اَللّهُمَّ اِنِّى اَحْمَدُکَ عَلى اَنْ اَکْرَمْتَنا بِالنُّبُوُّةِ
وَعَلَّمْتَنا الْقُرْآنَ وَفَقَّهْتَنا فِى الدِّینِ وَجَعَلْتَ لَنا اَسْماعاً وَاَبْصاراً وَاَفْئِدَةً
وَلَمْ تَجْعَلنا مِنَ الْمُشْرِکِینَ. اَمَّا بَعْدُ:
فَاِنِّى لا اَعْلَمُ اَصْحاباً اَوْلى وَلا خَیْراً مِنْ اَصْحابِى وَلا اَهْلَ بَیْتٍ اَبَرَّ وَ لا اَوْصَلَ مِنْ اَهْلِ بَیْتىِ فَجَزاکُمُاللّهُ عَنِّى جَمیعاً خَیْراً.
وَقَدْ اَخْبَرَنِى جَدّى رَسُولُاللّه صلّى اللّه علیه و آله بِاءنّى سَاُساقُ اِلَى الْعِراقِ فَاَنْزِلُ اَرْضاً یُقالُ لَها عَمُورا وَ کَرْبَلا وَفیها اُسْتَشْهَدُ وَقَدْ قَرُبَ الْمَوعِدُ.
اَلا وَانِّى اَظُنُّ یَوْمَنا مِنْ هؤُلاءِ اْلاَعْداءِ غَداً وَانِّى قَدْ اَذِنْتُ لَکُمْ فَانْطِلقُوا جَمیعاً فى حِلّ لَیْسَ عَلَیْکُمْ مِنِّى ذِمامٌ
وَهذااللّیلُ قَدْ غَشِیَکُمْ فَاتَّخِذُوهُ جَملاً وَلِیَاءْخُذْ کُلُّ رَجُلٍ مِنْکُمْ بِیَدِ رَجُلٍ مِنْ اَهْلِبَیْتِى
فَجَزاکُمُاللّه جَمِیعاً خَیْراً وَتَفَرَّقُوا فى سَوادِکُمْ وَمَدائِنِکُم فَاِنَّ الْقَوْم اِنَّما یَطْلُبُونَنى وَلَوْ اَصابُونى لَذَهَلُوا عَنْ طَلَبِ غَیْرى )).
((حَسْبُکُمْ مِنَ الْقَتْلِ بِمُسْلِمٍ اِذْهَبُوا قَدْ اَذِنْتُ لَکُمْ)).
((... اِنِّى غَداً اُقْتَلُ وَکُلُّکُمْ تُقْتَلُونَ مَعِى
وَلا یَبْقى مِنْکُمْ اَحَدٌ حَتَّى الْقاسِمِ وَعَبْدِاللّه الرَّضیع )).
ترجمه و توضیح لغات :
سَرّاء: وسعت و آسایش . ضَرّاء: شداید، رنج و ناراحتى . اَفْئِده (جمع فؤ اد): قلب . اَبَرَّ (افعل التفضیل از: بَرَّ، یَبِرُّ): نیکوتر، پرهیزکارتر. اَوْصَلَ (افعل التفضیل از وَصِلَ یَصِلُ): کسى که وظیفه قوم و خویشى را به نحو احسن انجام دهد. اُساقُ (مجهول است از ساقَ یَسُوقُ): کشیدن . حل : برداشتن پیمان . ذِمام : پیمان و تعهد. سَواد: آبادى . مَدائن (جمع مدینه ): شهر. اَصابَهُ: بر وى دست یافت . ذَهَلَ، ذُهُولاً: او را ترک نمود، فراموش کرد.
