کد خبر 27834
تاریخ انتشار: ۱۵ بهمن ۱۳۸۹ - ۱۱:۵۶

حضرت آيت الله مجتبي تهراني با معرفي شيطان درون و شيطان بيرون، اشتباه را سرآغاز فريب خوردگي عنوان کرد و افزود: نياز حقيقي پاسخ واقعي دارد.

مشــرق - بحثِ ما راجع به قيام امام حسين(ع) بود و عرض کردم که اين قيام، صحيفه دروسي در ابعاد گوناگون معنوي، معرفتي، فضيلتيِ انساني، دنيوي، اخروي، فردي و اجتماعي براي ابناي بشر بود. امام حسين(ع) مُصلحي غيور و انساني ضد غرور بود؛ نه خود مغرور بود و نه کسي را مغرور کرد، بلکه مي­خواست مغرورين را از ورطه غرور نجات دهد.

در اولين خطبه‌اي که در روز عاشورا بيان فرمود، همين مسئله را مطرح کرد. در جلسه گذشته بحث ما به اينجا رسيد که انسان طالب زيستن دائمي و طالب بهتر زيستن است؛، هم کماً و هم کيفاً. بقا مي­خواهد آن هم نه هر نوع بقايي، بقايي همراه با خوشي؛ مي­گويد باشم و با صحت و سلامتي و خوشي هم باشم. همچنين عرض کردم انسان وجداناً در دنيا، جاودانگي و خوشي مطلق را نمي­بيند و درک اين مطلب از سنخِ امور عقلي بود. طلب بقا بيجا نيست، پس معلوم مي‌شود خداوند چنين مخلوقي را خلق کرده است که طالب بقا باشد، لذا خودش، براي انسان هم زيست جاودانگي و هم بهتر زيستن را در نظر گرفته است.

آخر جلسه گذشته گفتيم حالا که خدا زيست جاودانگي و بهتر زيستن را خلق کرده است، آيا اين دو را به ما مي­دهد يا خير؟ وعده کرده است که مي­دهد، خدا هم از قولش تخلف نمي­کند. من چند آيه ديگر در اين موضوع مي­خوانم، بعد مي­روم سراغ اين‌که چرا ما در انتخابمان اشتباه مي­کنيم.

 

وعده خدا به خوشي جاودانه

ما در اين زمينه آيات متعدده‌اي داريم که من فقط به عنوان نمونه، دو آيه را عرض مي­کنم؛ جهت هم دارد چون مي­خواهم اين آيات را با فرمايش امام حسين(ع) ارتباط دهم. در سوره فرقان مي­فرمايد: «قُلْ أَ ذلِکَ خَيْرٌ أَمْ جَنَّةُ الْخُلْدِ الَّتي‏ وُعِدَ الْمُتَّقُون‏»(سور ه مبارکه فرقان، آيه 15) بگو اين دنيا بهتر است يا بهشت جاودان که به پرهيزکاران وعده شده است؟

از اين آيه معلوم مي­شود که خداوند جاودانگي را براي انسان در نشئه ديگر وعده کرده است. براي چه کساني وعده کرده است؟ اسمشان را هم برده است، مي‌فرمايد: براي کساني که اهل تقوا هستند. در سوره رعد دارد: «مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتي‏ وُعِدَ الْمُتَّقُونَ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ أُکُلُها دائِمٌ وَ ظِلُّها تِلْکَ عُقْبَى الَّذينَ اتَّقَوْا وَ عُقْبَى الْکافِرينَ النَّار»(سوره مبارکه رعد، آيه 35) عاقبت کار کساني که متّقي هستند، اين‌چنين است.

 

تطبيق خطبه امام حسين(ع) با آيات قرآن کريم

حسين(ع) در همان اول خطبه گفت: «عبادَ اللهِ اِتَّقوا الله» يعني آن چيزي که در نهاد شما است، يعني زيستن دائم و بهتر زيستن، با تقواحاصل مي‌شود. شما راه را گم کردهايد. جمله کوتاه اوّلش اين است: «عباد الله اتقوا الله». بعد مي­فرمايد: «و کونوا مِن الدنيا علي حَذَرٍ» نشئهجاودانگي جاي ديگر است؛ اين دنيايي که شما مي­بينيد، تقاضاي شما را برآورده نمي­کند. حضرت شروع مي­کند دنيا را شرح مي­دهد؛ چون حالات دنيا جزو وجدانيات و واقعياتِ خارجي بود و خودشان مي­توانستند ببينند، لذا حضرت وارد شرح دنيا شد.

