گروه گزارش ویژه مشرق - دولت آبادی در یکی از حساس ترین برهه های تاریخ ایران به دنیا آمد؛ او در دورانی کودکی خود را سپری کرد که ایران به خاطر گرایشات پهلوی اول به آلمان نازی توسط روسیه و انگلیس اشغال شده بود. ایامی تلخ که توأم شدن آن با سپری کردن ایام کودکی در شهر مقدس مشهد زیر بار رفتار ظالمانه روس ها برای او خاطرات و تجربیات تلخ به یادگار می گذارد.
این تجربیات دولت آبادی در مراحل آغازین زندگی اش تأثیراتی شگرف بر حالات و خلقیات روحی وی می گذارد و به نوعی حس جنگ طلبانه آثار او ریشه در همین مسائل دارد، اظهارت دولت آبادی خود گواه آن است: «من در ادبيات نبردي را آغاز كردهام، كه از آن بايد پيروز بيايم بيرون، توجه ميكنيد اين نبرد من است.»
دولتآبادی از جمله مشاهیر ادبی است که از طبقه مستضعف ظهور کرده است؛ او نوجوانی و جوانی خود را با چوپانی، صاف کردن میخ های کج، پادویی، سلمانی، وردست برادر و پدر به عنوان دنده پیچ کارگاه تخت گیوه کشی، دوچرخه سازی، کار روی زمین و ... شروع کرده است، شروعی که نمایه آن را می توان به نوعی در تمامی آثار وی دید.
مهم ترین عامل تحول زندگی دولت آبادی از پادویی یک کفاشی به نویسنده ای شهیر مهاجرت وی از مشهد به تهران است.
دولت آبادی در سن 18 سالگی به تهران مهاجرت می کند و برای امرار معاش به کارهای مختلفی همچون نگهبانی سینما، سلمانی کشتارگاه، رکلاماتور برنامههای تئاتر، حروفچین چاپخانه، ویزیتور روزنامه کیهان و ... می پردازد.
زندگی در تهران او را با سبک دیگر از زندگی سخت و ظالمانه آشنا می کند، او در تهران طعم تبعیض طبقاتی و تحقیر توسط غرب زدگان با شعار بچه شهرستانی و ... را می چشد. او در ورود به تهران با زندگی در حاشیه خیابان گرگان، یکی از محلات فقرنشین، ایام شباب را در آغل گوسفندهای شکارگاه ها سپری می کند. اما با وجود تمامی این سختی و مشقت ها دولت آبادی تهران را ترک نمی کند.
تهران آن ایام میزبان پدیده ای به نام سینما بود، پدیده ای که دولت آبادی را سخت به خود مشغول کرد تا جایی که وی در سال 1340 هجری شمسی به عشق سینما پا به عرصه ی تئاتر گذاشت و با وجود تنگ دستی فراوان به مطالعه نظری تئاتر و شش ماه به تمرین عملی آن پرداخت.
شدت علاقه و سعی او بالاخره با شاگرد اولی اش در این دو دوره خود را نشان می دهد و باعث ورود دولت آبادی به عرصه ی تئاتر با بازی در نمایش «شبهاي سفيد اثر داستايوسكي» می شود.
پس از مدتی با نمایش های «نگاهي از پل»، «قرعه براي مرگ»، «تانيا» و «اينس مندو» نام خود را در تمام سالن های نمایش تئاتر تهران به رخ می کشد. اما تئاتر وی را راضی نمی کند و به گروه هنر ملي می پیوندد، پیوندی كه دوره پرباری را برای او به ارمغان می آورد.
همکاری با گروه هنر ملی موجب می شود که وی به سمت بازی در نمایشنامه های نویسندگان ایرانی گرایش پیدا کند. بازی در سه نمایشنامه ی پیوسته «مرگ در پاییز» نوشته اکبر رادی، «قصه طلسم و حریر و ماهیگیر» اثر علی حاتمی، «شهر طلایی» نوشته عباس جوانمرد، «ضیافت و عروسک ها» اثر بیضایی و «تامارزوها» نوشته ی نصرت نویدی، از جمله فعالیت های او پس از پیوستن به گروه هنر ملی بود.
