کد خبر 30397
تاریخ انتشار: ۳۰ بهمن ۱۳۸۹ - ۰۹:۲۴

آنچه فرهادي خواسته است در دو فيلم قبلي خود به نمايش بکشد به قول خودش در "جدايي نادر از سيمين" به اوج رسانده است.<BR>

به گزارش مشرق، خبرنامه دانشجويان ايران نوشت: "جدايي نادر از سيمين" و نه سيمين از نادر عنوان فيلم اصغر فرهادي است که سر و صداي زيادي در جشنواره فجر امسال به پا کرده است؛ فيلمي که سه گانه فرهادي محسوب شده و مي توان گفت تکميلي "چهارشنبه سوري" و "درباره الي..." است و آنچه فرهادي خواسته است در دو فيلم قبلي خود به نمايش بکشد به قول خودش در "جدايي نادر از سيمين" به اوج رسانده است.

 

پرده اول؛ خلاصه اي از داستان:

فيلم با نمايش صفحات عقدنامه و طلاق و کپي شروع مي شود و سيمين (ليلا حاتمي) مي خواهد به همراه همسرش نادر و دخترش ترمه از ايران برود و همه مقدمات اين کار را فراهم کرده اما نادر (پيمان معادي) نمي خواهد پدرش را که از بيماري آلزايمر رنج مي برد تنها رها کند. اين اختلافات باعث مي شود سيمين از دادگاه درخواست طلاق کند اما دادگاه درخواستش را رد مي کند و مجبور مي شود به خانه پدرش برگردد. ترمه تصميم مي گيرد پيش پدرش نادر بماند به اميد اينکه مادرش سيمين پيش آنها برگردد.

نادر که نمي تواند از عهده مراقبت از پدرش بر بيايد براي اين کار يک مستخدم به نام راضيه (ساره بيات) استخدام مي کند. اين زن جوان که باردار است اين کار را بدون اطلاع همسرش حجت (شهاب حسيني) قبول کرده است.

روند داستان ادامه دارد يک روز نادر به خانه برمي گردد و پدرش را در حالي که طناب پيچ شده و تنها رها شده مي بيند. وقتي‌ راضيه به خانه بر ميگردد دعواي شديدي بين نادر و راضيه اتفاق مي افتد راضيه از سوي نادر به دزدي و ضرب و شتم پدر نادر متهم مي شود و از طرف ديگر راضيه با ضرب و جرح نادر مصدوم و نوزادش سقط مي گردد و نادر نيز از سوي راضيه به قتل متهم مي شود.

در کش و قوس داستان و در ديالوگ هاي دادگاه نادر و راضيه هر دو از سوي يکديگر به قتل متهم مي شوند نادر به راضيه مي گويد آيا اين تو نبودي که پدرم را تنها گذاشتي؟! آيا اين تو نبودي... ؛راضيه نيز به نادر مي گويد: آيا اين تو نبودي که به من حمله کردي و بچه ام را سقط کردي؟! آيا اين تو نبودي...

در نهايت فيلم با پاياني خوش به اتمام مي رسد؛ نادر با ديدن بدن نيمه جان پدرش به ترديد مي افتد و مي گويد که نکند علت ضرب وشتم پدرش راضيه نباشد؟! راضيه نيز مي گويد نکند که علت سقط نوزادش نادر نباشد؟! و مي تواند اين حادثه علتهاي ديگري داشته باشد!

 

پرده دوم؛ فرهادي در "جدايي نادر از سيمين" چه مي گويد؟

الف؛ به نظر برخي منتقدين "فيلم به يکي از مشکلات خانواده هاي از سنت جدا شده و در راه رسيدن به مدرنيسم جامعه ما مي پردازد. که زن و شوهر بدون هيچ دليلي و صرفاً دلايل خيلي کوچکي صرفاً به خاطر غروري که دارند تصميم مي گيرند از هم جدا شوند و هيچکدام از آنها حاضر به کوتاه آمدن از خواسته هايش در برابر نيست." اما به نظر مي رسد اين چيزي نباشد که فرهادي قصد دارد در فيلم بگويد.

