به گزارش مشرق، کیهان در ویژه ای خود نوشت:
بهنود: براي خاتمي هيچکس دم دستتر از هاشمي نبود
«خاتمي زير فشار اصلاحطلبان بود. وقتي صحنه را نگاه کرد، دم دستتر از اين به ذهنش نرسيد که هاشمي بيايد.»
اين مطلب را مسعود بهنود همکار سلطنتطلب شبکه بيبيسي در مصاحبه با کامبيز حسيني عنوان کرده است. وي در اين مصاحبه که پس از اعلام نامزدي هاشمي و قبل از رد صلاحيت وي صورت گرفته، ميگويد: آقاي هاشمي به نظرم ميرسد ريسک بزرگي کرده و کار غلطي انجام داده. به نظرم کار غلطي است آمدن او. اگر شما جمهوري اسلامي را يک مجموعهاي از حسنها و عيبها تصور کنيد، در عيبهاي جمهوري اسلامي سهم هر کسي بيشتر از آقاي هاشمي نيست. آقاي هاشمي آن قدر سهم دارد در عيبهاي جمهوري اسلامي که هيچ کس ديگري ندارد.
وي درباره ادعاي تقلب در انتخابات سال 88 بدون آن که منظور خود از «معتمدين» را مشخص کند، مدعي شد: اينکه تقلب شده را که تصور ميکنم ما نميتوانيم دور بنشينيم و از دور قضاوت کنيم. بلکه يک طبعي وجود دارد که وقتي آدم خودش نميتواند برود از نزديک قضاوت کند، طبيعتاً اعتماد ميکند به حرف معتمدين و کساني که ميشود به آنها اعتماد کرد. کساني که ميشود به آنها اعتماد کرد، در مجموع معتقد هستند که تقلب شده و ما هم ناچار مجبور هستيم اين نظر را بپذيريم. (!!)
شورشهاي خياباني در اروپا نتيجه سرخوردگي از نظام سرمايهداري است
آشوبهاي خياباني در سوئد و انگليس و فرانسه طي چهار سال اخير نشانه بحران در سرمايهداري حاکم و شورش مردم به حاشيه افتاده است.پايگاه اينترنتي اخبار روز وابسته به اپوزيسيون مقيم اروپا با انتشار تحليل فوق نوشت: حوادث و رخدادهاي شوکآور و غيرقابل پيشبيني در بريتانيا و سوئد هر چند که ظاهراً تعجب بسياري را برانگيخته است اما اين وقايع ماحصل و «معلول» يک بستر نامساعد و يک «علت» ذاتي بوده است. البته جنس و شکل حادثه کشتن يک سرباز بريتانيايي در لندن با خشونتها و شورشهاي حاشيهنشينان حومه استکهلم پايتخت سوئد يک تفاوت دارد ولي در هر دو رخداد به نوعي شورش «حاشيه» بر «متن» يک نقطه اشتراک خواهد بود.
در ادامه اين تحليل آمده است: از دهه 80 ميلادي که با ظهور نئوليبراليسم اقتصادي تا حدود زيادي دولت رفاه کينزي به حاشيه رانده شد و امتيازات اجتماعي - اقتصادي طبقات کارگري، فرودستان و حاشيهنشينان به نفع طبقات فوقاني جامعه مصادره گرديد، نطفههاي شورشهاي کور اجتماعي و اعتراضات کارگري گسترده نيز بسته شد.
شورشهاي اخير در استکهلم و قبلا در فرانسه زمان «نيکلاي سارکوزي» که هفتهها شهرهاي پاريس، مارسي، ليون و بعضي ديگر از مناطق اين کشور را در برگرفت و در سال 2001 نيز در بريتانيا با کشته شدن يک مرد سياهپوست توسط پليس، جوانان سياهپوست مهاجر سر به شورش برداشته و دامنه آن از لندن به شهرهاي ليورپول، بيرمنگام و بريستول کشيده و موجب مرگ 5 تن و جراحت صدها نفر شد از جنس شورش حاشيه عليه متن است که طبقات زيرين و حاشيه را به جهت سرخوردگي و عدم پاسخگويي مطلوب به مطالبات زيستي خود دچار ياس و سرخوردگي کرده است.
