ثمر دلم که وجود تو شده پاره چون جگرم علی
منم آسمان ولایت و تو ستارۀ سحرم علی
بنگر ز داغ تو ای پسر، که چه آمده به سرم علی
تو بگو چگونه نگهکنم، که تو جان دهی به برم علی
پسرم علی، پسرم علی، پسرم علی، پسرم علی
نه مراست طاقت داغ تو، که تو در جمال، پیمبری
پدرت قتیل غم تو و تو شهید نیزه و خنجری
به کدام زخم تو بنگرم، که قتیل اینهمه لشکری
تو ز زین فتادی و آسمان، شده تیره در نظرم، علی
پسرم علی، پسرم علی، پسرم علی، پسرم علی
مه آرمیده به خون من، بدن لطیف تو یکسره
ز هجوم نیزه و تیرها شده حلقهحلقهتر از زره
همه زخمهای تن تو را، زده نوک نیزه، به هم گره
به شهادت همه تیغها، شده سینهات، سپرم علی
پسرم علی، پسرم علی، پسرم علی، پسرم علی
به صدای گریۀ عمهات، به سرشک دیدۀ خواهرت
به رباب و اشک خجالتش، به گلوی خشک برادرت
که دریده فرق تو را ز هم؟که نشانده نیزه به حنجرت؟
بهکدام زخم تو خون دل، چکد از دو چشمترم علی؟
پسرم علی، پسرم علی، پسرم علی، پسرم علی
به کدام عضو تو بنگرم؟ که جدا شدند جدا جدا
تن پارهپاره نشان دهد، که هزار بار شدی فدا
ز هزار زخم تو میرسد، به فلک صدای خدا خدا
به چه طاقتی بدن تو را، سوی خیمهها ببرم علی
پسرم علی، پسرم علی، پسرم علی، پسرم علی
دیدم اعضای تنت را جگرم سوخت علی
پاره های بدنت را جگرم سوخت علی
ناگهان زانویم افتاد زمین چون دیدم
طرز چانه زدنت را جگرم سوخت علی
چه کنم عمه نبیند بدن حمزه ای اَت
مُثله دیدم بدنت را جگرم سوخت علی
لخته خونی که برون از گلویت آوردم
ریخت خون دهنت را جگرم سوخت علی
باورم نیست که جسمت ز نظر پنهان است
نیزه بینم کفنت را جگرم سوخت علی
یوسفم ،کاش که می شد به میان حرمت
ببرم پیرهنت را جگرم سوخت علی
آن لبانی که اذان گفت ، بهم ریخته است
خُرد بینم دهنت را جگرم سوخت علی
داغ پرپر شدنت جای خود ، امّا بینم
داغ بی سر شدنت را جگرم سوخت علی
این همه نیزه میان بدنت گم شده است
با که گویم محنت را جگرم سوخت علی
از همان دور شنیدم رجزت را پسرم
این حسین و حسنت را جگرم سوخت علی
نعرة حیدری و نالة یا زهرایت
می شنیدم سخنت را جگرم سوخت علی
نشد آخر لب عطشان تو را آب دهم
چه کنم سوختنت را جگرم سوخت علی
گر نیایند جوانان حرم یاری من
که بَرَد خیمه تنت را جگرم سوخت علی
شاعر: محمود ژولیده
***
پدر آرامش دنیا، پدر فرزند أعطینا
پدر خون خدا اما، پسر مجنون پسر لیلا
به کم قانع نبود اکبر، لبالب گشت از دلبر
به یکدیگر رسید آخر، لب رود و لب دریا
پسر دور از پدر میشد، مهیّای خطر میشد
پدر هی پیرتر میشد، پسر میبُرد دلها را
در این آشوب طوفانی، مسلمانان مسلمانی!