ترجمه و توضیح :
حسین بن على علیهما السلام نزدیک غروب تاسوعا و پس از آنکه از طرف دشمن مهلت داده شد (و یا پس از نماز مغرب ) در میان افراد بنى هاشم و یاران خویش قرار گرفته این خطابه را ایراد نمود:
((خدا را به بهترین وجه ستایش کرده و در شداید و آسایش و رنج و رفاه مقابل نعمتهایش سپاسگزارم . خدایا! تو را مى ستایم که بر ما خاندان ، با نبوت ، کرامت بخشیدى و قرآن را به ما آموختى و به دین و آیین مان آشنا ساختى و بر ما گوش (حق شنو) و چشم (حق بین ) و قلب (روشن ) عطا فرموده اى و از گروه مشرک و خدانشناس قرار ندادى .
اما بعد: من اصحاب و یارانى بهتر از یاران خود ندیده ام و اهل بیت و خاندانى باوفاتر و صدیقتر از اهل بیت خود سراغ ندارم . خداوند به همه شما جزاى خیر دهد.
آنگاه فرمود: جدم رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم خبر داده بود که من به عراق فرا خوانده مى شوم و در محلى به نام ((عمورا)) و یا ((کربلا)) فرود آمده و در همانجا به شهادت مى رسم و اینک وقت این شهادت رسیده است به اعتقاد من همین فردا، دشمن جنگ خود را با ما آغاز خواهد نمود و حالا شما آزاد هستید و من بیعت خود را از شما برداشتم و به همه شما اجازه مى دهم که از این سیاهى شب استفاده کرده و هریک از شما دست یکى از افراد خانواده مرا بگیرد و به سوى آبادى و شهر خویش حرکت کند و جان خود را از مرگ نجات بخشد؛ زیرا این مردم فقط در تعقیب من هستند و اگر بر من دست بیابند با دیگران کارى نخواهند داشت ، خداوند به همه شما جزاى خیر و پاداش نیک عنایت کند)).
آخرین آزمایش
حسین بن على علیهما السلام که در طول راه از مدینه تا کربلا و در مواقع مختلف ، شهادت خویش را اعلان نموده بود و براى یارانش اجازه مرخصى داده و بیعت را از آنان برداشته بود، در شب عاشورا و براى آخرین بار نیز این موضوع را با صراحت مطرح نمود که ((قَدْ قَرُبَ الْمَوْعِدُ)) هنگام شهادت فرا رسیده است و من بیعت خود را از شما برداشتم ، از این تاریکى شب استفاده کنید و راه شهر و دیار خویش را پیش بگیرید.
و این پیشنهاد در واقع آخرین آزمایش بود از سوى حسین بن على علیهما السلام و نتیجه این آزمایش ، عکس العمل یاران آن حضرت بود که هریک با بیان خاص وفادارى خود را نسبت به آن حضرت و استقامت و پایدارى خویش را تا آخرین قطره خون اعلان داشتند و بدین گونه از این آزمایش روسفید و سرافراز بیرون آمدند.
و اینک پاسخ چند تن از این یاران باوفا و اهل بیت صدیق و باصفا:
1 - اولین کسى که پس از سخنرانى امام علیه السلام لب به سخن گشود برادرش عباس بن على علیه السلام بود او چنین گفت :((لا اَرَانااللّه ذلِکَ اَبَداً؛)) خدا چنین روزى را نیاورد که ما تو را بگذاریم و به سوى شهر خود برگردیم )).
2 - و سپس سایر افراد بنى هاشم در تعقیب گفتار حضرت ابوالفضل و در همین زمینه سخنانى گفتند که امام نگاهى به فرزندان عقیل کرد و چنین گفت :((حَسْبُکُمْ مِنَ الْقَتْلِ بِمُسْلِمٍ اِذْهَبُوا قَدْ اَذِنْتُ لَکُم ؛)) کشته شدن مسلم براى شما بس است ، من به شما اجازه دادم بروید)).
آنان در پاسخ امام چنین گفتند: در این صورت اگر از ما سؤ ال شود که چرا دست از مولا و پیشواى خود برداشتید چه بگوییم ؟ نه ، به خدا سوگند! هیچگاه چنین کارى را انجام نخواهیم داد بلکه ثروت و جان و فرزندانمان را فداى راه تو کرده و تا آخرین مرحله در رکاب تو جنگ خواهیم کرد.
