تجربه سیاسی می گوید بسیاری از نظرات مشاور یک مسؤول در حقیقت نظر آن مسؤول است و بنا بر مصالح و مقاصدی ترجیح داده می شود حرف دل یک سیاستمدار از زبان مشاورش زده شود. مثلا فاصله نظرات جناب آقای هاشمی رفسنجانی با برخی از منصوبین ایشان در زمان هشت سال ریاست جمهوری ظاهرا زیاد بود و حتی به طور مثال موسوی خوئینیها و مهاجرانی که هردو از هاشمی حکم داشتند حرفهای متفاوتی می زدند اما پس از پایان ریاست جمهوری هاشمی سخنانی از سوی هاشمی ابراز شد و میشود که ناظران را به این نتیجه می رساند که مراوده فکری و سیاسی آن قبیل افراد با هاشمی بیش از پنداشت متعارف بوده است. هم چنین لازم است توجه داشته باشیم که متأسفانه مشابه چنین اتفاقی در مورد دولت احمدی نژاد هم تکرار شد. طبیعی است که مراوده فکری و تبادل نظر سیاسی با مشاوران به تقارب و همگرایی شخصیتی مشورت گیرنده با مشاور می انجامد و چه بسیار خطوط موازی که در عالم سیاست، با مشورت مشاوران عاقبت به تلاقی منتهی می شود.
سریع القلم و دایره بسته مشاوران دولت اعتدال
دیر زمانی قبل از برگزیدهشدن حجت الاسلام روحانی به سمت ریاست جمهوری برخی افراد از روابط فکری دکتر محمود سریع القلم با جناب آقای حسن روحانی مطلع بودند و برایشان جای تعجب نبود که دکتر سریع القلم مشاور رئیس جمهور شود. قرائن نشان میدهد در دوران تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری محتوای بسیاری از نظرات کلیدی آقای حسن روحانی- خصوصا در امور سیاست داخلی و بین الملل- با مشورت دکتر سریع القلم بیان شد و بالاتر آنکه آشنایان به ادبیات آقای سریعالقلم ظن قوی دارند که در برخی از موارد حتی خود لفظ سخنان نیز مبناءً متعلق به جناب مشاور بوده است. دکتر محمود سریعالقلم استاد تمام دانشگاه شهید بهشتی در رشته علوم سیاسی است و تالیفات و مقالههای بسیاری دارد. او که دانشآموخته دانشگاههای آمریکاست در عرصه رسانهای و دانشگاهی نیز حضور فعالی دارد. قبل از آنکه وارد نقد و واکاوی نظرات ایشان شویم لازم است منصفانه متذکر شویم نظم کاری و پرکاری سریع القلم قابل تقدیر است و البته این چنین نیست که از ایده ها و اندوخته های او نتوان هیچ بهرهای برد اما با خواندن ادامه مطلب شاید به ما حق بدهید که حق مردم فهیم ایران آن بود که رئیس جمهورشان مشاوران بهتری را برمی گزید.
مسؤولیت معاش مردم به دولت ربطی ندارد!
محمود سریع القلم در مهرماه 1392 در اظهاراتی عجیب اظهار داشت:"امروز دولتها علاقهمند شدند تا بهتدریج مسئولیت معاش مردم را از دوش خود بردارند و تعهدات خود را کم کنند. برای مثال نزاع سیاسی که امروز شاهد آن در آمریکا هستیم ناشی از همین نوع از سیاستگذاری است زیرا بخشی از دولت معتقد است که هر فردی مسئول زندگی خودش است و دولت باید به عنوان میانجی به مردم کمک کند. این در حالی است که در کشور ما ایران، برخلاف روند جهانی موجود در جهان، دولت بزرگ است و جامعه همچنان در گرو دولت است."
معنی این سخن آن است که اصولا مسئولیت معاش مردم به دولت ارتباطی ندارد و دولت های مدرن ( به زعم جناب سریع القلم) مسئولیت اقتصادی را بر عهده ندارند.این گونه سخنان نوعی تئوری پردازی از نوع سیاسی آن است چرا که اگر این گونه سخنان قبل از انتخابات و در دوران تبلیغات از سوی آقای سریع القلم و یا آقای حسن روحانی ابراز می شد با واکنش شدید مردم روبرو می شد.احتمال می دهیم جناب مشاور رئیس جمهور با مواجه شدن دولت با مشکلات عملی و سختی کار اجرایی - که قطعا با سخن پردازی متفاوت است - به این نتایج و نظریات مدرن! رسیده اند که بله اصلا و اصالتا مسائل معیشتی مردم ربطی به دولت ندارد!
