فریده دیبا هم که در هنگام مرگ در اطراف شاه حضور داشته عنوان می‌کند: «یکی از پزشکان مصری که در اتاق عمل حضور داشت به عنوان اعتراض به پزشک دوبیکی و دکتر کین [پزشکان آمریکایی شاه] از اتاق عمل بیرون آمد و گفت آن‌ها دارند به‌خواسته [به عمد] شاه را می‌کشند!»

به گزارش گروه تاریخ مشرق- هنگامی که محمدرضا پهلوی در ساعت 9 صبح 27 ژوئیه 1980 مرد، فرح و دخترش فرحناز، فریده دیبا، اشرف پهلوی و اردشیر زاهدی نظاره‌گر مرگ او بودند. جنازه او در تابوتی و بر روی یک عراده توپ قرار داده شده بود و تا پنج کیلومتر را از بیمارستان تا مسجد الرفاعی کشیده شد.

مسجد الرفاعی همان جایی است که شاهان مصری و حتی برای مدتی جنازه رضاخان را در خود جای داده بود. از یک ماه قبل، فعالیت‌ها در این مسجد نشان می‌داد که کارگران در حال کندن گور جدیدی می‌باشند. جنازه شاه فراری ایران از سوی ریچارد نیکسون رئیس جمهور سابق آمریکا، هنری کسینجر، انور سادات، کنستانتین پادشاه سابق یونان و رفیق غار محمدرضا پهلوی و سفیران اسرائیل و مراکش مشایعت شد.




فرح در مدفن محمدرضا پهلوی در مسجد الرفاعی قاهره

خبرگزاری پارس در پیامی اعلام کرد که «محمدرضا پهلوی، شاه شاهان و فرعون زمان به هلاکت رسید و تاریخ را بنگر که چگونه تکرار می‌شود. فرعونی در کنار فراعنه مصر و در پناه سادات، شاه خائن جان می‌سپارد و چه بی‌آبرو و رسوا و بیچاره و آواره... جسد فرعون از آب دریا به فرمان خدا بیرون انداخته شد تا عبرت آیندگان باشد و سمبل و نشانه طاغوت و طاغوتیان.»

مهره بزرگ، اما سوخته‌ی آمریکا

دولت آمریکا در پیامی، مرگ او را به خانواده‌اش تسلیت گفت: «ما مطلع شدیم که شاه سابق ایران در قاهره درگذشته است. رئیس جمهوری و خانم کارتر تسلیت خود را به خانواده شاه ابراز می‌دارند. اینک که برای اعضای خانواده وی اوقات تالم‌ بزرگی است، رئیس جمهوری آمریکا و بانو، برای آن‌ها آرزوی همدردی و آرامش می‌کنند. از آلفرداترتون سفیر آمریکا خواسته شده است تا پیام تسلیت را به خانواده شاه برسانند. شاه برای یک دوره 38 ساله استثنایی، رهبر ایران بود. تاریخ خواهد نوشت که وی در دوره‌ای که تغییرات بنیادی به همراه داشت، کشورش را رهبری کرد. مرگ وی پایانی بر یک عمر تاریخی در ایران است که امید همگی آن است که همچنان با صلح و ثبات دنبال شود




حضور نیکسون، رئیس جمهور پیشین آمریکا
در مراسم تشییع و خاکسپاری محمدرضا پهلوی

اگر چه این پیام از هرگونه اشاره‌ای به جنایات محمدرضا پهلوی و به‌ ویژه همراهی و همگامی دولت ایالات متحد آمریکا در این سیاست‌های فاجعه‌بار خالی است، اما به‌خوبی نمایانگر سرنوشت ناخجسته یک فرمانروای ضدملی و خودباخته و وابسته است که متحدان قدیمی‌اش، پس از گذشت نزدیک به سی سال استفاده از او و سرمایه‌های کشورش، با یک تسلیت خشک و خالی، از عمر تاریخی پایان یافته او صحبت می‌کنند. البته آمریکایی‌ها، با اینکه از استرداد شاه به دولت انقلابی ایران خوداداری کردند اما پس از پیروزی انقلاب هیچگاه حاضر نشدند که به حمایت علنی خود از شاه مخلوع ادامه دهند.

