این همه تلخ چرا؟
شکر اینجاست کنار دستت
چشمهایت به کجا خیره شده ؟
از پس پرده خوشرنگ حریر دل طوفانی تو
پنجره قاب غبار آلود ی است
خون و اشک و ماتم
انفجار و آتش
دود و پیکرهایی خون آلود
کودکی غرق به خون
روی دستان پدر
مادرانی زخمی
نعش فرزند در آغوش
ببین
قهوه تلخ نگاه تو شکر می خواهد
قاشق چایخوری را بردار
شکر اینجاست کنار دستت
چشم ها را بستم
گوشها را چه کنم؟
انفجار است مدام
شیون مرد وزن و پیر و جوان
شیون کودک مجروح فلسطینی را
از پس پنجره بسته چرا
دائما می شنوم؟
چاره کار تو موسیقی بی وجدانی است
به خدا
چشم هایم بسته است
باز هم می بینم
می شنوم
می فهمم
اوج آهنگ غم آلوده یک ملت را
زیر آوار ستم
مردمانی دربند
مردمانی تنها
مردمانی بی کس
مردمانی که فقط می خواهند
مزه بودن را
با شرف ، با غیرت
با محبت ، با عشق
با ایمان
بچشند
در دل زندانی بی در و پنجره و حزن آلود
این همه تلخ چرا ؟