خوب است یادآوری کنیم تاکید جناب آقای روحانی در هنگامه انتخابات بر مسائل اقتصادی و معیشتی آن قدر زیاد بود که وعده های بهبود 100 روزه امور و یارانه کالایی(همان کوپن) یکی از مشوق های اصلی اعتماد مردم به تیم جدید شد.جناب سریع القلم- چنانچه در ادامه با بازخوانی برخی نظراتشان مشخص می شود-مخالفان فکری خود را عموما افرادی بیسواد، کتاب نخوانده و از همه مهمتر بی اطلاع از اوضاع جهان معرفی می نمایند اما صرفا برای اطلاع جناب استاد، لازم است یادآوری شود هم اکنون یکی از بحث های مهم و جدی در غرب مسئله حداقل دستمزدها، بیمه بیکاری و بحث مکانیزم های حمایت دولتی از اقشار ضعیف است.در سوئیس 1 میلیون امضاء جمع شده است که درخواست می کنند دولت به هر فرد در سن قانونی مبلغ قابل توجهی را برای تضمین آرامش زندگی پرداخت کند و پیشنهادات این چنینی از سوی سایر مردم و گروه های اروپایی نیز دنبال می شود. مجزا ساختن دولت از وظیفه اقتصادی و معیشتی در استمرار همان ایده سکولاریسم است که دولت را از مسائل دینی به بهانه اقتصاد و مسائل دنیایی منصرف ساخت و حال در شکل مدرن! دولت، وظیفه اقتصادی هم ندارد. البته این ایده از سوی برخی هواداران نظری سرمایه داری نئولیبرال ترویج می شود که دولت صرفا وظایف امنیتی و نظم آفرینی دارد.
دموکراسی لیبرالی کنونی به ابزار سلطه کلونی قدرت-ثروت- رسانه تبدیل شده است و رسالتی مقدس تر از حفظ اقلیت سرمایه داری قائل نیست.اگر نظر جناب سریع القلم را ناشی از یک طرز تفکر بدانیم و آنرا به حساب تئوری پردازی موسمی مختص به مشاوران نگذاریم، باید بگوییم از منظر ایشان هیچ چیز برای دولت جز آزادی اقتصادی و جهانی شدن اقتصاد داخلی اصالت ندارد. اعتقاد جزم آلود به "دست پنهان آدام اسمیت"، پشت زمینه نظریه جناب مشاور است.دولت حداقلی از منظر ایشان باید حداکثر وفاداری به اصالت سرمایه داری و بازار آزاد را داشته باشد. ظاهرا از منظر دکتر سریع القلم دولت مدرن دولتی است که بتواند از ابزار دموکراسی و حمایت اکثریت برای استمرار بهره مندی اقلیت (سرمایه داران) استفاده نماید.
سریع القلم: بزرگترین قدم برای آزادی فکر، خصوصیسازی اقتصادی است!