نويسنده خاطرنشان ميکند: برنامههاي «رياضت اقتصادي» که نسخه شکست خورده نظام سرمايهداري حاکم در اروپاي بحرانزده امروز براي خروج از بحران موجود ميباشد، تمامي طبقات زيرين اجتماعي را به عکسالعمل جنبشي و اعتراضي واداشته است. وسعت تاثير اين رياضت و سختگيريهاي اقتصادي به جهت محروميت مضاعف، نبود تشکلهاي حمايتي قدرتمند و تبعيض در حقوق شهروندي در جوامع حاشيهنشين به مراتب بيشتر از ديگر طبقات معترض بوده است.
سايه ترس و اضطراب بر سر فرانسه از کار افتاده
مطبوعات فرانسه معتقدند اين کشور به کشوري از کار افتاده تبديل شده است.
راديو فرانسه در گزارشي اعلام کرد: چرا فرانسه به اين حال و روز افتاده است؟ کشوري که يکي از پنج قدرت اقتصادي دنيا شناخته ميشود و از نظر فرهنگي و سياسي هميشه نقش درجه اول داشته، چرا امروز در مشکلات خود اسير مانده است؟ تقريباً همه نشريات معتبر فرانسوي اين پرسشها را از زواياي گوناگون در مطالب خود انعکاس دادهاند.
طي چند ماه اخير، رسانههاي فرانسوي با اضطراب و بيصبري، مدام اين پرسشها را مطرح ميکنند که «پس چه شد؟»... بعد از چندين سال حکومت دولتهاي راست، بالاخره يک سال قبل، بار ديگر قدرت به سوسياليستها رسيد و فرانسوا هولاند رئيسجمهور شد و با خود اميدهاي زياد آورد، اما کو نتيجه؟... چرا بعد از يک سال، وضعيت باز هم بدتر شده است؟
مجله نوول ابسرواتور که بيشتر گرايش چپ دارد مقالهاي دارد به قلم مدير خود لوران ژوفرن تحت عنوان «آيا بايد از فرانسوا هولاند نااميد شد؟» که ضمن آن مينويسد:«فرانسوا هولاند هر کار ميکند بخت با او يار نميشود و ترديد و بدبيني کمکم به نزديکان او هم سرايت ميکند»...
نوول ابسرواتور، نظر يکي از فيلسوفان مهم فرانسوي، «آلن باديو»، را نيز پرسيده و او در پاسخ به پرسش هميشگي «چه بايد کرد؟» ميگويد: بايد به لطف خيزشهاي مردمي نظم اقتصادي کنوني دنيا را برهم زد، وگرنه تا زماني که قدرت مالي در دست بانکهاي خصوصي است و دولت بر سرمايههاي بزرگ تسلط ندارد، هيچ چيز تغيير نخواهد کرد.
مجله اکسپرس، نيز در گزارشي نوشت: فرانسه در وضعيت رکود اقتصادي به سر ميبرد. هفتهنامه اکسپرس مينويسد: «شايد کشورهاي ديگر و به خصوص آسياييها، فرانسه را مثل آدم راحتطلبي ببينند که قبلاً مرفه بوده اما ديگر حال و حوصله کار کردن ندارد، اما مسئله واقعي، خطمشي اقتصادي است.»
از سوي ديگر هفتهنامه لوپوئن معتقد است: ناليدن و شکوه از تاريخ به چه درد ميخورد؟ تاريخ اگر به همين روال پيش برود، ما را به حاشيه خواهد راند. شايد روزي با چين و هند و آفريقا به بيرون تاريخ رانده شديم.
جوابيه دکتر روحاني و پاسخ کيهان؛به نظر شما آنها هم دروغگو و بيسواد بودند؟!