پهلوی‌ها پس از مرگ شاه

فریده دیبا مادر فرح، در کتاب خاطرات خود به نام «دخترم فرح» -که از بهترین منابع پیرامون دوره آوارگی خاندان پهلوی است- درباره سرنوشت نزدیکان شاه مخلوع پس از مرگ وی این گونه توضیح می‌دهد: « فرح پس از آنکه وضع تحصیل و اقمات بچه‌ها را سر و سامان داد خود به پاریس که همیشه مورد مهر و علاقه او بوده است برگشت... رضاجان هم که پس از مرگ پدرش نزدیک به دو سال در مراکش اقامت داشت، برای اقامت دائمی به آمریکا آمد.

اشرف هم در آسمان‌خراش «امپایر استیت» در نیویورک در گران‌ترین و بزرگترین آپارتمان جهان در طبقه یکصدم به سر می‌برد. اشرف با امیرهوشنگ انصاری در «شرک جهانگردی استراحتگاه آفتاب» که در مجمع‌الجزائر ویرجین دارای چندین مهمانسرای باشکوه است شریک می‌باشد. اشرف ثروت خود را در کارهای توریستی، شرکت‌های هواپیمایی و خطوط کشتیرانی به کار انداخت و به زودی در زمره میلیاردرهای آمریکایی درآمد.



با مرگ محمدرضا، خانواده‌ و نزدیکانش سرگرم اموال به جا مانده از او شدند

همچنین، فریده دیبا درباره فعالیت‌های دخترش فرح پس از مرگ شاه و نیز مشکلاتی که بر سر جمع‌آوری دارایی‌های«خودشان»(!) پیش‌آمد کرد می‌گوید: «دخترم نیز امور مالی خود را با راکفلر هماهنگ ساخت و در چند کنسرسیوم و بانک بین‌المللی سرمایه‌گذاری‌های قابل توجه نمود. رضاجان هم در شرکت‌های نفتی و پالایشگاه‌های آمریکا سرمایه‌گذاری کرد. پس از مرگ شاه، ما دچار مشکلات زیاد شدیم. بسیار از کسانی که امور شاه را در خارج از کشور اداره می‌کردند، با مقادیر قابل توجه از اموال محمدرضا فراری شدند... هنوز پس از بیست سال وقت زیاد صرف می‌کنیم تا بعض دارایی‌های خود را از بانک‌های سوییس و لیختن‌اشتاین پس بگیریم

او درباره بذل و بخشش‌های خاندان پهلوی یا آن چیزی که به تعبیر او «تیغ زدن» از دخترش و رضا ربع پهلوی نامیده شده می‌گوید: « کار تیغ زدن دخترم فرح و رضاجان منحصر به چندتا روزنامه‌نگار آواره و یا چندتا سیاستمدار و نظامی فراری نبود. حتی غلامرضا پهلوی هم که از تمکن مالی و اوضاع بسیار رو به راه و خوب برخوردار است و گران‌ترین خانه‌ها را در لندن و بورلی‌هیلز دارد مدت‌ها موی دماغ دخترم بود تا به هر نحو ممکن او را سرکیسه کند.»

جمهوری اسلامی از همان ابتدا برای بازگرداندن اموال به غارت رفته ملت کوشش فراوان کرد. برای نمونه در همان ایام مرگ محمدرضا پهلوی، علیرضا نوبری، مدیرکل بانک مرکزی و مسئول تشکیل پرونده مربوط به بازپس‌گیری اموال به یغما برده کشور در گفتگو با خبرگزاری فرانسه گفت: «ما خیلی از دریافت این خبر [مرگ شاه] خوشحالیم اما بهتر بود که می‌توانستیم او را در یک دادگاه بین‌المللی محاکمه کنیم.» او درباره اموال هم اظهار داشت: «مقامات مسئول ایرانی برای بازپس گرفتن اموال شاه و خانواده‌اش کلیه اقدامات لازم را در سطح بین‌المللی خواهند کرد و پرونده‌های تهیه‌شده را در محلکم مختلف مطرح خواهد کرد.» البته بیشتر این اقدامات تا به امروز با کارشکنی نهادهای بین‌المللی و متحدان پهلوی‌ها کامروا نبوده است.

