گروه فرهنگی مشرق - "وزير جديد فرهنگ و ارشاد اسلامی اعلام کرد که اين وزارتخانه، مميزی قبل از چاپ را بر خواهد داشت." این نخستین موضع گیری فرهنگی وزیر ارشاد بود که واکنش های مثبت و منفی زیادی را نیز در برداشت. علی جنتی اما پس از چند روز ممیزی را یک اصل حاکمیتی قلمداد کرد که به عهده دولت است، و تصریح کرد که امکان اینکه ممیزی قبل از چاپ حذف شود، وجود ندارد؛ اما برخی جریان ها و افراد در چند هفته گذشته تمام تلاش خود را مصروف داشتهاند که فشاری را بر وزارت ارشاد و شخص وزیر وارد کنند تا از تصمیم خود صرفنظر کند تا شاید آنها هم بتوانند بیش از پیش به سمپاشی در این حوزه بپردازند. در همین راستا به سراغ دکتر محمود مطهرینیا، پژوهشگر و مدرس دانشگاه رفتیم که چند صباحی به عنوان دبیر علمی اداره کل کتاب وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مشغول به فعالیت بوده و با مشکلات اداره کتاب به خوبی آشناست. مطهری نیا در این گفتگو از وضعیت نشر و ممیزی در 34 سال پس از انقلاب، تحول ممیزی کتاب در چند سال اخیر، فشارهای متعدد به اداره کل کتاب وزارت ارشاد، علل گلایه برخی ناشران از اداره کتاب، وضعیت بودجه ای و ... با ما سخن گفت که در ادامه از نظرتان می گذرد. دکتر مطهرینیا چند بار در خلال گفتگو تاکید کرد که به عنوان یک شخص حقیقی روبروی ما نشسته است و مسوولان اداره کتاب وزارت ارشاد از این گفتگو بی اطلاع هستند و طبیعتاً این حق هم برای دوستان وزارت ارشاد محفوظ است که اگر به جایی از آن اعتراض داشتند، آن را اعلام کنند.
***وضعیت ممیزی پس از انقلاب در دورهای مختلف را چگونه ارزیابی میکنید؟ و آیا به نظر شما نیاز به ممیزی وجود دارد یا خیر؟
یک شکل نیست و همه اش هم مورد تأیید ما نیست.
مدتی قبل کتابی تحت عنوان "صد و یک پروفسور خطرناک" در آمریکا منتشر شد. موضوع این کتاب معرفی صد و یک پروفسور دانشگاهی است که جرم شان سخن گفتن درمورد هولوکاست و یهود در کلاس ها و کتاب های شان است. در کنار انتشار این کتاب به اساتید دانشگاه های دیگر هشدار داده شده که چون این افراد از خط قرمزها عبور کردهاند نباید از آثار آنها استفاده کنید. در مجموع وقتی آزادی نامحدود بشود خودش مشکلاتی به وجود می آورد که نهایتاً محدودش خواهد کرد.
انقلاب وقتی پیروز شد ابتدا یک آزادی نسبی به مطبوعات و نشریات انتشارات ها داده شد و همه کارشان را شروع کردند. جریانات انحرافی که با اصل انقلاب مشکل داشتند، رفته رفته دشمنی های خودشان را نشان دادند و این دشمنی به حدی رسید که امام در صحبتهای خود صراحتاً فرمودند: ای کاش ما قلم های این ها را می شکستیم و ای کاش اجازه انتشار مطالب این ها را نمیدادیم.
بنا به مستندات و منابعی که ما داریم، خواسته مطلوب نظام این بوده است که ما نباید کاری کنیم که زمینه انحراف طرف مقابل مان فراهم شود. ولی عملاً ممیزی در دوره های مختلف انقلاب، با مشکلاتی مواجه بوده و فراز و نشیب هایی داشته است. در دولت های قبلی دیدیم که نسبت به این موضوع عمداً یا سهواً اهمال هایی هم اتفاق افتاد. مثلا سال 1376 یکی از نشریات که به عنوان منتقد دولت خاتمی فعالیت میکرد در یکی از شماره هایش مفصلاً به آثاری که در آن دوره مجوز گرفتند و از خط قرمزهای دینی و اسلامی ما رد شدند، پرداخت.
یک مورد آن را خاطرم هست. در یکی از این کتب هتاکانه وقتی می خواستند ماجرای جنگ و تهاجم عراق به شهرهای ما را به سخره بگیرند و شهدای شهری ما را مسخره کنند فضایی را به تصویر کشیدند که مثلا عراقی ها آمده اند بمباران کردند و و بعد مأمورین امداد و نجات و این ها که آمده اند مردم را نجات بدهند، دیده اند که یک خانم و آقا در حالت عریان با هم مشغول بودهاند و وقتی در و دیوار خراب شده اینها شهید شدند. یعنی هتاکیها و گستاخیهای شان تا این حد در آن دوره پیش رفت.
این کتاب از زمانی که چاپ شده تا الان در یک مقطع حدود ده ساله، بیست بار تجدید چاپ شده و در هر نوبت چاپ حداقل سه هزار نسخه تکثیر شده که از این تعداد بخشی هم به کتابخانه های سراسری داده شده است. یعنی شما اگر نگاه کنید یک کتاب که تماماً ترویج فحشا و هتاکی به انقلاب است را چند هزار نفر مطالعه کرده اند.
مضمون کتاب به نحوی است که نشان می دهد قبل از انقلاب فضای کشور خیلی شیرین و خدایی و اخلاقی و خوب و مؤمنانه بود ولی بعد از انقلاب تماماً سیاهی و اعتیاد و فساد و هرزگی است.
شخص اول داستان مظهر یک پسر پلید است که وقتی دختر داییاش گم میشود، به خانه دوستان دختردایی اش می رود و در انجا اصلاً بی خیال ماجرای دختردایی می شود و کاملاً محو جمال و چهره و ابرو و چشم دوستان دختردایی اش می شود و در واقع هیچ حریم و حرمتی هم نگه نمی دارد و رسماً مقابل پسرعمویش که همراهش هست، اظهار هرزگی میکند که بیا برویم با آنها قرار بگذاریم. در چند جای داستان توصیف مجالس نامشروع و پارتی های مختلطی است که این آقا می رود.
متاسفانه داستان این کتاب یک نوع آموزش بی غیرتی به خانواده هاست. هیچ کجای آن هیچ صحبتی از شرع نمی شود. انتهای آن هم کامیار (شخصیت اصلی داستان) وقتی میخواهد سر به راه شود، می رود خواستگاری یک دختری که محبوب و مطلوبش هست و همان شب اولین جلسه خواستگاری اش با او رابطه نامشروع برقرار میکند و جالب آن که این حرکت ابدا مضموم نیست و آن چیزی که مضمومش میکند این است که بعدا می فهمد این رابطه جنسی با خواهرش بوده است.
نویسنده این کتاب، کتاب دیگری با عنوان "ک" دارد که یک آموزش آشوب و اعتراض اجتماعی جدی برای دختران است. یعنی کاملا آموزش می دهد که یک دختر وقتی خواست مقابل خانواده و جامعه قد علم کند چطور باید رفتار کند. به نظر من یک کتاب کاملاً امنیتی است.
تیراژ کتاب هم در حدی است که تعداد زیادی آن را خواندند و هنوز هم مخاطب دارد. نشریات ویژگی شان این است که یک روزی کهنه می شودند. وقتی شما مجله سال 1385 را نگاه می کنید، خود به خود از لحاظ روانی یک احساس سوختگی مطلب و بیارزشی به شما القا میشود و هر چه که باشد روی شما تاثیر نمیگذارد. ولی کتاب ویژگیاش این نیست. هر سالی هم که چاپ شده باشد باز برای مخاطب تازگی دارد.
ویژگی کتابهای "گ"، "ک"، "پ"، "ر" و ... این است که آموزش هرزگی و بی قیدی و لاابالی گری میدهد. در همان کتاب "گ"، ماجرای ازدواج و پیوند پدر و مادر کامیار، قبل از انقلاب اتفاق افتاده است. اسم پدر قدرت و مادر او زیور است. محصول ازدواج آنها چهار فرزند است که بعد از انقلاب به دنیا می آیند. حشمت یکی از بچه هاست که می میرد. عزت، فرزند دیگری است که آن را به خانواده ای ثروتمند میفروشند و اسمش می شود کامیار!
نصرت برادر بزرگتر است که جانشین پدر و مادر می شود و بچه ها را بزرگ می کند. آخرین بچه هم دختری است به نام حکمت که یک فرزند ناخواسته است. این ها را که شما نگاه کنید تمامش پیام غیر مستقیم است. فرزند ناخواسته نامش حکمت است پدر و مادر از تربیت او ناتوان هستند و نهایتاً نصرت با دزدی و از دیوار خانه مردم بالا رفتن و فروش مشروبات الکلی درآمدی که دست می آورد و او را بزرگ میکند. تنها کسی که در این خانواده آدم حسابی از کار در می آید و شخص صالحی است، همین حکمت خانم است که پزشک شده و البته در آخر توسط کامیار (برادر فروخته شده شان) به نحوی به فساد کشیده می شود. تا دل تان بخواهد در دوره اصلاحات و دوره سازندگی می توانید از این سوژه ها پیدا کنید.
امکانش نیست. قانوناً باید این اتفاق بیافتد یعنی کتاب باید برای هر نوبت چاپش مجوز بگیرد ولی به خاطر مشکلات مالی و نیروی انسانی و برخی مسایل این اتفاق نمی افتد. برای همین عموم کتاب هایی که در دوره اصلاحات و قبل از آن چاپ شده است، همچنان تجدید چاپ میشود. یعنی همین کتاب هایی که عرض کردم یک تعداد قابل توجهی از چاپ های شان در دوره نهم و دهم است و حداقل نیمی از تجدید چاپ های شان در این دوره ها اتفاق افتاده است. این که ادعا میکنند جلوی ما گرفته شده و محدود شدهایم عموماً دروغ محض است. مگر این که مورد امنیتی به وجود بیاورد. جز در مواردی که مسأله امنیت ملی پیش آمده باشد تقریباً هیچ کتابی نیست که با آن برخورد جدی شده باشد. گاهی اوقات هم البته یک اثر شاکی خصوصی دارد این هم می تواند عاملی برای توقیف باشد.