سریع القلم در ادعایی عجیب تر در سخنرانی مهر 1392 مدعی شد:"بزرگترین قدم برای آزادی فکر در ایران خصوصیسازی اقتصادی است زیرا معاش مستقل از حاکمیت مبنای آزادی است. باید به جامعه نگاه بازی داشت، آزاد شدن از قیود مقدمه خلاقیت انسان است. " کسی نیست از جناب ایشان بپرسد آزادی فکر از منافع و مطامع سرمایه سالاران چگونه باید صورت گیرد؟ آیا ثروت نمی تواند حمایت فکری ایجاد کند و یا حتی به "خرید نظریه ها" دست یازد؟ معلوم نیست خصوصی سازی افسار گسیخته که همان رها کردن مکانیزم بی رحم بازار به جان مردم است چگونه می تواند شکوفایی علمی و فکری به ارمغان بیاورد. وقتی طنز این نظریه تلخ تر می شود که توجه نماییم پایه های خصوصی سازی آموزش و پرورش و آموزش عالی نیز در ایران از سوی همفکران جناب سریع القلم ریخته شد. در این جا است که ذهن "آزاد" و قلم "آزاده ای" باید تحلیل کند که آیا خصوصی سازی علم آموزی نیز به تعالی علم و عالم می انجامد یا نوعی انحصار و قید است و چه بسا در شکل حادش به تعمیق اشرافیت منجر شود.یکی از زمینه های اجتماعی آزادی فکری برداشته شدن موانع مالی و اقتصادی است. تعمیق مادیگرایی و حاکمیت مطلق اقتصاد به طور آشکاری سد علم و علم آموزی است. ای کاش منظور آقایان از "خصوصی سازی" واگذاری امور اقتصادی به مردم و توزیع عادلانه ثروت و موقعیت بود اما می دانیم منظور ایشان استمرار همان رویه دولت کارگزاران است. از سوی دیگر، خصوصی سازی این چنینی، نوعی واگذاری رانتی است .بهره مندی منصفانه سرمایه داران از واگذاری های اقتصادی مورد قبول همگان است اما به شرطی که اولا واگذاری ها حقیقی و به قیمت واقعی باشد و ثانیا آنکه "روابط خاص" با افراد ویژه و گروه های خاص بر" ضوابط کلی و عام" غالب نشود.تجربه نشان داده است حامیان دولت حداقلی در ایران همان طرفداران دولت حداکثری اول انقلاب هستند.خصوصی سازی افراطی و بی منطق با واژه اعتدال نمی خواند.
سریعالقلم: کسی که زبان انگلیسی نمیداند، منطقی فکر نمیکند!
مشاور رئیس جمهور، دکتر محمود سریع القلم در شهریور ماه 1392 در اظهاراتی ابراز داشتند:"کسی که زبان انگلیسی نمی داند، منطقی فکر نمیکند، چون تولید علم 90 تا 95 درصد به زبان انگلیسی است و من شاهد این بودم که در کشوری مثل آلمان و فرانسه در دانشگاه فقط به زبان انگلیسی تدریس میشود."(خبرگزاری ایسنا/ کد خبر: 92063119464) قبل از آنکه وارد بررسی محتوای سخن جناب مشاور شویم، لازم است توجه نماییم چنین اظهار نظری جدیدا و دفعتا از سوی ایشان ابراز نشده و مخاطبان ایشان در دانشگاه شهید بهشتی چنین نظریاتی را بارها از کلام ایشان استماع کرده اند و البته بازگویی چنین سخنانی در منصب مشاورت فکری رئیس جمهور جای سوال دارد.
سریع القلم در همین راستا در مهر 1392 نیز ابراز داشت:" اگر رسانه ملی ما معتقد به توسعه و فهم بینالمللی باشد نیمی از برنامههای خود را به زبان انگلیسی تولید و پخش میکند و با انرژی که این نهاد ملی دارد میتواند ظرف مدت دو سال در فرهنگ جامعه تغییر ایجاد کند. " اگر حجت الاسلام حسن روحانی چنین سخنانی را از سوی مشاور خود قبول دارند پس بالطبع باید متصور باشند که امثال علامه طباطبایی، شهید مطهری و علامه جعفری نیز هرگز متفکر و اندیشمند نبوده اند چرا که به زعم جناب مشاور: "کسی که زبان انگلیسی نمیداند، منطقی فکر نمیکند"! احتمال می دهیم جناب رئیس جمهور با این اظهارات غیر منطقی و البته افراطی مشاور خود توافق نظری نداشته باشند و در اینجا البته حق است که یا به مشاور خود تذکر دهند و یا علناً اعلام کنند نظرشان در این رابطه چیست. اما جالب است بدانیم شیفتگی این چنینی نسبت به زبان انگلیسی –آنگونه که در نزد جناب سریع القلم موجود است- در جهان غرب سرمایهداری هم عمومیت ندارد. مشهور است که فرانسوی ها چه تعصبی نسبت به زبان خود دارند و نگرش آلمانیها به زبان آلمانی حیثیتی است.
