تنها کسی که آنجا بود من بودم. "عزر وایزمن" آهسته و با تأکید بر کلمات گفت: «شارون هنگام ناهار برخی از ژنرال‌ها و اعضای ارشد نظامی و امنیتی را در جلسه‌ای مخفی جمع کرد و با این افراد پیمانی خونین را امضا کردند..»

گروه بین الملل مشرق - "آلن هارت" سابقه 30 سال فعالیت در شبکه بی‌بی‌سی و برخی دیگر از رسانه‌های انگلیس را دارد. وی به دلیل ارتباطی که با سران فلسطینی و رژیم اسرائیل داشت از طرف سازمان ملل به عنوان اولین فردی که مأمور پیگیری روند سازش فلسطین شد، انتخاب شد. این مأموریت به صورت محرمانه انجام شد و به واسطه این مأموریت، هارت توانست با سران دو طرف درگیر بسیار نزدیک شود. وی همچنین  نویسنده کتاب سه جلدی مشهور با نام "صهیونیسم، دشمن واقعی یهود" است. 

 مشرق: با توجه به اطلاعات موجود، شما به عنوان یک خبرنگار، تبدیل به عضوی از سیاست‌های مخفی در پیشبرد روند سازش میان مقامات فلسطین و اسرائیل شدید و بعدها به عنوان یک نویسنده مدت‌هاست درباره درگیری‌ها درون فلسطین بر سر سرزمین‌های اشغالی کار کردید. این کار را از چه زمانی و کجا آغاز کردید؟

آلن هارت: اولین بار به عنوان گزارشگر خارجی "خبرگزاری مستقل تلویزیونی" انگلیس (ITN) در سال 1965 به سرزمین‌های اشغالی سفر کردم. در جنگ شش روزه که دو سال بعد اتفاق افتاد من اولین خبرنگار خارجی بودم که با نیروهای اسرائیلی تا کانال سوئز جلو رفتم. طی مدتی که برای "خبرگزاری مستقل تلویزیونی" و بعداً برنامه مشهور "پانوراما" شبکه بی‌بی‌سی کار می‌کردم، به خاطر ارتباط ویژه‌ای مشهور شده بودم که با سران هر دو طرف درگیر در به اصطلاح جنگ اعراب با اسرائیل داشتم. احتمالاً تنها کسی در کل دنیا بودم که ارتباط و دوستی کاملاً خصوصی با دو نفری داشتم که باید آن‌ها را دشمن‌ترین افراد در تاریخ بشریت دانست: "گلدا مایر" مادربزرگ اسرائیل، و "یاسر عرفات" پدربزرگ فلسطین.

به دلیل رابطه ویژه من با رهبران دو طرف بود که در سال 1980 به درون سیاست‌های مخفی روند سازش کشیده و به حلقه اتصال گفت‌وگوی مخفی میان "شیمعون پرز" و "یاسر عرفات" تبدیل شدم. پرز در آن زمان رهبر حزب کارگر مخالف اولین دولت ائتلافی با گرایش‌های حزب لیکود به رهبری "مناخیم بگین" بود. هر دو رهبر نیاز به مخفی‌گری داشتند. پرز می‌گفت درباره آینده سیاسی‌اش به من اعتماد کرده است. عرفات هم می‌گفت درباره زندگی‌اش به من اعتماد کرده است. درباره این طرح مخفی در فصل «پیمان خونین» کتاب «صهیونیسم: دشمن واقعی یهودیان» توضیح داده‌ام. در اولین کتابم «عرفات – تروریست یا صلح‌طلب؟» هم توضیح داده‌ام که عرفات به نوبه خود شرایطی را برای صلح ایجاد کرده بود که هر حکومت منطقی در اسرائیل آن را می‌پذیرفت. مشکل این‌جا بود که وی تا پیش از آن‌که "اسحاق رابین" نخست‌وزیر اسرائیل سال 1993 در کاخ سفید با او دست بدهد، شریکی اسرائیلی برای رسیدن به صلح نداشت. اما اسحاق رابین به دست یک اسرائیلی افراطی ترور شد که دقیقاً می‌دانست چه کاری دارد می‌کند: ترور روند صلح.