پس چرا در عين حال که مي­بينيم، باز به همين دنيا دل مي­بنديم؟! با اين که مي­بينيم دنيا ناپايدار است، مي‌خواهيم از اين دنيا، براي خودمان پايداري به دست آوريم. خودمان داريم مي­بينيم که دنيا آميخته به ناخوشي است، با اين حال مي­خواهيم از آن خوشي بگيريم. اين حماقت از کجا آمده است؟ اين تعبيرهايي که مي­کنم، همه متن روايات است؛ من نمي‌خواهم ادبياتِ بد داشته باشم، اين تعبير در روايت علي(ع) است که فرمود: «أحمقُ الحُمَق الإغترار» (غررالحکم، ص311)

 

شيطان بيرون و شيطان درون

معارف ما در آيات، روايات و دعاها است. هم آيات، هم روايات و هم ادعيه، دو عامل را براي مغرور شدن انسان مطرح مي­کنند. طبق معارف ما «دنيا و حيات دنيا» عامل غرور است. در اين مجموعه يک عامل دروني و يک عامل بيروني را مطرح مي­کنند. حالا من تحت عنوان شيطان درون و شيطانِ بيرون بحث را ارائه مي‌دهم؛ چون مي­خواهم آيات را برايتان بخوانم. در سوره نساء دارد: «وَ مَنْ يَتَّخِذِ الشَّيْطانَ وَلِيًّا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْراناً مُبيناً يَعِدُهُمْ وَ يُمَنِّيهِمْ وَ ما يَعِدُهُمُ الشَّيْطانُ إِلاَّ غُرُوراً»(
سوره مبارکه نساء، آيات 119 و 120) هر کس به جاي خدا، شيطان را وليّ خود بگيرد، خسارت آشکاري را متحمل شده است.

شيطان به آنها وعده مي‌دهد و برايشان آرزو مي‌پروراند؛ و البته که جز فريب، وعده‌اي نمي‌دهد. اين آيه مي­گويد: وعده هاي شيطان فريبنده است، يعني تو را به هدفت نمي­رساند. کار شيطان، راه گم کردن است. در سوره اسراء مي­فرمايد: «و ما يَعدهم الشيطان الا غُرورا» در اين جمله کار شيطان را مطرح مي­کند.

در سوره حديد دارد: «غَرَّتْکُمُ الْأَمانِيُّ حَتَّى جاءَ أَمْرُ اللَّهِ وَ غَرَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُور» (سوره مبارکه حديد، آيه 14) در اينجا دو عامل را مي­آورد، هم امانيّ و آرزوهايِ بي پايه و کاذبِ دروني فريبت مي­دهد که مربوط به نفس است، «و غرَّکُم باللهِ الغرورُ» و هم غَرور بر وزن فَعول، که از نام­هاي شيطان است. شيطان فريبندگي زيادي دارد. لذا در قرآن از او تعبير به غَرور مي­شود.

در سوره لقمان مي­فرمايد: «يا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمْ وَ اخْشَوْا يَوْماً لا يَجْزي والِدٌ عَنْ وَلَدِهِ وَ لا مَوْلُودٌ هُوَ جازٍ عَنْ والِدِهِ شَيْئاً إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلا تَغُرَّنَّکُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا وَ لا يَغُرَّنَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ»(سوره مبارکه لقمان، آيه 33) در سوره فاطر نيز دارد: «فَلاتَغُرَّنَّکُمُالْحَياةُالدُّنْياوَلايَغُرَّنَّکُمْبِاللَّهِالْغَرُور؛إِنَّالشَّيْطانَلَکُمْعَدُوٌّفَاتَّخِذُوهُعَدُوًّا»(سوره مبارکه فاطر، آيات 5 و 6)

اگر کسي خواست در ادعيه اين مطلب را ببيند، بهترين کتاب براي مراجعه صحيفه سجاديه است. امام سجاد در دعاي سي­ويکم صحيفه­شان همين­ مطالب را دارند. در خطبه اوّل نهج‌البلاغه هم اين مطلب آمده است. بحث، بحثِ بسيار مفصلي است و من فقط براي اشاره يک جمله از نهج‌البلاغه را مي­خوانم. وقتي جنگ نهروان تمام شد، علي(ع) بين اين چند هزار نهرواني­ها که کشته شده و روي زمين بودند، مي­رفت؛ چون کشته­شدگان از اصحاب علي(ع) به تعداد انگشتان هم نرسيد.

