معنای بیداری اسلامی
وقتی می گوییم بیداری اسلامی در جهان در حال رخ دادن است، به معنای نبودن جریان های غیر اسلامی نیست. در ایران و انقلابش هم همه بودند، لاییک و کمونیست داشتیم. اما اتفاقی که سال 57 افتاد، انقلاب آنها نبود. انقلاب مردم بود، با پایگاه مسجد، به رهبری علما و یک مرجع دینی. این در تاریخ اسلام برای اولین بار بود که اتفاق افتاد و حکومت دینی بر قرار شد که البته اشکالاتی دارد و همین شماها باید در همه زمینه ها آن اشکالات را بشناسید و آنها را مدیریت واصلاح کنید. ولی مجموعا این حرکت هم پیشگام بوده و هم تا امروز، موفق ترین حرکت بوده است. هیچ جنبش اسلام خواهی دیگری تا این حد جلو نیامده و بنیادهای تمدن سازی را هم نتوانسته بسازد. اما ایران علیرغم فشارها تا حدی شالوده های تمدن اسلامی را ریخته.
پرشورترین انتخابات، کادرسازی و تربیت نیرو، اقتصاد، پیشرفت علمی، آموزش و پرورش و... . قدرت هم که دست به دست می شود.ما هم در علم پیش رفته ایم و هم در اقتصاد. اقتصاد ما علیرغم مشکلات، از اقتصاد خیلی از کشورهایی که وابسته مستقیم به غربند خیلی بهتر است. همین مصر، 45% مردمش گرسنه اند و چند میلیون کارتن خواب دارد و الان هم نمی تواند روی پایش بایستد. با وجود این که همیشه ستون و محور جهان عرب بوده.
ولی عقب افتاد، در همان سی سال. در همان سی سالی که کشور ما جلو رفت و مردمی ترین حکومت را تشکیل داد. به لحاظ نیروی نخبه دانشگاهی با وجود همه انتقاد ها، باز هم متدین ترین دانشگاهیان در ایرانند. هیچ جا به اندازه ما استاد و دانشجوی متدین ندارد. ولی این ها نباید ما را مغرور کند. این برای مایوس نشدن است.
جهان اسلام، ترکیبش تغییر کرد. از مالزی تا غرب، اسلام گراها یا به قدرت رسیدند یا حرف های اسلام گرایان توسط حکومت تکرار شد. در شرق آسیا همین شد، حتی با این که جریان اسلامگرای شرق آسیا (مالزی و اندونزی)، یک جریان نرم و کمرنگ بود. شمال افریقا، مصر و سودان و ترکیه و... ، همه حرکت هایشان بعد از انقلاب ایران بود.
اخوان المسلمین؛ نزدیک ترین تشکیلات سنی مذهب به انقلاب اسلامی
اخوان المسلمین، تشکیلش الهی بود. ولی باید آسیب شناسی شود. 90% حرف ها در افکار سید قطب و حسن البنا و اخوان المسلمین اولیه، حرف های انقلاب اسلامی بود. ولی الان اخوان مشکلاتی پیدا کرده که اگر بتواند حلش کند، جلو می رود و اگر نتواند، یک یأس بزرگ از اسلام گرایی ایجاد خواهد کرد. اخوان یک تفکر یکسان نیست. بلکه یک طیف است. از غربزده ها، تا افراطیون تکفیری، تا معتدلانی که نوعِ سنی انقلاب ایران و امام (ره) هستند. زندگی و افکار حسن البنا را که میخوانیم، دقیقا به یاد نواب صفوی و هیئت های مؤتلفه می افتیم. روشها، هدف ها، تئوری ها، همه همان است.
نزدیک ترین جریان در جهان اهل سنت به انقلاب اسلامی، اخوان است. ولی اخوان اصیل حسن البنا و سید قطب. امروز اخوان المسلمین در ترکیه. در سودان و تونس، خود را اخوانی می دانند. جریان معتدل پاکستان، خود را اخوانی می داند. مثل ابولاعلی مودودی و... که جریان های پاک و خوبی هستند. جزو اولین جریان هایی بودند که از انقلاب اسلامی ایران حمایت کردند. حتی سلفی های نیمه تکفیری مصر مثل خالد اسلامبولی، که سادات را زد و امام (ره) او را دعا کرد، از انقلاب ایران حمایت کردند. او در دادگاه، اسم امام و انقلاب ایران را برد.
بلافاصله بعد از انقلاب ما، در تونس و مصر، دانشجویان با عکس امام ره بیرون ریختند. یک احساسی به وجود آمد، و همه شیعه و سنی خود را پیدا کردند و دیدند دغدغه ها و راه ها یکی است: مبارزه با فساد و فحشا و دیکتاتورها و غرب. تلاش برای بازسازی تمدن اسلامی و حکومت اسلامی. مسلمانان همدیگر را پیدا کردند. این حرف ها قبل از انقلاب ما هم بود، ولی بعد از انقلاب، همه مسلمانان امید پیدا کردند که ما صد سال است سرکوب می شویم، ولی این شعارها عملی است. در ترکیه هم اربکان که از اردوغان خیلی سالمتر بود، و از همان اول دنبال وحدت بود و مسئله فلسطین را صریح مطرح می کرد، به قدرت رسید.
اختلاف نظرات راجع به قیام های منطقه
در مورد بهار عربی یا بیداری اسلامی، چند تحلیل هست. یک تحلیل این است که این ها همه بازی بوده است و غرب و ارتجاع، با هم یک پروژه ای طراحی کردند که: جلوی موج اسلامخواهی را که نمی توانیم بگیریم، اقلا مدیریتش کنیم. دیدند همه حکومت ها سقوط خواهند کرد، لذا رفتند با جریان های وابسته ترِ اخوانی ها و نه با نیروهای اصیل اخوان، در ترکیه و مصر و تونس و پاکستان و... ساختند، و گفتند ما یک شبه انقلاب (ادای انقلاب) در می آوریم، چون همه جا مردم آماده انقلاب با رویکرد اسلامی اند، شما این موج انقلاب را مدیریت کنید و بقای اسراییل را هم تضمین کنید و با ایران نبندید. به جایش ما کمک می کنیم که شما سرِ کار بیایید و کشورهای عربی را به شما می دهیم. نتیجه این که یک جریان اسلام گرای گوش و دم بریده و دندان کشیده ایجاد میشود. این یک ایده بدبینانه است. می گوید همه این ها نمایش است.