متاسفانه در این شش هفت سال یکی از نقص هایی که وجود داشت این بود که مدیرانی ما به خصوص دو سه مدیر اخیر اداره کل کتاب، موضع شفافی در زمینه ممیزی نداشتند. یعنی نیامدند یک شفاف سازی بکنند که غیر از بولتن های محرمانه ای که بعضاً برای نهادهای فرهنگی و امنیتی کشور ارسال می شود، یک فکری هم برای عموم جامعه بکنند.
الان حتی ناشرهای خوب ما چون از این موضوع بی اطلاع هستند، بعضی های شان ممکن است که گلایه هایی داشته باشند. طبیعی هم هست که وقتی کتابی بدون مطالعه مجوز بگیرد، مدت کمی زمان می برد و چند ساعت بیشتر زمان نمی خواهد. ولی وقتی قرار است یک کتابی مطالعه شود حداقل چند روز یا چند هفته زمان می خواهد. برای همین یک ناشر و یا یک نویسنده دوست دارد کتابش سریع تر چاپ شود؛ پس مطمئناً در حالت اولیه بدون هیچ تعمقی هر نویسنده و هر ناشری می گوید که جریان آزادی اندیشه است و اگر کاری بدون ممیزی مجوز بگیرد خیلی عالی تر و بهتر است.
در همین مدتی که بنده به عنوان دبیر علمی اداره کتاب مشغول بودهام، چند نمونه مهم اتفاق افتاده که بعید میدانم اگر شاکیان و گله مندان از جریان ممیزی از این نمونه ها مطلع شوند بازهم شکایت داشته باشند.
***کمی درباره وضعیت اداره کتاب وزارت ارشاد، ممیران و بخشهای مختلف این اداره و مشکلاتش احتمالی خودتان توضیح بفرمایید؟
در این دوره شش - هفت ساله سعی کردیم افرادی متخصص با تحصیلات حداقل کارشناسی ارشد و بالاتر در اداره کتاب استخدام کنیم. اکثر همکاران ما کسانی هستند که در دانشگاه های مختلف کشور مشغول فعالیت علمی هستند و وقت آزاد خودشان در اختیار ما می گذاشتند. مثلا گاهی تاساعت 10 شب در اداره می ماندند تا کارها را انجام بدهیم.
ما گروه های مختلف را دسته بندی کردیم و بنابر همان دسته بندی کارمان را جلو بردیم. اولین گروهی که ما باید نسبت به آن حساسیت داشته باشیم گروه "دین" است. گروه دین با چند مشکل مواجه بود و هنوز هم هست. و این ممیزی ارزش خودش را به نحو احسن نشان می داد.
مورد اول جریان های سلفی هستند! جریان سلفی گری خارج از ایران از جنبه های مختلف تمام تلاشش را می کند تا فعالیتش را در زمینه های مختلف نظامی، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی گسترش دهند. در ایران هم فعالیت میکنند. این کسانی که به حج عمره و تمتع مشرف می شوند با کتاب های فارسی وهابی به عنوان سوغاتی بر میگردند. یک تلاش خیلی جدی الان شکل گرفته که این سلفی ها تمام مطالبی که خارج از ایران دارند چاپ می کنند به همان راحتی هم بتوانند داخل ایران چاپ کنند. یعنی ما یکی از اولین جریان هایی که با آن ها مشکل خواهیم داشت، همین سلفی ها هستند.
برای مثال در مورد امیرالمومنین(ع) کتابهایی آماده کردند که به سادگی مسلم ترین کرامات و معجزات تاریخی را زیر سوال میبرد. ضعیف ترین گزارش ها و تحقیقات را به عنوان یک مطلب قوی و با یک کیفیت چاپ خیلی عالی برای گرفتن مجوز آماده چاپ کردند. آیا می شود کسی باشد که کوچکترین عرق و تعهدی به اصول دینی دارد، مسلم ترین مطالب قرآنی و تفسیری تاریخی را که حتی خود منابع اهل سنت عموماً این مطالب را قبول دارند را به نادرترین و کم اهمیت ترین مطالب که در مورد امیرالمومنین(ع) مطرح شده در این کتب ترجیح دهد؟
مثال ها در این زمینه زیاد است. یعنی یکی از مشکلات جدی گروه دین همین جریان سلفی هاست که البته جریان سلفی گری با اهل سنت کاملاً متفاوت است. ناشران متعدد اهل سنت هر سال در نمایشگاه کتاب آزادانه کارهای شان مجوز گرفته است و مثل بقیه ناشران منتشر می شود. کتاب های تفصیلی، اعتقادی و تاریخی و فقهی شان یا حتی کتاب هایی که در نگاه شیعی مورد قبول نیست ولی مستنداتش نزد عموم اهل سنت معتبر و محترم است، خیلی راحت توزیع میشود؛ فقط برخی شرایط برای آنها تعیین می شد که مثلا یک سری کتاب های خاص در نمایشگاه عرضه نشود.
مورد دوم مدعیان خدایی و نبوت و امامت هستند. یکی از پدیده هایی که از دوره پیغمبر بود و تا امروز ادامه پیدا کرده و اتفاقا این روزها زیاد شده است، مدعیان هستند. نویسنده ای بود که مطالب کتابش ایراد های فقهی داشت. از او خواستیم مطالبش را تغییر بدهد. متخصصان ما در حوزه علوم قرآنی و فقهی مطالب او را رد کرده بودند و گفتند کتاب او در برخی قسمت ها تفسیر به رأی است و بخش هایی از آن هم کتاب ها توهم و تخیل است و ادعاهای گزافی در آن طرح شده است. این شخص سه ماه تمام می رفت و می آمد و گریه و التماس و نفرین و تهدید می کرد تا کتابش را چاپ کنیم. این افراد یکی از جدید ترین مشکلات در حوزه کتاب هستند. یعنی اگر ممیزی را برداریم باید یک تعداد قابل توجهی از امامان و پیغمبران جدید را ببینیم که با حمایت های خارجی مطالب شان را عرضه می کنند.
مورد سوم انتشار برخی مطالب در فضای مجازی است . یک دفعه می بینید که یک جوان 16 ساله دبیرستانی چندین جلد کتاب تفسیری نوشته و لابه لایش تفسیرهای غلطی هم ارائه می کند. این یعنی کتابسازی! و متاسفانه در زمینه کتابسازی ضوابط نشر چندان شفاف مطرح نشده است.
دزدی کتاب هم مشکل چهارم ماست. یک نویسنده سال ها قبل و یا حتی همین الان آمده کتابی را منتشر کرده یعد یک دفعه یک نفر دیگر می آمد همان کتاب را مجدداً به اسم خودش بازنشر می کرد. خب ما اگر ممیزی بعد از نشر را برداریم یکی از مشکلاتی که به وجود خواهد آمد همین مشکل دزدی کتاب است. حالا چه در گروه دین و چه در بقیه گروه ها.
اشکال پنجم در کتب گروه روانشناسی است. ما یک روانشناسی عمومی داریم و یک روانشناسی تخصصی. روانشناسی تخصصی تا حد زیادی کار علمی و آکادمیک است و عموما در حوزه نشر با مشکلی مواجه نمیشود. اما گاهی اوقات شما کتابی را می توانید ببینید که مباحثش روانشناسی عمومی است و در لابه لای مطالبش کلاً خدا را زیر سؤال می برد و میگوید چیزی به نام خدا وجود ندارد. این طور کتاب ها عموماً بعد از انتشار مخالف و معارض خاصی هم پیدا نمیکنند. یعنی چیزی نیست که بخواهیم بگوییم یک جریان حاد مثلاً امنیتی به وجود می آورد و کسی روی آن حساس شود.
در فضای روانشناسی عمومی الان ممیزی وجود دارد و در برخی موارد باید ممیزی خیلی شدیدتر باشد؛ چون جریانات انحرافی و مشکل سازی به نام موفقیت در حال ترویج مسیحیت است. شخصیت هایی مثل ژوزف مورفی (کشیش مسیحی) با نگاه خودش مطالبی را به اسم موفقیت به خورد مخاطب می دهد. انواع عرفانهای سرخپوستی که بعضی هایش در دوره های قبلی مجوز گرفت و بعضی هایش بنابر نبود مستند و مستمسک قانونی در این دوره قابل برخورد نبود از جمله این مصادیق هستند.
گروه ششم کارگروه علوم اجتماعی و سیاسی است که ملموس ترین بخش برای خیلی از مسئولان ما همین بخش است و اغلب اعتراضاتی که به اداره کتاب ارجاع می شد، ناظر به مطالبی بود که در این گروه میگنجید. مثلا کتابی چند سال قبل منتشر شده بود، حالا بعد از چند سال به دست بعضی از آقایان رسیده بود.
خب این دیگر خیلی بدیهی است، فکر نمی کنم که توضیح خاصی بخواهد که یک مسأله سیاسی یک تفسیر غلط از تاریخ بعد از انقلاب و دوره معاصر چه تبعاتی را می تواند به دنبال داشته باشد.
بعضی از کتاب ها هم هستند که در هیچ کدام از این قالب هایی که گفتم نمیگنجیدند. مثلا یکسری از نویسندگان و ناشران هستند که به دنبال کتاب های مد و سبک زندگی میگردند. شما تصور کنید که به روزترین مدلهای مد دنیا بخواهد عرضه شود! نهایتش این است که بتوانیم ناشر را توبیخ کنیم؛ اما آن کتاب جمع کردندش دیگر غیر ممکن است.
گروه هفتم گروه شعر بود. یکی از گروه هایی که گاهی اعتراض در آن دیده می شد و اعتراض هم عمدتاً ناشی از محتوا نبود.، برای کتاب های شعر بود. هر چند در محتوا هم گاهی هرزه نگاری دیده می شد. شعر فضای خاصی دارد. مثلاً با فن بیانی رمزآلود، زشت ترین مطالب را با ظرافت تمام می شود منتقل کرد. سرگروه بررسی اشعار ما که در واقع یکی از بزرگترین شاعران دوره ما هستند، اخلاقش این است که بعضاً در برخی موارد حاد و مشکل دار یک پرونده جدا درست می کرد.
