دو مقدمه:
الف) «مادرانه» از فرمول همیشگی این سالهای سریالهای موسوم به دینی در تلویزیون پیروی میکند. فرمولی که طبق سادهترین نوع یک اصل ابتدایی بدون پردازش دینی «هر کسی کار بد کند به سزای کارش میرسد و هر کس کار خوب کند در این دنیا موفق و نیکبخت میشود» طرحریزی شده است. در مادرانه ما آدمهای بدی را میبینیم یا آدمهایی را میبینیم که کار بدی انجام میدهند و خیلی زود به نتیجه آنچه باید به سرشان بیاید میرسند و در مقابل آدمهای خوبی را هم میبینیم که پاداش خوب بودن را خیلی زود میگیرند. فرزاد و رها دختر و پسر ماجرا و اردلان پدر رها و همینطور رعنا مادر رها و البته شریک تجاری اردلان، نائب که اسطوره همه بدیهاست؛ طبق این فرمول آدمهای بدی هستند یا میشوند که بعد از انجام بدی انواع و اقسام بلاهای زمینی و آسمانی سرشان میآیند و به واضحترین شکل ممکن نتیجه کارهای بدشان را میگیرند و در مقابل محمدجواد و حاجآقا ثانی و مریم و پهلون جلیل هم که در همه این سالها خوب بودهاند و خوب ماندهاند سرانجام لذت پاداش خوب بودن را میچشند. این معمولیترین فرمول ساخت سریال دینی در تلویزیون ایران است. فرمولی که «کلید اسرار» ترکیهای و «شاید برای شما اتفاق بیفتد» ایرانی نمونههای واضح و الگویهای خاص آن بودند.
ب) «مادرانه» مراقبتهای ظاهری ساخت یک سریال دینی را تمام و کمال فراهم آورده است. از تفاوت کلیشهشده و بیرمق تفاوت ظاهری آدمهای خوب و بد سریال به سبک سریالهای دهه پنجاه تلویزیون بگیرید تا تفاوت در دکوپاژ و نورپردازی خانههای آدم بدها و آدم خوبها.محمدجواد و حاجآقا ثانی و پدر مریم همه ریش دارند.مریم دختر مثبت قضیه، مادر فرزاد، گلبانو خدمتکار خوب خانه اردلان و همسر محمدجواد همه چادریاند و اردلان و شریکش و حسابدار قاتلاقش و آن آدمجایزهبگیرهای نائب همه ششتیغه هستند. و البته که «مادرانه» یک ناجی هم دارد که منتظریم پررنگتر وارد شود. حاجآقای ثانی، پیرمرد عارفمسلکی که دائم از حاجآقا مجتبی تهرانی و مرحوم مجتهدی نقل قول میآورد و ریش سپید و چهره نورانیای هم دارد و کلی طول میکشد تا دو جمله بگوید و کلا همه چیز در خانهاش نورانی است و همه خوبند و دائم لبخند میزنند به همدیگر. این یعنی اینکه «مادرانه» طبق یک فرمول رنگو رو رفته قدیمی به همه چیز فکر کرده است تا اثبات کند که یک سریال دینی است.
همه چیز طبق روال و فرمول اما نتیجه کار چه از آب درآمده است؟ واقعیت این است که با وجود همه این مراقبتهای ظاهری و همه تلاش مادارنه برای پیروی از الگوی کلاسیک ساخت اثر تصویری دینی در ایران، نتیجهای که این روزها در حال تماشایش از تلویزیون ایران هستیم واضحا یک سریال دینی نیست.
سه نتیجه:
الف) اول اینکه منطق ادعا شده در سریال به هیچ وجه دینی نیست.«مادرانه» در حال القای یک فرمول خاص برای زندگی است: هرکسی میتواند بدترین شیوه را برای زندگی انتخاب کند، فساد مالی داشته باشد، شیوه نامتناسبی برای تربیب فرزندانش داشته باشد؛ مال حرام وارد زندگیاش بشود و آخر زندگی طبق اتفاقاتی که خودش اصلا در آن دخیل نیست به سعادت برسد. اردلان، شخصیت اصلی سریال مادرانه دقیقا همین مسیر را طی میکند. آدمی است که یک دختر را کاملا بیاخلاقانه رها میکند و برای پول با دختر دیگری ازدواج میکند و بعد از هر نوع رانت و حرامخواری دیگری مضایقه نمیکند و سرانجام طی اتفاقاتی که برای دخترش میافتد به طرز معجزهآسایی متوجه اشتباهاتش میشود و برمیگردد با همان دختر قبلی ازدواج میکند و مرد خوبی میشود و هر چند گذشتهاش همچنان رهایش نمیکند؛ اما به راه درست رسیده است. بدون اینکه خودش نقشی در این مسیر داشته باشد. طبق این فرمول احتمالا نائب هم شانس نداشته است که دختری داشته باشد که به کما برود و بعد آدم شود. این طبیعی است که این فرمول زندگی ترویجی «مادرانه» هیچ منطق دینی و حتی عاقلانهای ندارد و نتیجه واضحش به بینندگان پای سفرههای افطارش علاوه بر القای انفعال و بیارادگی در سرنوشت آدمها این گزاره است: میتوانید زندگی کافرانه و فاسدی داشته باشید، آخر عمر با یک اتفاق خوش، همه چی درست میشود.