فرعون و سرزمین فراعنه

هر اندازه که جمال عبدالناصر، رهبر محبوب و ملی‌گرای مصر با دولت پهلوی و سیاست‌های آن در تعارض قرار داشت، انور سادات به دوست صمیمی و متحد استراتژیک شاه پهلوی مبدل شد. این دوستی با سقوط شاه نمایان‌تر شد. در زمانی که بسیاری از کشورها و حتی آمریکا حاضر به پذیرفتن او نبودند، رئیس جمهور مصر دروازه‌های این کشور را به روی شاه فراری باز کرد. سادات در پاسخ به اینکه چرا به شاه پناه داده است افزون بر ادعاهای بشردوستانه اظهار داشت که این امر برای ابراز امتنان از کمک‌های مادی و سیاسی شاه پس از جنگ 1974 به دولت او بوده است.

محمدرضا پهلوی در 14 ماهی که از هنگام فرار از کشور تا مرگش آواره بود، دو بار در مصر اقامت کرد. نخستین بار در ژانویه 1979 و بلافاصله پس از ترک ایران وارد قاهره شد. او یک هفته را با انورسادات در منطقه حفاظت‌شده آسوان در جنوب مصر گذراند و سپس به مراکش رفت. پس از چندبار تغییر مکان، در نوامبر 1980، دوباره سادات از او دعوت کرد که به مصر بازگردد و این بار برای همیشه در آنجا بماند.



سادات در کنار خانواده پهلوی پس از مرگ محمدرضا

دفتر ریاست جمهوری مصر در 5 مردادماه 1359 اعلام کرد که بامداد امروز شاه مرده است. بنا به گزارش برخی از منابع هم خبر مرگ محمدرضا پهلوی را نخستین بار دو عضو جماعت اخوان‌المسلمین فاش کردند. دولت مصر با مرگ شاه، سه روز عزای عمومی اعلام کرد. پس از مرگ شاه، خانواده او تا مدت یک سال در کاخ قبه قاهره ماندند و انور سادات از آن‌ها پذیرایی و نگهداری می‌کرد تا اینکه در سال 1360 شمسی به آمریکا، جایی که به آن تعلق داشتند مهاجرت کردند.

سکوت و بی‌اعتنایی

در پی انتشار خبر مرگ پهلوی دوم، مردم شهرها برای شادی و اظهار خوشحالی به خیابان‌ها ریختند و تا مدت‌ها شعار مرگ بر شاه سر می‌دادند. مردم تهران به خیابان‌ها آمدند، شهرها جراغانی شد و خودروها چراغ‌هایشان را روشن کرده بودند. ویژه‌نامه روزنامه‌های مختلف از جمله روزنامه اطلاعات که تیتر نخست خود را با خط درشتی «شاه مرد» انتخاب کرده بود را در دست یا بر شیشه خودروهایشان گذاشته بودند و خوشحالی می‌کردند.

همزمانی مرگ شاه با ایام میلاد امام حسن مجتبی (علیه‌السلام) شادی مردم را دوچندان کرده بود. شهرهای مختلف از جمله رفسنجان، ارومیه، یاسوج، تبریز، قم و اسفراین هم از جمله شهرهایی بودند که به میدان جشن و شادی بدل شده بودند. همچنین جشن شکوهمندی در پایگاه هوایی نوژه همدان برگزار شد. با این همه به طرز غیرمنتظره‌ای خبر مرگ محمدرضا پهلوی با بی‌اعتنایی عمومی روبرو شد. هیچ واکنش فوری‌ای از مسئولان و مقامات جمهوری اسلامی در این باره انجام نشد. دانشجویان فاتح لانه هم اظهارنظر خاصی نکردند. گویی که جامعه انقلابی ایران آنچنان با گذشته خود و خاطره طاغوت و طاغوتیان وداع کرده بود که حتی با شنیدن خبر مرگ رأس اصلی آن هم نمی‌خواست یادی از آن ایام کند.



