت گرفته بودند. نمي‌دانيم روزه‌هايشان قربت الي الله بود يا اينکه عقل معاش در کار.
به فکر فرو مي‌رفتي که چگونه منادي تقلب با وجود اختلاف يازده ميليوني توانسته حرفي از تقلب به ميان آورد، هرچه حساب و کتاب مي‌کردي، هرچه بالا و پايين مي‌زدي تا اين مشکل را در تحليل منادي ببيني نه در ارتباطش با دشمنان نظام به نتيجه‌اي نمي‌رسيدي.
چگونه بايد باور کرد که عناصر نظام آتش بيار معرکه‌اي شده‌اند که دشمن مدت‌ها خواب آن را در سر مي‌پرورانده است.
چگونه بايد مي‌نوشتيم که مناديان آزادي و عدالت اجتماعي پس از سخنان ولي نعمتشان باز هم مسير گمراهي را طي مي‌کنند و براي رسيدن به گندم ري آرزوي سر امام را.
آري در آن روز تاريخ نوشت که در يک طرف جنگ، ملتي قرار داشت که در زير سايه امامشان از گردنه‌هاي حساس به سلامت عبور کرد اما در طرف ديگر ميدان، لشکري بود که هزاران رنگ به خود گرفته بود، يکي با سلاح سکوت وارد ميدان شده بود، يکي با افراط در عملش خون به دل امام مي‌کرد و ديگراني که جايگاهي در پيشگاه حضرت شيطان به دست آورده بودند جسورانه بر امام خويش تاختند و تاختند اما پاسخ امام صبوري بود و بردباري.
خون ملت به جوش آمده بود اما فرمان امام بر مدارا بود. بغض سينه‌ها را مي‌فشرد اما معناي نگاه امام اين بود که بغض و کينه انقلابي‌تان را در سينه نگه داريد تا به روز واقعه اثرساز شود.
امام مي‌دانست که در فضايي که عده‌اي مي‌خواهند باطل را به وسيله حق نمايش دهند تنها ابزار مبارزه کمک گرفتن از سکينه الهي است.
ايشان چنان عرصه را بر دشمنان تنگ کرده بود که به خود زني دست زدند و با فضاحتي که در روز عاشورا به بار آوردند گور خود را با دستان خود کندند.
روزي که به عزاي ثالار شهيدان جسارت شد در حقيقت همان ابري بود که بر فضاي غبارآلوده شهر باريد و حقانيت امام را بر همگان آشکار کرد.
حالا جنگ به نقطه‌اي رسيده بود که کاروان امام در حال عبور از گذرگاه کربلا بود و چه خوش درخشيدند مردماني که به جاي تماشاي راس امام شعار "جانم فداي رهبر " سرودند و احرام شهادت بستند.
در حقيقت صبر امام و درايت و دورانديشي آن بزرگوار بغض انقلابي مردم را به گونه هدايت کرد که در روز واقعه بسان آتش‌فشاني، فعال شود تا موانع سبز شده در راه پيشرفت اين نظام حرس شوند.
تاريخ در 9 دي نوشت که ملت ايران نه در کلام و شعار بلکه در ذات و فعل "اهل کوفه " نيستند و تنها با شهادت مي‌توان بين آنها و امامشان فاصله ايجاد کرد.
در آن روز آنهايي که در خواب بودند نيز بيدار شدند اما هر چه تعداد معدودي که خود را به خواب زده بودند صداي مي‌کردي بيدار نمي‌شدند و اين حقيقت تاريخ است که شيفتگان قدرت چنان اسير دنيا مي‌شوند که گويا آن را باقي مي‌بينند و به قول مقام معظم رهبري «ديديد بعضى‌ها نتوانستند واقعياتِ جلوى چشم را ببينند، نتوانستند تشخيص بدهند. در فتنه‌ طراحى‌شده‌ پيچيده‌ سال 88 حقايقى جلوى چشم مردم بود؛ نگذاشتند يک عده‌اى اين حقايق را ببينند، بفهمند؛ نديدند، نفهميدند.
وقتى در يک کشور فتنه‌گرانى پيدا مي‌شوند که براى جاه‌طلبى خودشان، براى دست يافتن به قدرت، براى رسيدن به اهدافى که به صورت آرزو در وجود خودشان متراکم و انباشته کردند، حاضر مي‌شوند به مصلحت يک کشور، به حقانيت يک راه پشت کنند و لگد بزنند؛ کارى مي‌کنند که سردمداران غربى و دشمنان درجه‌ يک ملت ايران به هيجان مى‌آيند و سر شوق مى‌آيند و از آنها حمايت مي‌کنند، اين يک حقيقت روشن است؛ اين چيزى نيست که وقتى نور هست، انسان آن را نبيند؛ اما بعضى نديدند، بعضى نمى‌بينند، بعضى درک نمي‌کنند؛ بعضى به خاطر ظلمت دل، حتّى درک هم مي‌کنند، اما حاضر نيستند به اين فهم ترتيب اثر بدهند؛ اينها همه عوارض هواى نفس است؛ اينها همه نتيجه‌ امر و نهى همان فرعون درونى ماست، همان فيل مستِ هوى‌ و هوس است که شرع مقدس چکشى از تقوا و ورع به دست مؤمن مي‌دهد که بر سر اين فيل مست بکوبد و او را آرام کند.
اگر توانستيم اين را در وجود خودمان آرام کنيم، آن وقت دنيا نورانى خواهد شد، همه چيز را مى‌بينيم، چشم ما مى‌بيند؛ اما وقتى هوى‌پرستى باشد، نمى‌بيند».