اما فرمول «کار بد کنی نتیجهاش را میبینی و کار خوب کنی نتیجهاش را میبینی» دو نقص منطقی و واقعی بزرگ دارد؛ اول اینکه طبق این فرمول اصولا نیاز به وجود دنیای دیگری به نام دنیای آخرت وجود ندارد. طبق دینی که مادرانه برای ما تعریف میکند قرار است همه آدمبدها در همین دنیا مجازات شوند و همه آدم خوبها هم در همین دنیا به نتیجه کار خوبشان برسند. پس چه نیازی به وجود دنیای دیگری است؟ وقتی قرار است همه چیز در همین دنیا حل شود و همه چیز در همین دنیا پاسخ داشته باشد چه لزومی دارد که دنیای دیگری هم وجود داشته باشد؟ همینجا خودمان همهچیز را دور هم حل میکنیم دیگر.
قرار نیست در «مادرانه» مشابه همه سریالهای مبتذل بهشت و جهنمی و شیطان و روحی این سالها ما مستقیما وارد دنیای دیگر شویم، اما «مادرانه» کاملا از هر نوع اشارهای به انعطاف این سیستم با وجود دنیای دیگری به نام دنیای آخرت عاری است.
اما نقص واقعی این الگو گزاره سادهای است:"در دنیای واقعی عملا این اتفاق نمیافتد." یعنی ما در زندگی واقعیمان با آدمهای مختلفی روبرو هستیم که در زندگیشان بدی میکنند، فساد میکنند، رانتخوارند و مال حرام وارد زندگیشان میشود اما زندگی راحت و خوب و بدون دردسری دارند و به همین ترتیب آدمهای بسیار خوبی را میبینیم که در کل زندگیشان خوب بودهاند اما زندگی ظاهراً مساعدی ندارند، در فقر به سر میبرند، همسرشان ازشان جدا شده است یا فرزندانشان به راه غلط رفتهاند. طبیعی هم هست، ما دنیای دیگری را قبول کردهایم اما ظاهرا مادرانه قبول نکرده است. به همین ترتیب وقتی بیینده عادی ما مشاهده میکند که سیستم معامله دینی که برایش تعریف شده است با سیستمی که در دنیای واقعی در حال برخورد ملموس و روزمره با آن است کاملا متفاوت است، نسبت به کل سیستم بیاعتماد خواهد شد. «مادرانه» به ما میگوید که همه آدمبدها سرانجام زندگیشان ویران میشود و همه آدم خوبها بالعکس. اما ما در زندگیمان چنین چیزی را نمیبینیم پس روا نیست که به کل سیستم بیاعتماد شویم.
ج) علاوه بر این دو ایراد اساسی به منطق سریال به نظر میرسد که حالا دیگر بعد از یک تجربه سیساله باید به این نتیجه رسیده باشیم که مهمترین معیار ما برای نهادن لقب دینی به یک سریال یا فیلم باید کارکرد دینی سریال روی مخاطبانش باشد و وقتی قرار است سریالی در بهترین باکس پخش تلویزیون در سال، با این همه تبلیغات را سریال دینی بدانیم باید حداقل روی بخش بزرگی از جامعه کارکرد دینی داشته باشد و این اتفاقی است که در «مادرانه» نمیافتد به دودلیل واضح که اولین آن جدایی داستان و سریال ما از هر نوع واقعیت روزمره و ملموس این روزهای جامعه ایران است. سریال ما از واقعیت با سطح بالای ابتذال و بیمایهگی کلامی و تصویری و روایتی در آن به شدت دور است. دومین دلیل این نداشتن کارکرد دینی هم محدود کردن دایره مخاطبان سریال به یک قشر محدود با پراکندگی محدود در جامعه و همینطور محدود کردن دایره اتفاقات سریال به اتفاقات تخیلی یک در هزار است.
