کد خبر 33236
تاریخ انتشار: ۱۵ اسفند ۱۳۸۹ - ۱۰:۰۰

هر شهروندي مي‌تواند عقلاً نسبت به فتواي مرجع اعلمش مطالبه‌ي دليل کند. مرجع تقليد هم به طور حتم بايد دليل را در اختيار او قرار دهد،اما گاهي اوقات اين مطالبه‌ي دليل، عقلايي نيست.

 به گزارش مشرق، برهان نوشت: در شماره گذشته مصاحبه، با حجت الاسلام دکتر «عبدالحسين خسروپناه » استاد کلام و فلسفه در حوزه و دانشگاه، در خصوص ارتباط ميان تقليد و ولايت پذيري با شعور شهروندي به بحث و بررسي نشستيم. در اين شماره مي‏خوانيد...


مقلد مي‌تواند دليل را طلب کند؟ ‌اصلاً مقلد در طلب دليل محق است؟
ببينيد اين هيچ اشکالي شرعي ندارد، يعني مقلد مي‌تواند از مرجع تقليدش استدلال بخواهد همان طور که اگر يک بيماري از پزشک خود سؤال کند به چه دليل بايد اين دارو را مصرف کنم پزشک مي‌تواند پاسخ دهد و جواب دادن او کار غيرعقلايي نيست اما يک نکته‌ي ظريف اين‌جا وجود دارد و آن اين است که گاهي اوقات يک استدلال، همان طور که گفتيد احکام يا ضروري دين هستند يا غيرضروري.
احکام غيرضروري يا احکامي که غيراجتهادي به دست مي‌آيند گاهي اوقات از راه يک فرآيند ساده به دست مي‌آيد.
به عنوان مثال فرض کنيد بررسي يک آيه و يا يک روايت مي‌تواند يک حکم شرعي را براي مجتهد به ارمغان آورد و گاهي اوقات مسأله آن‌قدر پيچيده است که چندين آيه و روايت و دليل عقلي و اجماع را بايد بررسي کنند تا به نتيجه برسند.
سند روايت و دلالت روايت، بحث پيچيده‌اي است، اگر مقلد از مرجع تقليد خود دليل بخواهد، اگر ضروريات دين است که واضح است چون هرکس که اسلام آورده باشد ضروريات را پذيرفته و ضروريات دين را اصلاً مي‌شناسد.
اين ضروريات بديهيات دين محسوب مي‌شوند مثل وجوب نماز، اما اگر جز غير ضروريات دين شد و دليلش هم ساده و روان بود مجتهد مي‌تواند دليلش را ذکر کند، مثلاً مي‌بينيد که در برخي استفتائات مراجع و مجتهدين، آنان وقتي فتوا را مي‌گويند دليلش را هم گاهي اوقات ذکر مي‌کنند و اين در مواردي است که دليل واضح و ساده است.
اما يک وقت دليل پيچيده است يعني اگر مرجع بخواهد اين دليل را براي مقلدش توضيح دهد بايد 6 ماه برايش درس و بحث بگذارد و مباني را از اول براي شخص توضيح دهد تا او بفهمد.
اين را بايد مورد توجه قرار دهيد و نه فقط در بحث اجتهاد فقاهتي بلکه در تمام علوم ما بايد اين قضيه را بدانيم.
به عنوان مثال يک وقت شخص دچار سرماخوردگي جزيي شده، پزشک مي‌تواند به او توضيح دهد که شما آنفلوانزا گرفته‌ايد و براي درمان آن بايد فلان دارو را مصرف کنيد که خاصيت آن چنين و چنان است اما يک وقت مسأله‌ي بيمار خيلي پيچيده است و پزشک اگر بخواهد توضيح دهد بايد آن شخص حداقل 3 سال مباني پزشکي را خوانده باشد و اصلاً اصطلاحات پزشکي را آموخته باشد تا توضيح پزشک را فهم کند.
اصطلاحات، مبادي، مباني و قواعدي هست که اگر پزشک عمومي از پزشک متخصص دليل بخواهد آن متخصص خيلي سريع و راحت‌تر دليل را منتقل مي‌کند. اما اگر يک شخص غيرپزشکي از پزشک متخصص دليل بخواهد به سادگي نمي‌تواند دليل را فرابگيرد، مسايل فقهي هم همين گونه‌اند.
لذا مطالبه‌ي دليل از ناحيه‌ي غيرمتخصص که اصلاً به مبادي، اصول و مقدمات آگاه نيست از مرجع تقليد کار عاقلانه‌اي نيست، مطالبه‌ي دليل از ناحيه‌ي کسي که اصلاً اصطلاحات را نمي‌داند، مبادي را نمي‌داند، قواعد و اصول فقهي را در اختيار ندارد بي‌معناست.
شما دليلي را طلب مي‌کنيد که توان فهم آن را نداريد چون بحث پيچيده است، بحث کاملاً ظريف است، مقدمات زيادي دارد، قواعد فراواني دارد و براي فهم آن‌ها بايد يک دوره اصول فقه بخوانيد، قواعد اصولي و فقهي بخوانيد، قواعد رجالي و درايه بخوانيد تا آن را بفهميد، اين تنها مختص به فقه نيست تمام علوم اين‌گونه‌اند.
نبايد شعور شهروندي را به گونه‌اي معنا کرد که از دايره‌ي عقل خارج شود يعني برخي به گونه‌اي شعور شهروندي را معنا مي‌کنند که گويا اين شعور شهروندي برابر است با بي‌شعوري شهروندي! اين تناقض پيش مي‌آيد، اين شعور شهروندي نيست که بگوييم هر شهروندي مي‌تواند عقلاً نسبت به فتواي مرجع اعلمش مطالبه‌ي دليل کند.
مرجع تقليد هم به طور حتم بايد دليل را در اختيار او قرار دهد، اما گاهي اوقات اين مطالبه‌ي دليل، عقلايي نيست.