3 - یکى دیگر از این سخنگویان ، ((مسلم بن عوسجه )) بود که چنین گفت : ما چگونه دست از یارى تو برداریم ؟ در این صورت در پیشگاه خدا چه عذرى خواهیم داشت ؟ به خدا سوگند! من از تو جدا نمى گردم تا با نیزه خود سینه دشمنان تو را بشکافم و تا شمشیر در دست من است با آنان بجنگم و اگر هیچ سلاحى نداشتم با سنگ و کلوخ به جنگشان مى روم تا جان به جان آفرین تسلیم کنم .
4 - و یکى دیگر از یاران آن حضرت ((سعد بن عبداللّه )) بود که چنین گفت : به خدا سوگند! ما دست از یارى تو برنمى داریم تا در پیشگاه خداوند ثابت کنیم که حق پیامبر را درباره تو مراعات نمودیم ، به خدا سوگند! اگر بدانم که هفتاد مرتبه کشته مى شوم و بدنم را آتش زده و خاکسترم را زنده مى کنند باز هم هرگز دست از یارى تو برنمى دارم و پس از هر بار زنده شدن به یاریت مى شتابم در صورتى که مى دانم این مرگ یک بار بیش نیست و پس از آن نعمت بى پایان خداست .
5 - ((زهیر بن قین )) چنین گفت : یابن رسول اللّه ! به خدا سوگند! دوست داشتم که در راه حمایت تو هزار بار کشته ، باز زنده و دوباره کشته شوم و باز آرزو داشتم که با کشته شدن من ، تو و یا یکى از این جوانان بنى هاشم از مرگ نجات مى یافتند.
6 - در همین ساعتها که خبر اسارت فرزند محمد بن بشیر حضرمى (یکى از یاران آن حضرت ) به وى رسیده بود، امام به او فرمود تو آزادى برو و در آزادى فرزندت تلاش بکن .
محمد بن بشیر گفت : به خدا سوگند! من ابدا دست از تو برنمى دارم ! و این جمله را نیز اضافه نمود که : درندگان بیابانها مرا قطعه قطعه کنند و طعمه خویش قرار دهند اگر دست از تو بردارم .
امام چند قطعه لباس قیمتى بدو داد تا در اختیار کسانى که مى توانند در آزادى فرزندش تلاش کنند قرار دهد .
آنگاه که حسین بن على علیهما السلام این عکس العمل متقابل را از افراد بنى هاشم و صحابه و یارانش دید و آن کلمات و جملاتى که دلیل بر آگاهى و احساس مسؤ ولیت و وفادارى آنان نسبت به مقام امامت است به سمع آن حضرت رسید، در ضمن اینکه آنها را با این جمله دعا مى نمود ((جزاکُمُاللّهُ خیراً)) خدا به همه شما پاداش نیک عنایت کند. به طور قاطعانه و صریح چنین فرمود:((اِنِّى غَداً اُقْتَلُ وَکُلّکُمْ تُقْتَلُونَ ...؛)) من فردا کشته خواهم شد و همه شما و حتى قاسم و عبداللّه شیرخوار نیز با من کشته خواهند شد)).
همه یاران آن حضرت با شنیدن این بیان یکصدا چنین گفتند: ما نیز به خداى بزرگ سپاسگزاریم که به وسیله یارى تو به ما کرامت و با کشته شدن در رکاب تو بر ما عزت و شرافت بخشید، اى فرزند پیامبر! آیا ما نباید خشنود باشیم از اینکه در بهشت با تو هستیم ؟
و طبق نقل خرائج راوندى امام پرده را از جلو چشم آنان کنار زد و یکایک آنان محل خود و نعمتهایى که در بهشت برایشان مهیا شده است مشاهده نمودند .