ایشان اگر میتوانست با خود وزیر ارشاد جلسه داشته باشد و فقط فهرست مطالب مشکل داری که از لابه لای شعرها پیدا کرده بود را در اختیار ایشان می گذاشت، مطمئناً آقای وزیر نمی توانست با معاون شان این شعرها را مطرح کند، چه برسد که بخواهد آنها را در یک جمع خانوادگی مطرح کند. تازه در دوره ای که این قدر به قول آقایان ممیزی شدید بوده این کتاب ها را می فرستادند که ما مجوز چاپش را بدهیم.
مثلاً یک خانمی می خواست مجموعه مطالب وبلاگش را به عنوان یک مطلب طنز و فکاهی منتشر کند. محتوای کتاب درمورد احساسات یک دختر ترشیده، در حسرت شوهر مانده و در عین حال متنفر از مردان بود. اثری واقعاً مزخرف و کثیف. خب این کتاب که توصیف خصوصی ترین احساسات یک خانم در نهایت وقاحت و بی شرمی را آورده است برای مجوز! شما بگویید ما نباید جلوی آن را بگیریم؟
مشکل دیگر در گروه شعر این بود که بسیاری از شعرها به لحاظ ساختار ایراد داشتند. یعنی وزن و قافیه و عروض و این ها نداشتند. قانون این است که اثر ادبی نباید به ادبیات فارسی لطمه بزند. حالا سوای از این که محتوایش خوب است یا بد است، خیلی از کتاب مشکل شان ساختاری بود. ما هم عموماً به آنها میگفتیم این کارتان را از این حیث پیش یک سری از اساتید ادبیات ببرید تا اصلاح کنند.
و نهایتاً گروه ادبیات داستانی! مدیرگروه ما در این بخش آدم خوب و فرهیخته و متعهد و باتجربهای است؛ اما دستش خیلی کند است. این ایراد و انتقاد به اداره کتاب وارد است و تمام همکاران اداره کتاب هم این ایراد را به ایشان داشته اند. این گروه تنها گروهی است که سرعت عمل پایینی دارد و هنوز کارهایی را در دست بررسی دارند که چند سال از عمرشان گذشته است. یعنی در بقیه گروه ها زمان بررسی چند ساعت و چند روز و چند هفته است. ولی در این گروه چند ماه عادی است و به چند سال هم کشیده است. الان در کشور مؤلف هایی را می توانید پیدا می کنید که چند سال است در حسرت گرفتن مجوز هستند؛ اما واقعیت این است که حساسیت در گروه داستان خیلی زیاد است.
مثالش کتاب نامیرا است که حضرت آقا در موردش فرمدند: این کتاب را برای آشنایی بیشتر با آن چه که در فتنه اتفاق افتاده است بخوانید. بعد آقای کرم یار، صراحتاً در مصاحبه هایش گفته بود "من وقتی که این کتاب را نوشتم، سال ها قبل از ماجرای فتنه بود و اصلاً ماجرای فتنه مدنظرم نبود." یعنی در حوزه ادبیات داستانی یک کتابی در یک فضایی نوشته می شود و در فضای دیگری که خوانده می شود، کارکردش و معنا و مفهوم و آثارش متفاوت می شود. این موضوع یکی از مهمترین مشکلات گروه داستان است.
در این بخش هر کتاب توسط چند نفر با تحصیلات و تخصص های متفاوت خوانده می شود. هر کسی از زاویه دیدگاه خودش این کتاب را می خواند که ببیند آیا از زاویه دیدگاه های مختلف از این کتاب میشود برداشت های متفاوتی کرد یا نه؟ خب تا به این جایش به جاست. یک مشکل دیگر گروه داستان این است که هر کسی حوصله خواندن داستان را ندارد و حتی همان هایی که اهل داستان خواندن هستند همیشه حوصله آن را ندارند یعنی خود آن اهل داستان هم تا بیایند داستان خوان شوند نیازمند یک شرایط خاص هستند.
در هر حال زمانبر شدن پروسه بررسی کتاب منصفانه نیست. عموم شاکیانی که از اداره کتاب گله دارند شکایتشان به گروه داستان بر میگردد. یعنی اگر بروید از تمام ناشران کشور بپرسید، عمده گلهشان از گروه داستان است.
ضمن اینکه نویسنده داستان، ذوقش لطیفتر و حساستر از بقیه نویسنده هاست. یعنی یک نویسندهای که در حوزه دین و روانشناسی و یا پزشکی و یا بقیه حوزهها کتاب مینویسد، آن لطافت و حساسیت یک نویسنده داستان را ندارد. این هم باز خودش مزید برعلت است.
در میان کتابهای غیرمجازی که در این دوره دیده بودم و مطالعه کردم، یک رمان هفتصد صفحهای زیبا و قوی و جذاب بود. من این هفتصد صفحه را در یک جمله خلاصه میکنم: چطور یک دختر میتواند بدون زحمت با حداقل هزینه با ظرافت و برنامه ریزی حساب شده، با یک مداح یا سخنران شاخص کشوری ازدواج کند و باعث شود او به راحتی همسر اولش را کنار بزند، بدون اینکه هیچ مشکلی برایش پیش بیاید. یک کتاب دیگری به نام «پسر پرشیا و دختر اورشلیم» بود. نویسنده کتاب کارمند یکی از سازمانهای دولتی کشور بود و خودش شخصاً مراحل چاپ را پیگیری میکرد.
* موضوع کتابش چه بود؟
یک مأمور مخفی وزارت اطلاعات، بسیجی، کارخانه دار ثروتمند و عاشق ماشین لامبورگینی، با اتومبیلش مشغول تردد در شهر مشهد است که یک خانم هرزه سوار ماشینش می شود و این آقا با او در هوسرانی همراهی نمیکند و استغفار میکند. آن خانم با قهر از ماشین پیاده میشود. همین ماجرای ساده باعث میشود که ایشان به عنوان یار امام زمان(عج) انتخاب شود، بعد تحت آموزش یک جن قرار میگیرد که از مشهد او را به شهر نور در شمال منتقل میکنند.
او باید یک دوره چهل روزه را باید دعای عهد بخواند که جزو یاران امام زمان(عج) قرار بگیرد. حدود نیمی از این چهل روز که میگذرد به ایشان گفته میشود که شما توانایی طیالارض دارید، هر کاری را که دلت بخواهد میتوانید برای مأموریت های ویژه به صلاحدید خودت اقدام کنی. اولین اقدامی که این آدم میکند این است که به مصر میرود و اسکندر مقدونی را سالم و تر و تمیز از قبر بیرون میآورد، در جنگی با او روبه رو می شود و او را میکشد. بعد که او را کشت بدنش را تکه تکه میکند و به تعبیری مثلهاش میکند. بدن اسکندر را به ماشین می بندد و در شهر می چرخاند و در آخر فرار میکند. این کار را در انتقام آتش سوزی تخت جمشید انجام میدهد.
در دومین دومین اقدام میرود خلیفه دوم را از قبرش در میآورد و همان رفتار را با او انجام می دهد و به محض این که برای شیعیان مدینه و زائران شیعه حرم مسجدالنبی مشکل ساز میشود فرار میکند. اقدام سومش این بود که رفت خاویار مسموم به کارگردان فیلم سیصد داد!
در بخش هایی از داستان, صحنههایی از تجسم شیطان در غالب یک زن ارائه می شود که صحنههای کاملاً مبتذلی است. در هر حال دوره این آقا که در حال اتمام است به او اطلاع می دهند که همان جنی که معلم تو بوده رفته در اسرائیل یک زن مانکن و زیبا را مسلمان و شیعه کرده است. آن زن الان زندانی است و شما باید بروید او را از داخل زندان های اسرائیل نجات بدهید.
یار امام زمان هم می رود او را بدون هیچ گونه محدودیت شرعی از لحاظ محرم و نامحرمی با خودش می آورد و با هم ازدواج می کنند. بعدا مأمور می شود با بی توجهی به حکومت جمهوری اسلامی، بسیج، وزارت اطلاعات، خودش مستقلاً با ثروت پدرش در حومه شهر مشهد شروع کند پرورش 313 یار امام زمان و تبدیل می شود به سید خراسانی!
در نهایت وقتی قرار است برای ظهوزمینه سازی کنند، این خانم مأمور می شود که برود اسرائیلی ها را هدایت کند. آن ها هم بلافاصله او را می گیرند موهای سر او را می تراشند بدنش را می سوزانند و این آقا در حسرت ازدواج و در حسرت یک زندگی شیرین و دلچسب با این مانکن می ماند.
این یک یار امام زمان است؟ اولاً تصاویر فوق العاده خشنی از او ارائه شده. در برخی موارد کاملاً هرزه نگاری است. در برخی موارد انتقام های خونبار و کثیف و مشمئز کننده که به خواننده حالت تهوع دست می دهد. یعنی شما نگاه کنید یک کتاب رمان نزدیک به سیصد و چهل یا پنجاه صفحه ای در عین حال که کثیف بود، به وزارت اطلاعات و بسیج توهین و حکومت اسلامی و امام زمان توهین کرده بود. به یاران امام زمان توهین شده است. مطمئن باشید اگر این کتاب منتشر می شد، قطعاً آن کارمند از آن جایی که الان مشغول فعالیت است بدون شک اخراج می شد. این هم یک نمونه دیگر.
مثال زیاد است. کتابی بود از یک ناشر خیلی مشهور حوزه رمان در تهران. ماجرای داستان توصیف حال و روز مردی بود که چهل سال را در زندان سپری کرده و در زندانش فقط یک تخت و یک دستشویی داشت و ارتباطی هم نمی تواسنت با بیرون بر قرار کند.