اما من این یکی را قبول دارم: ممکن است سرویس های امنیتی غربی برای سوپاپ اطمینان دنبال این بوده باشند و ساخت و پاختی کرده باشند، ولی کل این جنبش که مردم در خیابان آمدند، کار غرب نیست. این ها وارد قضیه شده اند که کنترل کنند و ماجرا منحرف شود. وگرنه که این دیگ سال ها است دارد می جوشد و دیگر سر رفت. این اتفاقات که غرب بخواهد مدیریت کند در ایرانِ ما هم افتاد. اصلا در ایران اولین نفر، بازرگان و نهضت آزادی بود که قدرت یافت. یا بنی صدر که لیبرال مسلک بود. این ها سرِ کار آمدند. جریانات فعالین اجتماعی ما مجاهدین خلق بودند که مسلمان بودند و الله اکبر می گفتند، ولی بعد چپ گرا شدند و بعد هم پراگماتیست که فقط قدرت برایشان مهم بود نه ایدئولوژی. این طبیعی است که جریان های مختلف باشد. ولی این مهم است که کدام جریان ریشه داشته باشد، و کنترل کند که انقلاب از دست نرود. این جا هم بود که ولایت فقیه نقشش را نشان داد. با وجود ولایت فقیه، ما از صد برابر این پرتگاه هایی که انقلاب های دیگر در مقابلش هستند، عبور کردیم. این ها که هنوز اول کارند. اتفاقی که افتاد این است.
پیامی که آقا در سالگرد انقلاب مصر دادند و خطبه عربی در نماز جمعه خواندند و انقلاب های منطقه را آسیب شناسی کردند، همان آسیب شناسی ها دارد اتفاق می افتد. ایشان گفتند از تجربه ما استفاده کنید و به دام نیافتید. ولی متاسفانه خیلی انجام نشد.
خاطرات حسن البنا را هم بخوانید. خیلی احتراز دارد و حساس است که درگیری های صوفی و سلفی، یا شیعه و سنی ایجاد نشود. می گوید این ها درگیری داخلی است و مسئله اصلی نباید این شود. اما الان چه اتفاقی افتاده؟ اخوان که در ترکیه و مصر به قدرت رسید، عده ای می گویند بعضی حرف هایشان کنار گذاشته شد. مثلا نبرد با اسراییل. نه مرسی و نه اردوغان، رابطه با اسراییل را قطع نکردند. همین مرسی، کمپ دیوید را امضا کرد. این ها خلاف شعارهای اخوان است. به جایش در سوریه، هر دو کشور جنگ مذهبی راه انداختند. مرسی علیه حزب الله هم حرف زد.
در سوریه طرفدار حزب بعث نیستیم اما ...
مسئله سوریه مسئله پیچیده ای است. الان دیگر مسئله دولت و ملت نیست. البته اولش بود. رهبر ما هم به آنها پیام داد که اسلام باید اجرا شود و اصلاحات باید انجام شود. ایدئولوژی حزب بعث همان است که با ما 8 سال جنگید.
ما که طرفدار حزب بعث نیستیم. اتفاقاً بعضی جریان هایی که علیه اسد جنگیدند، در ایدئولوژی به ما نزدیک تر از اسدند. اصلاحاتی باید می شد که شروع هم شد. ولی یک دفعه ارتجاع و غرب وارد شد و فضا را تبدیل کرد به جنگ شیعه و سنی. در حالی که فرهنگ علوی اصلا فرهنگ شیعه نیست. منحرف شده ی شیعه است. اما این ها مستضعفند و باید هدایت شوند، نه این که وارد جنگ شوند. ولی همه آمدند و جبهه واحدی تشکیل دادند، اسراییل و تکفیری ها و غرب و اروپا و امریکا و... . یک جبهه ای درست شد دیدیم همه کنار هم هستند، انگار در کل جهان اسلام، یک حکومت غیر اسلامی است و آن هم سوریه.
الان چرا همه روی این نظام تمرکز کرده اند؟ دلیلش چیست؟ الان عربستان و اردن و... اسلامی اند؟ گفتند دموکراسی در سوریه نیست. مگر در قطر دموکراسی هست؟ دیکتاتورترین و متحجرانه ترین حکومت ها در منطقه خلیج فارس است. نظام سلطنتی، آن هم از نوع کثیفش. این بود که مسئله سوریه مشکوک شد. دیدیم اگر مسئله اسلام و کفر است، که همه شما خودتان کافرید. اگر بحث دموکراسی است، خودتان که ضد دموکراسی هستید.
اخوانی ها هم مقداری نقش داشتند. اخوانی ها با هم فرق می کنند. اخوانی های سوریه و ترکیه و... هر کدام یک نوعند. در مصر هم مرشد به مرشد فرق می کنند. بستگی دارد مرشد اعظم چه کسی باشد. مثلا در جنگ سی و سه روزه، که بعضی ها فتوا دادند کشته های حزب الله شهید نیستند، ولی اخوان پیام داد که دهها هزار اخوانی می خواهند بروند با اسراییل در کنار حزب الله بجنگند. ولی از آن طرف هم قطعا بعضی طیف های اخوان با غرب و اسراییل بسته اند.