یک سخن معروف و ناصحیح
این بود صحنه شب عاشورا و این بود سخنان امام علیه السلام در تجلیل و تقدیر از اصحاب خویش و این بود پاسخ حماسى یاران آن حضرت .
ولى مطلبى در بعضى از کتابها و مقاتل در مورد عکس العمل گروهى از یاران حسین بن على علیهما السلام در شب عاشورا از سکینه بنت الحسین علیه السلام نقل شده و در میان گویندگان و ذاکرین معروف گردیده است که به نظر ما غیرصحیح و از نظر تاریخى نادرست است و خلاصه آن مطلب این است که : سکینه بنت الحسین مى گوید در میان خیمه نشسته بودم ، پدرم در ضمن اینکه از شهادت خود سخن مى گفت ، به یارانش نیز اعلام نمود که هرکس علاقه به شهادت ندارد از تاریکى شب استفاده نموده و به شهر و دیار خویش برگردد و هنوز گفتار امام به پایان نرسیده بود که یاران آن حضرت ده تا ده تا و بیست تا بیست تا متفرق گردیدند و تنها هفتاد و اندى از آنان باقى ماندند ...
اما به دلایلى چند، این مطلب در مورد شب عاشورا درست نیست ؛ زیرا:
1 - در مدارک و منابع تاریخى معتبر و دست اول تا آنجا که در دسترس ما بود از چنین مطلب خبرى نیست و این مطلبى است که در منابع دست سوم و چهارم نقل شده است از جمله در ناسخ التواریخ بدون ذکر ماءخذ و همچنین در معالى السبطین به نقل از کتاب نورالعین و...
2- این مطلب با آنچه قبلاً از مرحوم مفید و طبرى نقل نمودیم مخالف است که مى گویند: آنهایى که به طمع منافع مادى با حسین بن على علیهمالسلام آمده بودند در منزل زباله با اعلان آزادى از سوى آن حضرت متفرق گردیدند و به همراه وى نماندند مگر آنانکه تصمیم داشتند تا پاى جان از او حمایت کنند.
پس این عده زیادى که در کربلا و در شب عاشورا ده تا ده تا بیست تا بیست تا متفرق شدند از کجا آمده بودند؟!
تاءیید دیگر: مؤ ید این نظریه ، بیان مرحوم ((طبرسى )) است که پس از نقل خطبه امام حسین علیه السلام که در ضمن آن اجازه بازگشت به اصحابش را داده است و پس از نقل پاسخ چند نفر از اصحاب آن حضرت که ما نیز نقل نمودیم ، چنین مى گوید:((فجزاکم اللّه خیراً و انصرف الى مضربه ؛)) امام حسین به آنان فرمود: خداوند به شما جزاى خیر دهد، آنگاه به خیمه خویش مراجعت فرمود)).
اگر مراجعت گروهى از اصحاب امام حسین در شب عاشورا صحت داشت مسلَّما مرحوم ((طبرسى )) در این مورد بیان مى نمود و یا اشاره اى به آن مى کرد ولى به طورى که ملاحظه مى کنید در کلام او نیز خبرى از این موضوع نیست .
و بعید نیست آنچه از سکینه بنت الحسین علیه السلام نقل شده است در صورت صحت ، مربوط به همین منزل زباله باشد و چنانچه مى بینیم در گفتار او سخنى ازشب عاشورا نیست بلکه به صورت کلى است و صحبت از ((یک شب )) است منتها بعضى از نویسندگان و بیشتر، گویندگان آن یک شب را به جاى منزل زباله با شب عاشورا تطبیق کرده اند.
****************************************
حماسه دیگرى از زبان حسین بن على (ع )
متن سخن :
((وَاللّهِ لَقَدْ بَلَوْتُهُمْ فَما وَجَدْتُ فیهِمِ اِلاّ الا شْوَسَ الاَقْعَسَ یَسْتَاءْنِسُونَ بِالْمَنِّیَةِ دُونى اِسْتِیناسَ الطِّفْلِ اِلَى مَحالِبِ اُمِّهِ)).
