کد خبر 21313
تاریخ انتشار: ۷ دی ۱۳۸۹ - ۱۱:۲۴

خطرناک‌تر از هر نوع تحريف، تحريف در اسناد دينى، يعنى در کتب آسمانى و احاديث پيغمبر و سيرت پيغمبر و آثار ائمه اطهار است. تحريف در قرآن کريم به صورت کم‌کردن يا زياد کردن در الفاظ آن کتاب مقدس هيچ گاه رخ نداده است و نمى‏توانسته رخ بدهد و در آينده نيز رخ نخوا

به گزارش مشرق، فارس نوشت: تحريف‌شناسي در نگاه شهيد مطهري؛ تحريف انواعى دارد و از همه مهمتر اين است که تحريف يا لفظى است و يا معنوى. تحريف لفظى اين است که ظاهر يک چيز را عوض کنند. مثلا شخصى سخنى به شما گفته است، شما يک چيزى از گفته او کم کنيد، يا يک چيزى روى گفته او بگذاريد، و يا جمله‏هاى او را پس و پيش کنيد که معنى‏اش فرق کند؛ بالاخره در ظاهر و در لفظ سخن او تصرّف کنيد؛ اين را مى‏گويند «تحريف لفظى»[1]. اما تحريف معنوى اين است که شما در لفظ تصرّف نمى‏کنيد، لفظ همين است که هست، ولى اين لفظ را... طور ديگرى مى‏توان معنى کرد که خلاف مقصد و مقصود گوينده است. وقتى که مى‏خواهيد اين کلام را براى او شرح بدهيد آن را طورى معنى مى‏کنيد که مطابق مقصود خود شما باشد نه مطابق مقصد اصلى گوينده. اين را مى‏گويند «تحريف معنوى».[2] تحريف معنوى، يعنى يک توجيه و تأويل عوام فريب‏،[3] يعنى تفسيرها و تأويل هاى بيجا،[4] يعنى منحرف کردن روح و معنى يک جمله يا يک حادثه... تحريف معنوى يک حادثه يعنى اينکه علل و انگيزه‏ها و همچنين هدف و منظورهاى آن حادثه را چيز ديگر غير از آنچه هست معرفى کنيم. مثلا شما به ديدن شخصى مى‏رويد، يا شخصى را به خانه يا مجلس خودتان دعوت مى‏کنيد، ديگرى مى‏آيد مى‏گويد: مى‏دانى منظور فلانى از آمدن به خانه تو چيست؟ (يا از دعوت تو چيست؟) مى‏خواهد مثلًا دخترش را به پسر تو بدهد؛ درصورتى که شما چنين منظورى هرگز نداريد.[5] تحريف معنوى از تحريف لفظى صد بار خطرناکتر است.[6]

 

* خطر بزرگ در تحريفاتِ مُغيّر معنى است [7]