فضا کاملاً مأیوس کننده و سیاه بود و تازه عکس ها و مطالبی مشمئزکننده داشت. مثلا یک جا از زبان مگسی که از داخل سوراخ مستراح در آمده بود، صحنههایی را توصیف میکند. یا مثلا یک بخشی از کتاب توصیف این صحنه بودکه این مرد از شدت افسردگی و بی حوصلگی و بی انگیزهگی شروع به خوردن پوست دست و جویدن گوشت تنش کرد. همه این موارد در کنار هم موضوع ممیزی کتاب را تشکیل می دهند.
* آقای مصلحی دو سه سال پیش گفتند که آمریکایی ها برای فروپاشی شوروی ده میلیون نسخه کتاب آن جا توزیع کردند. در ایران الان در این حوزه صد میلیون نسخه کتاب توزیع شده و مثلاً هر کدامش ده بیست بار چاپ مجدد شده است. هنوز هم خیلی کتاب داریم که هیچ نسبتی با مبانی اسلامی ما ندارند. بعضی هایش توهین آمیز است و به اسلام توهین می کند، بعضی هایش تشکیک در مبانی اعتقادی ما وارد می کند، خیلی از رمان ها بحث اشاعه فحشاست. فکر می کنید بستر و علت سخنان آقای وزیر مبنی بر این که ما باید ممیزی را برداریم، چه می تواند باشد؟
بین سالهای 86 تا 92 اوج شکوهمندی دوره ممیزی است و تقریباً کارها با حداقل ایراد منتشر شده است. طبیعتاً کتاب نوشتن کار انسان است و شما نمی توانید کار انسانی را بدون عیب و نقص ببینید ولی حقیقتاً نسبت به تمام دوره های قبلی در این دوره اوضاع خیلی بهتر بود.
*عدم ممیزی مجدد علت دیگری به جز بودجه هم داشت؟
بله. متأسفانه مدیران وقت هم اصلاً همکاری نمیکردند.
*یعنی در دوره شکوفایی هم مدیران همکاری نمی کردند؟
دقیقا! یکی از مسئولان کشور اصلیترین مخالف ممیزی بود و چند مورد نامهنگاری کرد که ممیزی باید برداشته شود. شخصاً گفته بود که ممیزی باید بعد از چاپ اعمال شود.
مشکل دیگر دستمزدی است که به ازای بررسی هر کتاب به مدیر گروهها و بررسها داده میشود. رقمش واقعا خندهدار است! چون فوق العاده ناچیز است. اگر شما یک کتاب پانصد صفحه ای را بخوانید و بررسی کنید پنج هزار تومان دست تان را میگیرد. کار بررسی با یک چنین رقمی انجام میشود. یعنی کسانی که به عنوان بررس در اداره کتاب فعالیت دارند به نوعی جهاد میکنند. از آن مهمتر این که برای همین حقوق ناچیز هم مسئولان اصلاً همکاری نمیکردند.
شما بروید تاریخ پرداخت های مالی یک ساله گذشته اداره کتاب را ببینید. شاید باور نکنید که در یک ساله گذشته دفعات پرداخت حقوق در اداره کتاب به تعداد انگشتان یک دست هم نمی رسد. چرا؟ چون چند ماه یک بار پرداخت انجام می شود. گویا یک عمدی وجود داشته است که اداره کتاب و ممیزی زمین بخورد. در دوره وزیر قبلی چندین ماه طول کشید تا حقوق ها پرداخت شود.
یکی از دوستان ما که فوقالعاده آدم متین و موقر و مؤدبی است در نمازخانه وزیر سابق را دیده بود و گله کرده بود که آقای وزیر شما تا به حال طعم بدهکاری و شرمندگی مقابل طلبکاران و این ها را تجربه کرده اید؟ چند ماه است که ما حقوق مان را دریافت نکرده ایم. ایشان نهایتاً یک لبخندی زده بودند و گفته بودند که میگویم پیگیری شود و دستور پیگیری همدادند. نکته جالب این است که فاصله لبخند ایشان تا پولی که به حساب واریز شد حداقل یک ماه طول کشید.
* اسامی تمام اعضاء و مدیر گروه های اداره کتاب محرمانه است؟
بله. مگر این که خودشان بخواهند. یعنی اگر کسی خودش بخواهد به عنوان بررس و سرگروه اسمش معرفی شود، میتواند بیاید معرفی کند. این را هم بهتر است بدانید که اداره کل کتاب بودجه مستقل داخل خودش را برای پرداخت حقوق هایش ندارد و به خاطر مشکلات مالی نیروهایی که می توانند به کار بگیرند فوق العاده محدود است. یعنی کارمندهای بررس اداره کتاب چیزی را به نام عیدی و بیمه تجربه نمیکنند. کارشان کاملاً فداکارانه است.
علیرغم پیگیری های خود مدیرکل خیلی از نیازهای اولیه بررسها تأمین نمیشود و طبیعتاً نیروهایی که می توانستند بیایند کار کنند و به کار گرفته شوند فوق العاده تعدادشان کم بود. خب طبیعتاً اولویت اصلی و اولی، کتاب های چاپ اول بود. برای همین کتاب هایی که در دوره های قبل چاپ اول شان اتفاق افتاده بود، دیگر امکان ممیزی نداشتند.
در ضمن ما گروه هنر هم داریم. در این زمینه یک نمونه ای را خدمت شما عرض می کنم نشر چشمه فیلم نامه ای را آورده بود با نام روز حسین که فکر می کنم دلیل اصلی برخورد با این انتشارات همین موضوع بود. فیلمنامه ای که کاملاً ماجرای کربلا را به سخره گرفته بود و نهایت هتاکی را به کار برده بود و واقعاً زبان از گفتن مطالب این کتاب شرم دارد. فقط معرفی اجمالی این کتاب ها با ذکر بعضی از موارد مشکل برای شان جالب است بدانید که خودش تبدیل به یک کتاب می شود.
در هر حال دوره ما دوره شکوهمند ممیزی است و تازه این شکوهمندی ممیزی هیچ تقدیر کننده و تشکر کنندهای نداشت.
ما مثلاً یک مشکلی که در نمایشگاه کتاب پارسال با آن مواجه شدیم، این بود که مثلاً اعتراض می شد که چرا فلان کتاب سلفی ها دارد در فلان غرفه توزیع میشود یا چرا فلان کتاب غیراخلاقی و فلان کتاب ضدانقلاب دارد توزیع می شود؟
یک خواهشی که این جا از همه نهادهای نظارتی بر وزارت ارشاد دارم این است که هر وقت خواستند از یک کتابی انتقاد کنند و به وزارت ارشاد به خصوص در دوره قبل نسبت بدهند در دوره 1386 تا 1392 لطفا کتاب را باز کنند و شناسنامه کتاب را ببینند که چاپ اول کتاب چه زمانی بوده است؟ عموم انتقادهایی که می شود همه قبل از این تاریخ است.
مشکل دیگر، کتاب های زیر زمینی است. کتاب هایی که بعضی از مراجع عزیز ما پارسال در نمایشگاه مقابل آنها موضع گرفتند را بروید نگاه کنید تماماً بدون مجوز ارشاد بوده است! هیچ کدام از آن ها مجوز ارشاد را نداشته است. خود ناشر و مؤلف رفته با اسم مستعار یک سری کتاب را چاپ کرده و آورده در نمایشگاه. تازه آنجا هم به عنوان کتاب اصلی اش فروش نمی رود و کتاب زیر پیشخوان نمایشگاه است. چون مشتری ها را می شناسند، می گویند آقای فلانی این کتاب را هم داریم.
بعضی کتاب ها هم اینترنتی پخش می شود. به محض این که یک سری از این کتاب ها غیرمجاز اعلام می شوند در اینترنت به طور رایگان و یا حتی پولی عرضه می شوند. یعنی خود مؤلف اعلام می کند که اگر کتاب من چاپ می شد مثلاً 10 هزار قیمتش بود لطفاً 4 هزار تومان به شماره حساب بنده واریز کنید تا کتاب خیلی راحت و محرمانه برای شما پست می شود.
ضمانت اجرایی جدی در برخورد با این آثار هم وجود نداشت. یعنی کتاب را وزارت ارشاد و اداره کتاب غیرمجاز اعلام می کرد. ولی این امکان را نداشت که پیگیری کند که آقا یا خانم فلانی این کتابی که شما منتشر کردید چون ما به شما مجوز ندادیم الان باید برخورد قانونی شود. اتفاقاً یکی از مسئولیت هایی که به عهده وزیر جدید ارشاد هست این است که برای این موضوع کتاب های اینترنتی فکری بکنند.
*مثلاً ناشر یا نویسنده را جریمه کنند؟
بله! یک خسارت یا جریمه مالی یا غیرمالی. برای بهبود شرایط اداره کتاب اولاً به برداشتن ممیزی نباید فکر کرد. هر کسی که بخواهد یک چنین فکری کند در دنیا و آخرت مسئول خواهند بود. اگر دین دارند که از آخرت بترسند اگر ندارند حداقل آزاده باشند. حداقل نگاه شان این باشد که من کتابی را مجوز بدهم که در خانه بدون خجالت به دختر یا پسر خودم هم بتوانم معرفی کنم.
دوم این که باید برای تقویت ممیزی تلاش کرد. یک تقویت بیرونی داریم که در این بحث کتاب های اینترنتی است و یک تقویت درونی است. در تقویت درونی باید مشکلات مالی اداره کتاب برطرف شود و تعداد نیروهایش افزایش پیدا کند.
ما یک مشکلی که الان داریم این است در واقع ابلاغیه و قانونی که از ناحیه ارشاد یا انقلاب فرهنگی ابلاغ شده است ابهام دارد. آقای الهیاری در جلساتی که با سرگروه ها داشتند خودشان دنبال شفاف سازی و توسعه و توصیف بیشتر مطلب بودند و کارشان هم تا یک حدی اجمالاً پیش رفته است ولی زمان می خواهد تا این را مجلس و دولت و اداره کتاب شفاف تر کنند.
