گروه بینالملل مشرق – رهبر معظم انقلاب اسلامی در سخنرانی اولین روز سال 1393 شمسی در حرم مطهر رضوی (ع)، به این نکته اشاره فرمودند که در فضای بینالمللی، وقایع حسب نظر ایالات متحده آمریکا پیش نمیرود. حضرت آیتالله خامنهای به ناکامی آمریکا در مناطق مختلف جهان از جمله فلسطین، سوریه، عراق، افغانستان و پاکستان اشاره و خاطر نشان کردند: «واقعیات جامعه جهانی بر اساس خواستههای آمریکا به پیش نمیرود».
رهبر انقلاب افزودند: در کشور عزیز ایران نیز، سی و پنج سال خصومت دشمنان عنود ملت، به برکت حضور مردم به نتیجه مورد نظر آنها نرسیده است.
این سخنان مقام معظم رهبری به واقعیاتی در فضای بینالمللی اشاره دارد که تشریح آنها مستلزم ساعتها بحث و تبادل نظر علمی است. در این گزارش تنها تلاش میشود که بهصورت اختصار به برخی از ابعاد فروپاشی هژمونیک رژیم ایالات متحده در محیط بینالمللی اشاره شود.
نکته جالب در این میان آن است که برخی نظریهپردازان حوزه بینالملل در داخل آمریکا و در جهان غرب نیز به این واقعیت معترفاند که دوران فروپاشی هژمونی ایالات متحده به پایان خویش رسیده یا دستکم افول آن آغاز شده است.
یکی از مشهورترین نظریهپردازان غربی معتقد به این واقعیت، همان کسی است که در اواخر سال 92 به ایران سفر کرد: «امانوئل والرشتاین»، نظریهپرداز مشهور «نظام جهانی» که گفته میشود پیش از سفر به ایران به وی هشدار داده شده بود که نباید در خصوص افول ایالات متحده در این سفر سخنی بر زبان آورد.
امانوئل والرشتاین
والرشتاین در چکیده یکی از مقالات خود مینویسد: «از پایان جنگ جهانی دوم تاکنون، جغرافیای سیاسی در نظام جهانی سه مرحله متفاوت را پشت سر گذاشته است. از سال 1945 تا حوالی 1970، ایالات متحده هژمونی بلامنازعی را در نظام جهانی تجربه کرد. این هژمونی در خلال 1970 تا 2001 رو به افول گرایید... از سال 2001 تاکنون، ایالات متحده برای تقویت جایگاه خود، اقدام به اتخاذ سیاستهای یکجانبه در عرصه سیاسی جهان کرده است، که در عمل نتیجه عکس داشته و در واقع، حتی شتاب و سرعت افول قدرت ایالات متحده را افزایش داده است.»
والرشتاین عامل اصلی آغاز افول هژمونی ایالات متحده را تحول فرهنگی – سیاسی ایجاد شده در نتیجه اغتشاشات 1968 از یکسو و آشفتگیهای اقتصادی ناشی از بحران دهه 1970 میلادی میداند.
«جورج فریدمن»، بنیانگذار و رئیس اندیشکده استراتفور، از دیگر اندیشمندان آمریکایی است که افول قدرت آمریکا را وعده میدهد. وی بر این باور است که اگرچه ایالات متحده در 100 سال آینده همچنان یکی از قدرتهای بزرگ بینالمللی خواهد بود اما قدرتش توسط قدرتهای رقیب از جمله روسیه تحدید خواهد شد. وی همچنین کاهش نقش اتحادیه اروپا در صحنه بینالمللی را پیشبینی کرده است.
جورج فریدمن
یکی از اصلیترین عواملی که فریدمن در خصوص افول قدرت ایالات متحده به آن اشاره میکند، «بحران طبقه متوسط» در این کشور است که مشرق پیش از این گزارش مبسوطی را در خصوص این بحران تقدیم مخاطبین فرهیخته خود کرده است.
«کنث والتز»، بنیانگذار «مکتب نورئالیسم تدافعی» هم که سال گذشته میلادی درگذشت، معتقد بود که ایالات متحده قادر نخواهد بود هژمونی پدید آمده پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی را حفظ کند و اساسا به باور وی، نظام تکقطبی در فضای آنارشیک بینالمللی قابل دوام نبود.
کنث والتز
از نظر والتز بار مسئولیتهای فرامرزی و همچنین تمایل سایر قدرتها به ائتلاف علیه هژمون باعث میشوند که نظام تکقطبی نتواند باقی بماند.
این دست متفکرین غربی کم نیستند. اما جدا از عرصه نظر، باید دید که در عرصه عمل چه شواهدی از کاهش توانمندیهای رژیم ایالات متحده قابل مشاهده است؟
* سوریه؛ ائتلافسازی جدی در برابر ایالات متحده
بحران سوریه که اکنون 3 سال از آن میگذرد و هدف اصلی ایالات متحده یعنی براندازی دولت بشار اسد در آن محقق نشده است، دارای ابعاد مختلفی است که یکی از ابعاد آن ایجاد ائتلاف جدی در برابر واشنگتن در محیط بینالمللی است.
