به گزارش مشرق، چرا امام علی(ع) این قدر غسل و تدفین رسول اکرم(ص) را طول دادند که کار از کار بگذرد؟ اصلاً چرا آن را به دیگری واگذار نکردند؟ و چرا بلافاصله پس از شهادت رسول اکرم(ص) بالای منبر نرفتند و ضمن خطبه بلیغی از مردم بیعت نگرفتند؟ مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه علمیه قم این چنین پاسخ میدهد:
در پاسخ این سوال چند نکته لازم است مورد توجه قرار گیرد:
1. پیامبر اکرم(ص) وقتی رحلت خود را نزدیک میدید، وصیتهایی فرمود و از آن جمله این بود که علی(ع) را مأمور غسل و کفن و دفن خود فرمود، و به او فرمود: جز تو کسی نباید مرا غسل دهد و برای هیچ مردی جز علی بن ابیطالب جایز و حلال نیست که بدن برهنه مرا ببیند، چون علی(ع) عرض کرد: ای رسول خدا! میترسم که طاقت این کار را نداشته باشم فرمود: تو را کمک خواهند کرد.(1)
2. کار غسل و کفن و دفن پیامبر(ص) یک روز طول کشید و گردانندگان سقیفه و افرادی که در سقیفه کودتا کردند، کار تدفین را رها کردند و به دنبال مسأله خلافت رفتند و جنازه پیامبر(ص) را رها کرده و به سقیفه رفتند.
3. در حدیثی از امام صادق(ع) نقل است که فرمود: سلمان فارسی میگفت: وقتی علی(ع) پیامبر(ص) را غسل داد و کفن کرد، من و ابوذر و مقداد و فاطمه(س) و حسن و حسین(ع) را خواند و خود جلو ایستاد و ما به دنبال علی(ع) بر بدن پیامبر(ص) نماز خواندیم و بعد مهاجران و انصار ده نفر ده نفر میآمدند و بر بدن پیامبر(ص) نماز میخواندند.(2)
ابن سعد تصریح کرده است که رسول خدا(ص) خود از علی خواسته بود تا او را غسلش دهد.(3)
با تأملی در آنچه گفته شد که زمان کفن و دفن یک روز طول کشیده است و نیز آنکه ده نفر ده نفر برای نماز خواندن، مؤمنان به خانه کوچک پیامبر(ص) که گنجایش بیشتری شاید نداشته، میآمدند، امام(ع) ناچار بودند که مراسم غسل و تدفین را شخصاً انجام دهند و بر حضرت نماز بخوانند و از طرف دیگر هرگز فکر نمیکردند که چنین اتفاقی بیفتد و خلافت از وی غصب شود، همان گونه که خود فرمود: به خدا سوگند! هرگز فکر نمیکردم و به خاطرم خطور نمیکرد که عرب بعد از پیامبر، امامت و رهبری را از اهل بیت او بگردانند (در جای دیگر قرار دهند) و باور نمیکردم خلافت را از من دور سازند، تنها چیزی که مرا ناراحت کرد اجتماع مردم در اطراف فلانی بود که با او بیعت کنند.(4)
هرگز نباید از نظر دور داشت که شرایط زمانی و محیط خاص مدینه پس از رحلت پیامبر(ص) این اجازه را به علی(ع) نمیداد که اقدام به کاری غیر از آنچه انجام داد، بنماید، حضرت علی(ع) در این باره فرموده است: اگر ترس از ایجاد شکاف و اختلاف در میان مسلمانان نبود... و بیم آن نمیرفت که اسلام نابود شود با آنان به گونهای دیگر رفتار میکردیم.(5)
علاوه بر آن، بیعت با ابوبکر ناگهانی بود، در این باره عمر میگوید: البته بیعت با ابوبکر و ناگهانی بود، جز آنکه خداوند شر آن را بر طرف کرد و میان شما کسی همانند ابوبکر نیست(6)، همچنین با تأمل در جریان سقیفه به این نکته متوجه می شویم که آنان که خلافت را از آن خود کردند، در جریان کفن و دفن پیامبر(ص) شرکت نجستند و هرگز این با مروت و مردانگی یک مسلمان سازگار نبود.
