حسین شمسیان در مطلبی با عنوان«در گذر از پیچ تاریخی»چاپ شده در ستون یادداشت روز،روزنامه کیهان اینگونه نوشت:
هجوم دشمنان به مدینه قطعی بود و مسلمین برای دفاع از خود، به فرمان پیامبر(ص) خندق حفر میکردند. تهدید دشمن جدی بود و نهال اسلام نوپا! منافقین شروع به تبلیغات مسموم کردند که ما نمیتوانیم در برابر کفار مقاومت کنیم و اشتباه کردیم با آنها درافتادیم و این همه زحمت ثمری جز گرسنگی و محاصره نداشته است! آنها که سستایمان بودند تحتتاثیر قرار گرفتند و شروع به غرزدن کردند! پیامبر در معجزهای آشکار، آنها را به فتح ایران و روم و شام بشارت دادند که یعنی این سختیهای زودگذر و این گرسنگیها، شما را از هدف مقدس و والایتان باز ندارد، صبور باشید که اسلام عالمگیر خواهد شد. کورباطنان با آنکه میدانستند وعدههای او همه صدق و راستی است، منافقانه پوزخند زدند که ما در سیر کردن شکممان مشکل داریم و او از فتح امپراطوری عظیم ایران و روم سخن میگوید!
تاریخ نشان داد که آن روز مسلمین در نزدیکترین نقطه به قله فتح قرار داشتند و اگر مردم به سخن منافقین گوش داده بودند، از همان راهی که آمده بودند برمیگشتند و به دوران ذلت و جاهلیت سقوط میکردند. اما در سایه اعتماد به سرانگشت الهی پیامبر(ص)، هدف را گم نکردند و به سخن منافقین اهمیتی ندادند و در آن جنگ و مراحل بعد پیروز شدند.ناامید کردن مردم و برگرداندن آنها از میانه راهی که با سختی پشت سر گذاشتهاند و ثمره مجاهدتهای خودشان و خون جوانان برومندشان است، همیشه از اهداف و آرزوهای دست نیافتنی دشمنان بوده و جنگ روانی همهجانبه آنها از سپیده دم پیروزی انقلاب اسلامی، نشان از امید بستن آنها به این روش بوده است.آنها برای رسیدن به هدف خود و متوقف کردن روند پرشور انقلاب به دست همان مردمی که انقلاب کردهاند، دقیقا از روش دوران پیامبر(ص) استفاده میکنند. با اینکه شرایط و اقتدار امروز ایران به فضل الهی، قابل مقایسه با مسلمین آن دوران نیست اما استفاده از حربه «تهدید» و «تحریم» نشان دهنده یکی بودن راه قدرتهای استکباری امروز و آن روز است. گویی تاریخ کفار و منافقین آن روزگار را با گذر از تونلی 1400 ساله به ایران امروز آورد تا با همان تاکتیک حکومت فرزندان خلف رسولالله(ص) را مورد هجمه قرار دهد! به مثابه آن روزگار، امروز هم روشهایی برای ایجاد دلسردی در مردم بکار گرفته میشود:
1- یکی از مهمترین ابزارهای این عملیات فریب، بزرگنمایی مشکلات و ناملایمات است.تردیدی نیست که در یک جامعه بزرگ و کشوری که قرار است با تکیه بر توانمندیهای مردم خودش و بدون توجه و نیاز به ابرقدرتها، نظمی نوین و طرحی نو دراندازد، مشکلات و ناملایماتی وجود دارد. مشکلاتی که البته در هر جای دیگر دنیا و هر نظام مدعی هم دیده میشود و میتوان گفت جزو امور طبیعی زندگی بشری است. اما همین مشکلات - که وظیفه همه مسئولین و مردم تلاش برای رفع آنهاست- دستمایه آرزومندان برای ناامید کردن مردم میشود. آنها یک معضل و مشکل- البته ناراحتکننده را- به قدری عمده میکنند و در صدر اخبار و هیاهوی رسانهای خود مینشانند که گویی در جامعه هیچ نقطه روشنی نیست و هرچه هست و هست سیاهی و تاریکی است!
2- برای تکمیل چرخه فوق و اخلال در امور روزمره مردم و ناامید کردنشان از انقلاب، دشمنان ما عواملی از خودشان را به بدنه مدیریتی جامعه تزریق میکنند! بخشی از این افراد کسانی هستند که به لحاظ فکری و سبک مدیریتی و نوع جهانبینی، مرعوب غرب هستند. این گروه بیهیچ مزد و مواجبی گام در راهی میگذارند که دشمن برنامهریزی کرده است. آنها با دور کردن سبک مدیریتی کشور از اهداف کلان معمار کبیر انقلاب و تغییر اولویتها، سبک زندگی مردم را عوض کرده و میکنند و تدریجا چیزهایی را برای مردم مهم و عمده میکنند که هرگز هدف ما نبوده است و سپس همین افراد با به کار بستن نسخههای دیکته شده از سوی آنها که به عنوان مشهورات علمی و مدیریتی به خورد مردم جهان داده شده است، روز به روز بر مشکلات مردم میافزایند و البته همه این ناکارآمدیها را به اسم نظام اسلامی ثبت میکنند! و چه بهانهای بهتر از این برای بوقهای تبلیغاتی و ناامید کردن مردم!؟
3- همزمان با اقدامات فوق، خط دیگری هم توسط دشمنان در راستای پشیمان نمودن مردم شکل میگیرد و آن پنهان کردن توفیقات و موفقیتهای نظام است. از دید آنها، مردم نباید بدانند که سی و پنج سال قبل و پیش از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی در چه موقعیتی بودند و امروز در چه موقعیتی! نباید بدانند که سالها قبل عزت و شرف مردم ایران کالایی پست و بیارزش بود و آمریکاییها برای حضورشان در ایران «حق توحش» دریافت میکردند! مردم نباید بدانند که قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، جوانان و نخبگان ما امکان حل کوچکترین مشکل کشور را نداشتند و اساسا وابستگی حاکم بر سیستم مدیریتی کشور اجازه تفکر و پویایی را از فرزندانمان سلب کرده بود. آنها به جد تلاش میکنند که فرزندان ما خبردار نشوند که از سپیدهدم انقلاب تاکنون، هزاران مشکل و معضل مهم و حیاتی- که هر یک برای سرنگونی یک نظام مقتدر کافی بوده است- به دست توانای فرزندان همین مرز و بوم حل شده و از پیش پای برداشته شده است.
مردم باید مفاخر خود را فراموش کنند. باید فراموش کنند که چمران همان نابغه علمی و عارف واصل و از برترین مردهای اتمی ایران، مجاهدی نستوه بود که در جبهههای نبرد در کسوت یک بسیجی گمنام جنگید و جانش را نثار آرمان امام(ره) کرد. باید فراموش کنند شهریاریها و احمدی روشنها در اندک زمانی، با دست خالی و در اوج ناجوانمردانهترین تحریمها، پرچم پرافتخار عزت و اقتدار علمی ما را در جهان به اهتزاز درآوردند و جهانیان را به شگفتی واداشتند و ثابت کردند که «ما میتوانیم».این تلاشها و افتخارات و همه پیروزیهای به دست آمده، با غفلت عجیب و تاسفبار رسانههای خودمان- اعم از رسانه ملی و دیگر رسانهها- کمتر دیده شد و در مقابل مردم بیشتر شاهد نمایش تلخکامیها و ناکامیها بودند تا موفقیتها و افتخارات!