ترجمه و توضیح لغات :
بَلَوْتُ (از بلى یَبْلُو): آزمایش کردن . اَشْوس : دلاور، جنگجو، غرنده . اَقْعَسْ: استوار. اِسْتیناس : کثرت انس و علاقه . مَحْلَبْ: پستان .
ترجمه و توضیح :
مرحوم مقرم نقل مى کند که امام علیه السلام در شب عاشورا و در میان تاریکى از خیمه ها دور شد. نافع بن هلال که یکى از یاران آن حضرت بود خود را به امام علیه السلام رسانید و انگیزه بیرون شدن از محیط خیمه ها را سؤ ال کرد و اضافه نمود: یابن رسول اللّه ! آمدن شما به سوى لشکر این مرد طاغى مرا سخت نگران و متوحش ساخت .
امام علیه السلام در پاسخ وى فرمود:((آمده ام تا پستى و بلندى اطراف خیمه ها را بررسى کنم که مبادا براى دشمن مخفیگاهى باشد و از آنجا براى حمله خود و یا دفع حمله شما استفاده کند)).
آنگاه امام علیه السلام در حالى که دست نافع در دستش بود چنین فرمود:((هِىَ واللّه وَعْدٌ لا خُلْفَ فیه ؛)) امشب همان شب موعود است ، وعده اى است که هیچ تخلف در آن راه ندارد)).
سپس امام علیه السلام رشته کوههایى راکه در مهتاب شب از دور دیده مى شد به نافع نشان داد و فرمود:((اَلا تَسْلُکُ بَیْنَ هذَیْنِ الْجَبَلَیْنِ فِى جَوْفِ اللّیلِ وَتَنْجُو نَفْسَکَ؟؛)) نمى خواهى در این تاریکى شب به این کوهها پناهنده شوى و خود را از مرگ برهانى ؟.
((نافع بن هلال )) خود را به قدمهاى آن حضرت انداخت و عرضه داشت مادرم به عزایم بنشیند من این شمشیر را به هزار درهم و اسبم را هم به هزار درهم خریدارى نموده ام ، سوگند به آن خدایى که با محبت تو بر من منت گذاشته است بین من و تو جدایى نخواهد افتاد مگر آن وقت که این شمشیر، کند و این اسب خسته شود .
((مقرم )) از نافع بن هلال چنین نقل مى کند که : امام علیه السلام پس از بررسى بیابانهاى اطراف به سوى خیمه ها برگشت و به خیمه زینب کبرى (س ) وارد گردید و من در بیرون خیمه کشیک مى دادم ، زینب کبرى (س ) عرضه داشت : برادر! آیا یاران خود را آزموده اى و به نیت و استقامت آنان پى برده اى ؟ مبادا در موقع سختى دست از تو بردارند و در میان دشمن تنها بگذارند.
امام علیه السلام در پاسخ وى چنین فرمود:((وَاللّهِ لَقَدْ بَلَوْتُهُمْ ...؛)) آرى ، به خدا سوگند ! آنها را آزمودم و نیافتم مگر دلاور و غرّنده (شیروار) و با صلابت و استوار (کوهوار)، آنان به کشته شدن در رکاب من آنچنان مشتقاق هستند مانند اشتیاق طفل شیرخوار به پستان مادرش )).
نافع مى گوید: من چون این سؤ ال و جواب را شنیدم ، گریه گلویم را گرفت و به نزد حبیب بن مظاهر آمده و آنچه از امام و خواهرش شنیده بودم بدو بازگو نمودم .
حبیب بن مظاهر گفت : به خدا سوگند! اگر منتظر فرمان امام علیه السلام نبودیم همین امشب به دشمن حمله مى کردیم . گفتم حبیب ! اینک امام در خیمه خواهرش مى باشد و شاید از زنان و اطفال حرم نیز در آنجا باشند و بهتر است تو با گروهى از یارانت به کنار خیمه آنان رفته و مجددا اظهار وفادارى بنمایید تا هرچه بیشتر مایه دلگرمى این بانوان باشد.