اما این پیشروی دولت آبادی در عرصه تئاتر باز هم او را راضی نکرد و موجب شد که برای نخستین بار کارگردانی را تجربه کند، کارگردانی نمایش «راشومون» نقطه عطفی در شکوفایی او در عرصه هنر تئاتر بود.
این موفقیت موجب شد که وی به عضویت انجن تئاتر در سطح مدیران ارشد درآید و بدین وسیله ارتباطات هنری خود را با بازی در نمایشنامه «حادثه درویشی» نوشته آرتور میلر با کارگردانی ناصر رحمانی نژاد، «چهرههای سیمون ماشار» اثر برشت با کارگردانی مشترک محسن یلفانی و سعید سلطان پور گسترش دهد. دولت آبادی در سال 1353 موفق شد نظر مهین اسکویی از کارگردانان پرآوازه وقت را برای بازی در نمایشنامه «در اعماق» اثر ماکسیم گورکی به خود جلب کند.
موفقیت های دولت آبادی در عرصه هنرهای نمایشی در سال 1353 با بازی او در فیلم "گاو" هر چند در نقشی کوتاه، به اوج رسید اما حکایت دولت آبادی و تئاتر حکایت اوج گرفتن فواره و سقوط ناگهانی آن است. زیرا در همین سال دولت آبادی از عرصه هنرهای نمایشی خداحافظی کرد، هر چند که فعالیت های خود را در این عرصه ادامه داد تا جایی که طی سالیان 58 - 57 از موسسین سندیکای تئاتر ایران بود.
خداحافظی دولت آبادی با عرصه تئاتر و سینما موجب شد که او تبدیل به دولت آبادی نویسنده شود.
در این مجموعه دو داستان «هجرت سلیمان» و «سایه های خسته» مهد تولد طرز و سبک نویسندگی وی بودند و از نظر ساختار با آثاری که تا به آن روز منتشر کرده بود بسیار تفاوت داشتند.
او بنا به گفته ی خود در این دو اثر دخالت خود (نویسنده) را به حداقل می رساند و می گذارد تا دیالوگ و عمل داستانی ماجرا را به جلو ببرند.
دولت آبادی در داستان «بیابانی» با عصیان علیه ناکارآمدی ساخت و ساز نوین اجتماعی سعی می کند تا زخم های کهنه خویش بخشد.
داستان «بیابانی» که مملو از عصیان گری دولت آبادی علیه نظم اجتماعی زمان بود، مقدمات رمان نویسی وی و نیز جلب توجه اذهان عمومی به نوشته های او را باز می کند و از همین رو پس از داستان بیابانی اولین رمان خود را با نام «سفر» به چاپ می رساند؛ این رمان نیز آثار ناراحتی های عاطفی و روحی دولت آبادی را در خود دارد، بالاخص از آنجا که وی این رمان را با فضایی بحرانی آغاز می کند.
پس از رمان «سفر»، دولتآبادی رمان «اوسنه بابا سبحان» را می نویسد؛ رمانی که سعی می کند در آن خاطرات کودکی خود را به یاد آورد و شاید از همین روست که این رمان در شبکهای منطقی از روابط اجتماعی روستا و تعاملی معقول و ناگزیر داستان خود را از پیش چشم مخاطب می گذراند.
اما ظاهراً خلقیات دولت آبادی با آرامش سازگار نیست از این رو او رمان «باشبیرو» را منتشر می کند، رمانی که ریتم و سیری کاملاً متفاوت با آثار قبلی وی دارد و او این داستان را بر سیر زندگی یک مرد زن باره به تصویر می کشاند.
پس از آن نیز وی «گاوارهبان» را مینویسد که رمانی کوتاهتر از باشبیرو، با آغاز بحرانی و شباهت محتوایی با آن است.
اما با به آخر رسیدن سالیان فعالیت وی در عرصه هنر نمایش دولت آبادی استراتژی نویسندگی خود را توسعه می دهد و اولین داستان نسبتاً بلند خود را با عنوان "مرد" در سال 1353 منتشر می کند.