نماد اصلی این ائتلافسازی را میتوان در 3 بار وتوی قطعنامههای شورای امنیت سازمان ملل متحد علیه دولت سوریه در طی 3 سال اخیر توسط روسیه و چین نماد عینی آن است. به نظر میرسد آن ائتلاف ضدهژمونیکی که والتز وعده آن را داده بود اکنون در بحران سوریه خود را نشان داده است. چین بهعنوان قدرت اقتصادی رقیب ایالات متحده در صحنه بینالمللی و روسیه بهعنوان نماد تقابل ژئوپلتیک با واشنگتن شناخته میشوند. قدرت نظامی و اقتصادی این دو کشور به آن اندازه هست که تقابل جدی با ایالات متحده ایجاد کند.
در این میان قدرت ایالات متحده در طی بحران سوریه در سطح منطقه خاورمیانه نیز به چالش کشیده شد. جبهه متحدین منطقهای ایالات متحده متشکل از رژیم صهیونیستی، عربستان سعودی، ترکیه و قطر نیز در این بحران در برابر محور مقاومت ضعف جدی از خود نشان داد و سرانجام نیز دچار اختلافات جدی شد.
بنابراین، بحران سوریه هم در سطح بینالمللی و هم در سطح منطقهای نشان از دردسرهای جدی ایجاد شده برای قدرت ایالات متحده داشت.
* عراق، اشغالگری با نتایج پیشبینی نشده
11 سال پیش که ایالات متحده تصمیم به اشغال سرزمین عراق گرفت، شاید کمتر کسی تصور آن را میکرد که دولتی تقریبا متحد با ایران در عراق به قدرت برسد. ایالات متحده هزینه سنگینی برای اشغالگری خود در بینالنهرین پرداخت اما عملا نتیجهای درست در تقابل با منافع خود به دست آورد. یکی از دلایل خشم برخی متحدین منطقهای واشنگتن از این کشور هم آن بود که از نظر آنها، ایالات متحده با اشغال عراق به گسترش قدرت منطقهای ایران کمک کرده بود.
بهنظر این دسته از متحدین ایالات متحده حکومت بعث عراق عاملی در تهدید و تحدید ایران محسوب میشد اما آمریکا نهتنها این حکومت را سرنگون کرد بلکه نتوانست بر جایگزین آن نیز تاثیر جدی بگذارد، بلکه حکومت عراق را تقدیم جدیترین دشمن منطقهای خود کرد.
یکی از تعاریف قدرت در روابط بینالملل مبتنی بر کنترل نتایج است. آمریکا سرزمین عراق را اشغال کرد اما نتوانست نتایج اشغال این کشور را کنترل کند.
* راه حل دو دولت و عدم کنترل بر رفتار اسرائیل
پس از پایان جنگ سرد و تغییر در معادلات بینالمللی که منجر به راحت شدن خیال آمریکا از نفوذ کمونیسم در خاورمیانه واشنگتن به این فکر افتاد که به مناقشه اعراب و اسرائیل پایان دهد. این مقصود با طرح تشکیل دولت فلسطینی در کنار دولت صهیونیستی پیگیری شد، طرحی که تابهحال نیز ایالات متحده در حال تلاش برای آن است و به نتیجهای هم نرسیده است.
نکته مهم در ناکامی این طرح آن است که تشکیلات خودگردان فلسطین و دولتهای عربی حامی آن نهایت همکاری را برای نتیجهبخش بودن این طرح بهعمل آوردهاند و طرفی که حتی به این طرح ناعادلانه نیز رضایت نداده و حاضر به پذیرش حقوق حداقلی برای فلسطین نیست، متحد اصلی ایالات متحده در خاورمیانه یعنی رژیم صهیونیستی است. اسرائیل حتی یک کشور فلسطینی فاقد ارتش در اراضی اشغالی سال 1967 را نیز برنمیتابد و عملا با اسکان دادن به بخشی از شهروندان یهودی خود در کرانه باختری، حصول توافق را ناممکن کرده است.
تقاضاهای مکرر واشنگتن برای توقف شهرکسازیهای رژیم صهیونیستی بارها با مخالفت سران این رژیم مواجه شده است. آنچه واضح است اینکه واشنگتن در دورانی که خود را هژمون بینالمللی میخوانده است از تاثیرگذاری بر مهمترین متحد خود در خاورمیانه ناتوان بوده است. نهتنها از تاثیرگذاری بر این متحد ناتوان بوده بلکه این تلآویو بوده است که از طریق لابیهای قدرتمند خود در ایالات متحده سیاستهای خاورمیانهای واشنگتن را شکل داده است.
