مراسم هفتمین روز درگذشت حاج منصور اربابیان، پدر سردار شهید ناصر اربابیان(فرمانده گردان تخریب لشکر 10 سید الشهدا(ع)) روز پنجشنبه 28 فروردین ساعت 16 تا ۱۸ در مسجد جامع شهر کامو واقع در کاشان برگزار می گردد.

به گزارش مشرق، مراسم هفتمین روز درگذشت حاج منصور اربابیان، پدر سردار شهید ناصر اربابیان(فرمانده گردان تخریب لشکر 10 سید الشهدا(ع)) روز پنجشنبه 28 فروردین ساعت 16 تا ۱۸ در مسجد جامع شهر کامو واقع در کاشان برگزار می گردد.

رحلت پدر گرانقدر شهید اربابیان فرصت خوبی است برای ذکر خاطره ای به نقل از فرزند شهیدش:

یکی از خاطراتی که از عملیات والفجر یک دارم، لحظه‌ای بود که در روز دوم عملیات ما کمی به عقب برگشتیم. در شرایطی که تعدادی از نیروهای ما در جلو بودند و دو طرف ما را نیروهای عراقی از فاصله دور زیر نظر داشتند. امکان برگشتن به عقب نیز به واسطه اینکه در تیررس و دید عراقی ها بود برای ما امکان نداشت.
ما در یک شیاری قرار داشتیم که بطور عجیبی زیر آتش نیروهای عراق بود. همراه ما حدود ۶۰ تا ۷۰ مجروح بودند، که تعدادی از آنها به واسطه بی آبی و غذا نخوردن شهید شدند. دو تن از برادران نیز از سنگر عراقی‌ها که شب قبل به تصرف در آمده بود مقداری آب گل آلود و ناجور آوردند، که افراد سالم که حدود 20 نفر بودند آن را تمام کردند. دوباره آنها زیر آتش رفتند و باز هم مقداری کمی آب آوردند و گفتند:"این تمام آبی بود که در جلو وجود داشت" باز هم بچه های سالم سر آب ریختند و مقدار زیادی از آن آب را خوردند.

هوا به حدی گرم بود که باور کردنی نبود و آتش شدید دشمن هوا را گرمتر کرده بود. همراه ما امدادگری بود که عجیب فعالیت می کرد و انگار اصلاً احساس تشنگی و گرسنگی نمی کرد، با وجود آن همه مجروح که به شکل بدی مجروح بودند، و اینکه امدادگرهای دیگر از حال رفته بودند، او به همه مجروحین رسیدگی می کرد.

وقتی بار اول آب آوردند او تلاش کرد آبی بخورد ولی موفق نشد، در بار دوم او خود مسئول تقسیم آب شد که در درجه اول به مجروحینی که آب برایشان ضرر ندارد آب بدهد، اگر آبی ماند به سالم‌ها بدهد، ولی سالم‌ها هجوم آوردند و آبها را تمام کردند، فقط مقدار کمی آب به اندازه نصف یک لیوان آب مانده بود. امدادگر خواست آن آب را سربکشد، ناگهان یکی از مجروحین که از ناحیه پا مجروح شده بود خود را بطور سینه خیز به پای امدادگر رساند و گفت:"به من آب نمی دهی؟ خدا شاهد است از صبح تا به حال یک قطره هم آب نخوردم"

امدادگر در حالی که مانده بود و این همه مشکلات را کشیده بود، در زیر آن آفتاب سوزان و گرمای طاقت فرسا به مقدار کمی آب رسیده بود و سطل آب را به بالا برده بود که بخورد و حال با این مسئله و ناله مجروح روبرو شده بود، در حالی که لحظه ای تا خوردن آب فاصله نداشت آب را از دهان خود گرفت و به مجروح گفت:"بگیر این مقدار آب هم مال تو"...

و آن مقدار آب را در آن شرایط به مجروح داد و جلوه ی راستینی از ایثار را بطور عملی به نمایش گذاشت. کار او باعث شد که برادران سالم خجالت بکشند. کمی هم به بقیه فکر کنند، من اسم آن امدادگر را نمی دانم و نمی دانم که زنده است یا شهید شده است. ولی به هر حال او به من درسی داد که تا ابد برایم می ماند.