درگیری مذهبی؛ انحراف در نهضت
سوریه تنها حکومت عربی است که اسراییل را به رسمیت نشناخته و خیانت نکرده. مبارزه با این کشور، یعنی انحراف در نهضت. جنگ اسلام و کفر بود، جنگ اسلام ناب محمدی با اسلام امریکایی بود، اما تبدیل شد به جنگ مذاهب. امام یک بار هم از مذهب حرف نزد. «مبارزه» بین اسلام ناب و اسلام امریکایی است. مسئله استضعاف و استکبار است. این مسائل را تبدیل کردند به بحث شیعه و سنی و سلفی و صوفی و کرد و فارس و عرب و... . این یک انحراف است.
اخوان چوب اعتماد به غرب و ارتجاع عرب را می خورد
همان هایی که پول نفت را پارسال برای اخوان مصر خرج می کردند، همین ها اولین کشورهایی بودند که کودتا را تبریک گفتند! . پادشاه عربستان و... . قبلا به اخوان کمک می کردند به این شرط که با اسراییل کاری نداشته باشد، بحث اختلاف مذهبی را جدی بگیرد و شیعه سنی را مطرح کند، و این که دشمن اصلیش بشود ایران و لبنان. اصلا اینکه مرسی آمد اینجا اما به ملاقات رهبری نرفت و متلک هم گفت، به خاطر دلخوش کردن این کشورها بود. متاسفانه اخوان به آنها اعتماد کرد، و الان دارد چوبش را می خورد. پارسال آقا گفت فریب دلار های نفتی را نخورید و پشتیبانی مردمتان را از دست ندهید، آرمان هایتان را پیگیری کنید. ولی این ها همین کار را کردند. همه حامیان کشیدند کنار، و ارتش هم کودتا کرد. همه آنها که کمک می کردند، یک دفعه به ارتش تبریک گفتند. ورق یک شبه برگشت. اولین کسانی هم که تبریک گفتند، شاه عربستان و قطر و امارات بودند، و سران اروپا هم که یکی یکی تبریک گفتند. امریکا هم گفت کاشکی نمی شد، ولی الان که دیگر شده!. چون این ها با اخوانی ها شرط و شروط گذاشته بودند که مسئله اسراییل باید فراموش شود و شیعه سنی مسئله اصلی شود، و امریکا به این شرط کشورهای عربی را دست شما می دهد.
اشتباهات اخوان؛ زمینه ساز کودتا در مصر
ما میگوییم در مصر کودتا شد، و باید هم بگوییم. ولی مردمی هم که در خیابان بودند تعدادشان بیشتر از اخوانی ها بود. همه با هم بستند. از چپ سکولار و مبارکی ها و غرب و... تا جوانان انقلابی که انقلاب را ایجاد کردند. اخوان در این یک سال کاری کرد، که تمام غیر خودشان را علیه خودشان متحد کردند. با بهترین متحدشان که ایران باشد هم این برخورد را برای خوشامد غرب کردند. الان کی پشتشان است؟
اردوغان در ترکیه هم همین بود. او غربزده است. چطور است که اردوغان و مرسی به ایران بی محلی می کنند و رابطه را با سوریه قطع می کنند، ولی رابطه شان با اسراییل هنوز گرم است؟ آیا این مطابق حرف های سید قطب و حسن البنا است؟ شما را مثل دستمال مصرف می کنند و می اندازند دور. اخوان دوباره هم بخواهد بیاید، باید غربزده تر شود. در ترکیه، حتی وعده حجاب هم عملی نشد. ترکیه ادای مخالفت با اسراییل را درآورد ولی ریشه نداشت. اردوغان، گدایی اتحادیه اروپا را ادامه داد. آخرش هم اروپا گفت شما باید همجنس بازی و زنا و لواط را جزو حقوق بشر بشناسید، تا ببینیم چه می شود، شاید در بوفه اتحادیه اروپا یک جایی برایت دست و پا کردیم! یعنی دست کشیدن از واضحات اسلامی را خواستار شدند.
اینها می خواهند بگویند اخوان المسلمین که شعارهایش گوش ها را کر کرده بود، تهش همین است. نه سیاست خارجی درستی دارند، نه آرمان درستی، نه تقریبی اند. بلکه تکفیری اند. کسانی که در ترکیه هم به خیابان آمدند ، از جنس همان میدان تحریرند. از جنس مردمند.
می خواهند کاری کنند که همه بگویند صد رحمت به سکولاریسم
در مبارزه سوریه، که هی سر می بُرند و کلیپ می سازند، برای این است که در میان همه، حتی مسلمانان، نفرت از اسلام گرایی ایجاد شود. بگویند صد رحمت به سکولاریسم. از وقتی مسلمانان در مصر و سوریه و فلسطین و پاکستان و ترکیه سر کار آمدند، چیزی که بیشتر شده، بی ادبی و خشونت است. مسابقه سر بریدن گذاشته اند. این شده است تمدن اسلامی. بشریت حالت تهوع می گیرد، می گوید مردشور هرچی اسلامگرایی است را ببرد! می خواهند بگویند یا باید خشونت گرا باشی، یا سکولار. راه سومی نیست.
می خواهند لکه ننگی از این پیچ تاریخی بسازند
شما یک یا چند سال آمده اید، باید به مردم و محرومان خدمت کنید. نه این که همه علیهت به خیابان بریزند. من عقیده ندارم بیداری اسلامی دروغ است. ولی عقیده دارم که این ها در حال نفوذ در این بیداری هستند. بنیاد این حرکت ها، اسلام عاقلانه و عالمانه و عدالت خواه است. نه اسلام شعاری و مردمکشی و.... . این ها دنبال این جریان سازی و القای این مطلب به افکار عمومی هستند که این گونه نیست. این ها می خواهند لکه ننگی از این پیچ تاریخی بسازند و این دوران تجربه سیاهی شود. بعد هم صد سال دیگر بگویند مسلمانان که آمدند، نه علم نه اقتصاد نه حقوق بشر نبود، فقط خشونت بود و... . پس راه درست، همان برگشت به سکولاریسم غربی است. می خواهند بگویند یا باید تکفیری باشید یا سکولار.