دولت آبادی این داستان را نیز به منزله محلی برای تلطیف سرخوردگی های ایام ورود به تهران قرار می دهد و محوریت این داستان را بر پایه فقر نوجوانی شهوت پرست شکل می دهد، او در این داستان با نگاهی آرمانی و حماسی سعی می کند چهره قضا و قدر گونه به فقر و تنگدستی بخشد.
او سپس رمان «عقیل عقیل» را خلق می کند؛ رمانی که اوج بدبختی و ظلمت را به تصویر می کشد، دولت آبادی در این داستان با وسط کشیدن پای قوه قهریه (زلزله) سعی می کند سبک آغاز بحرانی خود را تثبیت کند.
این اثر، داستان زلزله گناباد است که فردی به نام عقیل به جستجوی پسرش می پردازد.
پس از داستان مذکور، دولت آبادی «از خم چنبر» را منتشر میکند که داستانی سرگردان و بی محور است و پس از آن نیز سفرنامه کوتاه «دیدار بلوچ» که شرح سفری است که به زاهدان و اطراف آن داشته را می نگارد. سفرنامه مربوط به مشاهدات وی از زاهدان، میرجاوه و زابل به همراه راوی است.
اثر بعدی او «جای خالی سلوچ» است؛ دولت آبادی در این داستان به دنبال تاکید مجدد بر جایگاه و ارزش پدر در کیان خانواده است و سعی می کند با غیبت ناگهانی سلوچ(پدر خانواده) و گرفتاری های خانواده در نبود او، تلنگری به ذهن مخاطب بزند.
«کلیدر» اثر بعدی دولت آبادی است؛ رمانی که محوریت آن را کار، زندگی و طبیعت تشکیل می دهد و دولت آبادی سعی می کند که بار دیگر ارزش مردانگی و جوانمردی را به جامعه یادآوری کند.
رمان کلیدر، بزرگترین رمان فارسی، در ده جلد و پنج مجلد قطور به چاپ رسیده و اولین و آخرین مجلد آن به ترتیب در سال های ۱۳۵۷ و ۱۳۶۳ منتشر شده است.
دولت آبادی این اثر را این چنین توصیف می کند: «دیگر گمان نکنم که نیرو و قدرت و دل و دماغم اجازه بدهد که کاری کامل تر از کلیدر بکنم. کلیدر از جهت کمی و کیفی، کامل ترین کاری است که من تصور میکردهام که بتوانم و شاید بشود گفت در برخی جهات از تصور خودم هم زیادتر است.»
داستان کلیدر مربوط به وقایع روستایی در شمال شرقی ایران در سال های ملتهب 1327- 1325 است؛ سال هایی که ایران با معضلات نتیجه اشغال توسط روسیه و انگلیس روبرو بود.
انتشار این کتاب سروصداهای زیادی در محافل آکادمیک و روشنفکری به راه انداخت و از همین رو خیلی خوب به فروش رفت. کلیدر پس از انتشار رکورد حجیمترین، پرفروشترین، و گرانترین حق تألیف برای یک رمان را شکست.
زور آزمایی دولت آبادی با کلیدر فقط محدود به ایران نشد و ترجمه این کتاب در آلمان نیز فروش خوبی برای دولت آبادی به ارمغان آورد.
پس از کلیدر، دولت آبادی آثار متعددی را به رشته تحریر در می آورد که یکی از آنها «زوال کلنل» می باشد.
«زوال کلنل» در حد فاصل سال های 1364- 1362به تحریر درآمده و موضوع آن بر پایه غم یک سرهنگ ارتش دارای گرایشات ملی گرایانه است که 5 فرزند او در بحبوحه ی انقلاب وارد دسته بندی های سیاسی شده و با سرنوشت تلخی روبرو می شوند.
داستان 24 ساعت از زندگی پدر آنان را مدنظر قرار می دهد، 24 ساعتی که در آن سرهنگ به مرور تجربیات و خاطرات تلخ و شیرین زندگی اش می پردازد و آرام آرام به تاریک ترین صحنه یعنی مرگ اولادش می رسد.
این کتاب قرار بود نخست در سال 1387 توسط نشر چشمه چاپ شود اما به خاطر مخالفت دولت آبادی با اصلاح برخی از مطالب، مجوز انتشار از وزارت ارشاد را کسب نکرد.