شادی مردم تهران پس ازشنیدن خبر مرگ محمدرضا پهلوی

شهید آیت‌الله بهشتی در گفتگویی این امر را طبیعی خواند که مردم و مسئولان جامعه اسلامی ایران، حتی نخواهند در مرگ شاه نیز از او ولو برای شادی یادی کنند. چنین خبری اصلا اهمیتی برای آن‌ها ندارد. شاید یکی از نخستین واکنش‌ها را سخنگوی وزارت امور خارجه ایران، محمود هاشمی در گفتگو با مقامات ژاپنی داشت. او در این گفتگو مطرح کرد که «ما از قاهره تایید رسمی دریافت کرده‌ایم که شاه مرده است ولی باید عکس جسد او را ببینیم تا واقعا باور کنیم.»

موسوی گرمارودی، سخنگوی وقت ریاست جمهوری ایران هم گفت: «از نظر ما شاه سال‌ها است که مرده است. مرگ او هیجانی در ما بر نمی‌انگیزد.» او درباره تغییر در روابط ایران و آمریکا پس از مرگ شاه نیز گفت:«قدر مسلم این است که مرگ شاه تاثیری در این مورد نخواهد داشت. این مجلس است که تصمیم خواهد گرفت که مرگ شاه تاثیری بر سرنوشت 52 گروگان آمریکا خواهد داشت یا خیر

آیا گروگان‌ها آزاد می‌شوند؟

شاه پس از فرار از ایران و نیز چند مدتی اقامت در مصر و مراکش و مکزیک به بهانه مداوای بیماری به آمریکا رفت. اما تسخیر لانه جاسوسی باعث شد که آمریکایی‌ها کاملا از وجود شاه در کشورشان احساس خطر کنند و لذا او را اخراج کردند. بنابراین شاه آمریکا را ترک کرد و پس از مدتی خوشگذرانی و تفریح در پاناما به مصر، آخرین ماوای خود بازگشت.




مرگ شاه، تاثیری در مساله گروگان‌ها نداشت

یکی از مسائلی که با انتشار خبر مرگ محمدرضا پهلوی در رسانه‌های دنیا انعکاس یافت، گمانه‌زنی‌ها درباره سرنوشت گروگان‌های آمریکایی بود. از 13 آبان 1358، جاسوسان سفارت‌خانه آمریکا در بند دانشجویان انقلابی بودند و یکی از شروط آزادی آن‌ها استرداد شاه خائن برای اقامه دادگاه محاکمه او بود. اما آمریکایی‌ها از این اقدام خودداری کردند و تا واپسین لحظات عمر کوتاه محمدرضا پس از پیروزی انقلاب اسلامی، از عملی شدن این درخواست جلوگیری کردند.

آمریکایی‌ها امیدوار بودند که با مرگ شاه تغییری در تصمیمات سران ایرانی اتفاق بیفتد و کورسوی امیدی برای آزادی آن‌ها گشود شود. حتی وزارت خارجه ژاپن اعلام کرد که «مرگ شاه مخلوع می‌تواند زمینه مناسبی برای حل مساله گروگان‌های آمریکایی در ایران ایجاد کند.» با این همه و با وجود گمانه‌زنی‌های متعدد در این باره، آنچه از ایران به گوش می‌رسید از عادی بودن روند اسارت گروگان‌ها و بی‌علاقگی به هرگونه تغییر در سیاست‌های جمهوری اسلامی حکایت می‌کرد. هنوز انتظارات دیگری باقی مانده بود که طرف آمریکایی می‌بایست از عهده تامین آن‌ها بربیاید.