حبیب با صداى بلند یاران امام را که در میان خیمه ها بودند دعوت کرد و همه آنان ، خود را از خیمه ها بیرون انداختند. حبیب اول به افراد بنى هاشم گفت : از شما درخواست مى کنم که به درون خیمه هاى خود برگردید و به عبادت و استراحت خویش بپردازید، سپس گفتار نافع ر ا براى بقیه صحابه نقل نمود.
همه آنان پاسخ دادند: سوگند به خدایى که بر ما منت گذاشته و بر چنین افتخارى نایل نموده است اگر منتظر فرمان امام نبودیم ، همین حالا با شمشیرهاى خود به دشمن حمله مى کردیم ، حبیب دلت آرام و چشمت روشن باد.
حبیب بن مظاهر در ضمن دعا به آنان پیشنهاد نمود که بیایید با هم به کنار خیمه بانوان رفته به آنان نیز اطمینان خاطر بدهیم .
چون به کنار این خیمه رسیدند، حبیب خطاب به بانوان بنى هاشم چنین گفت : اى دختران پیامبر و اى حرم رسول خدا! اینان جوانان فداکار شما و اینها شمشیرهاى براقّشان است که همه سوگند یاد نموده اند این شمشیرها را در غلافى جاى ندهند مگر در گردن دشمنان شما و این نیزه هاى بلند و تیز در اختیار غلامان شماست که هم قسم شده اند آنها را فرونبرند مگر در سینه دشمنان شما.
در این هنگام یکى از بانوان به آنان چنین پاسخ داد:
((اَیُّهَا الطَّیّبون حامُوا عَنْ بَناتِ رَسولِاللّه وَحَرائِر اَمِیرِالمؤمنینَ؛)) اى پاک مردان ! از دختران پیامبر و زنان خاندان امیرمؤ منان دفاع کنید)).
چون سخن این بانو به گوش این افراد رسید، با صداى بلند گریه کرده و هریک به سوى خیمه خویش بازگشتند.
و این بود حماسه اى که درباره صحابه و یاران حسین بن على علیهما السلام از زبان آن حضرت شنیدید و این بود گفتار نافع بن هلال و سایر یاران آن حضرت در شب عاشورا.
((بِاَبى اَنْتُمْ وَامّى طِبْتُمْ وَطابَتِ الارْضُ الَّتى فیها دُفِنْتُمْ وَفُزتُمْ فَوزاً عظیماً))
***************************************************
شعر امام (ع ) و وصیت آن حضرت به خواهران و همسرانش در شب عاشورا
متن سخن :
یا دَهْرُ اُفٍّ لَکَ مِنْ خَلِیلِ
کَمْ لَکَ بِاْلا شْراقِ وَالا صیلِ
مِنْ صاحِبٍ اَوْطالِب قَتیلِ
وَالدَّهْرُ لایَقْنَعُ بِالْبَدیلِ
وَانَّما الاَمْرُ اِلَى الجَلیلِ
وَکُلُّ حَىّ سالِکٌ سَبیلِ
((... یا اُخْتاهُ تَعَزّى بِعَزاءِا للّه
واءعلمى اءَنَّ اَهْلَ الاَرْضِ یَمُوتُونَ وَاَهْلَ السَّماءِ لا یَبْقُونَ
وَاءَنَّ کُلَّ شَىْءٍ هالِکٌ اِلاّ وَجْهَاللّه الذَّى خَلَقَ الاَرْضَ بِقُدرَتِهِ
وَیَبْعَثُ الْخَلْقَ فَیَعُودُونَ وَهُوَ فَرْدٌ وَحْدَهُ اَبى خَیْرٌ مِنّى
وَاُمّى خَیْرٌ مِنِّى وَاَخِى خَیْرٌ مِنِّى وَلِىَ وَلَهُمْ
وَلِکُلِّ مُسْلِمٍ بِرَسُولِاللّهِ اُسْوَةٌ ...
