زنها هم دور او جمع میشدند. مروان حکم که حاکم مدینه بود، با آن همه دشمنی و قساوت گاهی به آنجا میآمد و میایستاد و میگریست. از جمله ندبههایش این است:
لا تدعونی ویک ام البنین /تذکرینی بلیوث العرین/کانت بنون لی ادعی بهم/و الیوم اصبحت و لا من بنین
ای زنان!من از شما یک تقاضا دارم و آن این است که بعد از این مرا با لقب امالبنین نخوانید(چون امالبنین یعنی مادر پسران،مادر شیر پسران)،دیگر مرا به این اسم نخوانید. وقتی شما مرا به این اسم میخوانید،به یاد فرزندان شجاعم می افتم و دلم آتش میگیرد.زمانی من امالبنین بودم ولی اکنون امالبنین و مادر پسران نیستم.
مرثیهای دارد راجع به خصوص اباالفضل العباس:
یا من رای العباس کر علی جماهیر النقد/ و وراه من ابناء حیدر کل لیث ذی لبد/ انبئت ان ابنی اصیب براسه مقطوع ید/ ویلی علی شبلی امال براسه ضرب العمد/ لو کان سیفک فی یدیک لما دنی منه احد
ای چشمی که در کربلا بودی و آن منظرهای که عباس من، شیر بچه من، حمله میکرد دیدهای! ای مردمی که آنجا حاضر بودهاید! برای من داستانی نقل کردهاند، نمیدانم این داستان راست است یا نه. یک خبر خیلی جانگداز به من دادهاند، به من گفتهاند که اول دستهای پسرت بریده شد، بعد در حالی که فرزند تو دست در بدن نداشت یک مرد لعین ناکس آمد و عمودی آهنین بر فرق او زد. وای بر من که میگویند بر سر شیر بچهام عمود آهنین فرود آمد.
بعد میگوید: عباس جانم! فرزند عزیزم! من خودم میدانم که اگر دست در بدن داشتی هیچ کس جرات نزدیک شدن به تو را نمیکرد.
لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم.
«کتاب مجموعه آثار شهید مطهری جلد17»