کد خبر 328967
تاریخ انتشار: ۲۹ تیر ۱۳۹۳ - ۱۶:۴۵

آخرین ستاره غریزی این فوتبال بی‌حساب و کتاب هم امروز رفت، او که خودِ خودش بود.

به گزارش مشرق، آخرین ستاره غریزی این فوتبال بی‌حساب و کتاب هم امروز رفت، او که خودِ خودش بود.


1- روزی روزنامه‌نگاری خوش ذوق در توصیف رد کردن پیشنهاد اتلتیکومادرید از سوی جادوگر نوشت که «باید ساق هنرمند کریمی و تفکر بقال سر کوچه ما را داشته باشی که کشورهای عربی را به اتلتیکو مادرید ترجیح بدهی». او احتمالاً می‌دانست درباره چه موجودی قلم به دست گرفته و می‌نویسد!

2- او درباره علی کریمی نوشت: خونسردترین و بی‌تفاوت‌ترین جادوگر تاریخ؛ کسی که کارهایش یک سور اساسی به جادوهای دیوید کاپرفیلد می‌زند اما خونسردی‌اش بیش از جادوهای در آستین، جان به لب می‌کند؛ وقتی در شب پراسترس بازی رفت پلی‌آف جام جهانی 2002 بین ایران و جمهوری ایرلند، پلی‌اسیتشن به دست گرفت و بازی کرد! رفت بایرن. گفتند معروف‌ترین هم‌تیمی‌هایت را می‌شناسی، بی‌تفاوت جواب منفی داد. هر چقدر در بازی با رفت با جمهوری ایرلند دسته خراب پلی‌استیشن را در دست داشت در تقریباً همه آن بقیه بازی‌های ملی و باشگاهی، صد برابر اشباح کامپیوتری، غمزه می‌ریخت و ملت اهل اِشارتی که بشارت را تشخیص نمی‌داد، سر مست می‌کرد.

3- ملت اهل اِشارت ما از بشارت خونسرد کریمی، درون «مارلون براندویی» او را تشخیص نمی‌داد. هر چقدر بزرگ‌ترین بازیگر تاریخ، مقابل آمریکا و جنگ ویتنام  ساز مخالف زد، کریمی درون پر آشوب خود را به بیرون آرام خود پیوند داد. سه چهار مصاحبه از او بیشتر به یادگار نمانده و همان سه چهار مصاحبه هم استعاره‌هایی مثل «فلانی را خدا بغل کرده» و «بهمانی با ابزارهای نامشروع به قدرت رسیده» داشته است. حرف‌هایی که گوینده‌اش، علی کریمی بود؛ همان لایی‌انداز فوتسال جام رمضان در تیم فتح که یک تنه استقلال را به آتش کشید. همان جوانی که گزارشگر بی‌حاشیه ما به خاطر تحسین از او، دیگری را متهم به دریافت گل‌های مدل خودش کرد و نزدیک بود از طرف دروازه‌بان دریافت‌کننده آن گل از کریمی، دادگاهی شود! کریمی، خودِ خودش بود، علی کریمی.

4- آنقدر خودش بود که یک خبرنگار ادعا کرد اصلاً دوست ندارد او که اسطوره‌اش است را از نزدیک ببیند. چرا؟ چون آنقدر از او تصویر ذهنی آیده‌آل خودش ساخته بود که می‌ترسید به محض مواجه شدن با اسطوره به ساخت‌های ذهنی‌اش خدشه وارد شود. آخر پیش آمده که کریمی در جواب ابراز احساسات آتشین هواداران، تنها با تکان دادن سر جواب سلام داده باشد!

5- خب، نمی توان از او خرده گرفت. اگر خیلی‌ها اهل رنگ عوض کردن هستند، او حتی در بدترین روزهایش هم خودش است؛ بی‌کم وکاست. نیچه می‌گوید اصیل‌ها کمیابند؛ به خصوص بازیگران اصیل. علی کریمی، تجمع صفات این جمله است؛ بازیگرِ کمیابِ اصیل. وقتی داشت در آن بازی بدشگون، رمی‌ها را در هم می‌تنید، قسمت داشت سکانس دیگری از برتری ایران بر رم رقم می‌زد. مهم نیست یکی از نقوش بنای تاریخی نقش رستم دلالت بر برتری پادشاه ایران بر روم باستان ونه رم داشته باشد. علی کریمی، آن شب شوم حوالی یک بنای تاریخی دیگر به نام کلوزیوم سکانس رنگی برتری یک ایرانی بر رمی‌ها  را رقم زد؛ درست جلوی چشم شرمسار کلوزیوم.

6- خاطرات ما از او قد می‌کشید. می‌رسید به وستفالن مخوف. دورتموند، این سهم ویژه گلزنی لژیونرهای بوندس‌لیگایی ایران، مقابل کریمی شکست خورد. هفت سال قبل از اینکه سوبوتیچ، مقابل روبن زانو بزند، دورتموند زانو زدن اساسی‌تری را تجربه کرده بود؛ وقتی کریمی با دریبل جادویی یک مدافع این تیم را نابود کرد و ضربه‌اش را از وایدنفلر عبور داد. شادی خاص و ساده، نشان می‌داد این گل برایش اهمیت زیادی دارد؛ اهمیتی به اندازه عشقش به پیراهن سرخ.

7- گفتن از درخشش او در رده ملی، پرسپولیس، الاهلی و سایر تیم‌هایی که در آنها بازی کرده، مثنوی هفتاد من است. وقتی بخواهد خوب بودن خودش را نشان دهد، بدون تلاش برای نقش بازی کردن، امور خیریه را خیلی حفاظت‌شده‌تر از دریبل‌های دیوانه‌وارش انجام می‌دهد. پیراهن پرسپولیس را زیر پیراهن خودش می‌کند و هوادارانش دیوانه می‌شوند.

8- ما هم دیوانه می‌شویم از بس که بعد از او دیوانه نداریم، دیوانه‌ای که فوتبالش ما را به اوج برساند و دریبل‌هایش بشود جعبه خاطرات یک نسل. آخرین  ستاره غریزی این فوتبال بی‌حساب و کتاب هم امروز رفت. او خاطره می‌شود و دلتنگی می‌آورد. قدیمی‌ترهایی که ما به ازای خونسردی او را  تنها هنگام اجراهای فرانک سیناترا در ماراکانا دیده‌اند، می‌دانند دلتنگی بد چیزی است؛ به خصوص دلتنگی‌هایی که فوتبال بدون ستاره واقعی ما از امروز نصیب خواهد برد.
منبع: تسنیم