در حالی که امروزه هر انسان منصفی اذعان میکند که وضع ایران امروز با آنچه قبل از انقلاب بوده، اساسا قابل مقایسه نیست و امروزه افزون بر عزت و اقتدار روحی و معنوی مردم کشورمان- که از مهمترین اهداف و دستاوردهای انقلاب اسلامی است- در تمامی حوزههای زیست انسانی هم رشد پرشتاب و خیرهکنندهای داشته است به گونهای که مورد رشک و حسد دیگران واقع شدهایم. امروز ایران آن کشور نوکر و دستنشاندهای نیست که وزیرش را سفارت آمریکا تعیین میکرد. امروز ایرانی که قبل از انقلاب نیمی از مردمش بیسواد بودند، دارای پرشتابترین رشد علم در جهان است. ایرانی که در قبل از انقلاب بیماریهای مسری و واگیردار، چهرهاش را زشت و نسل آیندهاش را تهدید میکرد، امروز مرزهای علم پزشکی را پشت سر گذاشته و پیشگام بهداشت و درمان شده است.اینها برای دشمنان، تلخ و غیرقابل تحمل است و همه تلاششان این است که این فتوحات دیده نشود و مردم عقبماندگیهای گذشته و عزت امروز را فراموش کنند!
4- و بالاخره یکی از مهمترین اقدامات دشمن برای ناامید کردن مردم از راهی که طی کردهاند، تبلیغ و تمرکز بر روی نقطه آرمانی و ایدهآل بدون توجه به واقعیات و امکانات موجود است.ترسیم رویاگونه امکانات و رفاهیات برای اقشار جامعه به خصوص اقشار محروم و مقایسه وضع کنونی آنها با وضع ترسیم شده و القای بذر یأس و ناامیدی در دل مردم و جا انداختن این سخن که «ایران هرگز به آنچه که ترسیم شده نمیرسد» حربهای است که این روزها بیش از گذشته شاهد آنیم.این همه تبلیغ و تلاش در حالی است که همه میدانند- و خود آنها بهتر از همه- که ما در چند قدمی قلهایم! قله پرافتخاری که هیچ کس تصورش را هم نمیکرد که به آن برسیم. مردم ما با گذر از سختترین موانع و با پشت سر گذاشتن روزهای بسیار سخت و تلخ به این مقطع تاریخی رسیدهاند و دشمن بیمناک از توفیق ما، همه توان خود را برای ناامید کردنمان به کار بسته است.
این تلاش امروزی نیست و تازگی ندارد. اما چون ماهیت مردم و انقلاب ما را نمیشناسند، تاکنون به جایی نرسیدهاند و بعد از این هم نخواهند رسید. آنها نمیفهمند مادری که لباس شهادت بر تن فرزندانش پوشانده، به دنبال نان و آب نبوده است! نمیدانند نوجوانی که سلامتیاش را تقدیم انقلاب کرده، با سیدالشهدا(ع) معامله کرده است. آنها از تحریم و گزینه نظامی میگویند تا ما را وادار به سازش کنند! وعده میدهند که اگر با آنها کنار بیاییم، نگاه ملاطفتآمیزشان شامل حال ما میشود! نمیدانند که در همه راهپیماییهای ما مرگ بر آمریکا، اولین و آخرین جواب ما به آنهاست و شرفمان را با هیچ چیز معامله نمیکنیم. این همان درسی است که امامراحل و خلف صالحش به ما آموختهاند.
روزنامه خراسان مطلبی را با عنوان«گزينه آمريکا براي «شام» روي ميز کيست؟»در ستون یادداشت روز خود به قلم سید محمد اسلامیبه چاپ رساند:
وينستون چرچيل مي گويد: «شما هميشه مي توانيد مطمئن باشيد که آمريکايي ها گزينه درست را انتخاب مي کنند، البته پس از اين که تمام راه هاي ممکن ديگر را امتحان کرده باشند» آمريکايي ها پس از گذشت 3 سال بحران خونين سوريه دست به دامان ايران شده اند. جان کري اين روزها از يک ساز و کار موازي سخن گفته است که تنها ويژگي آن مذاکره آمريکا با ايران درباره سوريه است. اما به راستي آمريکايي ها اين روزها در سوريه از چه الگويي پيروي مي کنند؟ آيا وزارت خارجه و وزارت دفاع آمريکا گام هاي روشن و تعيين کننده اي براي خود در قبال بحران سوريه تعريف کرده اند؟ پاسخ به اين پرسش در رفتار و سياست خارجي آمريکا در ماه هاي گذشته نهفته است. در حالت کلي بايد رويکرد آمريکا در قبال سوريه را در 2 بعد سياسي و نظامي به طور موازي اما وابسته به يکديگر بررسي کنيم. اوباما اين روزها در بازه تنفس در بحران سوريه به سر مي برد. تنفسي که در سايه طرح امحاي ذخاير شيميايي سوريه ايجاد شد. در سال گذشته بلوک عربي و غربي ضد دولت سوريه سطح مطالبات از دولت اوباما را به سر حد لزوم مداخله نظامي رساندند. در آن بازه او در برابر تبليغات غيرواقعي و جهت دار درباره حملات شيميايي در کشور سوريه قرار داشت و لابي عربي در کنگره و سنا به شدت دولت را تحت فشار قرار داده بودند. با اين حال در آخرين دقايق، طرح ايران از طريق روسيه توانست به کمک باراک اوباما بيايد. اوباما از يک سو طرح حمله به سوريه را به کنگره ارجاع داد و از سوي ديگر روسيه پيشنهاد ايران براي خلع سلاح شيميايي سوريه را در شوراي امنيت مطرح کرد. طرح امحاي ذخاير شيميايي سوريه اگرچه آن زمان در يک تاثير کوتاه مدت اوباما را از پرتگاه يک جنگ جديد نجات داد، اما اندکي بعد به بازه تنفسي نيز تبديل شد تا سازو کار تصميم سازي در واشنگتن بتواند طرح هاي جديدي را پيش روي رئيس جمهور اين کشور قرار بدهد.
با اين حال دولت آمريکا در پرونده سوريه همچنان با پرسش هاي متعددي روبرو است. يکي از اين پرسش ها مداخله يا عدم مداخله نظامي ارتش آمريکا است. چاک هاگل، وزير دفاع آمريکا هفته گذشته در اجلاس امنيتي مونيخ غيرمستقيم به اين پرسش پاسخ داد و بُعد نظامي استراتژي دولت آمريکا را روشن کرد. به گفته ژنرال هاگل در دکترين دولت کنوني آمريکا رويکرد هاي سياسي بر رويکردهاي نظامي غلبه دارد. بنابراين بحران سوريه نيز يکي از مواردي است که طبعا از اين قانون کلي پيروي مي کند. همچنان که بررسي سياست عيني آمريکا نيز چنين رويکردي را تاييد مي کند. دراين رويکرد، دولت آمريکا اگرچه راه هاي مداخله نظامي را به طور مستقيم و همچنين به طور غيرمستقيم از طريق گروه هايي مانند جبهه اسلامي باز گذاشته است، اما تلاش مي کند گره کور سوريه را با ديپلماسي باز کند. حال و هواي انديشکده هاي جنگ طلب آمريکايي و فعال در بحران سوريه نيز نشان مي دهد که آن ها اصرار دارند واشنگتن ظرفيت گروه هاي سکولار و معتدل را از بين نبرد. البته تمام مصاديق آن ها براي اين گروه هاي به اصطلاح معتدل، گروه جبهه اسلامي است. گروهي که از 2 زير مجموعه جيش المجاهدين و جبهه انقلابيون تشکيل شده است. خط رابط آمريکايي ها با اين گروه هاي مسلح لابي هايي مانند شوراي سوري هاي مقيم آمريکا است که با سناتورهايي مانند جان مک کين و ليندسي گراهام مرتبط هستند.