اصلا می خواهند حرف هایی که امام پرچمش را بالا برد و همان حرف هایی که سید قطب و مودودی و حسن البنا می گفتند، فراموش شود. کار شما این است که این حرفها را معرفی کنید و به یاد همه بیاورید. امت ما به تصریح قرآن، امت وسط است. اقتصادش نه سرکوب انگیزه های انسانی دارد، نه لیبرالیسم بی عدالت. در سیاست، نه هرج و مرج دارد نه لیبرالیسم نه طاغوت و سلطنت. در فرهنگ، هم تحمل و گفتگو دارد، هم امر به معروف و نهی از منکر. نه جریان طالبانی (چه در شیعه چه در سنی) است، و نه لیبرالیسم غربی. در معنای امت وسط، خداوند این گونه ادامه می دهد که اگر معنایش را نمی فهمید، خدا شهید و الگو را پیامبر قرار داد. شما هم شهید و الگوی امت های دیگر باشید. امت اسلامی باید در بیداری اسلامی این کار را بکند. خود خدا فرمود و من یتّق الله یجعل له مخرجاً و یرزقه من حیث لا یحتسب.
شما به تقوا عمل کنید، خدا وعده داده که در هیچ عرصه ای به بن بست نمی رسید. این وعده الهی است. راه خروج را پیش پایش می گذارد. تازه این راه قابل پیش بینی است. غیر از این راه ها که پیش بینی هم می شود، یرزقه من حیث لا یحتسب. از جاهایی که نمی دانید هم رزق می رسد. امام در وصیتنامه اش می گوید به خدا اعتماد کنید. مشکل این است که ما اعتماد نمی کنیم. اگر اعتماد کنیم، همه چیز حل می شود.
امت اسلامی؛ امت اعتدال و دوری از افراط و تفریط
ما طرفدار رفاه زدگی کامل نیستیم که دنبال خوردن باشیم و لذت. این که امتِ اسلامی نمی شود. این طویله است. الذین کفروا یتمتعون کما یتمتع الانعام و النار مثوی لهم. [انگار] خدا می فرماید در صورت رفاه زدگی به این معنا که هیچ فرقی با الاغ نداری. قرآن می گوید امنیت از خوف (امنیت قانونی و اجتماعی و...) و امنیت از جوع ( امنیت اقتصادی) باید باشد، رفاه باید باشد، ولی رفاه زدگی نباید باشد. فقط رفاهِ تنها نباید باشد.
ما امت وسطیم. مسلمان ها باید بفهمند وسطِ افراط و تفریط در اقتصاد و تربیت و سیاست و... چیست. خدا حتی در انفاق هم میگوید مومن نباید افراط و تفریط کند. وَ الَّذينَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَ لَمْ يَقْتُرُوا وَ كانَ بَيْنَ ذلِكَ قَواماً.
هر جامعه ای که رفاه ندارد و مفلوک است، اسلامی نیست. هر جامعه ای هم که رفاه در آن هست ولی تقوا نیست و همه حیوانند این هم اسلامی نیست. و کان بین ذلک قواماً . باید ترکیب این دو باشد.
قرابت های سه رویکرد اصلی اهل سنت با مبانی تشیع
نکته دیگر این که همان طور که در بین شیعه، کسانی داریم که می گویند در زمانی که امام زمان نیست، نظام سازی و تمدن سازی نه ممکن است و نه درست، در میان سنی هم چنین گروه هایی داریم. یک دیدگاه نادرست در شیعه، که انتظار را به معنای تحمل ظلم و کفر مطرح می کرد. این دید حتی حاکم هم بود، تا این که امام خط اصیل را دوباره مطرح کرد: درست است که همیشه تا ظهور نقص خواهد بود ولی اگر همه را نمی توانیم به دست آوریم، اقلاً هر چه می توانیم را به دست آوریم. هرچه را می توانیم باید محقق کنیم.
در بین بعضی جریانات اهل سنت هم همین دیدگاه ها هست. جالب است که همین تکفیری ها که سر می بُرند، قبل از این قضایا قائل به تفکیک بین دین و سیاست بودند. الان دور برداشته اند که از صاحبان انقلاب ها هم تندتر می روند.
در بین اهل سنت، جریان ها و دیدگاه هایی هست که خیلی نزدیک به شیعه است. شاید بنیان های کلامی ولایت فقیه را نداشته باشند و عیناً این حرف را نگویند. ولی حرفهایشان خیلی نزدیک است. مثلا در اهل سنت سه جریان اصلی داریم که در اینجا مورد بررسی قرار می دهیم: یک جریان، جریان ماوردی است، یکی ابن خلدون است، و یکی هم امثال ابن تیمیه است. این ها در حوزه نظامسازی سیاسی اهل سنت سه رویکرد اصلی است. البته رویکردهای دیگری ذیل این ها هستند.
رویکرد اول
جناب ماوردی، در قرن 4 است. قرنی که اوج تمدن اسلامی است. در جهان، قدرت اول سیاسی، نظامی، علمی، اقتصادی، تمدن اسلامی است. این قرن، دورانی است که یک همکاری و نزدیکی بین شیعه و سنی اتفاق افتاده. حکومت، در بغداد در دست بنی عباس است. حکومت واقعی هم در اختیار آل بویه است. این دورانی است که خیلی پیشرفت در آن شده. جناب ماوردی در تئوری سازی نقش مهمی به عنوان حلقه وصل بین آل بویه و اهل سنت داشته است. او عراقی و اهل بصره است. از اهل سنتی است که حب اهل بیت دارد.
فقیه و قاضی القضات در زمان قادر عباسی است. کتاب احکام السلطانیه دارد. شافعی است. در کلام، اشعری است. «ادب الدنیا و الدین» را نوشته. از دست خلیفه قبلی بنی عباس فرار می کند و با کمک گرفتن از آل بویه، به بغداد برمی گردد، و با سقوط خلیفه قبلی، ایدئولوگ خلیفه بعدی می شود.