هم اکنون حفظ فرهنگ های ملی و محلی و حراست از زبان های ملی یکی از اصول سیاست های فرهنگی بخشی از غرب است. این موضوع آن قدر مهم است که اروپایی ها نسبت به آنچه "استعمارگری زبان انگلیسی" می خوانند حساس هستند و این حجم از توجه به انگلیسی را غیر عادی و فراتر از ابزار کسب دانش می دانند. فی المثل مسئله زبان و تعارض زبانی در اتحادیه اروپا یکی از بحث های مهم امروز است.اروپایی ها معترض هستند که چرا در سازمان های بین المللی زبان هایی مانند فرانسوی، آلمانی و اسپانیایی و.. به اندازه انگلیسی بها داده نمی شود.این مسئله آن قدر مهم و حیثیتی است که با وجود 23 زبان برای یک اتحادیه 27 عضوی – قبل از عضویت کرواسی در اتحادیه اروپا- هزینه های هنگفت برای ترجمه هم زمان در مباحثات رسمی اتحادیه صرف می شود. یادگیری زبان اگر ابزار انتقال داده ها و معارف و دستاورها باشد و یا مقصود،پنجره ای برای هم کلامی و ارتباط انسانی باشد، فی نفسه شریف و ممدوح است.
اما اگر خود زبان ابزار فرهنگ پذیری افراطی شود نتیجه همین می شود که استاد تمام دانشگاه جمهوری اسلامی می گوید کسی که انگلیسی نمی داند منطقی فکر نمی کند.کاش این استاد اشاره به تاریخ می فرمودند که غربی ها برای بازسازی علمی خود به یادگیری زبان عربی پرداختند و چنان شد که زبان علمی آنها، زبان عربی شد و حتی در دوره ای در آندلس متون مسیحیت نیز به زبان عربی نگاشته می شد. اما آیا غربی ها در همان دوره هم چنین ادعای گزافی کردند؟ آیا با یادگیری زبان غیر، خودباخته به غیر هم شدند؟ با رعایت ادب باید متذکر شویم نظریاتی که "آنکه انگلیسی نمی داند منطقی نیست" میراث دار آموزه های غربزده تقی زاده است که از سر تا پا غربی شویم.جالب آن است که توصیف رسانه های غربی از دکتر سریع القلم آن است که " انگلیسی را روان و با لهجه خوب صحبت می کند". به هر حال برای کشوری که در چشم انداز خود این توانایی را دارد که در طول چند دهه زبان فارسی را به زبان علمی دنیا تبدیل کند، مشاوران این چنینی دائما "ناامیدی" را تئوریزه می نمایند.
سریعالقلم: ما ایرانیها در سیاست میراثی نداریم!
دکتر سریع القلم در آستانه تشکیل دولت جناب آقای روحانی در نقد سیاست خارجی گذشته ابراز داشت:" عملکرد هشت سال گذشته در سیاست خارجی مبتنی بر کم دانشی و بی دانشی بوده است. گروه بسیار کوچکی که سکان سیاست خارجی را در دست داشتند، نسبت به محیط بین المللی، حس داشتند و نه شناخت؛ حس تعارض، حس تقابل، حس نفی. عصبانی بودند. این همان ادامه «مکتب هیجان» در سیاست بود. ما ایرانی ها در زمینه های بسیاری از جمله معماری، هنر، موسیقی، ادبیات، مهندسی و پزشکی میراث داریم و باید هم افتخار کنیم؛ اما در سیاست هنوز تابع حس، مزاج، عصبانیت و رفتارهای واکنشی هستیم. " جناب استاد مشاور می دانند که تاریخ تلخ و شیرین بسیار دارد و مملو از عبرت ها است و حداقل اگر تاریخ ایران اسلامی را در دوران صفویه بررسی نماییم به میراث هایی بر می خوریم که اهمیتی کمتر از سبک معماری آن دوران ندارد. شکل گیری هویت ملی در تلفیق و تقارن با هویت دینی و مذهبی یکی از آن میراثها این است که اتفاقا تحلیل پیچیده ای دارد و آن چنان نیست که جناب مشاور ، ایرانی ها را تازه وارد سیاسی و نابلد بداند.
