به گزارش گروه فرهنگی مشرق به نقل از جهان، یکی از بهترین روشها برای ثبت و ضبط یک دوران و تاریخ یک ملت جمع آوری خاطرات افرادی است که خود در آن مقطع حضور داشته و وسط ماجرا بوده اند. افرادی که در کنار حضور خود، ذهن خلاق و روشنی از ماجرا دارند و میتوانند آن را بیان کنند. دفاع مقدس و انقلاب اسلامی دو برهه مهم و درخشان تاریخ ملت ایران است که به لطف خدا اخیرا در ثبت هر چه واقعی تر آن توجه بیشتری نسبت به قبل شده است. مطلب زیر برگرفته از کتاب «سیری در سفر» است که حجت الاسلام شیخ علی حبیبی یکی از مبارزین دوره انقلاب و رزمنده زمان جنگ به بیان خاطرات خود پرداخته است. یکی از خاطرات وی در ادامه مطلب میآید.
خاطره دیگر از آقای نواب و برادران مشهدی مقیم ایرانشهر، اطلاع پیدا کردم که اصغر خان بامری در سال ۱۳۵۱-۱۳۵۲، میزبان آقا سیدعلی خامنهای(حفظهالله) بوده است. ناگفته نماند که در این زمان، حضرت آیتالله العظمی خامنهای، رئیس جمهور بودند (سال ۱۳۶۴).
به همین دلیل بنده کنجکاو شدم تا ملاقاتی داشته باشم. برای دیدن اصغرخان بامری. با مسئول جهاد به جلگه چاه هاشم (۱۸۰ کیلومتری ایرانشهر) به راه افتادیم و تا جایی پیش رفتیم که ایشان گفت: من دیگر نمیآیم، چون اگر جلوتر بیایم اشرار مرا شناسایی میکنند.
از این به بعد، همراه با یک راهنما با تراکتور از آب رودخانه رد شدیم و بعد از مقداری پیاده روی، به قلعه اصغر خان بامری رسیدیم. فریاد زدیم آشنا، آشنا.
که ناگهان به طرف ما تیر شلیک شد تا اینکه همراهم را دستگیر کردند. من عمامهام را از سر برداشتم و به فرزند خان گفتم: من طلبهای تبلیغاتی هستم و برای فرا رسیدن سالگرد پیروزی انقلاب و دیدار و گفتگو با میزبان سیدعلی خامنهای آمدهام. فرزند خان، با شنیدن این مطلب، به افراد مسلح دستور داد که بنشینند و شلیک نکنند.
سپس مرا نزد خان بردند. جناب اصغر خان پس از احوالپرسی، شروع به صحبت کرد و گفت: این فرد که همراه شماست، کیست؟ گفتم: او فقط راهنماست و از جانب او خاطر جمع باشید.
حدودا ۵۰ نفر بودند، من در مورد وحدت با آنان صحبت کردم و در خاتمه گفتم: من به دو دلیل به اینجا آمدهام، یکی به علت سالگرد ۲۲ بهمن و دیگر اینکه برای دیدار میزبان سیدعلی خامنهای، خان پس از شنیدن خوشحال شد و از تیر اندازی نگهبانها و برخوردشان با ما بسیار عذرخواهی کرد.
اصغرخان گفت: ما زراعت خوبی داریم و افراد کشاورز هم داریم ولی به علت ناامنی نمیتوانیم کشاورزی کنیم.
از او پیرامون زمان تبعید رهبری پرسیدم، اصغرخان گفت: من دفتر آسیدعلی خامنهای را امضاء میکردم و ژاندارمری افراد ملاقات کننده را زیر نظر داشت، البته افراد دیگری نیز به اینجا تبعید شده بودند که آنها را نام برد.
او گفت: من برای دیدار آقا به تهران رفتم و و قتی ایشان متوجه شد من پشت در اتاقش هستم به استقبالم آمد.
به اصغرخان گفتم: آیا آقا نسبت به آن وقتها تغییر کرده یا نه؟ ایشان گفتند: اصلا تغییری نکرده و ریاست و مقام او را عوض نکرده است. و ادامه داد: من وقتی در تهران به اتاق آقا رفتم و مشکل منطقه را عرض کردم، ایشان فرمودند: خودتان کمک کنید تا مشکلات منطقه حل شود.