در جریان سقیفه ابن ابی الحدید آورده است که کسی که خبر (جمع شدن) انصار را به اطلاع عمر رسانید، معن بن عدی بود که نزد عمر آمد و دست او را گرفته و بدو گفت: برخیز، عمر گفت: من اکنون سرگرم کاری دگر هستم، معن گفت: چارهای نیست، چون عمر از جا برخاست، معن گفت: گروهی از انصار در سقیفه بنی ساعده گردهم آمده و سعد بن عباده نیز در میان ایشان است و آنها دور او میچرخند، ... عمر با شنیدن این خبر سخت نگران شده و خود را به ابوبکر رسانید و دست او را گرفته و گفت: برخیز، ابوبکر پرسید تا رسول خدا(ص) را به خاک نسپردهایم به کجا برویم؟ مرا واگذار، عمر گفت: چارهای نیست باید برخیزی و ما دوباره باز خواهیم گشت، ابوبکر به همراه عمر برخاست و رفت... به دنبال بیعت بشیر بن سعد و عمر و ابوعبیده جراح، اسید بن حضیر (رئیس اوس) نیز بیعت کرد. به دنبال این ماجرا بیعت مردم با ابوبکر بسیار شد و بیشتر مسلمانان در آن روز با ابوبکر بیعت کردند.(7)
پس طبق آنچه گفته شد مردم در همان روز با ابوبکر بیعت کردند و علی(ع) در حال کفن و تدفین پیامبر(ص) بود و اطلاعی از این ماجرا هم نداشت و هرگز سزاوار نبود که پیامبر(ص) را رها کرده و مثل آنان به سقیفه رود، چون اگر علی به سقیفه میرفت، تأییدی بر کار آنان بود، از آن رو که پیامبر(ص) جانشین خود را انتخاب کرده بود و نیازی به سقیفه رفتن نبود و مگر به دیگران گفته بود که در سقیفه اجتماع کنند، اجتماع در سقیفه سرپیچی از دستور پیامبر بود و تبعات زیادی داشت که علی(ع) هرگز با این عمل موافق نبود و به سقیفه نیز نرفت و نباید هم میرفت و هرگز معقول نیست که علی(ع) و هر کس دیگر پس از رحلت بزرگ انسانی مثل رسول خدا(ص) برای رسیدن به حکومتی که مردمش مثل مردم زمان علی(ع) بودند، او را رها کند و به سقیفه رود. اگر حکومت هزار ساله دنیا را نیز به علی(ع) واگذار میکردند، علی(ع) هرگز حاضر نبود با آن منطق به آن حکومت دست یابد.
علی(ع) عاقلتر از این مسائل بود و منطقی که علی با آن زندگی میکرد، با منطق آنها متفاوت بود، چنان که در سخنان آن حضرت تأمل کنید به آن خواهید رسید، در هر صورت علی(ع) برای اینکه آیندگان از وضع روزگار خود با خبر باشند ساکت ننشست، پس از اطلاع از ماجرا حضرت علی(ع) مبارزات خود را شروع کرد، شبها که میشد علی(ع) فاطمه(س) را بر الاغی سوار میکرد و بر در خانه انصار میبرد و از آنها برای گرفتن حقوق خود یاری میطلبید و فاطمه(س) نیز از آنها میخواست تا علی(ع) را یاری کنند و آنها میگفتند: ای دختر رسول خدا! ما با این مرد(ابوبکر) بیعت کردهایم و اگر پسر عموی تو پیش از ابوبکر به نزد ما آمده بود، ما هیچ گاه او را رها نمیکردیم و دیگری را انتخاب نمیکردیم، علی(ع) میفرمود: آیا شایسته بود که من جنازه رسول خدا(ص) را در خانهاش بگذارم و آن را کفن و دفن نکرده، به نزد مردم بیایم و درباره خلافتش با مردم به نزاع و ستیز برخیزیم؟
