کد خبر 29556
تاریخ انتشار: ۲۴ بهمن ۱۳۸۹ - ۱۶:۲۲

کارگردان آنقدر به نتيجه کارش وقوف داشت که حتي براي برگزاري نشست خبري فيلمش پس از نمايش آن در سينماي رسانه ها حاضر نشد و جلسه را لغو کردند.

گروه فرهنگي مشرق- يک پزشک متخصص و جوان(علي مصفا) درست روزي که به او خبر داده اند که در امتحان فوق تخصص پزشکي قبول شده است؛متوجه مي شود که يک تومور پيشرفته در سر خود دارد و احتمالا زياد زنده نخواهد ماند. مهرداد يا همان دکتر از شهر بيرون زده و همان زمان که مي خواهد خودش را با خودروي شخصي اش به ته دره بفرستد و خودکشي کند پيرزني به شيشه اتومبيل دکتر کوبيده و کمک مي خواهد. پيرزن همسر کدخداي دهي است به نام "گل کبود" و دچار حمله قلبي خفيف شده است. مهرداد او را نجات مي دهد و سپس به ده آنها رفته و به اصرار اهالي قبول مي کند تا براي يک شب آنجا بماند ولي اين يک شب تبديل به چند روز مي شود. در ده اتفاقات مختلفي مي افتد و دکتر با مرد عجيبي به نام عمو غريب(ماني حقيقي) آشنا مي شود که کارش داروي گياهي و عطريجات است و عمو غريب در کم شدن سردرد هاي دکتر او را کمک مي کند و از داروهاي گياهي خودش به او مي خوراند. روستاي گل کبود پيش از اين پزشکي داشته که به او دکتر محبوب مي گفتند و اهالي بسيار به او علاقه داشتند. دکتر در سيلي که مدتي قبل در روستا آمده بود به دليل نجات بعضي از اهالي روستا جان خود را از دست داده و حالا اهالي مي خواهند در شب سالگرد دکتر مقبره اي براي او بسازند که در اين کار هم دکتر مهرداد کمک کارشان مي شود. بالاخره دکتر مهرداد در شب سالگرد مرگ دکتر محبوب بيهوش مي شود و عمو غريب هم هر چه مي کند فايده اي نمي بخشد. اما در همين اثنا يکي از زنان ده (ليلا حاتمي) خواب نما مي شود و خبر مي دهد که دکتر محبوب جاي "گل کبود" که درمان هر دردي است را به او گفته. سرانجام عمو غريب پس از سه روز و سه شب گل کبود را پيدا کرده و با آن دکتر را درمان مي کند . دکتر بعد از مدتي قصد رفتن مي کند که ناگهان خود را بر روي تخت بيمارستان ديده براي او مي گويند که او را از ته دره نجات داده اند و يک هفته اي در کما بوده است. بعداز ام آر آي مجدد هم معلوم مي شود که ديگر خبري از تومور نيست. دکتر به همراه دوستش براي پيدا کردن گل کبود روستايي که دکتر در آن بوده مي روند که مي فهمند روستايي به اين نام 50 سال پيش در اثر زلزله نابود شده است و تنها همان مقبره دکتر محبوب سر پا است.
****
آسمان محبوب اثر داريوش مهرجويي فيلمي است که مي شود با اندکي دست کاري آن را در ژانر کودک و نوجوان جاي داد اگر چه در بسياري از مقاطع فيلم ريتم آنقدر کند، کش دار و ملال آور مي شود که مخاطب بزرگسال را هم کلافه مي کند چه برسد به مخاطب کم سن و سال و نوجوان اما برخي فانتزي ها و خصوصا ساده انگاري هاي داستاني در فيلم بيش از آنکه براي متقاعد کردن ذهن مخاطب بزرگسال براي پيش برد قصه مناسب باشد به برداشت هاي روايي کودکانه نزديک تر است. به طوري که اين کنش و واکنش هاي دراماتيک بارها در زمان نمياش فيلم در سينماي مطبوعات موجب تعجب و خنده تماشاگران شد.
آسمان محبوب را داريوش مهرجويي ساخته است؛ يکي از فيلم سازاني که براي سال ها او را مخاطبين سينماي روشنفکري به عنوان يکي از قطب هاي اين نوع از سينما معرفي مي کردند و حالا با ساختن چنين فيلمي با "آسمان محبوب" و آقاي مهرجويي را يکي از پديده هاي جشنواره بيست و نهم ارزيابي کرد.
کارگردان آنقدر به نتيجه کارش وقوف داشت که حتي براي برگزاري نشست خبري فيلمش پس از نمايش آن در سينماي رسانه ها حاضر نشد و جلسه را لغو کردند. فيلم مهرجويي حلقه فيلم سازان داراي نام هاي مشهور را که امسال به فهم مخاطبان خودشان توهين کردند و فيلم هاي دست چندمي به جشنواره فرستادند را کامل کرد و نکته جالب تر اينکه اکثر اين فيلم هاي به غايت بد، پشتيبان هاي دولتي داشته اند و از کيسه بيت المال تامين شده اند. نمونه آن را هم در همين "آسمان محبوب" مي توان ديد.سيما فيلم بودجه ساخت فيلم آقاي مهرجويي را تامين کرده و در ابتداي نمايش فيلم مي شود آرم اين مرکز را ديد.
مساله تاسف بار نه اين است که چرا داريوش مهرجويي بايد چنين فيلمي بسازد و نه اينکه چرا اين فيلم که به مراتب از برخي از آثار اول و دوم فيلم سازان تازه کار ضعيف تر است بايد ساخته شود. نکته تاسف بار و درد آور وضعيت مديريت فرهنگي کشور است که محصول بيلان کاري اش آثاري است که حتي صاحب اثر حاضر نيست که بايستد و از آن دفاع کند و البته اين چنين مديراني هرگز بازخواست نمي شوند و همواره در چرخه مديريت از اين مقام به آن منصب جابجا مي شوند. به نظر مي رسد برخي راه ارتزاق از سفره مديريت فرهنگي کشور را بخوبي ياد گرفته اند.