مشرق: ارزیابی شما درباره شخصیت و زندگی آریل شارون چیست؟

آلن هارت: قبل از هر چیز باید بگویم صحبت‌های "دیوید کامرون" نخست‌وزیر انگلیس در تقدیر از شارون و «تصمیمات شجاعانه و جنجالی وی در روند صلح» کاملاً بی‌معنی بود. هدف شارون در عقب‌نشینی از نوار غزه صرفاً خنثی‌کردن بمب جمعیتی اشغال فلسطین پس از شکست سال 1982 و در تحقق آرزوی صهیونیسم و پیاده‌کردن گزینه اردن (ملحق کردن کرانه باختری و نوار غزه به کشور اردن) یعنی راه‌حل ترجیحی صهیونیسم برای حل مسئله فلسطین بود.

وقتی در تابستان همان سال، دستور حمله به لبنان تا خود بیروت را صادرت کرد، ترور رهبران سازمان آزادی‌بخش فلسطین (ساف) و از بین بردن زیرساخت‌های آن تنها بخش اولی از استراتژی دو بخشی وی بود. بخش دوم بی‌ثبات کردن اردن و خلاص شدن از شر خاندان هاشمی بود تا بتواند به فلسطینیان ساکن کرانه باختری بگوید: «البته که باید کشوری از خودتان داشته باشید. کشورتان این‌جاست در اردن، به همان‌جا بروید.» پیش‌برنامه شارون برای مرحله دوم این بود که هم‌دستانی از بین فلسطینیان استخدام کند تا چند دقیقه بعد از سرنگونی و فرار ملک حسین با بالگردهای اسرائیلی به شهر عَمان، پایتخت اردن منتقل شوند و خود را دولت موقت فلسطین معرفی کنند.


چند سال بعد، از ملک حسین پرسیدم: آیا از برنامه شارون برای اردن در صورت رسیدن به اهداف مرحله اول در لبنان، خبر داشته است؟ وی پاسخ داد که نه‌تنها او از اهداف شارون در آن زمان با خبر بوده، بلکه رهبران کشورهای عربی خلیج هم به شارون چراغ سبز نشان داده بودند. به این شکل که پیغامی را که در دیدار مخفی بر سر آن توافق کرده بودند، برای ریگان رئیس‌جمهور وقت آمریکا فرستادند. بنابراین؛ پیغام در صورتی که شارون به لبنان حمله می‌کرد، کشورهای خلیج هیچ مزاحمتی برای آمریکا و اسرائیل ایجاد نمی‌کردند. بعد از دیدار مخفی، سلطان قابوس، پادشاه عمان به عرفات گفت: «وقتی شارون اقدام به این کار کند تو از ما تقاضای کمک خواهی کرد، اما ما کمکی به تو نمی‌کنیم. مراقب باش!»

اگرچه شارون نتوانست با تشکیل کشوری در اردن برای فلسطینیان، آن‌ها را از سرزمین‌های اشغالی خارج کند، اما بیش از اکثر سردمداران اسرائیل، در از بین بردن احتمال رسیدن به صلح، برای فلسطینیان نقش داشت؛ مگر آن‌که یک رئیس‌جمهور آمریکایی پیدا بشود که به اسرائیل اصرار کند اشغال کرانه باختری را پایان دهد.


عمیق‌ترین درکی که من از تفکرات واقعی شارون پیدا کردم سال 1980 بود که با "عزر وایزمن" وزیر دفاع دولت اول "مناخم بگین" گفتگوی خصوصی کردم. ساعت یک و نیم عصر در ساختمان وزارت دفاع اسرائیل در تل‌آویو با وی قرار ملاقات داشتم. به من گفتند که وی بیرون است و تأخیر خواهد داشت، اما پیامی برای من گذاشته و خواسته که در دفتر وی منتظر بمانم تا برسد.