الان بعضی از ناشران در بحث ابهام قانون میگویند "قبلاً به ما میگفتند فلان کلمات را به کار نبرید. خب ما هم خیال مان راحت بود!" اگر شما به جای اینکه مفهومی ممیزی کنید واژهای ممیزی کنید این مشکل پیش می آید که اگر مثلا در یک کتابی نوشته بودند رقص باد، چون کلمه رقص یک کلمه غیرمجاز است، باید تبدیل شود به حرکت موزون باد. خب این یک چیز خنده داری میشود. واژه که گویا نیست. مفهوم مهمتر از واژه است.
مطلب آخر اینکه که هر کسی به هر شکلی و به هر میزانی که میتواند، باید در این عرصه ممیزی و گلوگاه حوزه فرهنگ جلو بیاید و کمک کند. این کار مصداق یک مرزبانی واقعی است که ما وقتی روایات مان را نگاه کنیم می بینیم که چقدر ثواب برای این مرزبانی گذاشته شده است. تعبیر حضرت آقا این است که فرهنگ حوزهای است که من حاضرم جانم را برای آن فدا کنم. حالا در حوزه فرهنگ شما بیایید مرزبانی کنید. یعنی ارزشمندترین، پرمخاطره ترین و الهیترین بخش حوزه فرهنگ حوزه مرزبانی است. من بارها گفتهام که لحظاتی که همکاران ما در عرصه ممیزی کتاب مشغول فعالیت هستند تماما عبادت است و قطعا ثواب آن مرزبانی را که در آیات و روایات ما آمده است دارد و حتی خیلی بالاتر.
ممنون از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.
***وضعیت ممیزی پس از انقلاب در دورهای مختلف را چگونه ارزیابی میکنید؟ و آیا به نظر شما نیاز به ممیزی وجود دارد یا خیر؟
***ماجرای انتشار کتاب صد و یک پروفسور خطرناک در امریکا
ممیزی کتاب مطلبی است که در مبانی فقهی امام، قرآن و روایات، قانون اساسی، بیانات حضرت امام و حضرت آقا وجود دارد. در نقاط مختلف دنیا هم اگر نگاه کنید، بعید است جایی داشته باشیم که انتشار هر چیزی در آن کشور آزاد باشد. طبیعتا این مرزها و محدودیت ها همه به مدتی قبل کتابی تحت عنوان "صد و یک پروفسور خطرناک" در آمریکا منتشر شد. موضوع این کتاب معرفی صد و یک پروفسور دانشگاهی است که جرم شان سخن گفتن درمورد هولوکاست و یهود در کلاس ها و کتاب های شان است. در کنار انتشار این کتاب به اساتید دانشگاه های دیگر هشدار داده شده که چون این افراد از خط قرمزها عبور کردهاند نباید از آثار آنها استفاده کنید. در مجموع وقتی آزادی نامحدود بشود خودش مشکلاتی به وجود می آورد که نهایتاً محدودش خواهد کرد.
انقلاب وقتی پیروز شد ابتدا یک آزادی نسبی به مطبوعات و نشریات انتشارات ها داده شد و همه کارشان را شروع کردند. جریانات انحرافی که با اصل انقلاب مشکل داشتند، رفته رفته دشمنی های خودشان را نشان دادند و این دشمنی به حدی رسید که امام در صحبتهای خود صراحتاً فرمودند: ای کاش ما قلم های این ها را می شکستیم و ای کاش اجازه انتشار مطالب این ها را نمیدادیم.
بنا به مستندات و منابعی که ما داریم، خواسته مطلوب نظام این بوده است که ما نباید کاری کنیم که زمینه انحراف طرف مقابل مان فراهم شود. ولی عملاً ممیزی در دوره های مختلف انقلاب، با مشکلاتی مواجه بوده و فراز و نشیب هایی داشته است. در دولت های قبلی دیدیم که نسبت به این موضوع عمداً یا سهواً اهمال هایی هم اتفاق افتاد. مثلا سال 1376 یکی از نشریات که به عنوان منتقد دولت خاتمی فعالیت میکرد در یکی از شماره هایش مفصلاً به آثاری که در آن دوره مجوز گرفتند و از خط قرمزهای دینی و اسلامی ما رد شدند، پرداخت.
یک مورد آن را خاطرم هست. در یکی از این کتب هتاکانه وقتی می خواستند ماجرای جنگ و تهاجم عراق به شهرهای ما را به سخره بگیرند و شهدای شهری ما را مسخره کنند فضایی را به تصویر کشیدند که مثلا عراقی ها آمده اند بمباران کردند و و بعد مأمورین امداد و نجات و این ها که آمده اند مردم را نجات بدهند، دیده اند که یک خانم و آقا در حالت عریان با هم مشغول بودهاند و وقتی در و دیوار خراب شده اینها شهید شدند. یعنی هتاکیها و گستاخیهای شان تا این حد در آن دوره پیش رفت.
جناب مسجدجامعی حاضرند کتاب "گ" را به دختر یا پسر خودشان هدیه کنند؟
در دوره وزارت آقای مهاجرانی و آقای مسجدجامعی هم شما کتاب هایی را می بینید که به هیچ وجه با انقلاب یا دین نسبت نداشتد. مثلاً آقای مسجدجامعی حاضرند کتاب "گ" را به دختر یا پسر خودشان هدیه کنند؟
این کتاب از زمانی که چاپ شده تا الان در یک مقطع حدود ده ساله، بیست بار تجدید چاپ شده و در هر نوبت چاپ حداقل سه هزار نسخه تکثیر شده که از این تعداد بخشی هم به کتابخانه های سراسری داده شده است. یعنی شما اگر نگاه کنید یک کتاب که تماماً ترویج فحشا و هتاکی به انقلاب است را چند هزار نفر مطالعه کرده اند.
مضمون کتاب به نحوی است که نشان می دهد قبل از انقلاب فضای کشور خیلی شیرین و خدایی و اخلاقی و خوب و مؤمنانه بود ولی بعد از انقلاب تماماً سیاهی و اعتیاد و فساد و هرزگی است.
متاسفانه داستان این کتاب یک نوع آموزش بی غیرتی به خانواده هاست. هیچ کجای آن هیچ صحبتی از شرع نمی شود. انتهای آن هم کامیار (شخصیت اصلی داستان) وقتی میخواهد سر به راه شود، می رود خواستگاری یک دختری که محبوب و مطلوبش هست و همان شب اولین جلسه خواستگاری اش با او رابطه نامشروع برقرار میکند و جالب آن که این حرکت ابدا مضموم نیست و آن چیزی که مضمومش میکند این است که بعدا می فهمد این رابطه جنسی با خواهرش بوده است.
نویسنده این کتاب، کتاب دیگری با عنوان "ک" دارد که یک آموزش آشوب و اعتراض اجتماعی جدی برای دختران است. یعنی کاملا آموزش می دهد که یک دختر وقتی خواست مقابل خانواده و جامعه قد علم کند چطور باید رفتار کند. به نظر من یک کتاب کاملاً امنیتی است.
تیراژ کتاب هم در حدی است که تعداد زیادی آن را خواندند و هنوز هم مخاطب دارد. نشریات ویژگی شان این است که یک روزی کهنه می شودند. وقتی شما مجله سال 1385 را نگاه می کنید، خود به خود از لحاظ روانی یک احساس سوختگی مطلب و بیارزشی به شما القا میشود و هر چه که باشد روی شما تاثیر نمیگذارد. ولی کتاب ویژگیاش این نیست. هر سالی هم که چاپ شده باشد باز برای مخاطب تازگی دارد.
ویژگی کتابهای "گ"، "ک"، "پ"، "ر" و ... این است که آموزش هرزگی و بی قیدی و لاابالی گری میدهد. در همان کتاب "گ"، ماجرای ازدواج و پیوند پدر و مادر کامیار، قبل از انقلاب اتفاق افتاده است. اسم پدر قدرت و مادر او زیور است. محصول ازدواج آنها چهار فرزند است که بعد از انقلاب به دنیا می آیند. حشمت یکی از بچه هاست که می میرد. عزت، فرزند دیگری است که آن را به خانواده ای ثروتمند میفروشند و اسمش می شود کامیار!
نصرت برادر بزرگتر است که جانشین پدر و مادر می شود و بچه ها را بزرگ می کند. آخرین بچه هم دختری است به نام حکمت که یک فرزند ناخواسته است. این ها را که شما نگاه کنید تمامش پیام غیر مستقیم است. فرزند ناخواسته نامش حکمت است پدر و مادر از تربیت او ناتوان هستند و نهایتاً نصرت با دزدی و از دیوار خانه مردم بالا رفتن و فروش مشروبات الکلی درآمدی که دست می آورد و او را بزرگ میکند. تنها کسی که در این خانواده آدم حسابی از کار در می آید و شخص صالحی است، همین حکمت خانم است که پزشک شده و البته در آخر توسط کامیار (برادر فروخته شده شان) به نحوی به فساد کشیده می شود. تا دل تان بخواهد در دوره اصلاحات و دوره سازندگی می توانید از این سوژه ها پیدا کنید.
***مهمترین مشکل در چند سال اخیر عدم مواضع شفاف برخی مدیران درباره ممیزی بود***
***به رغم ممیزی خوبی که در شش هفت سال گذشته اتفاق افتاده است، ما مشاهده میکنیم که کتبی که مشکل جدی داشتهاند دوباره مجوز چاپ مجدد گرفته اند و منعی برای چاپ مجدد این آثار صورت نگرفته است.چرا؟
امکانش نیست. قانوناً باید این اتفاق بیافتد یعنی کتاب باید برای هر نوبت چاپش مجوز بگیرد ولی به خاطر مشکلات مالی و نیروی انسانی و برخی مسایل این اتفاق نمی افتد. برای همین عموم کتاب هایی که در دوره اصلاحات و قبل از آن چاپ شده است، همچنان تجدید چاپ میشود. یعنی همین کتاب هایی که عرض کردم یک تعداد قابل توجهی از چاپ های شان در دوره نهم و دهم است و حداقل نیمی از تجدید چاپ های شان در این دوره ها اتفاق افتاده است. این که ادعا میکنند جلوی ما گرفته شده و محدود شدهایم عموماً دروغ محض است. مگر این که مورد امنیتی به وجود بیاورد. جز در مواردی که مسأله امنیت ملی پیش آمده باشد تقریباً هیچ کتابی نیست که با آن برخورد جدی شده باشد. گاهی اوقات هم البته یک اثر شاکی خصوصی دارد این هم می تواند عاملی برای توقیف باشد.
