به گزارش مشرق به نقل از رویداد، «حمید مبشر» از شاعران جوان افغانستان نخستین شاعر فارسی زبان غیر ایرانی بود که یک دو بیتی و یک غزل با عنوان «بهاریه» خواند:
بهار آمد در کوچه چتر گل بر سر
نوشته عید مبارک به روی حلقه در
گذشته از همه دنیا و با خود آورده
ستارههای قشنگی ز شهر پیشاور
بهار آمده از راه دور و میخندد
میان سبزه، کنار درخت، زیر گذر
سبد سبد گل سرخ و سفید آورده
لباس تازه به تن کرده است کوه و کمر
خدا کند که بیاید شبی به کلبه من
بگیرد از من دل خسته و نزار خبر
خدا کند که بماند همیشه در ده ما
مباد آنکه از این ده کند خیال سفر
مباد آنکه دلش بشکند از این مردم
مباد آنکه دلش بشکند از این کشور
«محمد کاظم کاظمی»، شاعر برجسته و مطرح افغانستان از دیگر چهرههایی بود که سروده «شمشیر و جغرافیا» را خواند که رهبر معظم انقلاب، کاظمی و اشعار او را تحسین کردند و فرمودند: «آن چیزی که بیشترین امید به آن است که مقصود را برآورد همین گفتن است، پراکندن فکر با این ابیات زیبا و توان شاعرانه بهترین راه برای تحقق این هدف است.»
شمشیر و جغرافیا
بادی وزید و دشت سترون درست شد
طاقی شکست و سنگ فلاخن درست شد
شمشیر روی نقشهی جغرافیا دوید
اینسان برای ما و تو میهن درست شد
یعنی که از مصالح دیوار دیگران
یک خاکریز بین تو و من درست شد
بین تمام مردم دنیا گل و چمن
بین من و تو آتش و آهن درست شد
یک سو من ایستادم و گویی خدا شدم
یک سو تو ایستادی و دشمن درست شد
یک سو تو ایستادی و گویی خدا شدی
یک سو من ایستادم و دشمن درست شد
یک سو همه سپهبد و ارتشبد آمدند
یک سو همه دگرمن و تورَندرست شد
آن طاقهای گنبدی لاجوردگون
این گونه شد که سنگ فلاخن درست شد
آن حوضهای کاشی گلدار باستان
چاهی به پیشگاه تهمتن درست شد
آن حلههای بافته از تار و پود جان
بندی که مینشست به گردن درست شد
آن لوحهای گچبری رو به آفتاب
سنگی به قبر مردم غزنین و فاریاب
سنگی به قبر مردم کدکن درست شد
سازی بزن که دیر زمانی است نغمهها
در دستگاه ما و تو شیون درست شد
دستی بده که گرچه به دنیا امید نیست
شاید پلی برای رسیدن، درست شد
شاید که باز هم کسی از بلخ و بامیان
با کاروان حلّه بیاید به سیستان
وقت وصال یار دبستانی آمده است
بویی عجیب میرسد از جوی مولیان
سیمرغ سالخورده گشوده است بال و پر
«بر گِردِ او به هر سر شاخی پرندگان«
ما شاخههای توأم سیبیم و دور نیست
باری دگر شکوفه بیاریم توأمان
با هم رها کنیم دو تا سیب سرخ را
در حوضهای کاشی گلدار باستان
بر نقشههای کهنه خطی تازه میکشیم
از کوچههای قونیه تا دشت خاوران
تیر و کمان به دست من و توست، هموطن
لفظ دری بیاور و بگذار در کمان
«زهرا حسینزاده» از شاعران مطرح افغانستان غزلی با عنوان «جزر و مد» را خواند که رهبر انقلاب پس از شعر خوانی زهرا حسین زاده، شکوفایی ادبی شاعران افغانستان را تحسین نموده و و فرمودند که البته پیش از این نیز این سابقه وجود داشته است.
جزر و مد
عجب تحویل میگیری نماز نابلدها را
به شور آوردهای در من «...هو الله احد»ها را
دهام را جنگ با خود برد، آهی در بساطم نیست
برایت مو به مو گفتم حدیث آن جسدها را
پدر پیوسته گاری را نصیب «سد معبر» کرد
و پنهان خانه آورد آخرین مشت و لگدها را
کسی با نان افغانی نمکگیرم نخواهد شد
خیابان تا خیابان خسته کردم این سبدها را
همین امضای سروان رد مرزم میکند فردا
به شهرت باز دعوت میکنی ما نام بدها را؟
چه کیفی دارد آب از حوضتان برداشتان آقا؟
اجازه! بشکند بادام چشمم جزر و مدها را