سيمين (ليلا حاتمي) در صحنه اي مخالف انتظار مخاطب لايه ظاهري فيلم را پيش مي برد. سيمين چون مي خواهد از ايران برود و نادر به خاطر پدرش مخالف است، از دادگاه درخواست طلاق کند و تا اينجا نيز مخاطب متعجب است که چه چيز است که سيمين را به اينجا کشانده؟ زندگي خوب، شوهر خوب، وضعيت اجتماعي خوب همه براي اين خانواده فراهم است! چرا سيمين با وجود اين شرايط قصد جدايي دارد؟ اما سيمين بيان مي کند: "ايران جاي خوبي براي زندگي و تربيت بچه نيست و من از تربيت فرزندم در ايران مي ترسم" حتي اگر شرايط خوبي هم مهيا باشد و اين چيزي است که فرهادي در گام اول فرضيه اصلي فيلم پيش مي رود.

ب؛ فرهادي براي اينکه به مقصود اصلي خود برسد رويه اي را در پيش مي گيرد که در نهايت هم مخاطب که نمايندگان خود را فيلم مي بيند رضايت داشته باشد و هم فرهادي به مقصد خود برسد! جايي که با ورود راضيه دو طبقه اجتماعي با محوريت راضيه يعني نماينده طيف سنتي مذهبي و نادر، نماينده طيف مدرن اجتماعي داستان را پيش مي برند.

در سکانس هايي که پدر نادر و نوزاد راضيه کشته و سقط شده اند، راضيه از سوي نادر با قطعيت، دقت کنيد با قطعيت و يقين به دزدي و ضرب و شتم شديد پدر نادر متهم مي شود.

همچنين راضيه با ضرب و جرح نادر مصدوم و نوزادش سقط مي گردد و نادر از سوي راضيه با قطعيت، دقت کنيد با قطعيت و يقين به قتل متهم مي شود.


يک سوال اساسي: پايان رضايت دهنده فيلم که باعث شده منتقدين سينمايي بگويند، "جدايي نادر از سيمين همانند درباره الي... باعث مي شود ما در انتهاي فيلم به خودمان بگوييم «همه اينها مي شد هرگز اتفاق نيافتد!»" کجاست؟

آنجايي که راضيه به ترديد، دقت کنيد به شک و ترديد مي افتد که امکان دارد علت سقط نوزادش چيز ديگري باشد! يعني حادثه تصادف. و نيز آنجايي که نادر با ديدن محل جراحت پدرش، يکباره شک مي کند که نکند راضيه علت اصلي اين وضعيت به وجود آمده براي پدرش نباشد و اتهام به راضيه را پس مي گيرد.

فرضيه "شکاکيت و نسبيت گرايي" اصل بنيادين فرهادي است يعني موقعي فيلم به نتيجه دلخواه مي رسد که هيچ کس با "قطعيت و يقين" حرفي نزند! جامعه آرماني فرهادي موقعي است که هيچ چيز قطعي و يقيني وجود نداشته باشد، جامعه اي جامعه به سامان است و مشکلات زماني حل شدني است که از قطعيت حرفي نزني و همه چيز را نسبي بداني، ترديد کني و قطعي و يقيني حرف نزي و فکر کني که اشتباه مي کني! و اين محور اصلي است که فرهادي در سه گانه چهار شنبه سوري، درباره الي... و جدايي نادر از سيمين دنبال مي کند.

شخصيت مثبت فيلم سيمين هيچگاه مورد هجمه نيست! با وجود بي مهري از سوي نادر اوست که حاضر مي شود ديه را بپردازد و دايه مهربان تر از مادر مي شود و آخر اينکه "ايران جاي زندگي نيست" را به تصوير مي کشد و نتيجه دلخواه سيمين که در ابتداي فيلم مطرح شد در دوگانگي تصميم مخاطب وا مي گذارد.

 

پرده سوم؛ يک سوال اصلي در فيلم مطرح است: چرا حتي مخاطب مذهبي نيز از فيلم فرهادي رضايت دارد؟ قشري که نظر عريان فرهادي را در فيلم "شهر زيبا" ديده است که در آن فرهادي بيان مي کند شخصيت روحاني و سيد با نام "ابوالقاسم" هنگامي که جواني در حال مرگ است به نماز مي ايستد! و فرهادي بيان مي کند که اين ديني که نامش اسلام است با پيامبريت "ابوالقاسم" اينگونه است. با اين وجود اين قشر مذهبي از فيلم "جدايي نادر از سيمين" رضايت دارد؟ چرا؟

اين رضايت تا جائي است که مسعود ده‌نمکي هم بعد از تماشاي فيلم اصغر فرهادي نتيجه کار را بسيار مثبت ارزيابي کرده و آن را پسنديده و فيلم فرهادي را اثري همسو با تعلقات مذهبي ايرانيان و فيلمي ديني دانسته‌اند! چرا؟

فرهادي براي اينکه به مقصود اصلي خود برسد رويه اي را در پيش مي گيرد که در نهايت هم مخاطب که نمايندگان خود را فيلم مي بيند رضايت داشته باشد و هم فرهادي به مقصد خود برسد!