اما این گونه اظهار نظرها ناشی از آن است که قدر و قیمت پدیده بی نظیر انقلاب 1357 بر برخی از اهالی وادی دانشگاه شناخته شده نیست و "دانش" آنها قادر به درک اهمیت چنین رویدادی نیست. این چنین سخنانی از سوی یک استاد دانشگاه نوعی خودشرمندگی علمی است.آقای مشاور "آنچه خود داریم" را ز بیگانه تمنا می کنند و دائم در حال جستجوی نسبت ما با فرایند جهانی شدن و پروژه جهانی سازی هستند. کسی نیست از ایشان بپرسد نسبت جهانی شدن با ما چیست؟ چه شد که در دنیای ملت- دولت ها پس از پیروزی انقلاب اسلامی جهان گرایی رونق گرفت؟ آیا تکیه انقلاب اسلامی بر مفهوم امت بر دنیا اثری نداشت؟ نسبت اهمیت یافتن فرهنگ و اعتقادات در دوران کنونی با پدیده ب نظیر انقلاب اسلامی چیست؟ چه شد که امثال برنارد لوئیس و هانتینگتن به این نتیجه رسیدند که نقطه محوری تحولات دنیا، تمدن است؟ چه شد که معنویت گرایی و دین خواهی- که در نوع اصیل و فطری و چه در نوع انحرافی- بعد از انقلاب اسلامی ایران رونق گرفت؟ اگر ما تنها وارث مکتب هیجانیم چرا هانتینگتن ما را تمدن ساز می داند؟ چرا فکو مسحور انقلاب اسلامی شد؟ چرا نویسندگان کتب مرجع علوم سیاسی انقلاب اسلامی ایران را در جایگاه با اهمیتی در عرض انقلاب فرانسه و انقلاب روسیه می دانند؟ آیا پس از قدرت نمایی قدرت نرم اسلامی در بهمن 57 نبود که اشکال غیرنظامی قدرت اهمیت یافت؟ چه شد که ایدئولوژی انقلابی و خواهان تغییر مارکسیسم با دین گرایی تحول خواهانه اسلام ، به موزه تاریخ سپرده شد؟ چه شد که سرمایه داری سکولار، نسبت به باورها حساس شد و کارش به دخالت در باورهای شخصی و حساسیت به نوع پوشش-حجاب- رسید؟به نظر جناب استاد، تمام این دستاوردها یا اصلا وجود ندارد و یا ماهیتی جز "هیجان" ندارد.از سوی دیگر، البته ادعا نمی کنیم که تمامی افعال سیاست خارجی در 8 سال گذشته بهترین بوده است و نقصی نبوده اما آنگونه که جناب مشاور می پندارند به "صراحت شعار حق دادن"، عصبانیت نیست. آقای مشاور! حرف حق را در زرق و برق دیپلماتیک و مصالح نامعلوم ذبح کردن، "تدبیر" نیست. تدبیر انتخاب بهترین مسیر برای رسیدن به اهداف معقول در راستای آرمان های متعالی است نه آن که در کوتاهترین مسیر از بلند ترین آرمان ها عقب نشینی کنیم. باید این سخن حکیمانه سعدی را به یادداشته باشیم که "هر که با دشمن صلح کند، سر آزار دوستان دارد"مذاکره در موضوع هسته ای نباید به معنی "صلح با دشمن" و "کوتاه آمدن" از ارزش ها بازنمایی شود.
سریع القلم: تغییر در سیاست خارجی، مهمترین مبنای بهبود وضع اقتصادی است!
جناب سریع القلم در تبیین وضعیت کشور بعد از انتخابات ابراز داشت:"شکستن نماز واجب از روی اختیار حرام است، ولی برای حفظ مال و جلوگیری از ضرر مالی یا بدنی مانعی ندارد. چطور ما از طریق عملکرد هیجانی و مزاجی در سیاست خارجی در این حد به خود و به اقتصاد کشور لطمه زدیم و شبکه وسیعی از فساد مالی متشکل از ایرانیان و غیر ایرانیان برای انتقال کالا و خدمات ایجاد کردیم. باید مؤدبانه قضاوت کنیم؛ از یک طرف بی دانشی است و از سوی دیگر فقدان انتقاد نهادهایی مانند رسانه ها و مجلس که می توانستند فرآیند اصلاح افکار و سیاست ها را رقم بزنند. امروز در دور افتاده ترین روستاهای کشور، شهروندان ایرانی می دانند تغییر در سیاست خارجی، مهم ترین مبنای بهبود وضع اقتصادی است."