او در این مورد این چنین می گوید: «پیش از اینکه من اجازه بدهم این اثر در سوییس به زبان آلمانی چاپ شود، آن را از طرف نشر چشمه به وزارت ارشاد ارائه دادم. امیدوار بودم که همزمان یا حتی قبل از انتشار این کتاب در اروپا به زبان فارسی چاپ شود. ولی متاسفانه این طور نشد و این کتاب تا حدود یک سال و نیم بدون جواب ماند تا سرانجام با حدود ۶۱ مورد اصلاحات به من برگردانده شد. من روی موارد اصلاحی، به رغم میل خودم و ساختار کتاب و برای اینکه حسن نیت خود را نشان داده باشم، مقداری کار کردم ولی نتیجه باز هم منفی بود، زیرا این کتاب را با بیست و یک مورد ایراد تازه به من برگرداندند».
کتاب مذکور در سال 1388 توسط تام پتردال به زبان انگلیسی ترجمه شد و انتشارات ملویل هاوس آن را به چاپ رسانید.
در همان سال توسط بهمن نیرومند، به زبان آلمانی ترجمه و در زوریخ سوییس توسط انتشارات یونیون(Union) منتشر شد و انتشار آن با اقبالی قابل توجه مواجه شد، بالاخص که در جراید آلمانی زبان، نقد های مختلفی درباره آن نوشته شد که غالباً موضعی تاییدی داشتند، و همچنین به زبان های دیگر نیز از جمله فرانسوی، ایتالیایی، عبری منتشر یافته است.
ترجمه انگلیسی کتاب «کلنل» نامزد دریافت جایزه ترجمه «3 درصد» دانشگاه راچستر آمریکا بود که در نهایت حریف رقیب خود از مجارستان نشد. از سوی دیگر این کتاب به فهرست جایزه بوکر آسیا 2012 نیز راه یافت، اما از رسیدن به دور نهایی آن رقابت باز ماند.
«کلنل» در حال حاضر نامزد جایزه ادبی سوییس، میخالسکی است و تا کنون موفق شده است به فهرست نهایی رقابت ها نیز راه یابد. برنده این جایزه 50 هزار فرانک سوییس دریافت میکند، علاوه بر این پنج نویسنده راه یافته به فهرست نهایی برای یک اقامت سه ماهه در مزون دو اکریچر در دامنه کوههای آلپ دعوت میشوند. اقاماتی که دولت آبادی تا کنون موفق به کسب آن شده است.
اما در نقد کتاب کلنل باید به این نکته دقت داشت که با توجه به ترجمه کتاب و عدم دستیابی به نسخه ی زبان اصلی، نمی توان به گونه محور شناسانه به بررسی آن پرداخت و تنها می شود به بخش های روخوانی شده ی آن که در فضای مجازی قرار گرفته، اکتفاء کرد.
در کتاب کلنل، "کلنل" نماد یک انسان ایرانی گرفتار در جدال سنت و مدرنیته است و خانواده ی او، که اعضایش هر کدام وارد یک حزب و گروه سیاسی شده اند نماد جامعه ی ایران می باشند و این طور به نظر می رسد که دولت آبادی با مرگ یک یک آنها به پایان بیفرجام تمام اعتقادات و باورهای این احزاب اشاره دارد و از هم پاشیدگی اعضای این خانواده را از نتایج و آثار ویران کننده ی انقلاب به شمار می آورد.
فضایی که کتاب در آن سیر می کند سراسر پر است از مرگ، یأس و شکنجه. گویا دولت آبادی در نظر دارد عصر تیره و تاری از دوران جمهوری اسلامی برای خوانندگان کتاب خود تداعی کند، همان طور که سال 1388 در مصاحبه ای که با هفتهنامه آلمانی «ولت آم زونتاگ» داشت، بیان می کند: «زمانی که کلنل را نوشتم، فضا تاریکتر از آن فضاییست که من در کتابم ترسیم کردهام. از سال ١٩٨١ تا ١٩٨٤ زندگی چنان تاریک و غیرقابل تحمل بود که آدم سرگیجه میگرفت».