مبادا اینکه قرآنی بیفتد زیر دست و پا
پسر زخمی، پدر افتاد، پسر در خون، پدر جان داد
پسر ناله، پدر فریاد، میان هلهله، غوغا
پسر از زخم آکنده، پسر هر سو پراکنده
پدر چون مرغ پرکنده، از این صحرا به آن صحرا
که دیده اینچنین گیسو چنین زخمی شود پهلو؟
و خاکآلودهتر از او به غیر از چادر زهرا
شاعر: سید حمیدرضا برقعی
***
آمدم من ز حرم لحظه ی پر پر زدنت
شاخه ای نیست که نشکسته میان چمنت
گردنت را بکشم تا نفسی تازه کنی
صبر کن پاک کنم لخته ی خون از دهنت
کمرم خم شده بالای سرت با این حال
فزعت قاتل جانم چه کنم با بدنت
اربا اربا شده ای پیش نگاهم چه کنم
گل لیلا شده در هم زره تو به تنت
جگرم پاره شده یک کلمه حرف بزن
دلم آرام بگیرد شنوم گر سخنت
بین علمدارو علم را که علم بر دوش است
کمکم کرد کنم بین عبایم کفنت
حرمت معجر زینب کمرم راست نمود
مرده بودم به خدا ورنه کنار بدنت
شاعر: قاسم نعمتی
***
صحبت از داغ تو بابا جگری میخواهد
لب خشک از عطش و چشم تری میخواهد
آمدی باز سوی خیمه و با خود گفتم
نوجوانی است که مهر پدری میخواهد
کاش میخواستم از تو دو زِرِه برداری
این همه نیزه علی جان سپری میخواهد
نگران سر خود باش که این لشگر کفر
باز هم معجز شقّالقمری میخواهد
تیرها زودتر از من به تنت بوسه زدند
خرد شد آینهات شیشهگری میخواهد
نیست از جسم گلت چیز زیادی در دست
نه عبا؛ پارچه ی مختصری میخواهد
کاملاً یافت نشد هرچه تفحّص کردیم
بدنت حوصلهی بیشتری میخواهد
باز کن چشم و ببین آمده پیشم زینب
قول صبر از پدر محتضری میخواهد
شاعر: عباس احمدی
پسر می رفت میدان و پدر آهسته آهسته
به دنبالش روان با چشم تر آهسته آهسته
پسر می رفت آرام و پدر دنبال او مایوس
نظر می کرد بر قد پسر آهسته آهسته
زمین شد از خجالت آب آن وقتی که بر رویش
چکید از چشم شه اشک بصر آهسته آهسته
پدر می داد دست شب رخ ماه پیمبر را
ولی نزدیک شد شق القمر آهسته آهسته
پدر بهر جوانش آرزوها داشت در سینه
ولیکن داستان شد مختصر آهسته آهسته
به دور مرکب شهزاده آمد گردباد تیغ
حسین بن علی شد بی پسر آهسته آهسته
پدر حیرت زده فریاد می زد : پاره قلبم
ولی از داغ او خم شد کمر آهسته آهسته
شاعر: مهدی بقائی
***
ای شسته روی خویش، به خون جبین، علی
تسبیح دانهدانۀ نقش زمین علی
زخم سنان و نیزه و شمشیر و تیر و سنگ
بر جسمت آمده ز یسار و یمین علی
چشمان خونگرفتۀ خود باز کن ز هم
لبخند خصم و اشک پدر را، ببین علی
تا واکنی لبی به سخن، پاک میکنم
خونابه از دهان تو، با آستین علی
از بس نشسته بر بدنت، زخم روی زخم
چیزی نمانده، زین بدن نازنین علی
فرقت جدا شد از هم و دیدم به چشم خویش
تکرار شد، شهادت حبلالمتین علی
تن: پارهپاره، فرق: دو تا کام: پر ز خون
هرگز ندیده، کشته، کسی اینچنین علی
قلبم ز سینه کنده شد و خورد بر زمین
وقتی فتاد قامتت از صدر زین علی
"میثم" که نظم او زده آتش به هر دلی
از سوز ما بوَد نفسش آتشین علی
شاعر: غلامرضا سازگار
همین که در وسط معرکه پسر افتاد
هزار مرتبه تا پیش او پدر افتاد
بلند می شد و باز هم زمین می خورد
همین که دید علی را چو محتضر، افتاد
قد رشید، جمال رسول، خُلق حسن
نتیجه اش فقط این است: با نظر افتاد
سرش اگر متلاشی شده چون از سر اسب
به روی صورت خود نه، به پشت سر افتاد
چقدر زخم عمیق است، اکبرم، پسرم
به جای نیزه مگر بر سرت تبر افتاد؟
قد رشید علی ساده نیست تجزیه اش
گمان کنم که ز دستان او سپر افتاد
کنار خیمه عقیله به زیر لب می گفت:
مدینه مادر ما هم به پشت در افتاد
شاعر: حسین ایزدی