یا اُخْتاه یا اُمَّ کُلْثُومَ یا فاطِمَةُ یا رَبابُ
انظرنْ اِذا قُتِلْتُ فَلا تَشْقُقْنَ عَلَىَّ جَیْباً
وَلا تَخْمُشْنَ وَجْهاً وَلا تَقُلْنَ هَجْراً)).
ترجمه و توضیح لغات :
اِشراق : طلوع آفتاب ، هنگام طلوع . اَصیل : هنگام غروب . صاحِب : یار و دوست . طالِب : خواهان ، علاقه مند. بَدیل : عوض . تَعَزّى : تحمل ، صبر و شکیبایى . اُسْوَةٌ: سمبل ، الگو. تشْقُقْنَ (از شَقَّ): چاک نمودن . جَیْب : گریبان . خَمْشُ وَجْهٍ: چنگ به صورت زدن ، خراشیدن صورت . هَجْر: هذیان ، سخنى که شایسته نیست .
ترجمه و توضیح :
از امام سجاد علیه السلام نقل شده است که در شب عاشورا پدرم در میان خیمه با چند تن از یارانش نشسته بود و ((جَون )) غلام ابوذر مشغول اصلاح شمشیر امام علیه السلام بود آن حضرت به این اشعار مترنم و متمثل گردید:
((یا دَهْرُ اُفٍّ لَکَ مِنْ خَلِیلِ...؛)) اى دنیا! اف بر دوستى تو که صبحگاهان و عصرگاهان چقدر از دوستان و خواهانت را به کشتن مى دهى که به عوض قناعت نورزى و همانا کارها به خداى بزرگ محول است و هر زنده اى سالک این راه )).
امام سجاد علیه السلام مى گوید: من از این اشعار به هدف امام علیه السلام که خبر مرگ و اعلان شهادت بود پى بردم و چشمانم پر از اشک گردید ولى از گریه خوددارى کردم ، اما عمه ام زینب که در کنار بستر من نشسته بود با شنیدن این اشعار و با متفرق شدن یاران امام ، خود را به خیمه آن حضرت رسانید و گفت : و اى بر من ! اى کاش مرده بودم و چنین روزى را نمى دیدم ، اى یادگار گذشتگانم و اى پناهگاه بازماندگانم گویا همه عزیزانم را امروز از دست داده ام که این پیشامد، مصیبت پدرم على و مادرم زهرا و برادرم حسن علیهما السلام را زنده نمود.
امام علیه السلام به زینب کبرى تسلى داده و به صبر و شکیبایى توصیه نمود و چنین گفت :((یا اُخْتاهُ تَعَزّى بِعَزاءِاللّه ...؛)) خواهر! راه صبر و شکیبایى را در پیش بگیر و بدانکه همه مردم دنیا مى میرند و آنانکه در آسمانها هستند زنده نمى مانند، همه موجودات از بین رفتنى هستند مگر خداى بزرگ که دنیا را با قدرت خویش آفریده است و همه مردم را مبعوث و زنده خواهد نمود و اوست خداى یکتا. پدر و مادرم و برادرم حسن بهتر از من بودند که همه به جهان دیگر شتافتند و من و آنان و همه مسلمانان باید از رسول خدا پیروى کنیم که او نیز به جهان بقا شتافت )).
سپس فرمود:((خواهرم ام کلثوم ! فاطمه ! رباب ! پس از مرگ من گریبان چاک نکنید و صورت خود را نخراشید و سخنى که از شما شایسته نیست بر زبان نرانید)).
**********************************************
رؤیاى امام (ع ) در شب عاشورا
متن سخن :
((... اِنِّى رَاءَیْتُ فى مَنامى کَاءَنَّ کِلاباً قَدْ شَدَّتْ عَلَىَّ تَنْهَشُنِى
وَفِیها کَلْبٌ اَبْقَعُ رَاءْیْتُهُ اَشَدَّها
وَاظُنُّ اَنَّ الذَّى یَتَوَلّى قَتْلى رَجُلٌ اَبْرَصُ مِنْ هؤُلاءِ الْقَوْمِ.
