کد خبر 31766
تاریخ انتشار: ۷ اسفند ۱۳۸۹ - ۱۶:۰۴

صادق ملکي، کارشناس مسائل ترکيه، به اظهارات وزير فرهنگ ترکيه درباره‌ي مولانا پاسخ داد.

به گزارش مشرق، ملکي در اين نوشتار با عنوان «مولانا جهاني است» که آن را در اختيار ايسنا، قرار داده، نوشته است: «ارطغرل گوناي، وزير فرهنگ ترکيه، در پاسخ به سؤالي مبني بر «مطرح شدن ادعاهايي در مورد ايراني بودن مولانا» اظهار کرده است: «نام خانوادگي مولانا، رومي است. همه جهانيان مولانا را به نام رومي مي‌شناسند. رومي يعني آناتوليايي. اگر در آمريکا از يک کتاب‌فروش در مورد مولانا سؤال کنيد، متوجه نخواهد شد؛ چرا که مولانا را به نام رومي مي‌شناسند. رومي به مفهوم آناتوليايي است. سال گذشته در مراسم شب عروس در اين زمينه سخنراني کردم. چنان استنباط مي‌شود که اين‌بار بايد براي ايراني‌ها اين سخنان را ترجمه کنيم. مولانا در افغانستان به دنيا آمد و به همراه پدر خود با عبور از ايران به آناتولي مهاجرت کرد. همه آموزش، اطلاعات و تفکرات مولانا در آناتولي عملي شده و شکل گرفته است.»

اين اظهارات در واکنش به اظهارات آقاي بقايي، معاون رييس‌جمهور، در هفته فرهنگي ايران در استانبول و تأکيد بر ايراني بودن مولانا صورت گرفته است. البته روزنامه حريت با شيطنت از قول ايشان مولانا را ترک عنوان کرده بود.

 

سخن اول

سخن گفتن در مورد مليت خداوندگار سخن و عارف بزرگ که نه از خاک؛ بلکه از جسم خويش نيز گذشت تا از هر تعلقي که روح بزرگ وي را به اسارت گيرد، رهايي يابد، اگر بي‌احترامي نباشد، بي‌شک آزاردهنده است.

بزرگان حوزه علم، ادب و فرهنگ و خصوصا عرفان، بزرگ‌تر از آن هستند که روح‌شان را اسير تاريخ و جغرافيا کنند. اين‌گونه بحث‌ها، بحث ما زمينيان است که بيش از هدف فرهنگي در آن، اهداف سياسي دخيل است. براي ما که هنوز اسير تارهاي بافته‌شده از تاريخ و جبر ناشي از جغرافيا هستيم، شايد محدود کردن اين شخصيت‌ها به اجبارهاي تاريخ و جغرافيا، بتواند با اتصال آنان به ما، براي ما نيز تعريف ايجاد کند. هرقدر تهي‌تر باشي، بيش‌تر اسيري. تعلق و اتصال به مولانا، نه در قالب خاک؛ بلکه در قالب آسماني است که مرز نداشته، همگاني بوده و آغوشش براي همه باز است. مولانا چه در گذشته، چه حال و چه در آينده، جهاني بوده و خواهد ماند.

 

سخن دوم

وزير ترک که از مولانا سخن گفته، بايد در آغاز بيش‌تر به توصيف خويش دقيق شود. ايشان خوب اشاره کرده است، مولانا از کجا آمده، به کجا رفته و رمز اين حرکت و خارج شدن از پوسته جغرافيا چه بوده است.

تاريخ و جغرافيا براي ما، روم و رومي را بيزانس و بيزانسي ترجمه کرده و مي‌کند. علت به‌کارگيري رومي چون بلخي اشاره به جغرافيائي است که در تاريخ بنام سرزمين امپراتوري بيزانس ثبت شده است. مقام ترک با ذکر محل تولد و با اشاره به محل استقرار مولانا، به اين نتيجه مي‌رسد که بايد اين سخنان براي ايرانيان اين‌گونه ترجمه شود که مولانا ترک است. به نظر مي‌رسد وزير ترک در ترجمه اسير جغرافياي امروز است، اگر افق ديد خويش را باز کند، خواهد ديد که هم بلخ و هم قونيه، حوزه فرهنگ و تمدن ايراني بوده و زيارت مولانا و نگاهي به خطوط، نقش و نگار حاکم بر بارگاه اين عارف، او و ما را از هر توضيح و توصيف معاف مي‌کند.

 

سخن سوم

تا گذشته‌ي نزديک، بزرگي خاک و جغرافياي يک کشور، محل تحريک طمع کشورهاي ديگر براي گسترش قلمرو و به چنگ آوردن غنايم بود و امروز به نظر مي‌رسد با تغيير شرايط، شکل تهاجم تغيير کرده و به جاي خاک، شخصيت‌ها مورد طمع و تصرف واقع مي‌شوند. ايران چون هميشه بزرگ بوده و هست و اگر در گذشته خاکش مورد طمع بوده، امروز فرهيختگان و مشاهيري که هويت آن‌را نمايندگي مي‌کنند، مورد طمع براي تصاحب‌اند. در اين خصوص نبايد فقط از بيگانگان ناليد که ما نيز بسيار تقصيرکاريم. عدم توجه کافي به ميراث فرهنگي خويش و فرصت‌طلبي ملل ديگر، براي مللي که از فقر هويتي و فرهنگي رنج مي‌برند، بستري انتزاعي ايجاد کرده و اين ذهنيت را بعضا پديد مي‌آورد که شايد بتوانند با غنيمت‌گيري از ميراث ديگران، براي خويش تعريف و هويت ايجاد کنند.

آثار و تأليفات هر کس معرف اوست و ترجمه آثار مولانا از فارسي به ترکي تنها راه درک مولانا از سوي وزير ترک است. البته منطق و ذهنيتي که کردها را در ترکيه، ترک‌هاي کوهستاني قلمداد کرد، شايد بتواند مولانا را نيز ترک، آن هم فقط در نزد خود تلقي کند؛ ولي حتا اگر دايره تأثيرگذاري اين تلقي خودفريبي باشد، آن‌گونه که کردها را ترک نکرد، مولانا را نيز ترک نخواهد کرد.

 

سخن چهارم

همان‌قدر که سخن «هنر نزد ايرانيان است و بس»، براي ديگران آزاردهنده است، سخن يک ترک معادل يک جهان است، براي همگان آزاردهنده است. براي درک و رسيدن به مولانا بايد از پوست تاريخ و جغرافيا و هرگونه تعلق خاطر زميني عبور کرده و در بارگاه او بي‌رنگي را تجربه کرد. هر آن‌چه هستي باز آي. در غرب اگر نگويم هيچ؛ ولي کم‌تر شاهد دعوا بر سر تعلق مشاهير بوده‌ايم و شايد مسير اروپاي متحد امروز با عبور از پرهيز از جنگ فرهنگي ديروز ميسر شده است. غرب 400 سال است که تلاش مي‌کند با استفاده از حربه‌هاي مختلف ميان ايران و ترکيه فاصله بياندازد و بعضا ما دانسته و ندانسته ابزار آن مي‌شويم. مولانا عمق و نقطه مشترک پيوند فرهنگي ايرانيان و ترک‌ها بوده و مناسب است سياستمداران بيش از هر چيزي روي آن مانور داده و بدانند که در سفرخانه دراويش، همه جاي دارند.»