در اين شرايط جان کري پيشنهاد داده است که يک ساز و کار موازي منطقه اي درباره بحران سوريه ايجاد شود. به پيشنهاد کري کشورهاي روسيه، آمريکا، ايران، ترکيه و عربستان در اين ساز و کار موازي مشارکت خواهند کرد. تنها تفاوت اين سازوکار موازي جديد حضور ايران در کنار کشورهايي است که همگي با هم در نشست ژنو يک و نشست ژنو 2 حضور داشتند، اما نتوانستند چاره اي براي بحران بيابند. به بيان ديگر اين ساز و کار سياسي موازي يعني آمريکا تا تجربه کردن تمام راه ها دست به دامان ايران شده است. بخشي از دلايل ارائه اين طرح، واقعيت لزوم احياي تلاش سياسي اما غيرتبليغاتي براي حل بحران سوريه است. سير امحاي سلاحهاي شيميايي سوريه اگرچه فرصت تنفسي به اوباما داد اما بن بست در رويکرد نظامي در قبال بحران سوريه را نمي توان بيش از اين ادامه داد. بايد توجه کنيم که اين روزها اوباما تحت فشار جديد و متفاوتي قرار دارد. اين پيشنهاد به فاصله اندکي پس از شکست مذاکرات موسوم به ژنو 2 در سوئيس و در نشست امنيتي مونيخ مطرح شده است. نشست ژنو 2 اگرچه هيچ دستاورد معناداري براي حل بحران نداشت، اما صحنه ابراز گلايه کشورهاي اروپايي از بي مسئوليتي آمريکايي ها بود. خانم اما بونينو، وزير خارجه ايتاليا در سخنراني خود در نشست ژنو 2 صراحتا از تحت فشار بودن اين کشور در مورد پناهنده هاي سوري سخن گفت.
قابل درک است که کشور بحران زده ايتاليا که براي پاسخ به مطالبات مردم کشور خود با هزاران مشکل روبروست، نتواند بار کمک هاي بشر دوستانه و سامان دادن به صدها و هزارها آواره سوري را به دوش بکشد. در اين شرايط اگر ايتاليا تهديد کرده باشد که راه آواره هاي سوري را براي سفر به ديگر کشورهاي اروپايي باز مي گذارد و آن ها را در اين بيماري واگيردار شريک مي کند، راه حل چيست؟ بدون ترديد بخشي از مخاطب هاي تاکيد وزارت خارجه آمريکا مبني بر اين که قصدي براي ارسال سلاح به سوريه وجود ندارد، اروپايي ها هستند. آمريکا اين روزها به شدت تحت فشار کشورهاي اروپايي درباره تبعات بحران طولاني شده سوريه است. همان طور که چرچيل پيش بيني کرده بود آمريکايي ها هم مي توانند گزينه درست را انتخاب کنند، البته پس از اين که تمام راه هاي ممکن ديگر را امتحان کرده باشند. به زبان خود آمريکايي ها، آن ها در سوريه همه گزينه هاي روي ميزشان را امتحان کرده اند. اما گزينه آمريکا براي «شام» روي ميز ديگري است. سوالي که امروز بسياري از تحليلگران از خود مي پرسند اين است که آيا ايران آماده است همانند افغانستان و عراق تجربه خود را بار ديگر در اختيار آمريکايي ها قرار دهد؟!
محمد کاظم انبارلویی ستون سرمقاله روزنامه ی رسالت را به مطلبی با عنوان«صيانت از استقلال»اختصاص داد که در ادامه میخوانید:
استقلال يكي از سه شعار كليدي ملت ايران در جريان نهضت اسلامي امام خميني(ره) بود كه در راهپيماييهاي ميليوني ملت در قبل و بعد از انقلاب همواره با فريادهاي بلند به جهانيان اعلام شد.استقلال ايران در دورههاي سلطنت قاجار و پهلوي لگد كوب دربار، روسيه و انگليس و در دوران معاصر زير چكمه هاي آمريكاييها بود. امام خميني(ره) آن روز كه در نطق تاريخي كاپيتولاسيون فرياد استرجاع بر آورد و فرمود: "عزت ما پايكوب شد، عظمت ايران از بين رفت، بيرق سياه بالاي بازارها و سرخانهها بزنيد. دولت ايران استقلال كشور را فروخت ما با اين مصيبت چه كنيم. اگر نفوذ روحانيون باشد نميگذارد اين ملت يك روز اسير انگليس و يك روز ديگر اسير آمريكا شود. اگر نفوذ روحانيون باشد نميگذارد يك دست نشانده آمريكايي اين غلط ها را بكند از مملكت بيرونش مي كنند"(1)
دغدغه حفظ استقلال كشور و حفظ هويت اسلامي و ايراني براي امام(ره) فوق العاده اهميت داشت. در طول تاريخ ايران و در عرض نهضت هاي يكصدسال اخير هيچ رهبري از رهبران ايران را نميتوانيم نشان دهيم كه نسبت به استقلال كشور و عزت ايرانيان اين قدر حساس باشد.هنوز فريادهاي امام(ره) در آبان سال 43 در گوش ملت ايران طنين مردم دوستي و استقلال خواهي خود را دارد.ملت ايران براي صيانت از استقلال خود صدها هزار شهيد تقديم انقلاب كرده است و از پرداختن هيچ هزينهاي ابا ندارد رهبر معظم انقلاب اسلامي ديروز در ديدار فرماندهان نيروي هوايي روي مفهوم استقلال و مباني آن تاكيد فرمودند و تامين و حفظ استقلال را فقط در سايه تكيه كردن به اصول و ارزشهاي انقلاب دانستند و فرمودند؛ "مي خواهند القا كنند كه استقلال با پيشرفت منافات دارد."
غرب تمام قد در برابر ملت ايران ايستاد تا ملت ايران در سايه استقلال خود به پيشرفت نرسد. آنها بي شرمانه جنگ داخلي، جنگ سخت و نرم را بر ملت تحميل كردند اما موفق نشدند و به تهديد و تحريم روي آوردند شكست خوردند. امروز از در گفتگو وارد شده اند بايد هوشيار بود تا دشمني كه از در و پنجره و ديوار نتوانست وارد شود از در "مذاكره" وارد نشود و نيات شوم خود را در ضربه به استقلال كشور پيگيري كند.
مذاكرات هسته اي آزموني سخت براي دولتمردان براي صيانت از استقلال كشور است. اولا بايد دقت شود غير از مذاكرات هستهاي ما را به چيز ديگري مشغول نكنند ثانيا مذاكرات در فرايند گفتگو با 1+5 پيش رود و از هرگونه مذاكرات دو جانبه با آمريكا دشمن اصلي انقلاب اسلامي پرهيز شود.
ثالثا: پيشروي در اصل مذاكرات به گونه اي باشد كه هيچ پلي پشت سر خراب نشود كه اگر مذاكرات به نتيجه نرسيد به سلامت به نقطه صفر برگرديم.ملت ايران و نخبگان حوزه و دانشگاه مراقب اين گفتگوها هستند نقدهاي مشفقانه آنان از سوي دولت بايد به ديده خريداري نگاه شود.اگر نقدها بي پاسخ بماند ملت در تصميم خود در پرداختن بهاي سنگين براي استقلال ترديد نمي كند.يكي از مسائلي كه ديروز مقام معظم رهبري درباره مفهوم استقلال فرمودند؛ مقابله با قدرت مداخله گري دشمن است. موضوع عدم مداخله در امور كشورها و احترام به استقلال دولتها و ملتها يكي از اصول شناخته شده منشور سازمان ملل است. آمريكائيها و برخي دولت هاي غربي با پررويي تمام با مداخله در امور داخلي ايران حقوق بين الملل را زير پا مي گذارند و از آن ابا هم ندارند، و حتي از ميان ملتها شروع به سربازگيري در نهادهاي نظامي، امنيتي، رسانه اي خود مي كنند و هيچ گونه پنهان سازي در مقابله با دولت هاي مستقل ندارند.