علی(ع) این انحراف را تحمل نکرد و در برابر آن سکوت را جایز ندانست و بارها اعتراف و انتقاد فرمود: برای نمونه خطبه شقشقیه: «من ردای خلافت را رها ساختم و دامن خود را از آن در پیچیدم (و کنار رفتم) در حالی که در اندیشه فرو رفته بودم که آیا با دست تنها (بدون یار) بپاخیزم و یا در این محیط پر خفقان و ظلمتی که پدید آوردهاند صبر کنم؟ دیدم بردباری و صبر به عقل و خرد نزدیکتر است، پس شکیبایی ورزیدم.(8)
امام در توجیه صبر خود فرمود: «مردم به تازگی اسلام را پذیرفته بودند و دین مانند مشکی مملو از شیر بود که کف کرده باشد و کوچکترین سستی و غفلت آن را فاسد میسازد و کوچکترین فرد آن را وارونه میکند.(9)
پس حضرت غسل و تدفین را طول ندادند، بلکه خود طول کشید و البته یک روز برای رسول خدا(ص) خیلی معمولی بود، چرا که فردی در عصر او به بزرگی او نمیرسید و در عصر خود ما شاهد بودیم که تدفین امام راحل(ره) با تمام تلاش برای زود دفن کردن وی، دو روز طول کشید و نیز حضرت علی(ع) فرصت این را نیافت که بالای منبر برود و خطبه بلیغی قبل از غصب خلافت بخواند، اگر چه تمام تلاش خود را کرد، اما حق او باز گردانده نشد. و اگر علی(ع) بالای منبر نیز میرفت، بر خلاف عهد رسول الله(ص) بود که در غدیر برای علی بیعت گرفت و آنها بیعتشکنی کردند، علی هرگز به خود اجازه نمیداد که جنازه مطهر پیامبر را و لو چند روز طول روی زمین رها کند و به سقیفه و به جمع انسان هایی که از عهد خود برگشتند برود، چون درهر صورت خسارت این کودتا متوجه بشریت شد و علی(ع) هیچ زیانی از آن نکرد، مقام علی(ع) در پیش خود و محبوبیت او هرگز کاسته نشد. انسانیت از علم و تجارت و حکومت عادلانه او محروم شد.
*پینوشتها:
1. نویری، شهاب الدین احمد، نهایه الارب فی فنون الادب، قاهره، مطبعه دار الکتب المصریه، 1342 ق، ، ج18، ص389.
2. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، بیروت، موسسه، الوفاء، 1403ق،ج28، ص20، حدیث 28.
3. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1405ق،ج 2، ص281.
4. نهج البلاغه، تحقیق و تصحیح صبحی صالح، بیروت، چاپ اول، 1387ق، نامه 62.
5. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، چاپ اول، قاهره، دار الاحیاء الکتب العربیه، 1378ق،ج 1، ص307.
6. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، دار المعارف، بی تا، ج3، ص206 ـ 204.
7. ابن ابی الحدید، پیشین، ج1، ص122.
8. نهج البلاغه، خطبه 3.
9. سبحانی، جعفر، پژوهشی عمیق ـ پیرامون زندگی علی(ع) ، قم، انتشارات جهان آرا، ص222.
در پاسخ این سوال چند نکته لازم است مورد توجه قرار گیرد:
1. پیامبر اکرم(ص) وقتی رحلت خود را نزدیک میدید، وصیتهایی فرمود و از آن جمله این بود که علی(ع) را مأمور غسل و کفن و دفن خود فرمود، و به او فرمود: جز تو کسی نباید مرا غسل دهد و برای هیچ مردی جز علی بن ابیطالب جایز و حلال نیست که بدن برهنه مرا ببیند، چون علی(ع) عرض کرد: ای رسول خدا! میترسم که طاقت این کار را نداشته باشم فرمود: تو را کمک خواهند کرد.(1)
2. کار غسل و کفن و دفن پیامبر(ص) یک روز طول کشید و گردانندگان سقیفه و افرادی که در سقیفه کودتا کردند، کار تدفین را رها کردند و به دنبال مسأله خلافت رفتند و جنازه پیامبر(ص) را رها کرده و به سقیفه رفتند.
