* بازی من در «متروپل» به تازگی تماش شده و پس از فیلمهای« مرسدس»، «فریاد»، «اعتراض»، «سربازهای جمعه» و «محاکمه در خیابان»، فیلم «متروپل» که احتمالا دوباره نامش به همان «عرق سرد» تغییرمیکند، ششمین همکاری من با مسعود کیمیایی است، البته مسابقهای با بهروز وثوقی نگذاشتهام. هر چند این روزها خیلیها بیشتر به دنبال همین مسئله هستند، تا کیفیت کار.
* در فیلم زیر پوست شهر سکانس سیلی زدن به شیبانی (کارگردان) چندین بار تکرار شد و من خیلی او را اذیت کردم، چون هر بار که حس میگرفتم، کنترل همزمان خوب بازی کردن و اینکه او را محکم نزنم برایم سخت بود. در واقع در صحنه برف، میخواستم دستم را به کنار صورت او و به برف بزنم، اما نمیشد. آخرهم در یک صحنه آنقدر ماجرا واقعی رخ داد که زیادهروی کردم و چنان محکم به صورت او سیلی زدم که گریه ابراهیم شیبانی درآمد.(میخندند) البته خوب، آن موقع من اوایل کارم بود و اگر الان آن صحنه تکرار شود بهتر کنترل میکنم، اما با این حال خیلی خوشحالم که پس از چند سال او هنوز دوستیاش را با من حفظ کرده و برای بازی در فیلمش از من دعوت کرد.
* حقیقت این است که من تلاش میکنم خودم باشم. جای خالی و رشد زیادی را برای خودم میبینم. تلاش میکنم خود را وسیع کنم و فکر میکنم راهش این باشد که «خودم» باشم. من، آنجایی که باید به خودم بَهبَه بگویم، گفتهام و الان از اَهاَه کسی حالم بد نمیشود. البته از آن بخشِ وجودم که ضعف دارد، هراسی ندارم و دوست دارم آن بخش را هم ببینم.
* 20 سال است که در سینما کار میکنم و یک مسابقهای با خودم دارم. بعد از«قرمز» خیلیها باورشان این بود که یک «استار» برای استار ماندن باید قوانینی را رعایت کند، مثلا گریمش زیاد تغییر نکند یا نقشهای روستایی بازی نکند، اما من احساس میکردم جاهایی بود که باید میرفتم یا نقشهایی بود که باید بازی میکردم تا به یک تکاملی برسم. من، در«دیگری» بابت بازی در نقش آن مرد بیابانی خیلی پخته شدم. من باید «وقتی همه خواب بودند» و «به آهستگی» را بازی میکردم تا به آن تجربه در«دیگری» برسم.
* در تلویزیون هم به جز برنامه سال تحویل که یک نوع راه ارتباط برایم بود، تلهفیلم «چشم آفتاب» را کار کردم که به نظرم یک کار متوسط یا شاید هم پایینتر بود، اما تجربه خوبی از آن دارم. در زمان ساخت این تله فیلم، تصمیم گرفتم مثل «رالی ایرانی» که سه روز رفتم تفریح و بابت آن دستمزد هم گرفتم، به منطقهای که تا به حال نرفته بودم، بروم و بین بلوچها زندگی کنم. من به واسطه آن فیلم، آدمهایی را دیدم که به نظر میرسید به خاطر شرایطی که در آن زندگی میکردند، نباید خیلی خوشحال و خوشبخت باشند، اما قاطعانه میگفتند خوشبخت هستند، در حالی که اینجا آدمهایی را میبینم که به واسطهی شرایطشان باید خوشحال و خوشبخت باشند، اما حقیقت این است که اصلا خوشبخت نیستند.
* خیلی ها میگفتند «این سوپراستار سینما که پنج فیلم («عیار14»، «پستچی سه بار در نمیزند» و...) را در بخش مسابقه جشنواره فجر دارد، اگر به تلویزیون برود، لطمه می بیند»، اما نه. واقعیت این است که این بازیگر بودن و «فروتن» بودن با یک بار تله فیلم یا تئاتر کارکردن از بین نمیرود.
* در این سالها پیشنهاد دلخواهم را نداشتم و خودم هم علاقهمند نیستم آنچه را که در فضای ذهنیام هست و به آن علاقه دارم، به کسی سفارش دهم. دوست دارم در یک نمایش خیلی خوب، گرم و طنز اجتماعی که خیلی هم شاد باشد، بازی کنم. اگر چنین پیشنهادی در تئاتر داشته باشم، حتما میپذیرم.
* وسوسه کارگردانی ندارم، اما اگر یک روز فیلمنامه تأثیرگذار و خوبی پیدا کنم، کار میکنم. با این حال فعلا کارهای دیگری دارم که برایم اولویت دارند، مثل ادامه تحصیل که الان دانشجوی کارشناسی ارشد روانشناسی بالینی هستم.
مخاطبان محترم گروه فرهنگی مشرق می توانند مقالات، اشعار، مطالب طنز، تصاویر و هر آن چیزی که در قالب فرهنگ و هنر جای می گیرد را به آدرس culture@mashreghnews.ir ارسال کنند تا در سریع ترین زمان ممکن به نام خودشان و به عنوان یکی از مطالب ویژه مشرق منتشر شود.