رئيس ستاد انتخاباتي آقاي دکتر حسن روحاني در واکنش به خبر ويژه کيهان 8/3/92 با عنوان «از کدام افتخار سخن ميگوئيد؟!» جوابيهاي فرستادهاند که فقط بخشي از آن به خبر ويژه کيهان مربوط است و بخشهاي ديگر، اگرچه شامل موضوعاتي است که کيهان انگيزه فراواني براي بحث درباره آن دارد ولي در شرايط کنوني از پرداختن به آن، اجتناب ميکند.
مسئول ستاد آقاي روحاني در جوابيه خود آورده است؛
«تاريخچهاي که برخي آقايان از مذاکرات هستهاي ايران نقل ميکنند بسيار ناقص، مخدوش و حتي گمراهکننده است. آنها زماني که به دوران تصدي دکتر حسن روحاني ميپردازند از قطعنامههاي شوراي حکام آژانس بينالمللي انرژي اتمي نام ميبرند ولي فراموش ميکنند به قطعنامههاي تحريمي شوراي امنيت بپردازند که از زمان حاکميت دولت نهم و تغيير در مديريت و رويکرد هستهاي به طور سريالي و نردباني عليه کشور صادر گرديده است.
آقايان همراه با کارشناسان جديد خود با اتخاذ سياستهاي به اصطلاح تهاجمي و با رويکردهاي غيرمتعارف و نابخردانه در صحنه بينالمللي مسبب وضعيتي شدند که پرونده هستهاي ايران به ناحق به شوراي امنيت ارجاع شود و مردم بيگناه کشور در معرض شديدترين تحريمهاي بينالمللي و نيز يکجانبه قرار گيرند. اين کارشناسان و دولتمردان جديد گفتند شوراي امنيت بلوف است و هيچگاه برنامه هستهاي ما را به شوراي امنيت ارجاع نخواهند داد، وقتي که به شوراي امنيت ارجاع شد گفتند قطعنامهاي عليه ايران صادر نخواهد شد و وقتي قطعنامهها پي درپي صادر و تحريمها اعمال شد گفتند قطعنامهها کاغذ پارهاي بيش نيستند.
شايد اين نوانقلابيون نميدانستند که با کشاندن پرونده هستهاي ايران به شوراي امنيت عملا به آرزوي ديرينه نومحافظهکاران آمريکايي جامه عمل پوشاندند. اصلا چرا اين افراد انقلابيون نميگويند در زمان تصدي چه کسي قطعنامههاي تحريمي عليه ايران صادر شده است؟ و يا اين که راه برونرفت از شوراي امنيت و تحريمهاي مخرب آن چگونه و کجاست؟»
کيهان: آقاي حسن روحاني در برنامه گفتوگوي ويژه شبکه 2 ضمن دفاع از عملکرد 22 ماهه خود به عنوان دبير شوراي عالي امنيت ملي و مسئول تيم مذاکره کننده هستهاي، اين عملکرد را افتخارآميز دانسته و از جمله گفته بود در آن دوران مانع ارسال پرونده هستهاي ايران به شوراي امنيت سازمان ملل و صدور قطعنامه عليه ايران شده است.
و کيهان در پاسخ آورده بود «بايد از آقاي روحاني پرسيد، در حالي که تمامي فعاليتهاي هستهاي ايران را به حالت تعليق درآورده بوديد، چه بهانهاي براي ارسال پرونده به شوراي امنيت وجود داشت؟! و اين چه افتخاري است که به آن اشاره ميکنيد؟!
در خبر ويژه کيهان به اعتراض آقاي خاتمي رئيس جمهور وقت اشاره شده بود که از روند- مورد نظر آقاي روحاني!- به شدت گلايه کرده و گفته بود «غرب با وجود بازرسيهاي انجام شده -حتي از مراکز نظامي ما- و همکاري گستردهاي که با آنها داشتهايم به عهد خود پايبند نبوده و برخلاف قولي که داده بودند پرونده ايران را از حالت فوقالعاده خارج نکردهاند» اکنون بايد از آقاي روحاني پرسيد آيا به نظر شما آقاي خاتمي هم «بيسواد» و «دروغگو» هستند؟!