هم خلیفه عباسی قبولش دارد و هم حاکم آل بویه. اولین کسی است که رسماً شروع می کند و نظریه خلافت عباسی با حکومت آل بویه را در فقه اهل سنت تئوریزه می کند. راجع به عهد خلافت بحث می کند، بعد شئون امامت مثل وزارت و... را بحث می کند. بعد هم مباحث خلافت و امامت را که مطرح می کند، متهم به شیعه گری و معتزله گری می شود. مثلا به دلیل قبول چند نظریه رسیدن به قدرت، یا به کار بردن واژه امامت به جای خلافت. نظریه اهل حل و عقد و چند نظریه دیگر را مطرح می کند. می گوید نوع حاکم شدن، هرچند منحصر شدن در اهل حل و عقد نیست، ولی این روش، بهتر است. نظریه اجتماع دو امام را هم می گوید که در مقام جمع بین آل بویه و بنی عباس بوده است. البته هم آل بویه و هم بنی عباس با شعار الرضا من آل محمد و اهل بیت آمده بودند.
(این را هم بدانید که بزرگان هر 4 مذهب اهل سنت هم، گرایش به اهل بیت دارند. ابوحنیفه در دفاع از زید، علیه بنی امیه اقدام می کند و به زندان می افتد. بعد هم با بنی عباس درگیر می شود که: حکومت حق اهل بیت است نه شما. باز هم به زندان بنی عباس می افتد.
بنی عباس می گویند حاکم شرع کل خلافت شو، ولی ابوحنیفه قبول نمی کند و می گوید اصلا قدرت در دست شما مشروعیت ندارد. این از او. امام شافعی هم که اصلا از زیدی های یمن است. در دفاع از اهل بیت علیه بنی عباس جنگ مسلحانه می کند، و می گوید حکومت حق فرزندان علی ع و فاطمه س است. این ها رهبران اصلی اهل سنتند. نه تکفیری ها.)
ماوردی راجع به امتیاز خلیفه که چرا مردم باید از او اطاعت کنند، و همچنین از وظایف خلیفه بحث می کند. ده وظیفه برای خلیفه می شمارد، که عین خروجی های فقه شیعه است. البته ایشان نظریه استیلا را قبول می کند (که هر کس سرِ کار آمد باید با او همکاری کرد. امر به معروف نهی از منکر هم به درگیری نباید منجر شود) که این را قبول نداریم. ولی بقیه اش یکی است.
وظائفی که برای حکومت بر می شمارد: دفاع از اصول دین و مبارزه با منکراتِ علیه اسلام – عدالت اجتماعی و حل اختلافات – نظم و قانون – اجرای حدود- دفاع از مرزها و حفظ امنیت خارجی – سازماندهی در جنگ با دشمن – جمع خراج و زکات- تقسیم بیت المال- نصب مسئولین متدین – بازرسی در محدوده خلافت. این ها همان حرف هایی است که شیعه با ولایت فقیه می گوید.
رویکرد دوم
حتی خودِ ابن تیمیه. می دانید ابن تیمیه توسط قضات و فقهای اهل سنت تکفیر شده است. البته من نکات مثبت هم در حرف ها و زندگیش دیده ام. ولی نکات منفی ای هم دارد. قبل از شیعه، او با خودِ اهل سنت مشکل داشت و در زمان خودش هر 4 مذهب اهل سنت، او را تکفیر کردند. ابن تیمیه در زندان حاکم سنی شام وفات کرد. به فتوای فقهای درجه اول سنی. او در قرن 7 است. یک حنبلی ستیزه گرِ ردیه نویس است.
در اوایل حمله مغول ها به دنیا آمده، و خانواده اش هم طی فرار کردن از دست مغولها، مکانشان را عوض کرده اند. علیه مغول ها مبارزه کرده (که از نقاط مثبتش است). بسیار پرکار است و حتی در زندان هم می نوشت. خیلی از ایده های کلامی و فقهی اهل سنت را بدعت می داند، همان طور که حرف های شیعه را بدعت می خواند. او را پایه گذار نهضت سلفی می دانند.
او از حکومت «شریعت منهای خلافت» دفاع می کند. حالا بماند که بعضی سلفی های تکفیری، نه سلفی های معتدل، از خلافت دفاع می کنند و داعیه پیروی از ابن تیمیه هم دارند.
البته سلفی معتدل، معنای بدی ندارد. به معنای هرکسی است که می خواهد احکام اسلامی اجرا شود. اولین کسی که اسم سلفی گری را پیش کشید و آورد، سید جمال است. سید جمال، پدر وحدت اسلامی و بیداری اسلامی است. هرجا که رفت، گفت من هم مذهب و هم ملت با شما هستم. هر جا رفته، با لباس همانجا رفته و همان فقه را بحث کرده. چون می خواست وحدت ایجاد کند. او شاگرد شیخ مرتضی انصاری است.
در عرفان و سلوک هم شاگرد ملا حسینقلی همدانی است. اهل ذکر و سلوک است. فقیه و عارف بوده. در نجف درس خوانده. در عین حال، این کار ها را کرده. چون مسئله اصلی این ها نیست. او در احیای فکر امت واحده خیلی نقش داشت.
البته بعضی مقالات و حرف های سید جمال هم قابل انتقاد است. من خودم گاهی حاشیه هایی بر مقالاتی از او نوشته ام و انتقاد دارم. ولی اصل کار، خیلی عظیم بود. پدر اخوان، او است. چون رشید رضا و محمد عبده که اساتید حسن البنا هستند، شاگردان او هستند. حتی ابن تیمیه و شاگردش ابن قیم جوزی حنبلی، نکات مثبتی دارند. خدماتی هم کردند.