«مادرانه» علاوه بر ساخت ضعیف و کارگردانی ابتدایی، شیوه روایت خاصی دارد که در خیلی از مواقع ماجرای جدی و تلخ آن را به یک کمدی زننده تبدیل میکند. آدمها و به خصوص نوع روابط آدمها در سریال «مادرانه» هیچ شباهتی به واقعیت امروز زندگی ما ندارد. در شیوه تئاترگونه دیالوگنویسی سریال که بعضا روایت «مادرانه» را به نوعی به رخ کشیدن توانایی هنری نویسنده فیلمنامه تبدیل میکند، این نکته به شدت ساده و بدیهی مغفول مانده است که آدمها همه یک شکل حرف نمیزنند و در حرفزدنشان هم قرار نیست اسطوره ادبی خلق کنند. سعید نعمتالله در آخرین تجربه فیلمنامهنویسیاش سعی کرده است که یک اثر هنری وارسته خلق کند، فارغ از اینکه ادعای ساخت یک اثر اجتماعی معاصر تناسبی با این شیوه دیالوگنویسی خاص ندارد و نتیجهای هم جز دوری مردمی که قرار است روی آنها کارکردی دینی داشته باشیم ندارد. فارغ از اینکه این اثر هنری در مواقعی به یک تراژدی کمیک هم تبدیل میشود. جایی که مریم از با روسری خوابیدن رها تعجب میشد: "تو شبها هم با حجاب میخوابی؟" و جایی که اردلان به دختری که اتفاقا این دفعه برخلاف عرف رایج سریالهای ما که آرایش داشتن ملایم بازیگران زن است، آرایشی روی صورتش نداشت گفت آرایشت را پاک کن. و البته که واکنش نویسنده سریال در صفحه فیسبوکش ثابت کرد که شگفتیهای فضایی سریال زیاد هم پربیراه نیست.نعمتالله در صفحه فیسبوکش نوشت:که اینها را از عمد نوشتم تا این محدودیتها در ساخت سریال در تلویزیون را محکوم کنم. احتمالا با همان فرض ضریب هوشی ای که برای بینندگان در نظر گرفته بود.
در هر صورت آدمهای فضایی «مادرانه» و روابط فضایی آدمها با هم در سریال، در مواقعی فقط نتیجه حیرت بینندگان سریال از زندگی کردن نویسنده و کارگردان این سریال در جامعه امروزی را به بار میآورد. آدمهای سرگردان و خاصی که دائما به هر جا سر میکشیدند و بعضادیالوگهای شعرواری را با یکدیگر ردوبدل میکردند و احتمالا فقط نویسنده سریال به خیال قدم زدن در راه مرحوم علی حاتمی از آنها سرذوق میآمد. نشانهها و علائم بیدقتیهای فراوان سازندگان سریال در شبکههای اجتماعی به اندازهای پخش شده است که دیگر دربارهاش صحبت نکنیم اما باید به این اشاره کنیم که نوع بدوی ساخت و روایت داستان فیلم تا اندازه بسیار زیادی آن را از درگیر کردن مردم دور کرده بود و تجربه تماشای آن راتبدیل به یک تجربه خاص مثل دیدن یک فیلم هندی یا تاریخی کرده بود نه فیلمی که قرار است درگیری نزدیکی با مردمی ایجاد کند که قرار است متنبه شوند.
این نکته اول، اما چنانچه گفتیم داستان «مادرانه» بر روی قشری متمرکز شد که یک درصد جامعه هم نیستند. قرار نبود ما با خانوده محمدجواد درگیر شویم، یا حتی فرزاد و خانوادهاش، ظاهرا قرار است که ارسلان و رها از قشر بینهایت پولداری که به قول رها فقط یک میلیون تومان پول پاستیل میدهند تا ابد محور سریالهای دینی ما قرار بگیرند و طبیعی است که تا ابد عموم مردم جامعه ما آنقدر از آنها دورند که سریالها میآیند و میروند و اتفاقی نمیافتد و همین میشود که ما اینجا نتیجه میگیریم که «مادرانه» یک سریال دینی نیست. چرا؟ چون کسی با آن همذاتپنداری نمیکند و با آن یکی نمیشود. چرا؟ چون آنقدر دمدستی و ابتدایی ساخته شده است که نمیشود پلی میان آن با واقعیت زد و آنقدر خودش را به یک قشر خاص و محدود، محدود کرده است که کسی جزءشنیست. آدمهای به شدت خاص و اتفاقات به شدت خاص معمولا کارکرد دینی در یک سریال اجتماعی به وجود نمیآورند.
ج) به همه اینها این را هم باید اضافه کنیم که چرا همچنان تصور میشود که یک روایت تلخ از آدمهای شکست خورده اجتماع بهترین انتخاب برای ساخت یک سریال دینی و ایجاد تنبه در "ملت همیشه متنبه شده ایران در سریالها"ست؟ بهترین یا سادهترین یا دمدستی ترین انتخاب؟ طبیعتا به اعتقاد ما گزینه آخر...
در همه این سالها سریال دینی سریالی بوده است که بدبختی و فلاکت آدم بدها را نمایش میدهد و بخش مهمی از دین، چیزی که نامش را امید و رجا میگذاریم در سریالهای دینی ما پنهان شده باقی میماند یا نهایتاً بازهم محدود به همین آدم بدها میشود. سیستم دینی تلویزیونی ایجاد ترس برای تنبه، علاوه بر اینکه دیگر در روزگار امروز کارکردی ندارد با پشتوانه دینی خاصی هم در همه این سالها پشتیبانی نشده است. آن هم در روزهایی که در فرهنگ دینی به نام روزهای رحمت و مهر لقب گرفته است هر روز باید شاهد بدبختی و فلاکت آدمها باشیم. شاهد فریادهای رها بر سر پدر و مادرش... .