کتاب مذکور که آشکارا درصدد خیانت به انقلاب پاک اسلامی است، سال 1391 با استقبال کتابخوانان اسرائیلی با ترجمه ی عبری روبرو می شود. بی بی سی فارسی این خبر را در آستانهی 72 سالگی دولتآبادی تحت عنوان «بمب فرهنگی ایران در اسرائیل منفجر شد» تیتر می زند.
«دايی جان ناپلئون» از کارهای ايرج پزشک زاد و «زوال کلنل» اولین رمان ها با ترجمه عبری می باشند که در اسرائیل به چاپ رسیده اند و به نوشته ی کريستين ساينس مانيتور این دو رمان روزنه ای را برای آشنايی اسرائيلی ها با زندگی ايرانی ها گشوده است.
زوال کلنل توسط اورلی نوی با نام فارسی مژگان(دختر ايرانیالاصل يهودی) به عبری ترجمه شده است. نظر نوی در مورد کتاب کلنل این است که مردم ایران نسبت به انقلابی که انجام داده اند پشیمان اند و این پشیمانی رو به افزایش است و نیز خگای رام(استاد یکی از دانشگاه های اسرائيل) که مقدمه ای را بر ترجمه ی این کتاب نوشته، بیان کرده است: «خواننده اين کتاب در میيابد که ميان ايران و اسرائيل و جامعه آنها تشابه بسيار وجود دارد».
با تمام این وجود "زوال کلنل" در ایران نیز طرفداران بسیاری در بین روشنفکران پیدا کرده است که مشتاقانه در انتظار چاپ فارسی این کتاب نشسته اند.
دولت آبادی با 73 سال سن سابقه ای طولانی در تخریب انقلاب اسلامی داشته و از اعضای اصلی و همچنین به عنوان نماد کانون منحله ی نویسندگان ایران شناخته می شود و وجود وی همواره به عنوان چهره ای مطرح در رسانه های ضد انقلاب قابل تأمل است.
او توانسته با حضورش در فتنه 88، کنفرانس ننگین برلین، جشن خانهی سینما و قرائت بیانیه ای علیه جمهوری اسلامی در این جشن و نیز با مصاحبه های متعدد توجه ی رسانه های معارض با نظام و ارزش های اسلامی را به خود جلب کند تا جایی که کم اهمیت ترین فعالیت هایش نیز در صدر اخبار فرهنگی این رسانه ها قرار می گیرد.
نقش دولت آبادی در فتنه ی 88 با نگارش مقالات و مصاحبه های بسیارش با نشریات حامی جنبش سبز و همچنین شرکت در نشست ها و سخنرانیهای مختلف، بی بدیل بود و توانست با حمایت و دستگیری های بسیار رسانه های غربی و ضد انقلاب حضور فعال و موثری در حوادث مرتبط با دهمین دورهی انتخابات ریاست جمهوری داشته باشد.
او در یکی از سخنرانی های خود در جمع حامیان میر حسین موسوی در سال 88، انقلاب فرهنگی را که دانشجویان برای اسلامی کردن دانشگاه ها به راه انداختند و در همین راستا امام خمینی(ره) ستاد انقلاب فرهنگی را تأسیس نمود، اقدامی غیرقانونی خوانده و بیان داشته بود به هیچ وجه مشروعیت ندارد.
وی که در کتب درسی ادبیات مدارس و دانشگاه از او به نام نویسنده ای بزرگ یاد می شود و به سبب اهمیت یکی از سوالات همیشگی امتحانی است، در پانزدهمین جشن خانه سینما هم حضور یافته بود و باز با دست یافتن به تریبون بیانیه ی ننگینی خواند و دوباره کینه ها و عقده گشایی های خود را علیه نظام جمهوری اسلامی تکرار کرد.
او در این مراسم از افراد معلوم الحالی همچون ابراهیم گلستان، عباس کیارستمی، امیر نادری، محسن مخملباف، جعفر پناهی و ... که سابقه ی ضدیت آشکار با نظام و قوانین اسلامی دارند، به گونه ای قدیسانه یاد کرد.
در مجموع دولت آبادی از جمله افرادی است که علی رغم داشتن قابلیت ها و توانایی های فردی راه را گم کرده اند.
