کد خبر 293645
تاریخ انتشار: ۲۳ اسفند ۱۳۹۲ - ۰۳:۴۷

همان ها که حرف های حساب این سه نفر را، بدون رعایت انصاف، با خرده شیشه های بی‌خردانه مخلوط کردند تا از وزن و متانتِ استدلال های هوشمندانه‌ی آنان بکاهند.

به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، 23 اسفند ماه، سال گشت شهادت مردانی که که تصویر آنان را پیش رو دارید:
از راست؛ شهید «ناصر شیری» ، شهید «کاظم نجفی رستگار» و شهید «حسن بهمنی»
مردانی که در ساحل شرقی رودخانه ی «دجله»، هم زمان و در کنار هم، بال در بال ملائک گشودند. پیکرهای سوراخ سوراخ و غرق در خونِ دوتایشان به تهران برگشت اما، 13 سال طول کشید، تا چند قطعه استخوان از «کاظم رستگار» به لطف «کمیته جستجوی مفقودین»، پیدا  و در بهشت زهرای تهران دفن شود.
 مردانی که 40-50 روز قبل از شهادتشان، در زمره‌ی به‌ترین فرماندهانِ رزمنده‌گان تهران قرار داشتند اما زمانی که به منطقه عملیاتی «بدر» آمدند، فقط بسیجیانِ ساده‌ی حضرت روح‌الله بودند.
مردانی که عشقشان به امامشان را خشمشان عوض نکردند.
مردانی که پیشانی بند «لبیک یا خمینی» را با تحلیلشان تاخت نزدند.
مردانی که گلایه هایی داشتند اما وقتی انگشت حجتشان به علامت سکوت بالا رفت، یک کلام دیگر دم نزدند و در رکابش ماندند و با پایانی سرخ، معرفت خود را به رخِ مدعیان کشیدند.
مردانی که با شهادت مظلومانه و غریبانه شان، نقشه‌ی راهِ « ولایت پذیری» را این گونه ترسیم کردند که آزمونِ مدعیانِ «ولایت مداری»، آن زمان آغاز می شود که «ولی»، حکمی کند که مطابق بر تشخیص تو نباشد...
بگذریم...
«رستگار» و «بهمنی» و «شیری»، 30 سال است که در جوار رحمتِ حضرت حق، و پای سفره ی «سیدالشهدا(صلوات الله علیه)» متنعم اند و به دنیا و دنیا‌پرستان خنده‌ی مستانه می زنند اما بد نیست این روزها، به بعضی ها (و شاید خیلی ها) یادآوری شود که حق و حقوقی از این سه علمدار، برگردن دارند و باید از آنان حلالیت بطلبند.
همان ها که در برابر خرده گیری های این عزیزان، رسم معرفت و هم‌سنگری را به جا نیاوردند.
همان ها که حرف های حساب این سه نفر را، بدون رعایت انصاف، با خرده شیشه های بی‌خردانه مخلوط کردند تا از وزن و متانتِ استدلال های هوشمندانه‌ی آنان بکاهند.
همان ها که در «مقر [...]» صدای ناکوکِ کوتوله‌ای بی ریشه و هویت را (که امروز کارش به انکار «امام زمان» کشیده)، آن قدر بلند کردند تا کسی آوای دلسوزانه‌ی سردارانِ لشکر «سیدالشهدا(صلوات الله علیه)» را نشنود.
همان هایی که هیچ گاه راست و حسینی، گوش جان نسپردند به حرفِ دلِ این سه فرمانده‌ی تهرانی و هم‌سنگرانشان.
همان ها که از فردای قرائت پیامِ امام در «پاده‌گان [...](روحی له الفداء)» از سکوت و اطاعتِ این سربازانِ روح الله را، برداشتِ غلط کردند و حتی شهادتِ مردانه‌ی آنان در خطوط مقدم نبرد، آنان را از اشتباه درنیاورد.
همان هایی که تا سال ها بعد از «عملیات بدر»، نامی نبردند از «رستگار» و «بهمنی» و «شیری» و یادی نکردند از آنان، تا در پسِ پرده‌ی گم نامی نگاهشان دارند.
همان هایی که وقتی فرماندهانِ مستعفی، با کسوتِ بسیجی در خط مقدمِ نبرد حاضر شدند، با آنان مهربانی نکردند و از بغضِ سنگینِ غربتِ آنان ، دست‌کم با نگاهی برادرانه و سلامی گرم،  کم نکردند.
همان هایی که حتی وقتی که پیکرِ «کاظم رستگار»، 9 سال پس از پایانِ جنگ به تهران آمد، حداقل به ادبِ سربازی، در مراسم تشییع او حاضر نشدند.
همان هایی که امروز هم در ادای حقِ این فرماندهان صبور و پیش‌کسوتِ سپاه _که بر بسیاری سردارانِ جنگ، حق استادی دارند_کوتاهی می کنند و برای روشن شدنِ حق‌طلبی و حسن‌ِتدبیر آنان، قدمی برنمی دارند.
همان هایی که شاید امروز هم نفهمیده اند، اگر به جای دست رد زدن به سینه‌ی پرچمدارانِ لشکر «سیدالشهدا(صلوات الله علیه)»، دست در دست آنان می گذاشتند، کارنامه دست‌آوردهایشان، نمرات قابل قبول‌تری داشت.
همان هایی که [...]
باز هم بگذریم
اما

شما ای سردارانِ غریبِ لشکر «سیدالشهدا(صلوات الله علیه)»!
حضرات «حسن بهمنی»، «کاظم رستگار» و «ناصر شیری»!
جان به فدای جان های تابناک و دل های شکسته‌ی شما
 سینه های دریده و سرهای مُنشقِ شده‌ تان در نبرد با دشمنانِ دین خدا، گواهی است بر مرامِ حیدری شما. 
عیشِ جاودان  در بارگاهِ قربِ حضرت حق (جل و علا) گوارای وجوتان باد. شما اسطوره‌گان «ولایت مداری» و «ولایت پذیری» هستید. ما راه و رسم وفای بر بیعت و پیمان را از شما به خوبی آموحته ایم.


سلام بر شما در روزی که زاده شدید
و در روزی که در خونِ خویش، جان دادید
و در روزی که دیگر بار، زنده و براگیخته خواهید شد



از راست: شهید «ناصر شیری» ، شهید «کاظم نجفی رستگار» و شهید «حسن بهمنی»