دو طبقه اجتماعي با محوريت راضيه يعني نماينده طيف سنتي مذهبي و نادر، نماينده طيف مدرن اجتماعي داستان را پيش مي برند و تا سکانس هاي پاياني فيلم، بيننده به غلط منتظر آن است که نکند نماينده اش در فيلم خطا نکند، بيننده با طبقه اجتماعي مختلف انتظار مي کشد نمادش در فيلم مرتکب خطا و اشتباه نشود و در آخر هم خوشحال و راضي است که طيف مذهبي درست رفتار کرده و طيف مدرن هم درست؛ در حالي که دعوا جاي ديگري است که اين از ديد مخاطب پنهان است!

"نسبي گرايي" محور اصلي است که فرهادي دنبال مي کند و اين نکته اي است که از ديد مخاطب حزب الهي مخفي مانده و چون نماينده اش در فيلم تصميم مورد دلخواه مخاطب را مي گيرد بنابراين جريان مذهبي از فيلم رضايت دارد. فرهادي دعوا را در لايه اي ساختاري دنبال مي کند نه جريان فيلم، نقد ساختاري است نه نقد جرياني، فيلم بناي آن را ندارد که بگويد اين طبقه خوب است يا آن طبقه؟ اين ارزش مثبت است يا آن ارزش؟

پرده چهارم؛ اشکلالت ساختاري فيلم

فرهادي براي اينکه فرضيه خود را با موفقيت پيش ببرد در جريان داستان سه نقطه را مبهم گذاشته و داستان را با دروغ پيش مي برد؛ نقاط ابهامي که هيچ گاه حل نمي شود و همين علتي است که نتيجه دلخواه فرهادي را به ثمر مي رساند.

1-راضيه از سوي نادر متهم به دزدي مي شود که يا نادر دروغ مي گويد و يا راضيه دزد است.

2-راضيه قبل از درگيري با نادر تصادف کرده است درحالي که چنين چيزي به تصوير کشيده نمي شود.

3-راضيه هنگامي که پدر نادر را تنها مي گذارد براي اطمينان از سلامتي نوزاد بعد از تصادف به مطب پزشک مي رود؛ اين نيز از ديد بيننده پنهان است.

فرهادي مي خواهد براي اينکه به مقصودش برسد و نسبي انگاري را تثبيت کند، نقاط حساسي را که نظريه وي را نقض مي کند، عمدا از صحنه فيلم حذف مي کند همچون سريال هرکول پوارو که معما با نمايش سکانسي که مخاطب اصلا در فيلم نديده، در پايان فيلم حل مي شود.

چرا فرهادي چنين مي کند؟ هدف فرهادي چيست؟

به سکانس هاي پاياني فيلم توجه کنيد: راضيه با شک بر اين موضوع که ممکن است عامل سقط بچه اش نادر نباشد و شايد تصادف عامل اصلي باشد از اتهام به نادر مي گذرد درحالي که مي شد با رفتن به نزد پزشک علت اصلي سقط را جويا شد و نيازي به شکاکيت و نسبي گرايي نبود ولي فرهادي از عمد مخاطب را در اين گمراهي گذاشته و داستان خود را با دروغ پيش مي برد.

و اين محور اصلي است که فرهادي در سه گانه چهار شنبه سوري، درباره الي... و جدايي نادر از سيمين دنبال مي کند. و اين مي شودجنگي که فرهادي به راحتي پيش مي برد؛ هم جايزه مي گيرد؛ هم مورد تمجيد و تقدير قرار مي گيرد! هم فرضيه هاي اصلي ديني را مورد خدشه قرار مي گيرد و جالب تر از همه اينکه فيلمش به عنوان فيلمي "ديني"! از سوي مذهبي ها مورد تمجيد واقع مي شود؟