در جريان فتنه 88 انگليسي ها و آمريكاييها وقيحانه با بازي دادن برخي از عناصر غافل و فريب خورده فتنه اي را به ملت ايران تحميل كردند هر چقدر رهبري انقلاب و دلسوزان جامعه به آنها نصيحت كردند كه استقلال كشور را براي ارضاي جاه طلبي خود نفروشيد گوششان بدهكار نبود.آنها نه تنها حاضر نشدند از حمايت اجانب تبري بجويند بلكه اصرار داشتند اين خيانت و خودفروشي را موجه جلوه دهند. اما ملت ايران اين ننگ را نپذيرفت و در قيام تاريخي 9 دي سال 88 آنها را به نام و آدرس مشخص محكوم كرد و از مقامات قضائي خواستار اعمال اشد مجازات براي آنها شد.همين چند روز پيش وندي شرمن حمايت خود را از سران فتنه اعلام كرد و آنها را تحت الحمايه دولت آمريكا ناميد. واقعا اين رسوايي را به كجا بايد برد؟ كساني كه روزگاري ادعاي پيروي از امام و مبارزه با آمريكا را داشتند امروز به جايگاهي سقوط كرده اند كه يك پيرزن آمريكايي به عنوان معاون وزير خارجه آمريكا بيايد از آنها حمايت كند و آنها به اين حمايت دل خوش كنند.اهل فتنه بايد بدانند آن روز كه امام(ره) ميخ استقلال ايران را در نطق تاريخي كاپيتولاسيون كوبيد، ريشه شجره خبيثه شاه را كه تا دندان وابسته به آمريكا بود به كمك مردم از زمين كند و به زباله دان تاريخ انداخت. كندن ريشه كساني كه حلقه اتصال آنها با غرب به تارمويي بسته است براي ملت ايران هيچ هزينه و زحمتي نخواهد داشت.
مطلبی که روزنامه وطن امروز با عنوان«نگرانی نتانیاهو کجا برطرف شد؟»نوشته شده توسط سید عابدین نور الدینی در ستون سرمقاله خود به چاپ رسید به شرح زیر است
بررسی توافق ژنو بدون ارزیابی گزاره «اسرائیل» یک بررسی ناقص است چراکه برخی مبانی تقابل آمریکا با برنامه هستهای ایران ناشی از اثرگذاری ایران هستهای در موازنه قدرت منطقه و جهان است. نقش رژیم صهیونیستی در ایجاد تقابل با ایران هستهای کاملا مشخص است. ایران هستهای یعنی «مقاومت هستهای» و این کابوس این سالهای رژیم تلآویو بود. در همین راستا رفتار صهیونیستها در قبال موضوع هستهای ایران بخش مهمی از معادله آمریکا در قبال برنامه هستهای ایران بوده است. آمریکاییها در تنظیم مناسبات خود با ایران سهم ویژهای را به رژیم تلآویو دادهاند. بنابراین در موضوع مهمی مانند مذاکرات هستهای که صهیونیستها معتقدند تهدید نخست آنان به شمار میرود؛ آیا نباید گزاره اسرائیل و امنیت آن را مورد توجه قرار داد؟ نگاه صهیونیستها به مفاد توافق ژنو چگونه است؟
30 دی امسال وقتی بازرسان آژانس به نطنز و فردو رفتند تا 6 آبشار سانتریفیوژهای مربوط به غنیسازی 20 درصد را پلمب و روند نابودی ذخایر اورانیوم 20 درصدی را آغاز کنند، «وطنامروز» در گزارش «هولوکاست هستهای» نوشت: قطعا در سرزمینهای اشغالی، امروز 20 ژانویه یک روز فراموش ناشدنی خواهد بود. نابودی ذخیره اورانیوم 20 درصدی ایران، شاید بهترین خبری باشد که آنها طی سالهای اخیر شنیدهاند. نگرانی آنها از قرار گرفتن ایران در مرحله آستانه، از بین رفت. آن نقاشی نتانیاهو در سازمان ملل که سوژه کارتونیستهای دنیا شده بود، امروز به بخشی از تعهدات ایران تبدیل شد و دولت ایران امروز فرآیند از بین بردن ذخیره اورانیوم 20 درصد را کلید زد. نتانیاهو امروز یکی از خوشحالترین افراد دنیاست.» این اعتقاد ماست. ما بدون آنکه تیم مذاکرهکننده را سازشکار یا دوستان و همراهان اسرائیل بدانیم، معتقدیم متن توافق ژنو و تعهدات ایران در همین گام نخست، بزرگترین نگرانی امنیتی رژیم صهیونیستی را از بین برد. چگونه؟
ایران بهرغم کاهش سرعت غنیسازی 20 درصد خود در ابتدای امسال، حدود 200 کیلوگرم اورانیوم 20 درصد در اختیار داشت. این حجم از اورانیوم 20 درصد در کنار برخورداری ایران از کمیت سانتریفیوژهای نسلهای دوم و سوم، ایران را از یک ظرفیت بزرگ امنیتی برخوردار میکرد. صهیونیستها بارها اعلام میکردند ایران با این ظرفیت میتواند ظرف مدت 2 هفته اورانیوم با غنای 90 درصد جهت تهیه یک بمب هستهای را تولید کند اما ایران هیچگاه از خط قرمز نگذشت و به قول کالین پاول، ایران در نقطه صفر یا آستانه ایستاده بود. وزیر خارجه جورج بوش بارها پیشنهاد داد که باید ایران هستهای را پذیرفت تا این کشور در همین نقطه بایستد. به عبارتی ایران در قالب انپیتی به یک ظرفیت امنیتی ویژه دست یافت که وزیر خارجه بوش ترجیح میداد آمریکا بهای بالفعل نشدن آن را بپردازد. این بزرگترین نگرانی رژیم تلآویو و در واقع برگ برنده ایران در دستاوردهای هستهای خود بود. اگر به آن نقاشی نتانیاهو در سازمان ملل دقت کرده باشید، این نگرانی و تهدید در آن کاملا توضیح داده شده است.
اکنون رژیم تلآویو شاهد اجرای توافق ژنو است. اجرای گام نخست این توافق را ایران کلید زد. این دولت ایران بود که در ساعات ابتدایی 30 دی (20 ژانویه) گام نخست را برداشت و آبشارهای غنیسازی 20 درصد خود را پلمب و روند از بین بردن ذخیره اورانیوم 20 درصد را آغاز کرد. بنابراین نخستین اقدامی که در چارچوب برنامه اقدام مشترک انجام گرفت از بین رفتن ظرفیت اورانیوم 20 درصد ایران و رفع بزرگترین نگرانی رژیم صهیونیستی بود. این گام نخست همان چیزی بود که اسرائیل میخواست. از سوی دیگر ایران متعهد شده است که سانتریفیوژهای پیشرفته خود (مربوط به غنیسازی 20 درصد به بالا) را فعال نکند. به عبارتی چه به لحاظ کمی و چه کیفی، نگرانی رژیم تلآویو از اورانیوم 20 درصد ایران مرتفع شد. لذا اگر قرار باشد نتانیاهو یک بار دیگر یک نقاشی از نگرانیهای رژیم متبوعش از برنامه هستهای ایران بکشد؛ قطعا در ترسیم خط قرمز با مشکل مواجه خواهد شد.
این یک واقعیت و البته تنها یک استدلال نیست. این موضوع حتی بارها از سوی مقامات آمریکایی نیز مورد تاکید قرار گرفته است. جان کری که قبل از توافق ژنو، به تلآویو سفر کرده و در فرودگاه تضمینهای لازم را به نتانیاهو داده بود، پس از انجام توافق بارها تصریح کرد «توافق ژنو امنیت اسرائیل را بیشتر کرده است». او هفته گذشته و در گفتوگو با سیانان نیز همین را گفت. وزیر خارجه آمریکا درباره توافق ژنو گفت: «ما برنامه آنها را در جا خشکانده و آن را به قدری عقب راندهایم که ایرانیها دارند بخشی از ذخایر (اورانیوم) خود را نابود میکنند. خوب میتوانم اینجا بنشینم و به چشم شما خیره شوم، به چشمهای بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل هم خیره شدم و گفتم به نظر من امروز وضع اسرائیل و منطقه امنتر از زمانی است که این توافقنامه را امضا کردیم چون این برنامه (برنامه هستهای ایران) متوقف شده و ایرانیها آن را محدود کردهاند و ما نگاه وسیعتر و مسؤولیتپذیرتری به برنامه (هستهای ایران) داریم.»