متاسفانه در این شش هفت سال یکی از نقص هایی که وجود داشت این بود که مدیرانی ما به خصوص دو سه مدیر اخیر اداره کل کتاب، موضع شفافی در زمینه ممیزی نداشتند. یعنی نیامدند یک شفاف سازی بکنند که غیر از بولتن های محرمانه ای که بعضاً برای نهادهای فرهنگی و امنیتی کشور ارسال می شود، یک فکری هم برای عموم جامعه بکنند.
الان حتی ناشرهای خوب ما چون از این موضوع بی اطلاع هستند، بعضی های شان ممکن است که گلایه هایی داشته باشند. طبیعی هم هست که وقتی کتابی بدون مطالعه مجوز بگیرد، مدت کمی زمان می برد و چند ساعت بیشتر زمان نمی خواهد. ولی وقتی قرار است یک کتابی مطالعه شود حداقل چند روز یا چند هفته زمان می خواهد. برای همین یک ناشر و یا یک نویسنده دوست دارد کتابش سریع تر چاپ شود؛ پس مطمئناً در حالت اولیه بدون هیچ تعمقی هر نویسنده و هر ناشری می گوید که جریان آزادی اندیشه است و اگر کاری بدون ممیزی مجوز بگیرد خیلی عالی تر و بهتر است.
در همین مدتی که بنده به عنوان دبیر علمی اداره کتاب مشغول بودهام، چند نمونه مهم اتفاق افتاده که بعید میدانم اگر شاکیان و گله مندان از جریان ممیزی از این نمونه ها مطلع شوند بازهم شکایت داشته باشند.
***کمی درباره وضعیت اداره کتاب وزارت ارشاد، ممیران و بخشهای مختلف این اداره و مشکلاتش احتمالی خودتان توضیح بفرمایید؟
در این دوره شش - هفت ساله سعی کردیم افرادی متخصص با تحصیلات حداقل کارشناسی ارشد و بالاتر در اداره کتاب استخدام کنیم. اکثر همکاران ما کسانی هستند که در دانشگاه های مختلف کشور مشغول فعالیت علمی هستند و وقت آزاد خودشان در اختیار ما می گذاشتند. مثلا گاهی تاساعت 10 شب در اداره می ماندند تا کارها را انجام بدهیم.
ما گروه های مختلف را دسته بندی کردیم و بنابر همان دسته بندی کارمان را جلو بردیم. اولین گروهی که ما باید نسبت به آن حساسیت داشته باشیم گروه "دین" است. گروه دین با چند مشکل مواجه بود و هنوز هم هست. و این ممیزی ارزش خودش را به نحو احسن نشان می داد.
برای مثال در مورد امیرالمومنین(ع) کتابهایی آماده کردند که به سادگی مسلم ترین کرامات و معجزات تاریخی را زیر سوال میبرد. ضعیف ترین گزارش ها و تحقیقات را به عنوان یک مطلب قوی و با یک کیفیت چاپ خیلی عالی برای گرفتن مجوز آماده چاپ کردند. آیا می شود کسی باشد که کوچکترین عرق و تعهدی به اصول دینی دارد، مسلم ترین مطالب قرآنی و تفسیری تاریخی را که حتی خود منابع اهل سنت عموماً این مطالب را قبول دارند را به نادرترین و کم اهمیت ترین مطالب که در مورد امیرالمومنین(ع) مطرح شده در این کتب ترجیح دهد؟
مثال ها در این زمینه زیاد است. یعنی یکی از مشکلات جدی گروه دین همین جریان سلفی هاست که البته جریان سلفی گری با اهل سنت کاملاً متفاوت است. ناشران متعدد اهل سنت هر سال در نمایشگاه کتاب آزادانه کارهای شان مجوز گرفته است و مثل بقیه ناشران منتشر می شود. کتاب های تفصیلی، اعتقادی و تاریخی و فقهی شان یا حتی کتاب هایی که در نگاه شیعی مورد قبول نیست ولی مستنداتش نزد عموم اهل سنت معتبر و محترم است، خیلی راحت توزیع میشود؛ فقط برخی شرایط برای آنها تعیین می شد که مثلا یک سری کتاب های خاص در نمایشگاه عرضه نشود.
مورد دوم مدعیان خدایی و نبوت و امامت هستند. یکی از پدیده هایی که از دوره پیغمبر بود و تا امروز ادامه پیدا کرده و اتفاقا این روزها زیاد شده است، مدعیان هستند. نویسنده ای بود که مطالب کتابش ایراد های فقهی داشت. از او خواستیم مطالبش را تغییر بدهد. متخصصان ما در حوزه علوم قرآنی و فقهی مطالب او را رد کرده بودند و گفتند کتاب او در برخی قسمت ها تفسیر به رأی است و بخش هایی از آن هم کتاب ها توهم و تخیل است و ادعاهای گزافی در آن طرح شده است. این شخص سه ماه تمام می رفت و می آمد و گریه و التماس و نفرین و تهدید می کرد تا کتابش را چاپ کنیم. این افراد یکی از جدید ترین مشکلات در حوزه کتاب هستند. یعنی اگر ممیزی را برداریم باید یک تعداد قابل توجهی از امامان و پیغمبران جدید را ببینیم که با حمایت های خارجی مطالب شان را عرضه می کنند.
مورد سوم انتشار برخی مطالب در فضای مجازی است . یک دفعه می بینید که یک جوان 16 ساله دبیرستانی چندین جلد کتاب تفسیری نوشته و لابه لایش تفسیرهای غلطی هم ارائه می کند. این یعنی کتابسازی! و متاسفانه در زمینه کتابسازی ضوابط نشر چندان شفاف مطرح نشده است.
دزدی کتاب هم مشکل چهارم ماست. یک نویسنده سال ها قبل و یا حتی همین الان آمده کتابی را منتشر کرده یعد یک دفعه یک نفر دیگر می آمد همان کتاب را مجدداً به اسم خودش بازنشر می کرد. خب ما اگر ممیزی بعد از نشر را برداریم یکی از مشکلاتی که به وجود خواهد آمد همین مشکل دزدی کتاب است. حالا چه در گروه دین و چه در بقیه گروه ها.
اشکال پنجم در کتب گروه روانشناسی است. ما یک روانشناسی عمومی داریم و یک روانشناسی تخصصی. روانشناسی تخصصی تا حد زیادی کار علمی و آکادمیک است و عموما در حوزه نشر با مشکلی مواجه نمیشود. اما گاهی اوقات شما کتابی را می توانید ببینید که مباحثش روانشناسی عمومی است و در لابه لای مطالبش کلاً خدا را زیر سؤال می برد و میگوید چیزی به نام خدا وجود ندارد. این طور کتاب ها عموماً بعد از انتشار مخالف و معارض خاصی هم پیدا نمیکنند. یعنی چیزی نیست که بخواهیم بگوییم یک جریان حاد مثلاً امنیتی به وجود می آورد و کسی روی آن حساس شود.
در فضای روانشناسی عمومی الان ممیزی وجود دارد و در برخی موارد باید ممیزی خیلی شدیدتر باشد؛ چون جریانات انحرافی و مشکل سازی به نام موفقیت در حال ترویج مسیحیت است. شخصیت هایی مثل ژوزف مورفی (کشیش مسیحی) با نگاه خودش مطالبی را به اسم موفقیت به خورد مخاطب می دهد. انواع عرفانهای سرخپوستی که بعضی هایش در دوره های قبلی مجوز گرفت و بعضی هایش بنابر نبود مستند و مستمسک قانونی در این دوره قابل برخورد نبود از جمله این مصادیق هستند.
گروه ششم کارگروه علوم اجتماعی و سیاسی است که ملموس ترین بخش برای خیلی از مسئولان ما همین بخش است و اغلب اعتراضاتی که به اداره کتاب ارجاع می شد، ناظر به مطالبی بود که در این گروه میگنجید. مثلا کتابی چند سال قبل منتشر شده بود، حالا بعد از چند سال به دست بعضی از آقایان رسیده بود.
خب این دیگر خیلی بدیهی است، فکر نمی کنم که توضیح خاصی بخواهد که یک مسأله سیاسی یک تفسیر غلط از تاریخ بعد از انقلاب و دوره معاصر چه تبعاتی را می تواند به دنبال داشته باشد.
بعضی از کتاب ها هم هستند که در هیچ کدام از این قالب هایی که گفتم نمیگنجیدند. مثلا یکسری از نویسندگان و ناشران هستند که به دنبال کتاب های مد و سبک زندگی میگردند. شما تصور کنید که به روزترین مدلهای مد دنیا بخواهد عرضه شود! نهایتش این است که بتوانیم ناشر را توبیخ کنیم؛ اما آن کتاب جمع کردندش دیگر غیر ممکن است.
گروه هفتم گروه شعر بود. یکی از گروه هایی که گاهی اعتراض در آن دیده می شد و اعتراض هم عمدتاً ناشی از محتوا نبود.، برای کتاب های شعر بود. هر چند در محتوا هم گاهی هرزه نگاری دیده می شد. شعر فضای خاصی دارد. مثلاً با فن بیانی رمزآلود، زشت ترین مطالب را با ظرافت تمام می شود منتقل کرد. سرگروه بررسی اشعار ما که در واقع یکی از بزرگترین شاعران دوره ما هستند، اخلاقش این است که بعضاً در برخی موارد حاد و مشکل دار یک پرونده جدا درست می کرد.
ایشان اگر میتوانست با خود وزیر ارشاد جلسه داشته باشد و فقط فهرست مطالب مشکل داری که از لابه لای شعرها پیدا کرده بود را در اختیار ایشان می گذاشت، مطمئناً آقای وزیر نمی توانست با معاون شان این شعرها را مطرح کند، چه برسد که بخواهد آنها را در یک جمع خانوادگی مطرح کند. تازه در دوره ای که این قدر به قول آقایان ممیزی شدید بوده این کتاب ها را می فرستادند که ما مجوز چاپش را بدهیم.