وی صرفاً به علت مصائبی که در کودکی و جوانی تجربه کرده و ظلم هایی که آنها را از طرف لیبرال ها و غرب گرایان می دانسته، به دام گرایشات چپ افتاده، اما با این وجود پس از انقلاب اسلامی و عینیت یافتن مدل و الگوی برتر، آن را انکار کرده و به ضدیت با آن نیز پرداخته است.
دولت آبادی نیز مانند سایر خواص عقب مانده از مردم حتی در دهه هشتم زندگی نیز قادر به تشخیص حق از باطل نبوده و بر عقاید اشتباه و عناد خود اصرار دارد.
عداوت های این نویسنده با نظام جمهوری اسلامی در بین مصاحبه ها، بیانیه ها و آثارش کاملاً مشهود و وابستگی او با رفت و آمدهای بسیارش به خارج از کشور تأمل برانگیز بوده و اینکه قادر است در داخل کشور آزادانه فعالیت هایی داشته باشد جواب مسئولین را می طلبد.
دولت آبادی نماد روشنفکرانی است که به عنوان بت های دست نیافتنی و اساتید گرانقدر برای نوجوانان و جوانان ایران اسلامی جا انداخته شده اند. کتاب های درسی و محافل آکادمیک نقش موثری در این اسطوره انگاری داشته اند.
به همین منظور آثار و اخبار پیرامون دولت آبادی همچون سایر هم سلکان رو در سینما، تئاتر، شعر، فلسفه، جامعه شناسی و ... همواره در صدر اخبار رسانه های داخلی و خارجی دارد. رسانه های خارجی معاند که برای بهره برداری های مربوطه علیه جمهوری اسلامی از این اخبار استفاده می کنند اما رسانه های داخلی در جهل ناشی از ناآشنایی با عقبه فکری این افراد و نیز بهت و شیفتگی کاذب حاصل از عناوین و القاب آنان، پوشش رسانه ای آنها را وظیفه خود می دانند.
بدین ترتیب روشنفکرانی چون دولت آبادی هم در اینجا استادی قابل احترام تلقی می شوند و هم نقل مجالس ضد نظام هستند.
با ظهور پدیده هایی چون دولت آبادی در عرصه های مختلف ادبی، هنری و حتی علمی، در گذر زمان نسل های آینده می آموزند که مهارت ها و توانایی های یکنفر سبب احترام و تکریم او می شود حتی اگر او در جهت خدشه دار کردن منافع ملی کشور خود حرکت کند. گرامی دانستن دولت آبادی ها در محافل آکادمیک و رسانه های روشنفکرنما سبب کم اهمیت شدن مفهومی به نام امنیت ملی کشور در نزد جوانان و نوجوانان می گردد. در حالیکه در بسیاری از کشورها افرادی که در جهت ضدیت با منافع عمومی جامعه و ضربه زدن به تمامیت و یکپارچگی حکومت آن حرکت می کنند، مواخذه شده و دچار اعمال محدودیت برای فعالیت هایشان می شوند، در ایران اسلامی همچنان مسئولانی هستند که از ترس القاب و عناوین کذایی این افراد جرأت جسارت به حریم مقدس آنها را نداشته و با ایشان برخورد لازم را ندارند.
البته که اعمال محدودیت برای امثال دولت آبادی به معنای حاکم کردن دیکتاتوری و خاموش کردن صدای مخالفان نیست، به هر حال ایران کشوری اسلامی است که بر طبق قوانین اسلام، انتقاد آزاد است؛ اما باید توجه کرد که انتقاد با عناد و اصرار بر عناد تفاوت دارد، اهمیتی ندارد که دولت آبادی نظام اسلامی را قبول ندارد، اما او اجازه ندارد از هر تریبون رسمی برای بیان عقاید خود استفاده کرده و برای مثال از افراد معلوم الحال خائن پشتیبانی نماید.
دوری از افراط و تفریط آن است که آزادی بیان و عقاید را درباره ی افرادی لحاظ نمود که قدری شرم و حیا داشته و در صورت اعطای آزادی، سرنگونی نظامی که آزادی را به آنها داده است، را طلب نمی کنند و همانا این مصداقی روشن از برای اهل تدبیر است.