قرار است موضوع اسرائیل در توافق ژنو واقعبینانه ارزیابی شود و به همین دلایل گزارههای مشهود و قطعی مورد استفاده قرار میگیرد. در غیراین صورت حضور وزیر نیرو در کنار همتای صهیونیست خود در کنفرانسی در امارات و نیز اظهارات بیسابقه ظریف درباره رژیم صهیونیستی و هولوکاست نیز میتوانست مورد استفاده قرار گیرد.
«انتقاد منصفانه و شرح صدر»عنوانی است که روزنامه جمهوری اسلامی به قلم حسن خیاطی در ستون سرمقاله خود به چاپ رساند:
"مسئولان و مردم به هم اعتماد كنند. انتقادها منصفانه باشد. دولت چند ماهي بيشتر نيست كه سركار آمده و بايد فرصت داد كه كارها را با قدرت پيش ببرند... هم منتقدان با دولت با شرح صدر برخورد كنند، هم دولت با منتقدان. همه به هم احترام بگذارند و ملاحظه هم را بكنند. دشمنان در داخل كشور نيز عواملي دارند. نگذاريد عوامل دشمن از نقاط ضعف استفاده و خللي ايجاد كنند..."جملات فوق، بخشي از سخنان رهبر معظم انقلاب است كه در ديدار ديروز با جمعي از فرماندهان، مسئولان و كاركنان نيروي هوايي ارتش جمهوري اسلامي كه به مناسبت سالروز بيعت تاريخي همافران و افسران نيروي هوايي با امام خميني در 19 بهمن ماه سال 1357 به ملاقات ايشان رفته بودند، ايراد گرديد.اين سخنان علاوه بر آنكه رهنمودهاي دقيق به دولتمردان و فعالان سياسي كشور است، نشان دهنده آيندهنگري رهبر انقلاب نيز ميباشد.
همه بايد بپذيريم كه براي افراد و گروههاي ناكام در انتخابات 24 خرداد حق انتقاد از دولت محفوظ است. هر چند در مدت كوتاهي كه از عمر دولت يازدهم ميگذرد، آنها ساكت نبودهاند ولي به نظر ميرسد تحت پوشش انتقاد، اكنون درحال برخورد غيرمنصفانه با دولت هستند.اتفاقات چند روز اخير در فضاي سياسي جامعه مويد همين مطلب است و آشكارا نشان ميدهد كه جريان مخالف دولت توانسته پس از ماهها گرفتاري در شوك شكست انتخاباتي اكنون تعادل خود را باز يابد و حملات خود عليه دولت را به نظم و ترتيب بكشاند. هجمه گسترده عليه مذاكرات ژنو، اهانت مستقيم به رئيس دولت و دروغگو خواندن رئيسجمهور، بهرهبرداري سياسي از نارسائيها در نحوه توزيع سبد كالا و برخي اقدامات ديگر از جمله نمونههاي اين سازماندهي هستند.
ترديدي وجود ندارد كه مخالفت با دولت و انتقاد از برنامههاي آن تا زماني كه تبديل به انتقامگيري نشود حق مخالفان است و هيچكس نبايد بر آنان خرده بگيرد كه چرا با دولت و برنامههاي آن مخالفت ميكنند. اما بايد ديد اقدامات اخير واقعاً در قالب انتقاد ميگنجد يا نوعي انتقام گيري سياسي از دولت است؟براي رسيدن به پاسخ اين سؤال، توجه به چند نكته ضروري است. اول اينكه براي سنجيدن درستي و نادرستي يك عمل بايد معيار و محكي داشته باشيم. در نظام جمهوري اسلامي ايران كه برگرفته از آرمانهاي بنيانگذار اين نظام برمبناي دين مبين اسلام و تعاليم اهل بيت عليهم السلام است، قانون اساسي تعيين سياستهاي كلي نظام جمهوري اسلامي و همچنين نظارت بر حسن اجراي سياستهاي كلي نظام را برعهده رهبري نظام گذاشته است. اكنون كساني كه به بهانه انتقاد از مذاكرات ژنو، دولت را تحت فشار گذاشته و با انواع و اقسام هجمههاي تبليغاتي مينوازند و حتي پا را فراتر گذاشته و به صورت توهين آميزي دولت و رئيس آن را دروغگو خطاب ميكنند، بايد پاسخ اين سؤال را بدهند كه چرا درحالي كه رهبري نظام صراحتاً از مذاكرات ژنو و نمايندگان شركت كننده از سوي دولت در اين مذاكرات حمايت كردند و آنها را فرزندان انقلابي ملت خواندند، آنها سيل انتقاداتشان به اين مذاكرات را متوقف نميكنند؟ بنابر اين شايسته است اين افراد كه در شعار همواره خود را ولايتمدار ميپندارند در عمل نيز به رهبري تأسي نمايند و در عين حال اين نكته را نيز در نظر بگيرند كه مردم توان تفكيك ميان گفتار و عمل صادقانه با كينه توزي عامدانه را دارند و اين توانايي را بارها در صحنههاي حساس سياسي به نمايش گذاشتهاند.
نكته ديگري كه در اين زمينه بايد مورد توجه قرار گيرد، ميزان شجاعت افراد در بازگشت ار راه اشتباه پيموده شده و يا حتيالمقدور تلاش براي اصلاح آن است. در ماجراي توزيع سبد كالا توسط دولت يازدهم كه انتقادات زيادي بر آن وارد شد و البته بسياري از اين انتقادات نيز درست بود، رئيسجمهور روحاني اين شجاعت را داشت كه رودرروي مردم بنشيند و بابت زحماتي كه از قبل قصور مسئولان در نحوه توزيع سبد كالا براي مردم بوجود آمده عذرخواهي كند و اعلام نمايد كه وي و همكارانش تلاش ميكنند معايب اين طرح را اصلاح نمايند. آيا افراد شناخته شدهاي كه اين طرح را بهانه حمله به دولت يازدهم قرار دادند، خود شجاعت اين را داشتند كه بابت حمايتهايشان از دولتي كه 8 سال برخلاف موازين قانوني عمل كرد عذرخواهي كنند؟ آيا اين افراد به واسطه آن حمايت هايشان شريك آسيبهايي كه بر اثر ناكارآمدي دولتمردان سابق به مملكت رسيد نيستند؟ چرا در آن سالها تلاشي براي اصلاح امور نكردند و يا لااقل بابت مشاركت در كارهاي غيرعقلاني دولتهاي نهم و دهم از ملت عذرخواهي نكردند و هنوز هم حاضر به عذرخواهي نيستند؟ همانگونه كه حمايت از دولت يازدهم به منزله تأييد همه كارهاي اين دولت نيست و قطعاً بر اين دولت و دولتمردان آن نيز انتقاداتي وارد است، منتقدين به دولت اگر از موضع انصاف سخن بگويند، لااقل بايد قدرالسهمي نيز براي عملكرد خود درباره مقامات دولت سابق قائل باشند تا ادعايشان قابل قبولتر به نظر آيد.
واقعيت اينست كه انتقادهاي غيرمنصفانه امروز مخالفان با عملكرد ديروزشان همخواني ندارد و نيازي به اشاره نيست كه جمعي از اين منتقدين كه امروزه خود را موظف ميدانند درباره هر چيزي اظهارنظر نمايند، در طول 8 سال گذشته با كوبيدن بر طبل خشونت، درصدد تحميل عقيده خود به ديگران بودند و در عين حال در مقابل آن همه خودكامگي و آسيب رساني به كشور دم بر نميآوردند.اكنون آگاهي و شناخت مردم از اين افراد و گروهها به حدي افزايش يافته است كه تفاوت ميان انتقاد صادقانه و منصفانه را از انتقام گيري غيرمنصفانه درك ميكنند و اينگونه رويكردها نه ميتواند مردم را به اشتباه بياندازد و نه كمكي به اين گروهها براي خروج از انزوا خواهد كرد. طبعاً تنها عايدي اين رويكرد مشكلاتي است كه ميتواند گريبانگير كشور گردد. البته در اين ميان طبيعي است كه دولتمردان هم بايد به انتقادهاي منصفانه پاسخي در خور و توأم با متانت بدهند و خود به گروههاي ماجراجو كه هدفي جز رسيدن به مقاصد خاص سياسي ندارند، كمك ننمايند.