[براي] تحريف معنوى سه مثال[ذکر مي کنيم]: الف. «يا عَمّارُ! تَقْتُلُکَ الْفِئَةُ الْباغِيَةُ»، ب. «لا حُکْمَ الّا للَّهِ»، ج. «إذَا عَرَفْتَ فَاعْمَلْ ما شِئْتَ» [چون معرفت به امامت ما پيدا کردى پس هر چه خواهى انجام بده]. اولى مورد سوء استفاده معاويه، دوم مورد سوء استفاده خوارج، سوم مورد سوء استفاده شيعيان از حديث امام صادق شد که خود آن حضرت به‏طور صحيح توضيح دادند.[8] «محمد بن مارد» از امام صادق (ع) پرسيد: آيا راست است که شما فرموده‏ايد: «إذَا عَرَفتَ فَاعْمَلْ مَا شِئْتَ»[يعني] «همين که به امام معرفت راه پيدا کردى هر چه مى‏خواهى عمل کن.» فرمود: بلى صحيح است. گفت: هر عملى ولو زنا، سرقت، شرب خمر؟! امام فرمود: «انّا للّه و انّا اليه راجعون» به خدا قسم که درباره ما بى‏انصافى کردند. ما خودمان مسؤول اعمالمانيم، چگونه ممکن است از شيعيان ما رفع تکليف بشود؟! من گفتم وقتى که امام را شناختى هر چه مى‏خواهى کار خير کن که از تو مقبول است.(کافي/2/464)[9].[در مثال دوم هم] در نهج البلاغه، حضرت على عليه السلام در مورد اين سخن[خوارج که مي گفتند: «لا حُکْمَ الّا لِلَّه»] مى‏فرمايد: «کَلِمَةُ حَقّ يُرادُ بِهَا الْباطِلُ» اين حرف درستى است[10]، اما اين‏جور که اينها قصد مى‏کنند غلط است. «لا حُکْمَ الّا لِلَّه» حکم از ناحيه خدا بايد باشد، حرف درستى است اما اينها اين حرف درست را در مورد غلط به کار مى‏برند. «وَ لکِنْ هؤُلاءِ يَقولونَ: لا امْرَةَ الّا لِلَّه» يعنى اميرىِ مردم بايد با خدا باشد، اين که نمى‏شود.[11]... «وَ انَّهُ لابُدَّ لِلنّاسِ مِنْ اميرٍ بَرّ اوْ فاجِرٍ»( نهج البلاغه/خطبه40)... اين مثل اين است که بگوييم ارتشى وجود داشته باشد و اين ارتش فرماندهى نداشته باشد.[12] [در مثال اول نيز] پيغمبر اکرم به او[عمار ياسر] فرمود: «يا عَمّارُ تَقْتُلُکَ الْفِئَةُ الْباغِيَةُ» [يعني] «اى عمار! تو را آن دسته‏اى مى‏کشند که سرکش‏اند»؛ [اين فرمايش پيامبر(ص)] اشاره به آيه قرآن که «اگر دو دسته از مسلمانان با يکديگر جنگيدند، شما در ميان آنها اصلاح کنيد، اگر يک دسته سرکشى کرد، شما به نفع آن دسته ديگر عليه دسته سرکش وارد بشويد»[13]. اين جمله‏اى که پيغمبر اکرم در باره عمار فرمود، [در حقيقت بيدارباشى بود به مسلمانان که در آينده نزديکى قبل از اينکه عمر عمّار به پايان برسد چنين حادثه‏اى رخ خواهد داد].[14]عمار که در صفّين در خدمت امير المؤمنين بود، وزنه بزرگى در لشکر على شمرده مى‏شد و حتى بودند افراد ضعيف الايمانى که تا وقتى که عمار کشته نشده بود، هنوز مطمئن نبودند که عملى که در رکاب على انجام مى‏دهند به حق است يعنى کشتن معاويه و سپاهيان او جايز است. روزى که عمار در لشکر اميرالمؤمنين به دست اصحاب معاويه کشته شد، يکمرتبه فرياد از همه جا بلند شد که حديث پيغمبر صادق آمد، بهترين دليل براى اين که معاويه و يارانش بر باطل هستند... امروز ديگر مثل آفتاب روشن شد که لشکر معاويه لشکر باغى يعنى سرکش و ظالم و ستمگر است و حق با لشکريان على است. پس به نصّ قرآن بايد به نفع لشکريان على عليه لشکريان معاويه وارد جنگ شد. اين قضيه تزلزلى در لشکر معاويه ايجاد کرد. معاويه که هميشه با حيله و نيرنگ کار خودش را پيش مى‏برد، اينجا دست به يک تحريف معنوى زد[15]... معاويه گفت: البته سخن پيغمبر درست است، قاتل عمّار طاغى و سرکش است و راه ناحق مى‏رود، اما قاتل عمّار على بود که عمّار را با خود آورد. يکى از حضار مجلس گفت: اگر اين‏طور است پس قاتل حمزه سيدالشهداء خود پيغمبر بود، زيرا حمزه به کمک پيغمبر آمده بود و پيغمبر حمزه را با خود آورد. اما شاميان نادانتر و غافلتر از آن بودند که گول اين مغالطه‏ها و تحريفها را نخورند. زمينه تحريف، جهل و نادانى مردم است.[16]

 

* خطرناکتر از هر نوع تحريف، تحريف معنوي در اسناد و منابع دينى:

خطرناکتر از هر نوع تحريف، تحريف در اسناد دينى، يعنى در کتب آسمانى و احاديث پيغمبر و سيرت پيغمبر و آثار ائمه اطهار است. تحريف در قرآن کريم به صورت کم کردن يا زياد کردن در الفاظ آن کتاب مقدس هيچ گاه رخ نداده است و نمى‏توانسته رخ بدهد و در آينده نيز رخ نخواهد داد، اما جلو تحريف معنوى و تفسير و تأويل‏هاى بيجا را چيزى نگرفته است، و چقدر اين کتاب مقدس از اين راه صدمه ديده است؟! براى کند کردن لبه تيغ اين کتاب مقدس هيچ چيزى به اندازه اين تأويل و تفسيرهاى بيجا مؤثر نيست.[17]