ابن تیمیه «منهاج السنة النبویة» را در ردّ «منهاج الکرامة» علامه حلی نوشته. علیه بعضی سنی ها هم حرف زده. می گوید انحطاط مسلمین از زمان دعواهای فقهی و کلامی مسلمین شروع شد. جالب این که علیه هر 4 خلیفه صدر اسلام هم حرف زده! ضرورت حکومت را قبول دارد، و می گوید حاکم همان ولیّ [واجب الاطاعة] است و احتیاجی به مفهوم امام به معنایی که شیعه می گوید نیست.
در این کتاب، ابن تیمیه هفت هشت اشکال به 4 خلیفه راشدین می گیرد و خیلی صریح و گستاخ حرف می زند. در ضمن، می گوید درست است که عدالت حاکم خوب است، ولی شرط مشروعیت حکومت، عدالت نیست. ممکن است حاکم ظالم را نهی از منکر کنیم، ولی حق درگیری نداریم.
امیر ولو ظالم، مشروع است و نباید علیهش شورش کرد. حق انقلاب و شورش نداریم. در حالی که بعضی بزرگان اهل سنت هستند که می گویند امر به معروف و نهی از منکر، تا حدّ جهاد واجب است. ابن تیمیه خلاف این تز فقهی، فتوا می دهد. کسانی که پیروی او را می کنند، بدانند که او می گوید کسی حق شورش ندارد. نهی از منکر می شود کرد، ولی نه شورش. «شرط مشروعیت، عدالت نیست و به قول احمد حنبل، اگر یک دعای مستجاب داشته باشی آن را در حق سلطان بکن. چه عادل و چه ظالم.»
البته من خودم به احمد حنبل رجوع کردم، و دیدم احادیثی خلاف چیزی که ابن تیمیه گفته را نقل می کند. این نکته هم جالب است که احمد حنبل، خلفای راشدین را 5 تا می داند تا زمان امام حسن مجتبی.
این تعبیر را هم از ابن تیمیه بگویم، که انتخابی بودن و بیعت مردم را اصلا شرط نمی داند. مردم باید حامی حاکم باشند، ولو حاکمی تحمیلی باشد.
او می گوید حتی [مشروعیت دهی] انتخاب، برای خلفای راشدین در صدر اسلام را هم قبول ندارم. مردم حاکم را انتخاب نمی کنند، ولی راهنمایی به مصالح و امر به معروف می کنند.
نظریه تعدد امام را می پذیرد. حتی یک جاهایی به تئوری خوارج هم نزدیک شده، که این هم تناقضی در تئوریش است.
رویکرد سوم
قسمت سوم، ابن خلدون است که سبک کارش مثل فارابی و ابن سینا و ابن رشد و... است که فلسفه یونانی را اسلامیزه می کند. مسلمان ها هم از طریق غربی ها، تازه به ابن خلدون توجه کرده اند. گفتند بنیان گذار علم عِمران (توسعه) است. در غرب هم همین را میگویند. اصلش یمنی است، ولی پدر و مادرش اسپانیایی مسلمان (آندولسی) هستند. یک ملاقاتی هم با تیمور داشته که در اثر این ملاقات، می ترسد و از دست مغولان فرار می کند. چند بار قاضی القضات قاهره شده و عزل شده. مقدمه العِبَر که خیلی مهم است، را نوشته.
مقدمه ابن خلدون، از خودِ کتابش از یک جهاتی مهم تر است. یک بخش راجع به تاریخ عمومی اعراب و مسلمان بحث می کند، و تحلیل می کند که چه شد که آندلس سقوط کرد. بعضی از تحلیل هایش هنوز نو است. می گوید همیشه کسانی که در حاشیه تمدن ها زندگی می کنند، روحیه شورشی و سختی کشیده دارند، به شهر نشینان مفت خور و رفاه زده حمله می کنند و تمدن را ساقط می کنند. بعد از یک مدتی خودِ این ها هم رفاه زده می شوند و شل می شوند، تبدیل می شوند به نظام مستقر آماده فروپاشی، و باز حاشیه نشین های بیابان نشین و سختی کشیده، نابودشان می کنند. مثالهای مختلف می زند و می گوید چرا آندلس سقوط کرد.
این را هم بدانید که پدر تمدن غرب، یکی اش آندلس است. اموی هایی که فرار کردند، در آندلس بودند، اهل سنت هم بودند، شیعه های زیدی و... هم بوده اند، و همه با هم کار می کردند. اما بعد ملوک الطوایفی شده و غربی ها آمدند همه را با هم زدند. همین کاری که الان دارند با ما می کنند.
ابن خلدون در مورد تاریخ می گوید باید نقدش کرد. با روایت فرق دارد. تعبیر سیاست مدُن را نمی گوید، و بحث از تقسیم کار اجتماعی، سرشت انسانی، تمدن های روستایی و... می کند و این مفاهیم را تحلیل می کند. بادیه نشینی را تحلیل می کند. مثلا می گوید سبک زندگی بادیه نشینی باعث می شود که بادیه نشینان: تعصب دارند، همبستگی اجتماعی دارند، تندخویی دارند، و محکمترند. آمادگی دارند برای نابود کردند تمدن های حاکم. انسجام جوامع را هم بحث می کند.
اصول حرف ها در این سه جریان، خیلی هایش کمابیش با شیعیان یکی است. راجع به بعضی مسائل کلامی، اختلاف بوده و همیشه هست. بیشترش هم به تاریخ مربوط می شود. اما الان، یکی می گوید ولی فقیه. یکی هم می گوید حاکم اسلامی یا خلیفه. ولی وظایف این ها را که نگاه می کنیم، می بینیم یکی است.