دکتر داوود سوری مطلبی را با عنوان«در نقد «قیمتگذاری» قانونگذار»در رابطه با یکی از مصوبات مجلس که سهم عمدهای در افت این روزهای بازار سرمایه داشته،در ستون سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به چاپ رساند:
یکی از مصوبات مجلس که سهم عمدهای در افت این روزهای بازار سرمایه داشته، تعیین حداقل قیمت برای خوراک شرکتهای پتروشیمی است. طبق این مصوبه قیمت پایه خوراک گاز واحدهای پتروشیمی در چارچوب قانون هدفمند کردن یارانهها بهگونهای تعیین میشود که نرخ بازدهی داخلی ارزی سرمایهگذار این واحدها تا بیست و پنج درصد (25 درصد) باشد، به شرطی که کف آن 15 سنت باشد. این مصوبه که به پیشنهاد برخی چهرههای اقتصادی مجلس که در کمال تعجب همواره به دنبال منفعل کردن نظام قیمتها و تعیین دستوری قیمتها بودهاند، در کنار موافقت 120 نفر از نمایندگان تصویب شد، از چند منظر قابل نقد است:
1- این مصوبه سازگار و متقارن نیست. سرمایهگذاری را در نظر بگیرید که میداند که اگر بیش از 25 درصد سود ببرد باید سود اضافه را در قالب نرخ خوراک بیشتر به دولت بپردازد، اما در مقابل اگر به هر علتی از جمله کاهش قیمت محصول، حوادث طبیعی و غیرطبیعی، مشکلات کارگری و فنی زیان ببیند یا نرخ سودی کمتر از 25درصد داشته باشد، همچنان باید نرخ 15 سنت را برای خوراک بپردازد. به عبارت دیگر، اگر بازار محصول بر وفق مراد باشد یا او مدیریتی کارآ داشته باشد، نتیجه آن نصیب دولت میشود، اما اگر قیمت محصول که در بازارهای بینالمللی و در شرایطی کاملا رقابتی تعیین میشود، کاهش یافت یا دیگر هزینههای تولید افزایش یافت به گونهای که سود او کمتر از 25درصد شد، دیگر خبری از دولت نیست و باید بهتنهایی بار مالی کاهش سود یا زیان را به دوش بکشد. حتی اگر فرض کنیم در این صنعت همواره سود وجود دارد، آیا سرمایهگذاری یافت میشود که بداند سود او هر چقدر که خوب کار کند و هر چقدر که شانس نیز با او یار باشد بیش از 25درصد نمیشود و باز هم در این صنعت سرمایهگذاری کند؟میدانیم که سرمایه سیال است و بهدنبال بازدهی بیشتر و ریسک کمتر است. هنگامیکه میداند در بخش دیگر یا چند صد کیلومتر آن طرفتر چنین محدودیتی نیست، چرا باید خود را درگیر چنین قوانینی کند؟
2- در ماده 44 مجموعه قوانین و مقررات اجرایی فصل نهم اصل 44 قانون اساسی تحت عنوان «تسهیل رقابت و منع انحصار» آمده است که هرگونه تبانی از طریق قرارداد، توافق یا تفاهم بین اشخاص حقیقی و حقوقی بخشهای عمومی و دولتی که موجب مشخص کردن قیمتهای خرید یا فروش کالا یا خدمت و نحوه تعیین آن در بازار بهطور مستقیم یا غیر مستقیم گردد و نتیجه آن اخلال در رقابت باشد، ممنوع است. در صنعت پتروشیمی دولت به عنوان عرضهکننده عامل تولید انحصار دارد درحالیکه محصولات شرکتهای پتروشیمی در بازار بینالمللی و با قیمتهای رقابتی مبادله میشوند. در چنین بازاری کسب سود بیشتر توسط انحصارگر عامل تولید یعنی دولت به قیمت سود کمتر یا خروج از بازار توسط تولیدکننده حاصل میشود. اعمال قدرت انحصاری بیشتر از طرف دولت مانعی برای ورود بنگاههای جدید است و در بلندمدت از تعداد بنگاههای تولیدکننده محصولات پتروشیمی میکاهد. این امر قدرت رقابت را از شرکتهای پتروشیمی در بازار بینالمللی میگیرد و به آنها در بازار داخلی قدرت میبخشد، مگر اینکه به واردات محصولات پتروشیمی روی بیاوریم. از این رو مصوبه مجلس قیمتگذاری است که نتیجه آن کاهش رقابت است. در این زمینه حقوقدانان باید نظر بدهند که آیا این تصمیم مشمول مقررات اصل 44 میشود یا نه؟
3- اینکه مجلس با استفاده از قدرت انحصاری که در قانونگذاری دارد سطح سود شرکتهای پتروشیمی را تعیین کند، امری برخلاف کارآیی و رقابت اقتصادی است. اگر مجلس یا دولت قصد دارند که به شرکتهای پتروشیمی تخفیف ندهند و حتی کالای خود را به بالاترین قیمت ممکن بفروشند، باید از مکانیسمهای اقتصادی استفاده کنند. قیمتگذاری توسط قانونگذار سادهترین و ناکارآمدترین شکل ممکن فروش منابع طبیعی متعلق به بخش عمومی است. در این زمینه اقتصاددانان مجلس و مرکز پژوهشهای مجلس را به مطالعه روشهایی که در کشورهای دیگر برای فروش حق استفاده از حوزههای نفتی و الوار جنگلها و دیگر منابع استفاده میشود، رجوع میدهم. مزیت استفاده از مکانیسمهای اقتصادی در این است که سرمایهگذار از ابتدا قانون بازی را میداند و میتواند از نتیجه بازار پیشبینی مناسبی داشته باشد و با لحاظ کردن آن در محاسبات خویش، تصمیم بگیرد. درحالیکه در شرایط حاضر سرمایهگذار در نااطمینانی کامل به سر میبرد و هر روز منتظر است که چه تصمیمی از مجلس خارج شود. پیشنهادهای این چنینی که یکباره مطرح و تصویب میشوند نه برای دولت درآمدزا هستند و نه به سرمایهگذاری منتهی میشوند.
قیمتگذاری به صورت تعیین سقف برای رفاه یا سود خریدار از ابداعات جدیدی است که در علم اقتصاد جایی ندارد. مشخص نیست که عدد 25درصد برای سود شرکتهای پتروشیمی و 15سنت برای کف قیمت خوراک چگونه تعیین شدهاند و چه نسبتی با یکدیگر دارند؟ چرا اعداد دیگری انتخاب نشدند و آیا سال دیگر این نرخها مجددا تغییر نمیکنند؟ آیا اصولا صحیح است قیمت یک کالا که در شرایط طبیعی باید در بازار تعیین شود و بازار نیز شرایط متغیری دارد، توسط مجلس و به عنوان قانون مشخص شود؟
4- اثر تصمیم مجلس بسیار فراتر از کاهش قیمت سهام شرکتهای پتروشیمی و متضرر شدن سهامداران آن است. شرکتهای سرمایهگذاری متعددی از این تصمیم تاثیر میپذیرند، این شرکتها در صنایع دیگری نیز فعال هستند و زیانی که از این بخش متحمل شدهاند دومینو وار بر فعالیت و سرمایهگذاری آنها در بخشهای دیگر تاثیر منفی میگذارد. این تصمیم، سرمایهگذاران را از سرمایهگذاری بلندمدت و از سرمایهگذاری در بخشهایی که به نحوی با دولت در ارتباط است بر حذر میدارد و این امر کاملا بر خلاف نیاز کنونی اقتصاد کشور به سرمایهگذاری و خروج از رکود است. ایجاد نااطمینانی در بازار سرمایه و القای این امر که دولت و مجلس هرگاه اراده کنند با ارائه یک پیشنهاد و بلند کردن چند دست میتوانند دارایی آنها را بی ارزش کنند برای اقتصاد کشور بسیار پرهزینه است.