مثلاً یک خانمی می خواست مجموعه مطالب وبلاگش را به عنوان یک مطلب طنز و فکاهی منتشر کند. محتوای کتاب درمورد احساسات یک دختر ترشیده، در حسرت شوهر مانده و در عین حال متنفر از مردان بود. اثری واقعاً مزخرف و کثیف. خب این کتاب که توصیف خصوصی ترین احساسات یک خانم در نهایت وقاحت و بی شرمی را آورده است برای مجوز! شما بگویید ما نباید جلوی آن را بگیریم؟
مشکل دیگر در گروه شعر این بود که بسیاری از شعرها به لحاظ ساختار ایراد داشتند. یعنی وزن و قافیه و عروض و این ها نداشتند. قانون این است که اثر ادبی نباید به ادبیات فارسی لطمه بزند. حالا سوای از این که محتوایش خوب است یا بد است، خیلی از کتاب مشکل شان ساختاری بود. ما هم عموماً به آنها میگفتیم این کارتان را از این حیث پیش یک سری از اساتید ادبیات ببرید تا اصلاح کنند.
و نهایتاً گروه ادبیات داستانی! مدیرگروه ما در این بخش آدم خوب و فرهیخته و متعهد و باتجربهای است؛ اما دستش خیلی کند است. این ایراد و انتقاد به اداره کتاب وارد است و تمام همکاران اداره کتاب هم این ایراد را به ایشان داشته اند. این گروه تنها گروهی است که سرعت عمل پایینی دارد و هنوز کارهایی را در دست بررسی دارند که چند سال از عمرشان گذشته است. یعنی در بقیه گروه ها زمان بررسی چند ساعت و چند روز و چند هفته است. ولی در این گروه چند ماه عادی است و به چند سال هم کشیده است. الان در کشور مؤلف هایی را می توانید پیدا می کنید که چند سال است در حسرت گرفتن مجوز هستند؛ اما واقعیت این است که حساسیت در گروه داستان خیلی زیاد است.
در این بخش هر کتاب توسط چند نفر با تحصیلات و تخصص های متفاوت خوانده می شود. هر کسی از زاویه دیدگاه خودش این کتاب را می خواند که ببیند آیا از زاویه دیدگاه های مختلف از این کتاب میشود برداشت های متفاوتی کرد یا نه؟ خب تا به این جایش به جاست. یک مشکل دیگر گروه داستان این است که هر کسی حوصله خواندن داستان را ندارد و حتی همان هایی که اهل داستان خواندن هستند همیشه حوصله آن را ندارند یعنی خود آن اهل داستان هم تا بیایند داستان خوان شوند نیازمند یک شرایط خاص هستند.
در هر حال زمانبر شدن پروسه بررسی کتاب منصفانه نیست. عموم شاکیانی که از اداره کتاب گله دارند شکایتشان به گروه داستان بر میگردد. یعنی اگر بروید از تمام ناشران کشور بپرسید، عمده گلهشان از گروه داستان است.
ضمن اینکه نویسنده داستان، ذوقش لطیفتر و حساستر از بقیه نویسنده هاست. یعنی یک نویسندهای که در حوزه دین و روانشناسی و یا پزشکی و یا بقیه حوزهها کتاب مینویسد، آن لطافت و حساسیت یک نویسنده داستان را ندارد. این هم باز خودش مزید برعلت است.
در میان کتابهای غیرمجازی که در این دوره دیده بودم و مطالعه کردم، یک رمان هفتصد صفحهای زیبا و قوی و جذاب بود. من این هفتصد صفحه را در یک جمله خلاصه میکنم: چطور یک دختر میتواند بدون زحمت با حداقل هزینه با ظرافت و برنامه ریزی حساب شده، با یک مداح یا سخنران شاخص کشوری ازدواج کند و باعث شود او به راحتی همسر اولش را کنار بزند، بدون اینکه هیچ مشکلی برایش پیش بیاید. یک کتاب دیگری به نام «پسر پرشیا و دختر اورشلیم» بود. نویسنده کتاب کارمند یکی از سازمانهای دولتی کشور بود و خودش شخصاً مراحل چاپ را پیگیری میکرد.
* موضوع کتابش چه بود؟
یک مأمور مخفی وزارت اطلاعات، بسیجی، کارخانه دار ثروتمند و عاشق ماشین لامبورگینی، با اتومبیلش مشغول تردد در شهر مشهد است که یک خانم هرزه سوار ماشینش می شود و این آقا با او در هوسرانی همراهی نمیکند و استغفار میکند. آن خانم با قهر از ماشین پیاده میشود. همین ماجرای ساده باعث میشود که ایشان به عنوان یار امام زمان(عج) انتخاب شود، بعد تحت آموزش یک جن قرار میگیرد که از مشهد او را به شهر نور در شمال منتقل میکنند.
او باید یک دوره چهل روزه را باید دعای عهد بخواند که جزو یاران امام زمان(عج) قرار بگیرد. حدود نیمی از این چهل روز که میگذرد به ایشان گفته میشود که شما توانایی طیالارض دارید، هر کاری را که دلت بخواهد میتوانید برای مأموریت های ویژه به صلاحدید خودت اقدام کنی. اولین اقدامی که این آدم میکند این است که به مصر میرود و اسکندر مقدونی را سالم و تر و تمیز از قبر بیرون میآورد، در جنگی با او روبه رو می شود و او را میکشد. بعد که او را کشت بدنش را تکه تکه میکند و به تعبیری مثلهاش میکند. بدن اسکندر را به ماشین می بندد و در شهر می چرخاند و در آخر فرار میکند. این کار را در انتقام آتش سوزی تخت جمشید انجام میدهد.
در دومین دومین اقدام میرود خلیفه دوم را از قبرش در میآورد و همان رفتار را با او انجام می دهد و به محض این که برای شیعیان مدینه و زائران شیعه حرم مسجدالنبی مشکل ساز میشود فرار میکند. اقدام سومش این بود که رفت خاویار مسموم به کارگردان فیلم سیصد داد!
در بخش هایی از داستان, صحنههایی از تجسم شیطان در غالب یک زن ارائه می شود که صحنههای کاملاً مبتذلی است. در هر حال دوره این آقا که در حال اتمام است به او اطلاع می دهند که همان جنی که معلم تو بوده رفته در اسرائیل یک زن مانکن و زیبا را مسلمان و شیعه کرده است. آن زن الان زندانی است و شما باید بروید او را از داخل زندان های اسرائیل نجات بدهید.
یار امام زمان هم می رود او را بدون هیچ گونه محدودیت شرعی از لحاظ محرم و نامحرمی با خودش می آورد و با هم ازدواج می کنند. بعدا مأمور می شود با بی توجهی به حکومت جمهوری اسلامی، بسیج، وزارت اطلاعات، خودش مستقلاً با ثروت پدرش در حومه شهر مشهد شروع کند پرورش 313 یار امام زمان و تبدیل می شود به سید خراسانی!
در نهایت وقتی قرار است برای ظهوزمینه سازی کنند، این خانم مأمور می شود که برود اسرائیلی ها را هدایت کند. آن ها هم بلافاصله او را می گیرند موهای سر او را می تراشند بدنش را می سوزانند و این آقا در حسرت ازدواج و در حسرت یک زندگی شیرین و دلچسب با این مانکن می ماند.
این یک یار امام زمان است؟ اولاً تصاویر فوق العاده خشنی از او ارائه شده. در برخی موارد کاملاً هرزه نگاری است. در برخی موارد انتقام های خونبار و کثیف و مشمئز کننده که به خواننده حالت تهوع دست می دهد. یعنی شما نگاه کنید یک کتاب رمان نزدیک به سیصد و چهل یا پنجاه صفحه ای در عین حال که کثیف بود، به وزارت اطلاعات و بسیج توهین و حکومت اسلامی و امام زمان توهین کرده بود. به یاران امام زمان توهین شده است. مطمئن باشید اگر این کتاب منتشر می شد، قطعاً آن کارمند از آن جایی که الان مشغول فعالیت است بدون شک اخراج می شد. این هم یک نمونه دیگر.
مثال زیاد است. کتابی بود از یک ناشر خیلی مشهور حوزه رمان در تهران. ماجرای داستان توصیف حال و روز مردی بود که چهل سال را در زندان سپری کرده و در زندانش فقط یک تخت و یک دستشویی داشت و ارتباطی هم نمی تواسنت با بیرون بر قرار کند.
فضا کاملاً مأیوس کننده و سیاه بود و تازه عکس ها و مطالبی مشمئزکننده داشت. مثلا یک جا از زبان مگسی که از داخل سوراخ مستراح در آمده بود، صحنههایی را توصیف میکند. یا مثلا یک بخشی از کتاب توصیف این صحنه بودکه این مرد از شدت افسردگی و بی حوصلگی و بی انگیزهگی شروع به خوردن پوست دست و جویدن گوشت تنش کرد. همه این موارد در کنار هم موضوع ممیزی کتاب را تشکیل می دهند.
* آقای مصلحی دو سه سال پیش گفتند که آمریکایی ها برای فروپاشی شوروی ده میلیون نسخه کتاب آن جا توزیع کردند. در ایران الان در این حوزه صد میلیون نسخه کتاب توزیع شده و مثلاً هر کدامش ده بیست بار چاپ مجدد شده است. هنوز هم خیلی کتاب داریم که هیچ نسبتی با مبانی اسلامی ما ندارند. بعضی هایش توهین آمیز است و به اسلام توهین می کند، بعضی هایش تشکیک در مبانی اعتقادی ما وارد می کند، خیلی از رمان ها بحث اشاعه فحشاست. فکر می کنید بستر و علت سخنان آقای وزیر مبنی بر این که ما باید ممیزی را برداریم، چه می تواند باشد؟
بین سالهای 86 تا 92 اوج شکوهمندی دوره ممیزی است و تقریباً کارها با حداقل ایراد منتشر شده است. طبیعتاً کتاب نوشتن کار انسان است و شما نمی توانید کار انسانی را بدون عیب و نقص ببینید ولی حقیقتاً نسبت به تمام دوره های قبلی در این دوره اوضاع خیلی بهتر بود.