وایزمن، نیم ساعت بعد با گام‌های سنگین و خسته وارد دفتر شد و از ظاهرش معلوم بود که آن وایزمن همیشگی نیست. به انسان‌های جن‌زده شبیه شده بود. به هر زوری که بود لبخندی زد و من را به اتاق داخلی خود برد. من را روی صندلی روبه‌روی میز نشاند و خودش را هم در صندلی پشت میز و پاهایش را روی میز انداخت. داشت به من نگاه می‌کرد، اما نگاهش از من می‌گذشت و تنها به چیزی در تخیلاتش دوخته شده بود.

مدتی ساکت بودیم، اما در نهایت گفتم: «عزر وایزمن! معلوم است مشکل بزرگی پیش آمده. می‌خواهی قرار را برای روز دیگری بگذاریم؟» بالأخره او هم سکوتش را شکست. مطمئناً دلیل آن‌که با من صحبت کرد صرفاً این بود که نیاز داشت با کسی حرف بزند و تنها کسی که آن‌جا بود من بودم. آهسته و با تأکید بر همه کلمات گفت: «شارون هنگام ناهار برخی از ژنرال‌ها و اعضای ارشد نظامی و امنیتی را در جلسه‌ای مخفی جمع کرد. این افراد پیمانی خونین را امضا کردند که طبق آن باید تا آخرین قطره بجنگند و نگذارند هیچ حکومت اسرائیلی از کرانه باختری عقب‌نشینی کند. من می‌دانم در این جلسه چه اتفاقی افتاده، چون آن را دنبال کرده‌ام و علت تأخیرم همین بود.»

وایزمن اضافه کرد که شارون متعهد شده بود تا حتی در صورت تصمیم حکومت اسرائیل برای عقب‌نشینی، دفتری در کرانه باختری تأسیس کند و اعضای وفادار به وی در ارتش اسرائیل باید با ساکنین کرانه باختری که آماده جنگ با دولت فلسطین هستند همکاری کنند. بعد هم از من پرسید که آیا فکر می‌کنم شارون مطابق با این پیمان خونین عمل خواهد کرد یا نه. گفتم: «مهم نیست من چه فکری می‌کنم. تو وزیر دفاع اسرائیل هستی. تو چه فکر می‌کنی؟» وایزمن جواب داد: «قطعاً این کار را می‌کند. آن‌قدر دیوانه است که همه جهان عرب را بمباران هسته‌ای کند!» همین شارون اتفاقاً نفر بعدی بود که در همان دفتری ساکن شد که ما در آن صحبت می‌کردیم و بعداً هم نخست‌وزیر اسرائیل شد و جورج بوش او را «مرد صلح» توصیف کرد!

 مشرق: حال که شارون مُرده است، آیا رهبر دیگری شبیه به او در اسرائیل وجود دارد؟

 آلن هارت: شارون دیگری وجود ندارد، اما رهبران حاضر و آینده وجود دارند که تحلیل‌گران اسرائیلی آن‌ها را حزب نئوفاشیست راست توصیف می‌کنند و مثل شارون تنها علاقه به صلحی دارند که طبق آن فلسطینیان مجبور به تسلیم کامل در برابر خواست اسرائیل می‌شوند. یکی از این افراد "موشه یعلون" وزیر دفاع کنونی است که به کری و تلاش او برای راه‌اندازی مجدد روند صلح انتقادهای شدیدی کرده است.

بهترین خلاصه‌ای که می‌توان از صهیونیسم و نه یهودیت امروز ارائه داد، همان است که "آوی شلایم" یکی از حامیان اصلی تجدیدنظر، یا به عبارت دیگر روایت صحیح تاریخ، در اسرائیل است. وی می‌نویسد میراث شارون «قدرت بخشیدن و جسور کردن نژادپرست‌ترین، بیگانه‌هراس‌ترین، توسعه‌طلب‌ترین و سرسخت‌ترین عوامل نظام سیاسی ناکارآمد اسرائیل» بوده است.
 
مشرق: متشکریم که وقت خود را در اختیار "مشرق" گذاشتید.