به گزارش آسوشیتدپرس در آن روزها، «مرگ شاه ایران هیچ امیدی را در دل خانواده‌های گروگان‌های آمریکایی به وجود نیاورد. مادر یکی از گروگان‌ها گفت: من باور ندارم که مساله شاه هنوز مطرح باشد و تردید دارم که مرگ او تغییر واقعی در وضع گروگان‌ها به وجود بیاورد. سایر بستگان گروگان‌ها نیز نظرات مشابهی ابراز داشتند و همه به اتفاق گفتند مرگ شاه هیچ تاثیری در وضع گروگان‌ها نخواهد داشت.»

نورمن فورد، استاد دانشگاه و از فعالان برای آزادی گروگان‌ها که چندباری هم به ایران سفر کرد در اینن باره گفت: «اساس عدم توافق میان ایران و آمریکا، دخالت‌های گذشته دولت آمریکا در ایران است که شاه تنها سمبلی از این دخالت‌ها بود. مساله پذیرش اعمال سوئی که آمریکا در گذشته در ایران مرتکب شده است همیشه مساله حادی بوده است.» اسقف توماس کامیلتون هم که کریسمس سال 1358 به دیدار گروگان‌ها آمده بود اظهار داشت: «اگر مرگ شاه چند ماه زودتر اتفاق افتاده بود ممکن بود اثراتی داشته باشد ولی در حال حاضر بی‌تاثیر است.»

مرگ یا قتل؟

یکی از نقاط ابهام‌برانگیزی که تا امروز هم محل پرسش بوده این است که آیا محمدرضا پهلوی به مرگ طبیعی از دنیا رفت؟ دولت آمریکا از یک سو مجبور بود برای آزادی گروگان‌ها شاه را به جمهوری اسلامی تحویل دهد و از سو دیگر هم نمی‌خواست با پذیرش این درخواست به دولت و دانشجویان انقلابی ایران باج دهد. برخی معتقدند که آمریکایی‌ها برای خروج از این تنگنای دوطرفه چاره را در نابودی شاه دیدند. با مرگ شاه به‌خودی خود هم تقاضای انقلابیون ایران بی‌معنا می‌شد و هم در نتیجه ممکن بود مجالی برای آزادی گروگان‌ها فراهم شود.




مرگ طبیعی یا قتل بودن درگذشت شاه،
هنوز هم یک راز تاریخی است

روزنامه جمهوری اسلامی، تیتر نخست خود در روز بعد از مرگ شاه را این جمله قرار داده بود: «آمریکا شاه را کشت!». فریده دیبا هم که در هنگام مرگ در اطراف شاه حضور داشته عنوان می‌کند: «یکی از پزشکان مصری که در اتاق عمل حضور داشت به عنوان اعتراض به پزشک دوبیکی و دکتر کین [پزشکان آمریکایی شاه] از اتاق عمل بیرون آمد و گفت آن‌ها دارند به‌خواسته [به عمد] شاه را می‌کشند!»

اشرف پهلوی تحت تاثیر حرف‌های مصری‌ها یک پزشک آمریکایی به نام «کولمن» استخدام کرد. او هم با تایید ادعاهای پزشکان مصری «از اینکه پزشک دوبیکی پس از عمل لوله‌ای زیر حجاب حاجز قرار نداده تا چرک و کثافات ناشی از عمل از شکم شاه خارج شود تعجب کرد.»

با این وجود، این پزشک آمریکایی هم پس از گفتگوی تلفنی با پزشکان قبلی ناگهان با درخواست دستمزدش بیمارستان را ترک کرد. اقوام شاه پزشک دیگری را استخدام کردند. به گفته فریده دیبا، «پزشک «فانی‌یز» با رسیدن به قاهره شکم شاه را گشود و حدود دو لیتر چرک و مایعات را از آن خارج کرد و در کمال تعجب به ما گفت جراح قبلی مقادیری از کبد و لوزالمعده سرطانی‌شده شاه را در شکم بیمار جا گذاشته است و این نمی‌تواند سهوی باشد!» با این وجود، دادن رای قطعی در این باره نیازمند واکاوی و پژوهش بیشتر در اسناد و اقوال است.