توجه داریم که بسیاری از صندوقهای سرمایهگذاری در شرکتهای پتروشیمی سرمایهگذاری کردهاند. اگر سرمایهگذاران از بازار سرمایه روی برگردانند و سرمایه خود را مطالبه کنند، این صندوقها برای رفع مشکل نقدینگی چارهای جز فروش داراییهای خود و عرضه بیشتر سهام به بازار ندارند و این عمل موجب کاهش قیمت سهام کلیه گروههای فعال در بازار سرمایه میشود. این پدیده به گریز از بازار سرمایه تعبیر میشود که اثرات بلندمدتی به مراتب بیش از آن چند صد میلیون دلاری که به زعم آقای توکلی نصیب رانتخواران میشود، که بیشتر آن نیز مردم هستند، بر اقتصاد کشور دارد.
5- این روزها دولت در تلاش است تا پای سرمایهگذاران خارجی را به بخش نفت و پتروشیمی باز کند و صحبت از برنامهریزی برای جذب 70 میلیارد دلار سرمایهگذاری در صنعت پتروشیمی و 100 میلیارد دلار در بخش نفت و پالایش است. به همین منظور نیز رئیسجمهور به داووس سفر کرد و با سرمایهگذاران بینالمللی دیدارهایی داشت و پیشنهادهایی داد. ورود سرمایه به کشور ما هر چند برای سرمایهگذاران بینالمللی سود دارد، اما نیاز اقتصاد ما است. آنها میتوانند سرمایه خود را در قریب به 200 کشور دیگر بهکار بگیرند و کم و بیش سود ببرند، اما اقتصاد ما برای رشد و خروج از رکود و رفع بیکاری به سرمایه آنها نیاز دارد.
مصوبه مجلس علامتی منفی به این سرمایهگذاران است. به آنها نشان داد سفرهای که رئیسجمهور به آنها وعده داده قابل اعتماد نیست و ممکن است هنگامیکه کنار آن نشستند چیزی در آن نباشد. البته آنها باهوشتر از آن هستند که با یک دعوت خشک و خالی بار سفر ببندند. متاسفانه برخی صحبتهایی که در زمان تصویب این پیشنهاد در مجلس مطرح شد نشان از رقابتهای سیاسی و گروهی داشت.نمایندگان ما باید توجه داشته باشند که چمن زمین اقتصاد بسیار نحیفتر از آن است که در آن رقابتهای سیاسی صورت بگیرد. اقتصاد کشور چند سال پیاپی است که نرخهای رشد اقتصادی منفی یا ناچیز را تجربه کرده است و مردم بار تورمهای 30 و 40 درصدی را به دوش کشیدهاند. نرخ بیکاری بسیار بالا است و مسوولان منتظر موج جدید بیکاران هستند. این شرایط هر چند به گردن دولت گذشته گذاشته میشود، اما مردم که میدانند مجلس نیز به همان نسبت در آن سهیم است. حداقل در این برهه از زمان رقابت خود را به زمین دیگری منتقل کنید و اجازه دهید که اقتصاد کمی جان بگیرد، مردم مشکل معیشت دارند و نیازمند کار و درآمد هستند.
روزنامه تهران امروز مطلبی را با عنوان«استقلالخواهي لازمه پيشرفت»نوشته شده توسط امیر دبیری مهر در ستون یادداشت اول خود به چاپ رساند که در ادامه میخوانید:
يكي از بهترين و موثقترين راههاي شناخت انقلابها و جنبشهاي مردمي در جهان توجه به شعارهاي اصيل برآمده از آن جنبش است. در انقلاب اسلامي نيز شعارمحوري مردم يعني «استقلال آزادي جمهوري اسلامي» در واقع چارچوب و مرامنامه مشترك ملتي است كه توانست در سال 1357 بر سلسله ناكاميهاي سياسي و مبارزاتي خود خط بطلان كشيده و طعم شيرين پيروزي را بچشد. در 35 سال گذشته نيز سياست داخلي و خارجي در ايران حول اين 4 مفهوم كليدي سامان يافته و همه تكاپوهاي سياسي براي حصول و وصول اين 4 آرمان قابل تحليل است. استقلال و عزتطلبي يكي از ريشهدارترين آرمانهاي ملت ايران است كه هم در مشروطه و هم در نهضت ملي شدن صنعت نفت مطرح بود ولي متاسفانه بهطور ناقص حاصل شد اما پس از مدتي كوتاه از دست رفت اما در انقلاب اسلامي بهعنوان يك خواسته سركوب شده در گذشته مجددا سر برآورد. رهبر كبير انقلاب اسلامي حضرت امام خميني(ره) نيز نماد و اسوه اين عزتخواهي و استقلالطلبي بود و اتفاقا جرقههاي نخستين انقلاب نيز درسال42 از همين موضع روشن شد؛ زماني كه ايشان از خطر وابستگي ايران عزيز و زير پا گذاشته شدن عزت ايرانيان در برابر برتريجويي آمريكاييها سخن گفت و تودههاي ملت را هوشيار و آگاه ساخت.
در سالهاي پس از پيروزي انقلاب اسلامي نيز همين آرمان و روحيه استقلالخواهي استمرار يافت و براي زنده نگهداشتن آن، مردم هزينههاي سنگيني را با افتخار متحمل شدند كه مهمترين آن دفاعمقدس بود كه در تاريخ معاصر بهعنوان سند عزت و آزادگي يك ملت براي حفظ استقلال ملي شناخته ميشود. اگر به مجموعه خصومتها ودسيسههاي دشمنان ايران در قرن معاصر بهويژه 35 سال اخير نگاه كنيم متوجه ميشويم كه ظاهرا آرمان استقلالخواهي و اتكاي به درون و استعدادهاي ملي و تكيه به ارزشها و اصول ديني و ملي و انقلابي مانع اصلي تحقق دشمنيهاي همهجانبه عليه اين كشور بوده است. به عبارت ديگر ظاهرا پيشرفت ايران در همه عرصهها در گرو برخي آرمانهاي اساسي است كه مهمترين آنها همين استقلالخواهي است. از اين رو دشمنان ملت ازآنجا كه با پيشرفت و توسعه ايران مخالف هستند لازمه انكارناپذير آن يعني استقلال را نشانه گرفتهاند و به عبارتي و قرائتي متفاوت ميتوان گفت كشمكشهاي 35ساله سياست خارجي ايران و غرب پيرامون استقلال بوده و هست.
براي نمونه، موضعگيريهاي اخير مقامات آمريكايي بعد از توافق ژنو كه از موضعي فرعونوار و متكبرانه و گستاخانه صورت ميگيرد - كه نيازمند پاسخ درخور مقامات و نخبگان و نويسندگان و هنرمندان و روزنامهنگاران غيرتمند و مليگرا و عزتطلب است - همان عزت و استقلال ايرانيان را نشانه گرفته است و در بهترين شكل و صريحترين صورت ازخوي استكباري و بدخواهانه آمريكا عليه ايران اسلامي پرده برميدارد و جاي هيچ انكار و شبههاي براي ديگران باقي نميگذارد براي آنهايي كه با خوشباوري تصور ميكردند و ميكنند كه ميتوان با تكيه و اعتماد بر قدرتهاي خارجي و بيگانه و در حاشيه قراردادن توان و اقتدار و منابع داخلي به پيشرفت و اقتدار دست يافت.