 

* زمينه تحريف، جهل و نادانى مردم است [18]

تحريف شناسي و تحريف ستيزي، بزرگترين وظيفه اي که داريم:
بزرگترين وظيفه‏اى که ما داريم اين است که ببينيم چه تحريفهايى در تاريخ ما شده است؟ چه تحريفهايى در نقاشى شخصيت هاى بزرگان ما شده است؟... تاريخ هاى ما، آن تاريخ هايى که براى ما درس آموزنده است، سند اخلاقى ماست، سند تربيت اجتماعى ماست، مثل حادثه تاريخى عاشورا، ببينيم چه تحريفاتى در اينها شده است؟ بايد با اين تحريفات مبارزه کنيم.[19]

علما بايد با عوامل پيدايش تحريفات مبارزه کنند:
علما بايد با عوامل پيدايش تحريفات مبارزه کنند، جلو تبليغات دشمنان را بگيرند، دست دشمنان را کوتاه کنند... علما بايد فضايح و رسوايى دروغگويان را ظاهر کنند... علما بايد متن واقعى احاديث معتبر، سيماى واقعى شخصيتهاى بزرگ، متن واقعى حوادث تاريخى را دراختيار مردم بگذارند و به دروغ بودن دروغها اشاره و تصريح کنند.[20]. حديث است که «إِذَا ظَهَرَتِ الْبِدَعُ فِي أُمَّتِي فَلْيُظْهِرِ الْعَالِمُ عِلْمَهُ فَمَنْ لَمْ يَفْعَلْ فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اللَّه‏»(کافي/1/54)[زمانى که در امتم بدعتها هويدا گشت بر عالم واجب است که علم خويش را آشکار کند، هر که نکند لعنت خدا بر او باد.]. در اين‏طور موارد وظيفه علماست که حقايق را بدون پرده به مردم بگويند ولو مردم خوششان نمى‏آيد. وظيفه علماست که با اکاذيب مبارزه کنند و مشت دروغگويان را باز کنند.[21]

[1]. تحريف لفظى به اين است که مثلا لفظى کم يا زياد مى‏کنند و يا کلمه يا جمله‏اى را پس و پيش کنند و به هرحال معنى را کم يا زياد [کنند] يا تغيير دهند. [مثلاً] مولوى در يکى از اشعار خود گفته است: «از محبت تلخها شيرين شود- از محبت مس ها زرّين شود» بعد نُسّاخ اضافه کرده‏اند: «از محبت دُردها صاف، و دردها شفا، و خارها گل، و سرکه‏ها مُل، ودار تخت، و بار بخت، و سنگ روغن، و حزن شادى، و غول مارى، و مرده زنده، و شاه بنده مى‏شود». مانده است بگويند سقف ديوار و خربوزه هندوانه و استکان نعلبکى مى‏شود.(مجموعه‏آثارشهيدمطهرى/ج‏17/ص602)

--------------

پي‌نوشت‌ها:

[2]. مجموعه‏آثارشهيدمطهرى/ج‏17/ص67
[3]. مجموعه‏آثارشهيدمطهرى/ج‏22/ص202
[4]. همان/ج‏22/ص203
[5]. همان /17/ص607
[6]. همان /ج‏17/ص102
[7]. همان /ج‏17/ص602
[8]. همان /ج‏17/ص603
[9]. همان /ج‏1/ص331
[10]. «إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّه‏».(أنعام/57؛ يوسف/40و67): «حکم و فرمان، تنها از آنِ خداست»‏
[11]. مجموعه‏آثارشهيدمطهرى/ج‏21/ص115
[12]. همان /ج‏15/ص634
[13]. وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُما فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَى الْأُخْرى‏ فَقاتِلُوا الَّتي‏ تَبْغي‏ حَتَّى تَفي‏ءَ إِلى‏ أَمْرِ اللَّهِ...(حجرات/9)
[14]. مجموعه‏آثارشهيدمطهرى/ج‏22/ص202
[15]. همان /ج‏17/ص104
[16]. همان /ج‏22/ص202
[17]. همان /ج‏22/ص202
[18]. همان /ج‏22/ص202
[19]. همان /ج‏17/ص127
[20]. همان /ج‏17/ص613
[21]. همان /ج‏17/ص131