البته باید بگوییم این گوی و این میدان و منتظر باشیم ببینیم در اثر نظریات امثال جناب مشاور، در اثر تغییر سیاست خارجی تغییری در وضعیت اقتصادی کشور حادث می شود یا نه؟ ترس ما آن است که "نه سانتریفیوژها بچرخد و نه چرخ کارخانه ها" نمی دانیم در اثر مصلحت سنجی های آقای مشاور، فتوا دادن به شکستن نماز، از ضرر مالی جلوگیری می کند یا نه؟ آنچه به ذهن ما می رسد این است که نچرخیدن چرخ کارخانه ها ربطی به شکستن نماز ندارد و مصرف بیش از حد کالاهای خارجی، اساس اقتصاد داخلی را تهدید می کند. معیشت بدون آنکه از سخنان "هیجانی"-احتمالا منظور همان مرگ بر آمریکا و انرژی هسته ای حق مسلم مااست-متضرر شده باشد از فرهنگ طبقه ای از نخبگان جامعه متضرر شده است که فرهنگ غرب دوستی و بیگانه گرایی را ترویج می کنند. کاش آقایان در کلاس های درس و تریبون های رسانه ای خود در کنار بازگویی مکانیسم عرضه و تقاضای بازار، به عامل "حیثیت" هم اشاره می کردند. کمرنگ بودن تعصب به کالای ایرانی و تلاش برای ایجاد برند معتبر ایرانی مسئله امروز اقتصاد ایران است. فی المثل کانادا بزرگترین دشمن ایران در حوزه مسائل حقوق بشری است اما هم زمان میلیاردها از بازار"خودکار و روان نویس" در ایران عایدش می شود.از سوی دیگر، اشرافیت مسئولین و مصرف گرایی مردم متمتم یکدیگر است. منطق می گوید وقتی برخی از نخبگان جامعه معتقدند"کسی که انگلیسی نمی داند منطقی فکر نمی کند" جامعه متمایل می شود در همه لوازم و احتیاجات خود به مصرف برند خارجی بپردازد.زبان دوستی افراطی غربی به مارک دوستی می انجامد.مصرف بدون تعقل نظریات اندیشه ای غرب ، به مصرف گرایی کالاهای غربی می انجامد.پیش بینی بسیاری از صاحب نظران مستقل آن است که " بی مایه فتیر است" و در دیپلماسی صرف، گشایش اقتصادی نخواهد بود.کاش دوستان مشاور رئیس جمهور که مدعی شناخت عرصه بین الملل هستند به رئیس جمهور یادآوری می کردند که سیاست خارجی عرصه بخت و اقبال و سخن وری و لهجه نیتیو نیست. مشاوران رئیس جمهور باید توجه کنند پیروزی در تبلیغات انتخاباتی با پیروزی در سیاست خارجی متفاوت است.
سریع القلم: دنیا بفهمد مسؤولان جدید غذای خوب خوردهاند و سوار هواپیما شدهاند!
دکتر سریع القلم در تشریح اولویت های دولت جناب آقای حسن روحانی ابراز داشت:"مهم ترین اولویت دولت جدید، تغییر سریع تصویر ایران در منطقه و جهان است؛ تصویری که نشان دهد افرادی مؤدب، بافرهنگ، اصیل، بادانش، مجهز به عفت کلام، خویشتن دار و فهیم نسبت به منافع و مصالح ملی در دستگاه دولتی مسئولیت پذیرفته اند. عده ای که قبلاً هواپیما سوار شده اند، سیر هستند، غذای خوب خورده اند، زندگی متعارفی داشته اند و با جهان آشنایی دارند، منافع دیگران را نیز در نظر می گیرند و از همه مهمتر از ثبات فکری برخوردارند، قابل اتکا هستند و ظرفیت تغییر جهان بینی پنج بار در یک روز را ندارند." البته در قالب همین کلمات مؤدبانه و اتوکشیده، به مسئولین قبلی جمهوری اسلامی و مردمی که به این مسئولین اعتماد کرده اند، توهین صریح شده است. تقلیل دادن شخصیت افراد به نوع غذاخوردن یا طبقه اجتماعی خطای رایج آریستوکراتیک است. اعتقاد جناب مشاور احتمالا ناشی از نوعی "پلوتوکراسی"(plutocracy) یا "اعتقاد به حکومت توانگران و طبقه اشراف" است.زهد پیامبر اعظم و امیرالمومنین در حکومت داری فلسفه و مبانی متعالی است که نباید از سوی نخبگان ضدتئوری سازی شود. اگر دولت جدید اعتقادی به ساده زیستی و چشیدن طعم محرومیت از سوی مسئولان را ندارد مشکلی نیست به شیوه خودشان عمل کنند. اما تحقیر ممشای اسلامی حکومتداری صحیح نیست. مسئول در طراز اسلامی به بهره مندی قناعت کارانه از دنیا مباهات می کند.