حضرت نگاهي به اينها مي­کرد، آن انسان کامل، اين جمله را فرمود: «لَکُمْ لَقَدْ ضَرَّکُمْ مَنْ غَرَّکُمْ» ميداني چه کسي به اينها ضرر زد؟ کسي که اينها را فريب داد، به اينها ضرر زد. «فَقِيلَ لَهُ مَنْ غَرَّهُمْ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ؟» پرسيدند چه کسي اينها را فريب داد؟ «فَقَالَ الشَّيْطَانُ الْمُضِلُّ» يک، شيطان؛ «وَ الْأَنْفُسُ الْأَمَّارَةُ بِالسُّوءِ غَرَّتْهُمْ بِالْأَمَانِيِّ»(نهج‌البلاغه، ص 532) دو، نفس امّاره. حضرت به هر دو عامل بيروني و عامل دروني اشاره کردند.

دوباره در جملات علي­(ع) است که فرمود: «مَنِ اغتَرَّ بِنَفسِهِ أسلَمَتهُ إلَي المَعَاطِبِ» (غررالحکم، ص 438) هر که به خود مغرور شود، خودش را تسليم سرزنش ها کرده است. حضرت در اينجا غرور به نفس را مطرح مي­کند. در خطبه صدوسي­وسه نهج البلاغه­اي که دست من بود، دارد: «لَقَدِ اسْتَهَامَ بِکُمُ الْخَبِيثُ وَ تَاهَ بِکُمُ الْغُرُورُ وَ اللَّهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَى نَفْسِي وَ أَنْفُسِکُمْ» (نهج‌البلاغه، ص 192 ) شيطان ناپاک، شما را سرگردان نمود و گمراه کرد. شيطان را به خبيث و ناپاک، توصيف مي­کند. درون اينها نکات خيلي ظريفي خوابيده است، ولي من نمي­خواهم وارد بحثهاي مفصل شوم، فهرست­وار اشاره مي­کنم و رد مي­شوم.

 

چگونه فريب مي‌خوريم؟!

حالا چه مي­شود که انسان فريب مي­خورد؟ مهم اين است که اين را بفهميم. مقدماتي را که تا الآن بيان کرديم، فهرست­وار مي­گوييم و بعد نتيجه‌گيري مي‌کنيم. خيلي هم روشن است.اول؛ همه انسان ها زيستِ دائمي و بهتر زيستن را مي­خواهند. منشأ هم خودخواهي و حبّ به بقا است.

مي­خواهم از بين نروم، باشم و خوش باشم. دوم؛ انسان از نظر حدوث، در دامن مادّه است. من و شما مي‌فهميم که به دنيا آمديم، زائيده دنياييم و داريم مي‌بينيم که زندگي دنيا دوام ندارد. اين را مي‌بينيم و شهود ماست. امام حسين و آيات قرآن همين مشاهدات ما را بيان مي‌کند. اين را کنار آن خواسته دروني بگذار، ميبيني که قابل جمع نيست ولي چون اين جلوات ماديّت جذبه دارد و با تمايلات دروني و حيواني من نيز هم‌سو است، لذا من مجذوبش مي‌شوم. مطلب خيلي واضح است و هيچ پيچشي ندارد.

 

اشتباه، سرآغاز فريب خوردگي

همان‌طور که مي‌بينيم دنيا دوام ندارد و خوشي‌هايش ناخالص است و اين يک امر وجداني واقعي است که شهود مي‌کنيم، اين هم همان‌طور است و نمي‌توانيم انکار کنيم که حدوث ما در بستر ماده بوده و ادامه‌ آن نيز در همين بستر است. از آنجا که ماده اين همه براي من جلوه دارد و اين جلوه‌ها با تمايلات دروني من همسو است، لذا من مجذوبش مي‌شوم. چرا مجذوبش نشوم؟کسانيکه مغرورمي‌شوند، دليل دارند. نعوذ بالله خيال نکنيد که مي‌خواهم ازمغرورين حمايت کنم! نه؛بحثم را مي‌خواهم جلو ببرم.

 

خداوند راه درست را نشان داده است

اين‌طور نيست که خداوند راه درست را براي من مشخص نکرده باشد. يک راه، آن راهي است که هم عقل ـ‌که حجّت دروني من است‌ـبه من مي‌گويد درست است و هم وحي مي‌گويد که حجت بيروني است و خالق من است. يک راه ديگري هم هست که از طرفي هم هواهاي نفساني من مجذوب آن شده است. حال چه بايد کرد؟! من متحير شدم و نمي‌دانم کدام را بايد انتخاب کنم! از اين طرف انبيا و اوليا آمده‌اند و به من مي‌گويند: نگاه کن اين دنيا نه برايت جاودانگي مي‌آورد و نه خوشي دائمي! هيچ‌کدام را در بر ندارد؛ خودت هم داري ميبيني. از آن طرف هم وعده آخرت است که من آن را نديده‌ام امّا اين نامشهود، چيزي است که عقلم آن را پذيرفته و نمي‌توانم انکارش کنم.