3. در حدیثی از امام صادق(ع) نقل است که فرمود: سلمان فارسی میگفت: وقتی علی(ع) پیامبر(ص) را غسل داد و کفن کرد، من و ابوذر و مقداد و فاطمه(س) و حسن و حسین(ع) را خواند و خود جلو ایستاد و ما به دنبال علی(ع) بر بدن پیامبر(ص) نماز خواندیم و بعد مهاجران و انصار ده نفر ده نفر میآمدند و بر بدن پیامبر(ص) نماز میخواندند.(2)
ابن سعد تصریح کرده است که رسول خدا(ص) خود از علی خواسته بود تا او را غسلش دهد.(3)
با تأملی در آنچه گفته شد که زمان کفن و دفن یک روز طول کشیده است و نیز آنکه ده نفر ده نفر برای نماز خواندن، مؤمنان به خانه کوچک پیامبر(ص) که گنجایش بیشتری شاید نداشته، میآمدند، امام(ع) ناچار بودند که مراسم غسل و تدفین را شخصاً انجام دهند و بر حضرت نماز بخوانند و از طرف دیگر هرگز فکر نمیکردند که چنین اتفاقی بیفتد و خلافت از وی غصب شود، همان گونه که خود فرمود: به خدا سوگند! هرگز فکر نمیکردم و به خاطرم خطور نمیکرد که عرب بعد از پیامبر، امامت و رهبری را از اهل بیت او بگردانند (در جای دیگر قرار دهند) و باور نمیکردم خلافت را از من دور سازند، تنها چیزی که مرا ناراحت کرد اجتماع مردم در اطراف فلانی بود که با او بیعت کنند.(4)
هرگز نباید از نظر دور داشت که شرایط زمانی و محیط خاص مدینه پس از رحلت پیامبر(ص) این اجازه را به علی(ع) نمیداد که اقدام به کاری غیر از آنچه انجام داد، بنماید، حضرت علی(ع) در این باره فرموده است: اگر ترس از ایجاد شکاف و اختلاف در میان مسلمانان نبود... و بیم آن نمیرفت که اسلام نابود شود با آنان به گونهای دیگر رفتار میکردیم.(5)
علاوه بر آن، بیعت با ابوبکر ناگهانی بود، در این باره عمر میگوید: البته بیعت با ابوبکر و ناگهانی بود، جز آنکه خداوند شر آن را بر طرف کرد و میان شما کسی همانند ابوبکر نیست(6)، همچنین با تأمل در جریان سقیفه به این نکته متوجه می شویم که آنان که خلافت را از آن خود کردند، در جریان کفن و دفن پیامبر(ص) شرکت نجستند و هرگز این با مروت و مردانگی یک مسلمان سازگار نبود.
در جریان سقیفه ابن ابی الحدید آورده است که کسی که خبر (جمع شدن) انصار را به اطلاع عمر رسانید، معن بن عدی بود که نزد عمر آمد و دست او را گرفته و بدو گفت: برخیز، عمر گفت: من اکنون سرگرم کاری دگر هستم، معن گفت: چارهای نیست، چون عمر از جا برخاست، معن گفت: گروهی از انصار در سقیفه بنی ساعده گردهم آمده و سعد بن عباده نیز در میان ایشان است و آنها دور او میچرخند، ... عمر با شنیدن این خبر سخت نگران شده و خود را به ابوبکر رسانید و دست او را گرفته و گفت: برخیز، ابوبکر پرسید تا رسول خدا(ص) را به خاک نسپردهایم به کجا برویم؟ مرا واگذار، عمر گفت: چارهای نیست باید برخیزی و ما دوباره باز خواهیم گشت، ابوبکر به همراه عمر برخاست و رفت... به دنبال بیعت بشیر بن سعد و عمر و ابوعبیده جراح، اسید بن حضیر (رئیس اوس) نیز بیعت کرد. به دنبال این ماجرا بیعت مردم با ابوبکر بسیار شد و بیشتر مسلمانان در آن روز با ابوبکر بیعت کردند.(7)
پس طبق آنچه گفته شد مردم در همان روز با ابوبکر بیعت کردند و علی(ع) در حال کفن و تدفین پیامبر(ص) بود و اطلاعی از این ماجرا هم نداشت و هرگز سزاوار نبود که پیامبر(ص) را رها کرده و مثل آنان به سقیفه رود، چون اگر علی به سقیفه میرفت، تأییدی بر کار آنان بود، از آن رو که پیامبر(ص) جانشین خود را انتخاب کرده بود و نیازی به سقیفه رفتن نبود و مگر به دیگران گفته بود که در سقیفه اجتماع کنند، اجتماع در سقیفه سرپیچی از دستور پیامبر بود و تبعات زیادی داشت که علی(ع) هرگز با این عمل موافق نبود و به سقیفه نیز نرفت و نباید هم میرفت و هرگز معقول نیست که علی(ع) و هر کس دیگر پس از رحلت بزرگ انسانی مثل رسول خدا(ص) برای رسیدن به حکومتی که مردمش مثل مردم زمان علی(ع) بودند، او را رها کند و به سقیفه رود. اگر حکومت هزار ساله دنیا را نیز به علی(ع) واگذار میکردند، علی(ع) هرگز حاضر نبود با آن منطق به آن حکومت دست یابد.