در پایان صحبت به این نتیجه رسیدم که آقا (رهبر) چه در ایرانشهر باشد و یا امام جماعت مسجد کرامت مشهد مقدس باشد و یا در نزد اصغر خان بامری باشد هیچ تغییری نمیکند و اعمال و رفتارش برای خداست و به هیچ وجه عوض نمیشود؛ و هر چه زمان میگذرد تواناتر میشود و فتنههای متعدد را در نطفه خفه میکند.
***
خاطره دیگر از آقای نواب و برادران مشهدی مقیم ایرانشهر، اطلاع پیدا کردم که اصغر خان بامری در سال ۱۳۵۱-۱۳۵۲، میزبان آقا سیدعلی خامنهای(حفظهالله) بوده است. ناگفته نماند که در این زمان، حضرت آیتالله العظمی خامنهای، رئیس جمهور بودند (سال ۱۳۶۴).
به همین دلیل بنده کنجکاو شدم تا ملاقاتی داشته باشم. برای دیدن اصغرخان بامری. با مسئول جهاد به جلگه چاه هاشم (۱۸۰ کیلومتری ایرانشهر) به راه افتادیم و تا جایی پیش رفتیم که ایشان گفت: من دیگر نمیآیم، چون اگر جلوتر بیایم اشرار مرا شناسایی میکنند.
از این به بعد، همراه با یک راهنما با تراکتور از آب رودخانه رد شدیم و بعد از مقداری پیاده روی، به قلعه اصغر خان بامری رسیدیم. فریاد زدیم آشنا، آشنا.
که ناگهان به طرف ما تیر شلیک شد تا اینکه همراهم را دستگیر کردند. من عمامهام را از سر برداشتم و به فرزند خان گفتم: من طلبهای تبلیغاتی هستم و برای فرا رسیدن سالگرد پیروزی انقلاب و دیدار و گفتگو با میزبان سیدعلی خامنهای آمدهام. فرزند خان، با شنیدن این مطلب، به افراد مسلح دستور داد که بنشینند و شلیک نکنند.
سپس مرا نزد خان بردند. جناب اصغر خان پس از احوالپرسی، شروع به صحبت کرد و گفت: این فرد که همراه شماست، کیست؟ گفتم: او فقط راهنماست و از جانب او خاطر جمع باشید.
حدودا ۵۰ نفر بودند، من در مورد وحدت با آنان صحبت کردم و در خاتمه گفتم: من به دو دلیل به اینجا آمدهام، یکی به علت سالگرد ۲۲ بهمن و دیگر اینکه برای دیدار میزبان سیدعلی خامنهای، خان پس از شنیدن خوشحال شد و از تیر اندازی نگهبانها و برخوردشان با ما بسیار عذرخواهی کرد.
اصغرخان گفت: ما زراعت خوبی داریم و افراد کشاورز هم داریم ولی به علت ناامنی نمیتوانیم کشاورزی کنیم.
از او پیرامون زمان تبعید رهبری پرسیدم، اصغرخان گفت: من دفتر آسیدعلی خامنهای را امضاء میکردم و ژاندارمری افراد ملاقات کننده را زیر نظر داشت، البته افراد دیگری نیز به اینجا تبعید شده بودند که آنها را نام برد.
او گفت: من برای دیدار آقا به تهران رفتم و و قتی ایشان متوجه شد من پشت در اتاقش هستم به استقبالم آمد.
به اصغرخان گفتم: آیا آقا نسبت به آن وقتها تغییر کرده یا نه؟ ایشان گفتند: اصلا تغییری نکرده و ریاست و مقام او را عوض نکرده است. و ادامه داد: من وقتی در تهران به اتاق آقا رفتم و مشکل منطقه را عرض کردم، ایشان فرمودند: خودتان کمک کنید تا مشکلات منطقه حل شود.
در پایان صحبت به این نتیجه رسیدم که آقا (رهبر) چه در ایرانشهر باشد و یا امام جماعت مسجد کرامت مشهد مقدس باشد و یا در نزد اصغر خان بامری باشد هیچ تغییری نمیکند و اعمال و رفتارش برای خداست و به هیچ وجه عوض نمیشود؛ و هر چه زمان میگذرد تواناتر میشود و فتنههای متعدد را در نطفه خفه میکند.