چرا دليل عقلي ندارد؟
چون گاه مسأله آن‌قدر پيچيده است و قابليت قابل وجود ندارد و اصلاً شهروند از مبادي بحث مطلع نيست. لذا اگر دليل را مطالبه کند و مجتهد هم دليل را بگويد او متوجه نمي‌شود و متوجه بحث نخواهد شد، اصطلاحات، قواعد و ضوابط را فرا نگرفته است.
پس بنابراين براي يک دليل مرجع تقليد بايد يک سال درس خارج فقه و اصول براي مقلد بگذارد! حالا اگر شهروند آمادگي دارد برود 10 سال مقدمات حوزه را بخواند، بعد يک سال در درس خارج مرجع خود حاضر شود تا دليل را بفهمد! اين کار عقلايي نيست چون تمام مردم نمي‌توانند کارشان را تعطيل کنند که دلايل را بفهمند.
به تعبير ديگر اگر قرار باشد هر مسأله‌اي را شخص خودش مجتهدانه بفهمد، اين با شعور شهروندي مغايرت دارد چون تمام شهروندان بايد کار خود را تعطيل کنند و دلايل فتاوا را متوجه شوند.

سؤالي که مطرح مي‌شود اين است که فهم از دين، شريعت و احکام ديني براي افراد چه ميزان بايد باشد؟ ما مسلمانان قائل به عقلي بودن دين‌مان هستيم و دين وراثتي را نيز نفي مي‌کنيم، يعني دين‌مان را عقلي و تحقيقي پذيرفته‌ايم. حالا فهم از دين براي تک تک اعضاي جامعه ‌بايد تا چه ميزان باشد؟
شناخت دين ذو مراتب است و تأکيد شده که شناخت از دين را عميق‌تر و بيش‌تر کنيد، عالي‌ترين درجه‌ي شناخت دين اجتهاد است اما مجتهد شدن وجوب عيني ندارد. مجتهد شدن وجوب کفايي دارد يعني همان‌طور که پزشک شدن وجوب کفايي دارد، اجتهاد هم وجوب کفايي دارد.
اين‌که برخي مي‌گويند شعور شهروندي اقتضا مي‌کند که شهروند بر هر فتوايي، خودش مجتهد شود اين فهم را مي‌رسانند که شعور شهروندي اقتضا مي‌کند تمام علوم ديگر تعطيل شوند و اين دقيقاً بي‌شعوري شهروندي را مي‌رساند يعني بايد توجه داشته باشيم که لازم کلام چيست.
لذا وقتي گفته مي‌شود که شعور شهروندي اقتضا مي‌کند شخص دين را بداند معنايش اين است که دين را بداند يا مجتهداً يا عقلاً، اگر قرار باشد همه‌ي شهروندان مجتهد باشند و با استدلال فتاوا را بپذيرند ديگر مملکت تعطيل مي‌شود و همه کارها بايد تعطيل شود.
اين کار غيرعقلاني است، ما اگر بتوانيم يک‌سري مباني اعتقادي را به صورت اجتهادي به همه‌ي مردم منتقل کنيم که شدني است، يعني شخص مي‌تواند مهندس باشد، کارگر باشد، کاسب باشد اما مجتهداً برخي اصول اعتقادي را بداند، مثلاً با استدلال وجود خدا را بپذيرد، با برهان نظم به خدا اعتقاد پيدا کند، صفات الهي مثل علم، قدرت و حکمت الهي را باور داشته باشد، توحيد در ربوبيت و خالقيت هم با استدلال به دست آورد، اين ممکن است.
يعني شخص مي‌تواند در هر شغلي که هست با مطالعه و با استفاده از عالمان دين نسبت به اين مسايلي که عرض کردم يقين استدلالي پيدا کند.
وقتي باور پيدا کرد که خداوند سبحان واجب‌الوجود عالم، قادر، حي، حکيم، خالق و رب‌علي‌الاطلاق است و اين‌ها را با استدلال به دست آورد مي‌فهمد آن‌چه که در دين آمده حکيمانه است و اين را هم مي‌ فهمدکه وقتي يک مجتهد اعلم با زحمت و تلاش به اين فتوا رسيده، اين فتوا حکيمانه است و از آن تبعيت مي‌کند، لازم نيست تمام جزييات را فهم کند و دنبال استدلال آن‌ها برود.

برخي اشکال مي‌کنندکه اگر فردي و يک مقلدي که مقلد است و مجتهد نيست از هر طريقي يقين پيدا کرد يا ظن اطميناني پيدا کرد که فتواي مرجع تقليدش غلط است آيا مي‌تواند از اين فتوا تبعيت کند يا خير؟
پس چند فرع در اين‌جا درست شد، يک فرع اين شد که آيا مقلد حق دارد دليل فتوا را از مرجع تقليد طلب کند که توضيح داده شد.
اين که برخي اوقات مطالبه‌ي دليل عقلايي نيست چون مقلد اطلاعات کافي ندارد مبادي را نمي‌داند، مطالبه‌ي دليل ساده است اما فهم دليل مشکل است.
فرع دوم اين است که اگر مقلدي ظن پيدا کرد که به يقين نرسيده ولي احتمال اطميناني پيدا کرد که مرجع تقليدش اشتباه کرده و فتوايش خطاست، آيا بايد به فتواي مرجعش عمل کند يا به ظن خودش حکم دهد؟
در اينجا اجازه دهيد از يک مبناي فقهي کمک بگيرم...
----------
ادامه دارد...(*)
دکتر عبدالحسين خسروپناه؛ عضو هيأت علمي دانشگاه تهران.