*عدم ممیزی مجدد علت دیگری به جز بودجه هم داشت؟
بله. متأسفانه مدیران وقت هم اصلاً همکاری نمیکردند.
*یعنی در دوره شکوفایی هم مدیران همکاری نمی کردند؟
دقیقا! یکی از مسئولان کشور اصلیترین مخالف ممیزی بود و چند مورد نامهنگاری کرد که ممیزی باید برداشته شود. شخصاً گفته بود که ممیزی باید بعد از چاپ اعمال شود.
مشکل دیگر دستمزدی است که به ازای بررسی هر کتاب به مدیر گروهها و بررسها داده میشود. رقمش واقعا خندهدار است! چون فوق العاده ناچیز است. اگر شما یک کتاب پانصد صفحه ای را بخوانید و بررسی کنید پنج هزار تومان دست تان را میگیرد. کار بررسی با یک چنین رقمی انجام میشود. یعنی کسانی که به عنوان بررس در اداره کتاب فعالیت دارند به نوعی جهاد میکنند. از آن مهمتر این که برای همین حقوق ناچیز هم مسئولان اصلاً همکاری نمیکردند.
شما بروید تاریخ پرداخت های مالی یک ساله گذشته اداره کتاب را ببینید. شاید باور نکنید که در یک ساله گذشته دفعات پرداخت حقوق در اداره کتاب به تعداد انگشتان یک دست هم نمی رسد. چرا؟ چون چند ماه یک بار پرداخت انجام می شود. گویا یک عمدی وجود داشته است که اداره کتاب و ممیزی زمین بخورد. در دوره وزیر قبلی چندین ماه طول کشید تا حقوق ها پرداخت شود.
یکی از دوستان ما که فوقالعاده آدم متین و موقر و مؤدبی است در نمازخانه وزیر سابق را دیده بود و گله کرده بود که آقای وزیر شما تا به حال طعم بدهکاری و شرمندگی مقابل طلبکاران و این ها را تجربه کرده اید؟ چند ماه است که ما حقوق مان را دریافت نکرده ایم. ایشان نهایتاً یک لبخندی زده بودند و گفته بودند که میگویم پیگیری شود و دستور پیگیری همدادند. نکته جالب این است که فاصله لبخند ایشان تا پولی که به حساب واریز شد حداقل یک ماه طول کشید.
* اسامی تمام اعضاء و مدیر گروه های اداره کتاب محرمانه است؟
بله. مگر این که خودشان بخواهند. یعنی اگر کسی خودش بخواهد به عنوان بررس و سرگروه اسمش معرفی شود، میتواند بیاید معرفی کند. این را هم بهتر است بدانید که اداره کل کتاب بودجه مستقل داخل خودش را برای پرداخت حقوق هایش ندارد و به خاطر مشکلات مالی نیروهایی که می توانند به کار بگیرند فوق العاده محدود است. یعنی کارمندهای بررس اداره کتاب چیزی را به نام عیدی و بیمه تجربه نمیکنند. کارشان کاملاً فداکارانه است.
علیرغم پیگیری های خود مدیرکل خیلی از نیازهای اولیه بررسها تأمین نمیشود و طبیعتاً نیروهایی که می توانستند بیایند کار کنند و به کار گرفته شوند فوق العاده تعدادشان کم بود. خب طبیعتاً اولویت اصلی و اولی، کتاب های چاپ اول بود. برای همین کتاب هایی که در دوره های قبل چاپ اول شان اتفاق افتاده بود، دیگر امکان ممیزی نداشتند.
در ضمن ما گروه هنر هم داریم. در این زمینه یک نمونه ای را خدمت شما عرض می کنم نشر چشمه فیلم نامه ای را آورده بود با نام روز حسین که فکر می کنم دلیل اصلی برخورد با این انتشارات همین موضوع بود. فیلمنامه ای که کاملاً ماجرای کربلا را به سخره گرفته بود و نهایت هتاکی را به کار برده بود و واقعاً زبان از گفتن مطالب این کتاب شرم دارد. فقط معرفی اجمالی این کتاب ها با ذکر بعضی از موارد مشکل برای شان جالب است بدانید که خودش تبدیل به یک کتاب می شود.
در هر حال دوره ما دوره شکوهمند ممیزی است و تازه این شکوهمندی ممیزی هیچ تقدیر کننده و تشکر کنندهای نداشت.
ما مثلاً یک مشکلی که در نمایشگاه کتاب پارسال با آن مواجه شدیم، این بود که مثلاً اعتراض می شد که چرا فلان کتاب سلفی ها دارد در فلان غرفه توزیع میشود یا چرا فلان کتاب غیراخلاقی و فلان کتاب ضدانقلاب دارد توزیع می شود؟
یک خواهشی که این جا از همه نهادهای نظارتی بر وزارت ارشاد دارم این است که هر وقت خواستند از یک کتابی انتقاد کنند و به وزارت ارشاد به خصوص در دوره قبل نسبت بدهند در دوره 1386 تا 1392 لطفا کتاب را باز کنند و شناسنامه کتاب را ببینند که چاپ اول کتاب چه زمانی بوده است؟ عموم انتقادهایی که می شود همه قبل از این تاریخ است.
مشکل دیگر، کتاب های زیر زمینی است. کتاب هایی که بعضی از مراجع عزیز ما پارسال در نمایشگاه مقابل آنها موضع گرفتند را بروید نگاه کنید تماماً بدون مجوز ارشاد بوده است! هیچ کدام از آن ها مجوز ارشاد را نداشته است. خود ناشر و مؤلف رفته با اسم مستعار یک سری کتاب را چاپ کرده و آورده در نمایشگاه. تازه آنجا هم به عنوان کتاب اصلی اش فروش نمی رود و کتاب زیر پیشخوان نمایشگاه است. چون مشتری ها را می شناسند، می گویند آقای فلانی این کتاب را هم داریم.
بعضی کتاب ها هم اینترنتی پخش می شود. به محض این که یک سری از این کتاب ها غیرمجاز اعلام می شوند در اینترنت به طور رایگان و یا حتی پولی عرضه می شوند. یعنی خود مؤلف اعلام می کند که اگر کتاب من چاپ می شد مثلاً 10 هزار قیمتش بود لطفاً 4 هزار تومان به شماره حساب بنده واریز کنید تا کتاب خیلی راحت و محرمانه برای شما پست می شود.
ضمانت اجرایی جدی در برخورد با این آثار هم وجود نداشت. یعنی کتاب را وزارت ارشاد و اداره کتاب غیرمجاز اعلام می کرد. ولی این امکان را نداشت که پیگیری کند که آقا یا خانم فلانی این کتابی که شما منتشر کردید چون ما به شما مجوز ندادیم الان باید برخورد قانونی شود. اتفاقاً یکی از مسئولیت هایی که به عهده وزیر جدید ارشاد هست این است که برای این موضوع کتاب های اینترنتی فکری بکنند.
بله! یک خسارت یا جریمه مالی یا غیرمالی. برای بهبود شرایط اداره کتاب اولاً به برداشتن ممیزی نباید فکر کرد. هر کسی که بخواهد یک چنین فکری کند در دنیا و آخرت مسئول خواهند بود. اگر دین دارند که از آخرت بترسند اگر ندارند حداقل آزاده باشند. حداقل نگاه شان این باشد که من کتابی را مجوز بدهم که در خانه بدون خجالت به دختر یا پسر خودم هم بتوانم معرفی کنم.
دوم این که باید برای تقویت ممیزی تلاش کرد. یک تقویت بیرونی داریم که در این بحث کتاب های اینترنتی است و یک تقویت درونی است. در تقویت درونی باید مشکلات مالی اداره کتاب برطرف شود و تعداد نیروهایش افزایش پیدا کند.
ما یک مشکلی که الان داریم این است در واقع ابلاغیه و قانونی که از ناحیه ارشاد یا انقلاب فرهنگی ابلاغ شده است ابهام دارد. آقای الهیاری در جلساتی که با سرگروه ها داشتند خودشان دنبال شفاف سازی و توسعه و توصیف بیشتر مطلب بودند و کارشان هم تا یک حدی اجمالاً پیش رفته است ولی زمان می خواهد تا این را مجلس و دولت و اداره کتاب شفاف تر کنند.
الان بعضی از ناشران در بحث ابهام قانون میگویند "قبلاً به ما میگفتند فلان کلمات را به کار نبرید. خب ما هم خیال مان راحت بود!" اگر شما به جای اینکه مفهومی ممیزی کنید واژهای ممیزی کنید این مشکل پیش می آید که اگر مثلا در یک کتابی نوشته بودند رقص باد، چون کلمه رقص یک کلمه غیرمجاز است، باید تبدیل شود به حرکت موزون باد. خب این یک چیز خنده داری میشود. واژه که گویا نیست. مفهوم مهمتر از واژه است.
مطلب آخر اینکه که هر کسی به هر شکلی و به هر میزانی که میتواند، باید در این عرصه ممیزی و گلوگاه حوزه فرهنگ جلو بیاید و کمک کند. این کار مصداق یک مرزبانی واقعی است که ما وقتی روایات مان را نگاه کنیم می بینیم که چقدر ثواب برای این مرزبانی گذاشته شده است. تعبیر حضرت آقا این است که فرهنگ حوزهای است که من حاضرم جانم را برای آن فدا کنم. حالا در حوزه فرهنگ شما بیایید مرزبانی کنید. یعنی ارزشمندترین، پرمخاطره ترین و الهیترین بخش حوزه فرهنگ حوزه مرزبانی است. من بارها گفتهام که لحظاتی که همکاران ما در عرصه ممیزی کتاب مشغول فعالیت هستند تماما عبادت است و قطعا ثواب آن مرزبانی را که در آیات و روایات ما آمده است دارد و حتی خیلی بالاتر.
ممنون از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.