 

نياز حقيقي، پاسخ واقعي دارد

خداوند گفته است: اين نياز و گرايشي را درون تو گذاشتم و تو طالب جاودانگي خوشي دائم هستي، همه‌اش را براي تو خلق کرده‌ام و قول مي‌دهم که آن را به تو مي‌دهم. من هم کسي نيستم که از وعده خودم تخلف کنم. «اِنَّ وَعدَ اللهِ حَقُّ» حالا اي مردم فريب دنيا را نخوريد، چقدر زيبا است! مي‌فرمايد: «يا اَيُّها الناس اِنَّ وَعدَ اللِه حقٌّ » اي بر سر دوراهي متحيّر مانده‌ها! تخلف نکنيد! اين چيزي را که مي‌خواهيد به شما مي‌دهم.

يک وقت فريب شيطان را نخوريد، هدف گيري‌تان درست بود هدفي را هم که خواستيد من برايت درست کرده‌ام، لذا به حرف آن کسي که در گوشتان مي‌خواند: راه از اين طرف است، گوش ندهيد! او دارد شما را گول مي‌زند. عجيب اين است هم فريب‌کار بودن او را مي‌گويد و هم نمونه‌هاي فريب خوردگان را مي‌گويد تا با چشم خودت ببيني. آيا اين حرف‌ها براي ما نيست؟! آيا اين مطالب در معارف ما نيست؟!

 

فريب خوردگاني از حيوان بدتر

واقعاً مي‌شود گفت بعضي‌ها از چهارپا هم بدتر بودند. چون اگر به يک بزغاله علف نشان بدهي، دنبالت مي‌دود؛ حيوان است ديگر! حالا حيوان يک وقت دنبال کسي مي‌دود و او هم کمي علف به آن حيوان مي‌دهد تا قدري بخورد و دنبالش برود، يک وقت علف را فقط به او نشان مي‌دهند و به دنبال خود مي‌کشد. بعضي افراد از اين هم بدتر هستند، نه علف را مي‌دهند که بخورد و نه چيزي نشانش مي‌دهند؛ فقط لفظش را مي‌گويند، او هم دنبال آنها راه مي‌افتد. در گوشش مي‌گويند: علف علف! او هم دنبالش مي‌دود. حيوان اين‌طور نيست و تا نبيند دنبال کسي راه نمي‌افتد. عمر سعد از آنها است که «وعده حکومت» را به او دادند.

 

روي سخن با دين‌داران است

مسئله اين است. يعني بعضي از فريب‌خوردگان دنيا آن‌قدر سست عنصر هستند که با ديدن و شهود اين مسائل و اين واقعيت‌ها باز هم دنبال دنيا مي‌روند. بحث ما درباره کسي که مي‌گويد: من به مبدا و معاد اعتقادي ندارم نيست. ما بحثمان درباره دو سپاه رو به روي هم است که هر دو مي‌گويند: ما به مبداء و معاد معتقديم. در اينجا چه اتفاقي افتاده است؟ خيلي روشن است و آن مسئَله سوءاستفاده از نيروي انتخاب و اختيار است. «و ما يَعِدُهُم الشَيطانُ الّا غُروراً»(سوره نساء، آيه 120) آيات و روايات ما دقيق و حساب شده است.

اينها ذهني و فرضي نيست، واقعيت‌گرايي است. حضرت هيچ کدام از خواسته‌هاي دروني انسان را انکار نمي‌کند و مي‌گويد: هدف گيري‌ات درست است اما راه گم کرده‌اي. سر دو راهي قرار ‌گرفته‌ايو راه گم کرده‌اي. اگر دنيا را انتخاب کني بدتر از حيوان عمل مي‌کني. نمي‌شود گفت که چنين کسي انسان است. چرا اين وديعه الهيّه عقلانيه‌اي را که به تو دادم به کار نبستي و راه درست را انتخاب نکردي؟! حيف اين گوهر گرانبهايي که به تو دادم! تو قابليت نداشتي و از آن استفاده نکردي.

------------

پايگاه اطلاع رساني حضرت آيت الله مجتبي تهراني