در خبر کيهان به اعتراض مشابه آقاي کمال خرازي وزير وقت امور خارجه و نظر علياکبر محتشميپور هم استناد شده بود که با استدلال آقاي روحاني آقايان خرازي و محتشميپور هم در صف بيسوادها و دروغگوها قرار دارند!تعجبآور است آقاي روحاني از اعتراف چندباره و صريح مقامات رسمي غرب- از جمله اعتراف جرج فريدمن مسئول شوراي راهبردي استراتفور و مشهور به باشگاه کهنهکاران سيا- بيخبر هستند که چالش هستهاي را بهانه ميدانند و به صراحت اعلام ميکنند غرب از پيشرفتهاي حيرتآور ايران آنهم در حال ستيز با آمريکا نگران است و تحريمها براي پيشگيري از اين پيشرفتها و ممانعت از الگو شدن ايران براي ساير کشورهاست.
چرا جناب روحاني اشاره نميفرمايند که برخي از اعضاي اصلي تيم مذاکره کننده تحت مديريت ايشان امروزه به کدام کشور غربي فرار کردهاند؟! و چرا نظر معروف توني بلر نخستوزير وقت انگليس را ناديده ميگيرند که در مصاحبه با بيبيسي و در توضيح علت حمله به عراق گفته بود؛ «ما ميوه حمله نظامي به عراق را در سعدآباد چيديم»؟! بايد خطاب به آقاي روحاني گفت؛ مگر غير از اين است که به قول حضرت آقا، حاضر شده بوديد فقط 5 سانتريفيوژ در اختيار داشته باشيد ولي تروئيکاي اروپايي- طرف مذاکره آن روزها- اجازه نميداد! ميدانيد چرا؟! براي اين که دوستان شما- و نه خود شما- به جاي نشان دادن اقتدار، به غرب التماس ميکردند. آيا التماس کردن به دشمن و آن هم بي نتيجه ماندن التماسها افتخارآفرين بوده است؟!
آقاي روحاني! در معادلات بينالمللي امروز، سهم هرکس را به اندازه اقتدارش ميدهند و نه چانهزني و التماس.
و بالاخره جناب روحاني! به خاطر داريد بعد از مذاکرات بروکسل که تعليق فعاليتهاي هستهاي کشورمان و اجراي داوطلبانه پروتکل الحاقي را در پي داشت، براي مدير مسئول کيهان نقل کرده بوديد که «وقتي به «جک استراو» وزير خارجه انگليس و يکي از سه عضو تروئيکاي اروپايي گفتم؛ شايد براي نشان دادن حسن نيت، پروتکل الحاقي را داوطلبانه اجرا کنيم، جک استراو خنديده و گفته بود؛ آقاي دکتر! اين چه امتيازي است؟ نمايندگان مجلس شما طرح دو فوريتي تهيه کردهاند که براساس آن دولت را ملزم به پذيرش پروتکل الحاقي کنند»!
و شما چقدر از اين بيهويتي- و به اعتقاد مدير مسئول کيهان، وطنفروشي- آن عده از نمايندگان مجلس ششم نگران شده بوديد و يا به خاطر داريد که وقتي يکي از نمايندگان مجلس ششم پشت تريبون رفت و اعلام کرد «ما 19 سال درباره فعاليت هستهاي خود به غرب دروغ گفتهايم»! و با اين اقدام نشانه ديگري از وطنفروشي خود را به نمايش گذاشت، حضرتعالي تا چه اندازه عصباني شده بوديد؟!
آقاي روحاني! اين قماش که امروزه دور شما جمع شدهاند همان قماش وطنفروش و بيهويت هستند. چرا از نتيجه کار آنها دفاع ميکنيد و با صراحت نميگوئيد که مدعيان اصلاحات در پديد آوردن آن شرايط تحميلي نقش اصلي را داشتهاند؟!