علی(ع) عاقلتر از این مسائل بود و منطقی که علی با آن زندگی میکرد، با منطق آنها متفاوت بود، چنان که در سخنان آن حضرت تأمل کنید به آن خواهید رسید، در هر صورت علی(ع) برای اینکه آیندگان از وضع روزگار خود با خبر باشند ساکت ننشست، پس از اطلاع از ماجرا حضرت علی(ع) مبارزات خود را شروع کرد، شبها که میشد علی(ع) فاطمه(س) را بر الاغی سوار میکرد و بر در خانه انصار میبرد و از آنها برای گرفتن حقوق خود یاری میطلبید و فاطمه(س) نیز از آنها میخواست تا علی(ع) را یاری کنند و آنها میگفتند: ای دختر رسول خدا! ما با این مرد(ابوبکر) بیعت کردهایم و اگر پسر عموی تو پیش از ابوبکر به نزد ما آمده بود، ما هیچ گاه او را رها نمیکردیم و دیگری را انتخاب نمیکردیم، علی(ع) میفرمود: آیا شایسته بود که من جنازه رسول خدا(ص) را در خانهاش بگذارم و آن را کفن و دفن نکرده، به نزد مردم بیایم و درباره خلافتش با مردم به نزاع و ستیز برخیزیم؟
علی(ع) این انحراف را تحمل نکرد و در برابر آن سکوت را جایز ندانست و بارها اعتراف و انتقاد فرمود: برای نمونه خطبه شقشقیه: «من ردای خلافت را رها ساختم و دامن خود را از آن در پیچیدم (و کنار رفتم) در حالی که در اندیشه فرو رفته بودم که آیا با دست تنها (بدون یار) بپاخیزم و یا در این محیط پر خفقان و ظلمتی که پدید آوردهاند صبر کنم؟ دیدم بردباری و صبر به عقل و خرد نزدیکتر است، پس شکیبایی ورزیدم.(8)
امام در توجیه صبر خود فرمود: «مردم به تازگی اسلام را پذیرفته بودند و دین مانند مشکی مملو از شیر بود که کف کرده باشد و کوچکترین سستی و غفلت آن را فاسد میسازد و کوچکترین فرد آن را وارونه میکند.(9)
پس حضرت غسل و تدفین را طول ندادند، بلکه خود طول کشید و البته یک روز برای رسول خدا(ص) خیلی معمولی بود، چرا که فردی در عصر او به بزرگی او نمیرسید و در عصر خود ما شاهد بودیم که تدفین امام راحل(ره) با تمام تلاش برای زود دفن کردن وی، دو روز طول کشید و نیز حضرت علی(ع) فرصت این را نیافت که بالای منبر برود و خطبه بلیغی قبل از غصب خلافت بخواند، اگر چه تمام تلاش خود را کرد، اما حق او باز گردانده نشد. و اگر علی(ع) بالای منبر نیز میرفت، بر خلاف عهد رسول الله(ص) بود که در غدیر برای علی بیعت گرفت و آنها بیعتشکنی کردند، علی هرگز به خود اجازه نمیداد که جنازه مطهر پیامبر را و لو چند روز طول روی زمین رها کند و به سقیفه و به جمع انسان هایی که از عهد خود برگشتند برود، چون درهر صورت خسارت این کودتا متوجه بشریت شد و علی(ع) هیچ زیانی از آن نکرد، مقام علی(ع) در پیش خود و محبوبیت او هرگز کاسته نشد. انسانیت از علم و تجارت و حکومت عادلانه او محروم شد.
*پینوشتها:
1. نویری، شهاب الدین احمد، نهایه الارب فی فنون الادب، قاهره، مطبعه دار الکتب المصریه، 1342 ق، ، ج18، ص389.
2. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، بیروت، موسسه، الوفاء، 1403ق،ج28، ص20، حدیث 28.
3. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1405ق،ج 2، ص281.
4. نهج البلاغه، تحقیق و تصحیح صبحی صالح، بیروت، چاپ اول، 1387ق، نامه 62.
5. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، چاپ اول، قاهره، دار الاحیاء الکتب العربیه، 1378ق،ج 1، ص307.
6. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، دار المعارف، بی تا، ج3، ص206 ـ 204.
7. ابن ابی الحدید، پیشین، ج1، ص122.
8. نهج البلاغه، خطبه 3.
9. سبحانی، جعفر، پژوهشی عمیق ـ پیرامون زندگی علی(ع) ، قم، انتشارات جهان آرا، ص222.