دیدگاه دکتر سریع القلم در تعارض جدی با دیدگاههای بنیانگذار انقلاب اسلامی است. امام خمینی (ره) یکی از بزرگترین مشکلات کشور را زعامداری کاخنشینانی دانسته که معنای فقر و گرسنگی را حس نکردند. ایشان می فرمایند: «همیشه این کشور به واسطه این کاخنشینها تباهی داشته است. این سلاطین جور که همه تقریبا کاخنشین بودند, اینها به فکر مردم نمیتوانستند باشند, احساس نمیتوانستند بکنند فقر یعنی چه، احساس نمیتوانستند بکنند بیخانمان یعنی چه، اینها اصلا احساس این را نمیتوانستند بکنند. وقتی که کسی احساس نکند که فقر معنایش چی است, گرسنگی معنایش چی است، این نمیتواند به فکر گرسنهها و به فکر مستمندان باشد. لکن آنهایی که در بین همین جامعه بزرگ شدهاند و احساس کردند فقر چی است، دیدند، چشیدند فقر را، احساس میکردند، ملموسشان بوده است که فقر یعنی چه، اینها میتوانند به حال فقرا برسند.» سریع القلم همچنین در یادداشتی به چند مورد از ویژگیهای یک سیاستمدار حرفهای اشاره کرده است. او میگوید: «سیاستمدار حرفهای کسی است که از غرایز (کینه، عقده، حسد، طمع و امثالهم) عبور کرده است: او کسی است که غذای خوب خورده، در حد متعارف زندگی کرده است، مهربانی و احترام را تجربه کرده است، سفر رفته و حتی از هوس نیویورک رفتن هم عبور کرده است.
ریچارد نیکسون معتقد بود سیاستمدار حرفهای از هر 10 دعوت، شاید یک دعوت را قبول کند». اما از منظر اسلامی، سیاستمدار واقعی باید دنیا و بهره مندی از دنیا را تحقیر کند. چنین رهبر فرزانه انقلاب در مورد معیارهای زهد مسئولین در نظام اسلامی، در جمع مسئولین حکومتی می فرمایند: "نمی شود ما در زندگی مادی مثل حیوان بچریم و بغلتیم و بخواهیم مردم به ما به شکل یک اسوه نگاه کنند. مردمی که خیلی شان از اولیات زدگی محرومند. در این راه از خیلی چیزها باید گذشت. نه فقط از شهوات حرام، از شهوات حلال نیز باید گذشت. نمی گویم مثل پیامبر باشیم، نمی گویم مثل امیر المومنین ـ که شاگرد پیامبر بود ـ باشیم؛ که انسان آن مطالب را که می خواند، تنش می لرزد. امیر المومنین(ع) درباره پیامبر(ص) می گوید: «قد حقّر الدنیا و صغّرها و اهون بها و هوّنها»؛ دنیا را تحقیر کرد ـ یعنی همین لذایذ و بهره مندی ها و برخورداری های دنیا را کوچک کرد ـ به آن ها توهین کرد و سبکشان نمود."(2 مرداد 1370) از منظر رهبر فرزانه انقلاب مسئول در این نظام باید دندان لذایذ بی شماری را بکند.حتی از خیلی لذت های حلال هم باید بگذرد. ایشان در دیدار هیات دولت در 5 شهریور 1382 می فرمایند:"موضوع دیگر احساس تنعم و زندگی مرفه مسئولان است. من واقعا رنج می برم. این البته خطاب به شما ها نیست. بعضی از شما ها زندگی خیلی معمولی و خوبی دارید. روند کار نباید به سمت تنعم روز افزون مسئولان و تظاهر به این معنا باشد . این غلط است. البته در نوع انعکاس مسافرت ها، کارها زندگی ها و جلسات ما به مردم هم گاهی چیزهایی دیده می شود که مردم را دلسرد می کند و به طور عمیق روی مردم اثر می گذارد. "
سریعالقلم: سیاست خارجی را از خیابانها جمع کنیم!
محمود سریع القلم در آستانه تشکیل دولت جناب حسن روحانی گفت:"سیاست خارجی را از خیابانها جمع کنیم. به پوپولیستها بگوییم بروند کتاب بخوانند و کمتر سخن بگویند. نسل اول انقلاب میتواند با شجاعت به کمک دولت جدید آید تا ایران را از ناکارآمدی نجات دهد. مدارهای گسترش کارآمدی، تعامل معقول داخل با خارج است. بدون کار بینالمللی نمیتوان کارآمدی را در داخل به وجود آورد؛ نکتهای که این دانشجوی علم سیاست از ۱۳۶۹ مطرح کرده است.