حسن البنا و نواب صفوی؛ دو شعبه از یک حزب
به کتاب خاطرات حسن البنا هم رجوع کنید و ببینید روحیات و دیدگاه هایش چقدر نزدیک به شیعه است. البته البنا، یک عالم درجه اول اسلامی نیست. یک معلم است. چنان که نواب صفوی این گونه بود. او مرجع تقلید نبود. طلبه فاضلی بود. روحیات و فعالیت های این دو (نواب و البنا) خیلی شبیه است. انگار دو شعبه از یک حزبند. کلیات حرف ها کاملاً یکی است. قبل از این ها ، سید جمال حزب اسلامی را تاسیس می کند. حزب او هم خیلی شبیه به این ها است. وظائف حزبی این حزب، از جمله امر به معروف و نهی از منکر، روزه مستحبی و ختم قرآن است.
راه می افتد در قهوه خانه ها و... و بحث می کند. همان کاری که البنا و نواب هم پی گرفته اند. اعتماد به نفس، تقوا و اخلاص در کارهای این هر سه نفر بوده است. جلال الدین فارسی قبل از انقلاب، این کتاب خاطرات حسن البنا را ترجمه کرده. تفاوت های این ها را با جریان های تکفیری ببینید. تکفیری ها، شیعه و بعضی سنی ها و صوفی ها را تکفیر می کنند. در همین سوریه و مصر، هم اگر شیعه ببینند سر می برند، هم علوی و هم صوفی. البنا که پدر اخوان است، خاطراتش را بخوانید. چند سرفصلش را اشاره می کنم:
محبت اهل بیت با پایبندی به مذاهب سنی تناقض ندارد
اولا او خودش از اهل تصوف بود. یعنی تکفیری های الان، شاید او را هم تکفیر کنند. طریقه حصافیه را پیگیری می کرده و در حلقه های ذکر شرکت می کرده. و اصلا نطفه اصلی دوستان اولیه اش که موسسین اخوانند، از همین حلقه اهل ذکر بود. این را هم بدانید که تمام فرَق صوفی محبّ اهل بیتند، و سلسله شان را همگی به علی بن ابیطالب می رسانند.
می گوید تولد فکری من در این جمع ها بود. گرچه سنی بسیار محکمی است، حبّ اهل بیت دارد. این ها متناقض نیست. می گوید دعای خاص آن جماعت را هر صبح و شام می خواندم. پدرم هم شرح این دعا را نگاشته. الفاظ بیگانه از طریقهی اسلامی، و هذیان های فلسفی و من در آوردی در این دعاها نبود. بلکه این دعاها از روایات برآمده بود.
بعد راجع به ویژگی های اساتیدش در این حلقه ها بحث می کند. این که به ما آموختند ارتباط با خلق را، و امر به معروف و نهی از منکر را و... را . خرافات جریان های صوفی دیگر را هم قبول نداشتیم. مثل این که به شریعت عمل نکنیم و فقط عرفان داشته باشیم.
ولی کیست که نداند این عرفان اسلامی بود و این معنویت و اخلاق و جذب و ادب بود که اسلام را در همه جا گسترش داد. نه شمشیر. اندونزی و مالزی بزرگترین جمعیت اسلامند، در حالی که یک شمشیر در آنجا زده نشده است. هزار سال پیش، تاجران ایرانی و یمنی مسلمانشان کرده اند. با اخلاق، با ادب، با خدمت به خلق. زادگاه فکری حسن البنا همین است.
امام (ره) پرچمدار عرفان حقیقی
یک نکته هم امر به معروف نهی از منکر است. سازش ناپذیری. تعریف می کند که استادهای ما چطور این را آموزش می دادند. می گوید یکی از اساتید ما رفت خدمت پاشا، سلام کرد، طرف با دست جواب داد. سریع استادمان گفت قرآن می گوید جواب سلام را باید مثل خودش یا بهتر داد. این چطور جواب دادنی است؟ . اساتید ما ترسو نبودند. صوفی واقعی که ترسو نیست.
صوفی واقعی، امام است. گفت و الله من در عمرم نترسیدم. قسم جلاله خورد. اگر پیروز می شدیم، می گفت خدا خرمشهر را آزاد کرد. وقتی هم که فاو سقوط کرد، گفت ما مامور به تکلیفیم نه نتیجه. اگر مامور به نتیجه دنیوی بودیم که پس بیشتر انبیا باید معصیت کار باشند چون به نتیجه دنیوی نرسیدند. پس کمربندها را محکم ببندید، و دوباره بروید در قلب آتش.
البنا اهل نذر و زیارت بوده و می گوید دائم می رفتیم به قبور اولیای خدا، نماز می خواندیم و نذر می کردیم و... . این گونه بوده، نه مثل آن چیزی که الان بعضی جریانات افراطی می گویند، که زیارت را و نذر را قبول ندارند.
البته عرفان حقیقی ترسو بودن و شریعت ستیزی و... نیست. با شریعت قابل جمع است. عرفان حقیقی، آنی است که امام ره علَم کرد. این عرفان عملی را نه با حرف، که با عمل به روح همه تزریق کرد. امام ره می گوید در زمان تبعید شدنم، در ماشین گفتم نماز صبح دارد قضا می شود. نگه دارید نماز بخوانم. گفتند نه. بعد هم رفتند طرف دریاچه نمک. گفتم می خواهند من را سر به نیست کنند. به درونم رجوع کردم، دیدم و الله نترسیده ام! سربازان دو طرفم ترسیده بودند و پایشان می لرزید. اما من نترسیدم.
امام ره خودش عمل می کرد. می گفت تقوا داشته باشید، و تقوا داشت. توحیدش عملی بود. موقعی که به تهران موشک می زدند، تونل ضد بمب برایش ساختند، ولی یک بار هم پایش را در آنجا نگذاشت. آقای ریشهری گفت ما در یک نامه، ایشان را قسم دادیم که برود داخل تونلی که در جماران ساخته بودند و می گوید به امام گفتیم که خبر داریم این جا را می زنند اما امام پشت کاغذ نوشت: من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم. این عرفان است. عرفان که با ترس قابل جمع نیست. همین عرفان سرریز شد در بسیجی ها.
پرسش و پاسخ
- اسلام ناب و امریکایی را در شیعه و سنی، مصداق یابی کنید.