وَاِنِّى رَاءیْتُ رَسُولَاللّه بَعْدَ ذلِکَ وَمَعَهُ جَماعَةٌ مِنْ اَصْحابِهِ
وَهُوَ یَقُولُ اَنْتَ شَهیدُ هِذِهِ الاُمَّةِ
وَقَدِ اسْتَبْشَرَبِکَ اءهْلُ السَّماواتِ وَاَهْلُ الصَّفیحِ الاَعلى
وَلْیَکُنْ اِفْطارُکَ عِنْدِى اللَّیْلَةَ عَجِّلْ
وَلا تُؤْخِّرْ فَهَذا مَلَکٌ قَدْ نَزَلَ مِنَالسَّماءِ لِیَاءْخُذَ دَمَکَ فى قارُورَةٍ خَضْراءَ
فَهذا ما رَاءْیتُ وَقَدْ اَنِفَ الاَمْرُ وَاقْتَرَبَ الرَّحِیلُ مِنْ هذِهِ الدُّنْیا لا شَکَّ فیه ))
ترجمه و توضیح لغات :
شَدَّتْ عَلىَّ: بر من حمله نمود: نَهْش : گاز گرفتن ، پاره کردن . اَبْقَع : سفید و سیاه . اَبْرَص : مبتلا به مرض برص . اِسْتِبْشار: مژده دادن ، خوشحال بودن . صفیح اَعْلى : ملکوت اعلى . قارُورَةٍ: شیشه . اَنِفَ (بر وزن حَسِبَ): فَرا رسید. رَحیل : هنگام کوچ کردن .
ترجمه و توضیح :
صاحب ((نَفَس المهموم )) از مرحوم صدوق ؛ نقل مى کند که در ساعتهاى آخر شب عاشورا خواب سبکى چشم امام علیه السلام را فرا گرفت و چون بیدار گردید خطاب به یاران و اصحابش فرمود: ((من در خواب دیدم که چندین سگ شدیدا بر من حمله مى کنند و شدیدترین آنها سگى بود به رنگ سیاه و سفید و این خواب نشانگر آن است از میان این افراد کسى که به مرض برص مبتلاست قاتل من خواهد بود)).
امام علیه السلام سپس فرمود: و پس از این خواب ، رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله را با گروهى از یارانش دیدم که به من فرمود: ((تو شهید این امت هستى و ساکنان آسمانها و عرش برین ، آمدن تو را به همدیگر مژده وبشارت مى دهند، تو امشب افطار را در نزد من خواهى بود، عجله کن و تاءخیر روا مدار و اینک فرشته اى از آسمان فرود آمده است تا خون تو را در شیشه سبزرنگى جمع آورى کند)).
ترسیم واقعیت به صورت رؤیا
آنچه بنا بود به زودى واقع شود، در خواب و به صورت رؤ یا براى امام علیه السلام ترسیم گردیده و او نیز به همان صورت به یاران جانباز و فداکار خود بیان فرموده است تا مساءله اى از آنان مخفى و مستور نماند.
شهادت در فرداى همان شب ، خصوصیات قاتل و مبتلا بودن وى به مرض برص که به صورت ((سگ سیاه و سفید)) ترسیم شده ، مهمان رسول خدا بودن ، استقبال فرشتگان از روح زنده بزرگ شهید اسلام و ذخیره کردن خون وى که باید همیشه در عروق پیروانش جوشان بماند همه این حقایق در همان خواب - به صورتى که نقل گردید - نشان داده شده و روز عاشورا تحقق پذیرفته است .
*وبلاگ مؤذن جامی
بر گرفته از کتاب : سخنان حسین بن على (ع ) از مدینه تا کربلا
مؤ لف : محمّد صادق نجمى(اینجا)