از قضا يكي از بهترين دستاوردهاي نرمش قهرمانانه در سياست خارجي در ماههاي اخير پرده افتادن از نيات شوم، ماهيت استكباري و متجاوزانه دشمنان ملت ايران است. كساني كه اگر كوچكترين نيت خير در آنها وجود داشت بايد در اين مقطع از تاريخ شاهد موضعگيريها و تصميمات منصفانه و مودبانه از جانب آنها براي جبران مافات گذشته ميبوديم بهگونهاي كه مقداري در تصور ايرانيان از آمريكا تغيير حاصل شود كه متاسفانه تاكنون نه تنها اينچنين نشده بلكه مواضع اخير مقامات آمريكايي به خيل آمريكاستيزان در ايران افزوده است. اين نشان ميدهد نشستن آنها بر سر ميزمذاكره با ايرانيان نيز از سرناچاري و ضعف بوده است و بس. همين واقعيت موجب شد كه در آستانه سالگرد پيروزي انقلاب اسلامي كه يكي از آرمانهاي اصلي آن استقلالطلبي است رهبر فرزانه انقلاب بارديگر با تبيين مفهوم استقلالطلبي از رابطه مستقيم آن با پيشرفت سخن گفته و تاكيد كنند كه «قدرتهاي خارجي و مداخلهگر از حس استقلال هر كشوري ميهراسند لذا همواره سعي ميكنند با شيوههاي گوناگون، حس استقلالخواهي در ملتها و مسئولان آنها را تضعيف كنند و دستگاههاي تبليغاتي قدرتهاي سلطهگر و عوامل داخلي آنها تلاش دارند تا اينگونه وانمود كنند كه تكيه بر منافع و هويت ملي با پيشرفت سازگاري ندارد، بنابراين اگر كشوري بخواهد پيشرفت كند بايد از ميل استقلالخواهي خود، بكاهد در حالي كه اين حرف كاملا غلط، و ساخته و پرداخته كساني است كه با استقلال كشورها مخالفند. زيرا استقلال به معناي سدي در مقابل نفوذ كشورهايي است كه ميخواهند منافع ملتها را تحتالشعاع منافع خود قرار دهند.»
اين تبيين و تاكيدات قبلي ايشان مبني بر تكيه به توان و منابع و ظرفيتهاي داخلي در مسير پيشرفت كشور نشان ميدهد همه مسئولان ودستاندركاران و اقشار مختلف در حوزههاي گوناگون بايد براي ادامه راه سربلند انقلاب اسلامي ضمن حفظ هوشياري و بياعتمادي به دشمن و وعده و وعيدهاي آن با وحدت و اتحاد و اميدواري و تلاش و همت والا موانع پيشرفت را پشت سرگذاشته و انقلاب اسلامي را به اهداف عالي آن نزديكتر سازند و نقد عزم ملي را به نسيه تكيه بربيگانه نفروشند.
ستون یادداشت روزنامه حمایت را میخوانید که به مطلبی با عنوان«تبیین دستاوردها لازمه قدردانی از نعمت انقلاب»نوشته شده توسط سید رضا حسینی اختصاص داد:
در آخر ستون سرمقاله روزنامه مردم سالاری را میخوانید که منصور فرامرزی مطلبی را با عنوان«تفکر حزبي يا ادعاي تحزب»در آن به چاپ رساند:
تامل در پيام رئيس جمهور اسبق کشورمان، جناب خاتمي، به دوازدهمين کنگره حزب مردمسالاري، اين نکته را بر همگان مدلل ميسازد که راز ماندگاري برخي شخصيتها در بطن و متن جامعه و ذهن و زبان مردم، همانا احترام به حقوق انساني و شهروندي است و نيز تاکيد بر عدالت اجتماعي و نظام حکومت مردمي.
اما حزب، زمينه ساز، ناظر، شخصيت پرور و چشم تيزبين جامعه بر اعمال حکومت است و هم، زبان بيملاحظه نقد و تحليل گفتار و کردار کرسي نشيناني که با واسطه يا بي واسطه، بر مسند و مصدر اجراي امور نشستهاند و مايه شعف ما آن که خاتمي به دل به اين حقيقت مسلم واقف است ؛ و ميداند که در ديار ما کرکره حزب را بالا کشيدن و بالا نگه داشتن، مستلزم تحمل چه مرارتي است و چه خون دلهايي را بايد خورد و با چه صبوريهايي بايد عطاي دوستان آن طرفي و لقاي ياران اين طرفي را متحمل شد و دم نزد تا بازوهاي پرتوان حکومت مردمي به کار افتد و ذهنها پرورده شود:
در ميان آب دريا تخته بندم کرده اند
باز ميگويند که چابک باش و دامن تر مکن
و چون رسانههاي نوشتاري روز شنبه را ديدم و دريغ از يک سطر خبر درباره همايش اين حزب که بسياري « بار خاطرش بودند تا يار شاطر » به ياد آوردم مقاله جناب استاد فاضل و اهل قلم و نکته پرداز، دکتر باستاني پاريزي را – که دير زياد آن بزرگمرد – در سال 1353 در روزنامه اطلاعات و بعدها در مجموعه «زير اين هفت آسمان» تحت عنوان « پاي چراغ، تاريک است » و شعري که از سعدي نقل کرد :
به دست فتادم به کامه دل دشمن
احبتي هجروني کما تشاء و عداتي
بدين معني که: «دوستان مرا از خود دور ساختند چنان که دشمنان ميخواستند!» و چه زبان حالي است مر اين حزب مردمسالاري را!
حال، بر آن دوستان که حزب را نميپسندند حرجي نيست اما از اين ياران مدعي که همراهان و روندگان اين وادي پرخطرند و ميدانند که بايد نيرو تربيت کرد، دولتمرد فرهيخته و آشنا به امور اجرايي ساخت نه فصلي و رهگذر، و بايد به اصل 26 قانون عمل کرد، چه پاسخي است آيا در اين راه، بايسته آن است که بايد «خاتميتر» بود. اگر بنابراين باشد، تحزب صرف ادعا نيست ؟ حتي نميتوان حزب رفيق رقيب را نقد کرد؟ آيا از نظر آن دوستان و اين ياران، حزب و تحزب نام و کار بيهودهاي است؟ و ما فقط اداي تحزب را درآوردهايم؟ اگر چنين خيالي در مخيله جاي گرفته بايد پاسخ داد که رشد اجتماعي و شعور سياسي در کجا و در چه محملي و چگونه به ظهور ميرسد . آيا حکومتي که متکي به راي مردم است و همه دولتمردانش به انتخاب همين مردم بر مصادر اجرايي مينشينند ميتواند بدون احزاب فعال و شناسنامه دار باشد؟
اين حقيقت هم قابل پنهان کردن نيست که از حدود 110 سالي که از تاسيس دو حزب مشروطه خواه و مستبدان از صدر مشروطه تا کنون ميگذرد، دهها حزب اسمي و رسمي در عرصه سياسي ايران ظاهر شده اند و در کانون هدايت برخي از آنها گيرم که دست هدايت بيگانه بوده است اما آن تجربههاي تلخ نيز بايد هم مايه عبرت و هم چراغ راه آينده فعاليتهاي سياسي و اجتماعي ما باشد. نه آن که ما را مرعوب کند و از هر کوششي در احقاق حقوق شهروندي وسياسي بازدارد.
از طرفي، دولت و بويژه وزارت محترم کشور، برابر قانون و حقوق مردم، بري از مسووليت نيست، هم در بازگشايي خانه احزاب و هم در تاييد و تقويت و به سامان کردن امور اقتصادي احزاب و مطمئن باشد که کوشش سياسي امروز در باروري ذهني و سياسي نسل فردا تاثير تام و تمامي خواهد داشت و چنين نسلهاي آگاه و پرورده، نظام ما را از هر آسيب و چپاول و اختلاس و بعضي مشکلاتي که متاسفانه هست و در اين حکومت، نبايد باشد، مصون و محفوظ خواهند داشت و در صورت وجود احزاب فعال، اين احزاباند که ناظر بر نمايندگان منسوب به خود هستند و از آنها حساب خواهند کشيد چون بايد به جامعه پاسخ دهند که برگزيدگان حزبي آنها در مسئوليت خود چه کارکردي داشتهاند.