- اسلام ناب، مسلک مسلمانی است که به دنبال نفی استکبار است، به دنبال عدالت اجتماعی است، و... اگر بین شیعه و سنی اختلاف نظر هست، بین سنی و سنی ، و بین شیعه و شیعه هم اختلاف هست. مگر رهبران 4 فرقه اهل سنت، تفکر همدیگر را قبول دارند؟ حنبل و شافعی و ابوحنیفه و مالک اختلاف تفکر زیادی دارند. تازه این 4 تا است. تقریبا 120 مذهب فقهی داریم که بنی عباس همه را ممنوع کردند. شیعه هم ده ها فرقه دارد. در همین شیعه اثنی عشریش اختلاف نظر فقهی و... هست. این ها که نباید موجب درگیری شود. مصداق اسلام امریکایی شیعی آنهایی هستند که به نام شیعه گری، یک هدف بیشتر ندارند و آن مقابله با اهل سنت است. در میان بعضی اهل سنت، این نظر را داریم که شیعه از یهود بدتر است. در بعضی شیعیان هم داریم که سنی از یهود بدتر است. این ها انحراف است. آیا امام صادق ع و امیر المومنین این را گفته است؟ ما آخوند شیعه داشته ایم که می گفت شاه باشد، ولی با انقلاب خمینی همراهی نکرد. چون می گفت هر انقلابی قبل از ظهور، حرام است. این ها از کجا می آید؟
- آینده مصر را تحلیل کنید.
- به خیلی چیزها بستگی دارد. من بزرگترین آرزویم این است که اخوان در همه کشورها، خود را دریابد. کشورهای عربی که اخوان را قبول ندارند، اگر کمکی به اخوان کردند، به شرط در افتادن با ایران بود. امارات و قطر و عربستان که اخوان را قبول ندارند. قطر برای این که جنگ اسلام و کفر به جنگ سنی و شیعه تبدیل شود، از طالبان افغانستان تا اخوان تا مبارزین سوریه را پول میلیاردی می دهد. کاری ندارد شما که هستی. در حالی که اصلا اولین کشورهایی که به کودتا تبریک گفتند، عربستان و قطر بودند. اخوان هم در مصر بازی خورد. من آرزویم این است که آن جریان سالم سنی متعادل که دنبال وحدت اسلامی و عزت اسلامی است، و برادر ما است، این ها جاهایی که قدرت می یابند، مراقب باشند که غرب و ارتجاع کلاه سرشان نگذارند.
در مسیر حسن البنا و سید قطب بروند. اگر این کار بشود، امید هست که مصر و تونس و ایران و ... همه به هم دست دهند، این امید هست که کلّ جهان اسلام تا 10 سال آینده آزاد شود. اکثر مسلمانان، حنفی هستند. اما باید بفهمیم با هم کار کنیم. راجع به تک تک مسائل گفتگو کنیم. راجع به اقتصاد اسلامی، نگاه اسلام به علم، خانواده اسلامی، و.. . 80-90% حرف های ما برای بیداری اسلامی و تمدن سازی اسلامی، در شیعه و سنی یکی است. مثلا اخلاق اسلامی که در ما یکی است. حرص و بخل و حسد را همه می گویند بد است.
تقوا را همه می گویند خوب است. محکمات اصل مذهب اسلامی، یکی است. نماز و حج و ... همه یکی است. اصل عبادات هم یکی است. جاهایی تفاوت هست که باید بحث علمی کنند، به توافق هم که نرسیدیم، اشکالی ندارد. مگر هر کس به توافق نرسید، باید سرِ آن طرف را ببُرد؟ قرآن می گوید اگر کسی گفت من مسلمانم، تو باید بپذیری. بعد برو با منطق، اشکالش را برطرف کن.
- راه پیشنهادی شما برای کشورهای اهل سنت که رویکرد ولایت را قبول ندارند، چیست؟
- چرا قبول دارند. اسمش را ولایت نمی گذارند. شعارهایشان همین شعارهای ولایت فقیه است. در مرامنامه اولیه اخوان نگاه کنید. ده وظیفه، ده دشمن، ده عامل پیروزی و 50 پیشنهاد اسلامی. خیلی شبیه حرف های نواب صفوی است. اگر نگویم حسن البنا گفته، شما می گویید ما گفته ایم.
وظائف: شعارمان همیشه سرِ دست باشد. – از عقایدمان دفاع کنیم- دعا بخوانیم- حضور در جلسات جمعی- دعوت دیگران به راه حق- عمل کردن خودمان به سفارشات- پنهان کردن اسرار- حفظ احترام متقابل- دوستی با همه برادران مسلمان- دقت در ارتباط تشکیلاتی
دشمنان: استعمار (انگلیس و فرانسه و...)- اختلافات و درگیریهای داخلی بین مسلمین، درگیری های مذهبی، فردی و سیاسی – ربا خواری – کمپانی های خارجی – غربزدگی – قوانین سکولار – بی دینی و بی قیدی فکری و فرهنگی – شهوت رانی و بی تقوایی – فساد اخلاق – ناتوانی مدیریت و نداشتن روش کار
عوامل پیروزی: وحدت کل مسلمین – آزادی (شرّ استبداد را بکنیم) – مدیریت اقتصاد اسلامی و سازماندادن به جمع و خرج زکات و عدالت – پشتیبانی از طرح های خوب – احترام به ملت – عمل به اسلام – تبلیغ احکام صحیح – قضاوت درست – تقویت اخلاقی اسلامی – سبک زندگی پیامبر
این ها را که دیدم، خیلی تعجب کردم و خوشحال شدم و متاسف هم شدم از این که جریان سنی سالم این هایند ولی پرچم الان دست چه کسانی است. بحث هایی که امام ره در نجف و قم کرده راجع به انقلاب اسلامی، همین ها است. 50 پیشنهادش را هم خودتان بخوانید!