اگر نسل اول این راه را گزیده و با پیچیدگی و حتی ابهام به فرایند اجماع سازی داخلی کمک کند، تاریخ منصفانهتر قضاوت خواهد کرد." این سخن نفی اهمیت حضور و اصالت نقش مردم است. از دیدگاه جناب سریع القلم احتمالا راهپیمایی های که مظهر اراده ملی است باید تعطیل شود و سیاست به یک امر تکنیکی و کسل کننده همانند آنچه در غرب وجود دارد تبدیل شود. تعارض این دیدگاه آن است که چگونه است که حضور مردم در خیابان ها حرکتی پوپولیستی است اما حضور همان مردم در صندوق رای پوپولیستی نیست.
جناب مشاور مخالفین خود را کتاب نخوانده می پندارند در حالیکه بسیاری از مخالفین اتفاقا با خواندن کتاب های شخص ایشان به مخالفت با ایشان رسیده اند. به طور مثال جناب سریع القلم اخیرا مرتب تکرار می کنند که باید قدرت سیاسی و اقتصادی را از هم تفکیک کنیم در حالی که می فرمایند کلید مسائل اقتصادی در سیاست خارجی است. و یا آنکه مرتبا از توسعه به سبک غربی و پیوستن به سازو کارهای اقتصاد سرمایه داری سخن می گویند و مدعی هستند این جریان معادل غربگرایی نیست. اما در کتاب" ایران و جهانی شدن" خود ابراز می دارند که ناکارامدی جمهوری اسلامی به دلیل تجزیه کردن مثلث سیاست- اقتصاد- فرهنگ جهانی شدن بوده است. ایشان معتقد است مشکل جمهوری اسلامی آن است که قدرت اقتصادی و فن آورانه غرب را نفی نمیکند در حالیکه مقاصد سیاسی و مبانی فلسفی و فزون خواهی آنرا نفی می کند.به نظر می رسد نظرات این چنینی "خودمتناقض" باشد.
از مستشار تا مشاور
از روزی که مقدرات این مملکت از گزند مستشاران پیدا و پنهان خارجی مصون ماند-بعد از انقلاب 1357 – چشم امید ملت به مسئولین بود تا از گستره وسیع مشاوران خردمند و دلسوز استفاده برند. متاسفانه دولت های گذشته عموما حلقه تنگی از مشاوران خاص را برای خود انتخاب می کردند و تصمیمات بعضاً بدون پشتوانه نظری اتخاذ می شد. دولت تدبیر و امید نیز خرق عادتی نکرده و برخی مشاوران خاص را بر خود می پسندد. ملالی نیست که مسئولین حق دارند روشی را که درست می پندارند در پیش گیرند اما کاش مسئولین دولت جدید داعیه" فراجناحی بودن" نداشتند و با شهامت اسامی نظریه پردازان خط سیاسی خود را اعلام می کردند. همانطور که بررسی شد مبانی فکری مشاور رئیس جمهور-دکتر محمود سریع القلم- با مبانی تفکر حضرت امام خمینی(ره) و رهبر معظم انقلاب تعارض جدی دارد. اصل مشورت و لزوم بهره گیری از آموخته های دیگران ممدوح و پذیرفته شده و بلکه یک اصل مدیریتی اسلامی است.
در عهدنامه مالک می خوانیم که امیرالمومنین(ع) می فرمایند: "و اکثر مدارسه العلماء و منافثه الحکماء فی تثبیت ما صلح علیه امر بلادک...: برای استواری ساختن آنچه امور شهرهایت را به سامان می رساند با دانشمندان فراوان گفتگو کن و با فرزانگان سخن بسیار بگو" اما مشاور باید خصایص و ویژگی هایی داشته باشد که به نظر می رسد افکار سریع القلم مناسب مشورت برای رئیس جمهور نباشد. رهبر فرزانه انقلاب در مورد کابینه دولت جدید، به صراحت خود آقای حسن روحانی را نقطه قوت دانسته اند. از این رو شاید بهتر باشد رئیس جمهوری با مشاوران این چنینی کمتر مشورت کنند و خودشان تصمیم بگیرند.
منبع: هفته نامه 9 دی