* ناتوانی در صدور ارزشهای آمریکایی
اغراق نیست اگر گفته شود که در هر کشوری در منطقه غرب آسیا که آمریکا تلاش کرده است ارزشهای ایرانی را به آن صادر کند نهتنها موفق نبوده بلکه با احساسات ضدآمریکایی مواجه بوده است. پاکستان، افغانستان، عراق و مصر از جمله نمونههای این واقعیت است.
در مصر و بالاخص پس از سرنگونی دولت محمد مرسی، یکی از نقاطی که پس از انقلابهای عربی آمریکا قصد داشت ارزشهای خود را به آن صادر کند؛ این بود که هم در اردوگاه مخالفان مرسی و هم در اردوگاه حامیان اخوانالمسلمین کشوری که مورد حمله قرار میگرفت، آمریکا بود.
در پاکستان و افغانستان و عراق هیچ اثری از دموکراسی از نوع آمریکایی یا حقوق بشر از این نوع نیست.
* نبرد هویتی در عرصه گذار از جامعه بینالمللی به سوی جامعه جهانی
در جهان غرب، بسیاری بر این باورند که جامعه بینالمللی نشات گرفته از وستفالی در شرایط گذار قرار گرفته و در حال حرکت به سوی جامعه جهانی است؛ جامعهای که در آن تعلقات ملی به مرور جای خود را به تعلقات هویتی میدهند.
در برآمدن هویتها بهعنوان عنصر اثرگذار در معادلات جامعه جهانی، هویت آمریکایی با هویتهای رقیب جدی مواجه شده است که پدیدهای شبیه به برخورد تمدنها را در برابر چشمان سردمداران کاخ سفید آورده است؛ پدیدهای که ساموئل هانتینگتون وعده آن را داده بود.
اتفاقا شبیه به همان چیزی که هانتینگتون وعده آن را داده بود، مهمترین تقابل هویتی بین هویت اسلامی و هویت غربی به نمایندگی هویت آمریکایی جریان دارد. در عالم هویتها، هویت آمریکایی هرگز وجهه یک هژمون را از خود نشان نداده است. در خود آمریکا، بیشترین عقیده رو به رشد، عقیده اسلامی است.
* نبرد ژئوپلتیک در اروپا
با پایان جنگ سرد، نبرد ژئوپلتیک غرب و روسیه در اروپا به پایان نرسید. واضحترین نماد این نبرد همواره در جریان، تلاش واشنگتن برای توسعه ناتو به مرزهای غربی روسیه و همچنین تلاش برای استقرار سپر دفاع موشکی در نزدیکی مرزهای روسیه بوده است. در تمام سالهای پس از جنگ سرد، روسها با هر امکان موجود در برابر این مقاصد واشنگتن مقابله کردهاند.
به باور جورج فریدمن، بنیانگذار اندیشکده استراتفور، این نبرد ژئوپلتیک از سال 2004 به بعد و پس از انقلاب مخملی در اوکراین وارد مرحله تازهای میشود. از این سال بهبعد، روسها تقابل جدیتر را با غرب در برابر توسعهطلبیهای ژئوپلتیک در دستور کار قرار دادند؛ بالاخص اینکه ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه موفق شده بود تا حدودی بر مشکلات اقتصادی بازمانده از دوران گورباچف و یلتسین غلبه کند.
پس از بحران اوستیای جنوبی، اکنون بحران شبه جزیره کریمه بزرگترین نماد این تقابل ژئوپلتیک است و نکته مهم اینکه ایالات متحده در این نبرد ژئوپلتیک اکنون قاعدتا باید احساس شکست کند، چون این مرزهای روسیه است که به سوی غرب توسعه یافته است.
روند این نبرد ژئوپلتیک اصلا بهنفع ایالات متحده بهنظر نمیرسد و بعید است که برخی تحریمها علیه مقامات روس تاثیر چندانی در این نبرد داشته باشد.
* فرجام
آنچه در این نوشتار بیان گردید، تنها طرح بحث بود. سرفصلهای دیگری هم به سرفصلهای فوق قابل افزودن هستند. این موضوع، بسیط و قابل تحقیقات گسترده است و جا دارد اندیشمندان متعهد به انقلاب اسلامی در خصوص آن مداقه بیشتری نمایند.
در شرایطی که برخی به تعبیر مقام معظم رهبری به «بزک کردن چهره» آمریکا در افکار عمومی ایران اشتغال دارند، نباید فرصت را برای تبیین افول این کشور در فضای بینالمللی از دست داد.
به هر روی، چه آمریکاییها و حامیانشان بخواهند و چه نخواهند، معادلات بینالمللی اگر نه در ضدیت کامل با مقاصد آنها، بلکه در تباین با خواستههای آنها در تحول و تشکل است.