- اسرائیل در داخل خود بحران خاموش اما شدید جمعیتی دارد
- ایدئولوژی "پستصهیونیسم" نقشه پشتیبان برای نجات اسرائیل است
- مسئله یهود مسئله "نژاد" است، میگویند ما قوم برگزیدهایم
- هیچ سرزمینی برای یهود ارزش مذهبی و اعتقادی ندارد
- دفاع ایران از فلسطین فراتر از بحثهای امنیت و منافع ملی است
- یهودیان اسرائیل، یهودیهای درجه چندم هستند
- یهودیهای مهم در نیویورک و پاریس زندگی میکنند
- کمتر از یک درصد از نخبگان یهودی در سرزمینهای اشغالی زندگی میکنند- مسئله فلسطین با نابودی اسرائیل پایان نمیپذیرد
- دورخیز یهود از الآن برای یک منطقه دیگر به نام "چین" است
حمایت نمایندگان پارلمان انگلیس از کشور "فلسطین" - "فلسطین را به رسمیت بشناسید"
موقعیت و چهره بینالمللی رژیم صهیونیستی در هیچ دوره دیگری مانند ماههای اخیر در خطر نبوده است. سال 2014 میلادی را باید یکی از بدترین سالها برای اسرائیل دانست. طبق آخرین آمار در ماه اکتبر این سال، 135 کشور از 193 عضو سازمان ملل یعنی 69.9 درصد از اعضای این سازمان، "دولت فلسطین" را به رسمیت شناختهاند.
ابتدا "استیون لوفون" نخستوزیر سوئد در مراسم تحلیف خود در پارلمان این کشور اعلام کرد که دولت فلسطین را به رسمیت خواهد شناخت. این کشور اولین عضو بلندمدت اتحادیه اروپا بود که دست به چنین اقدامی میزد. تنها ده روز بعد، اوضاع برای رژیم صهیونیستی غافلگیرکنندهتر هم شد. مجلس عوام انگلیس با رأی قوی 274 به 12، با به رسمیت شناختن فلسطین به عنوان یک کشور صاحب دولت رأی مثبت داد. فرانسه کشور بعدی بود که پارلمانش با رأی 331 به 151 از دولت این کشور خواست تا فلسطین را رسماً یک کشور معرفی کند.
این تمام ماجرا نبود. در آخرین روز سال 2014، سازمان ملل قطعنامهای را به رأی گذاشت که اصل وجود رژیم صهیونیستی را زیر سؤال برد. قطعنامه قرار بود تا سال 2017 به اشغالگری و "کشور بودن" اسرائیل پایان دهد. هشت عضو شورای امنیت سازمان ملل یعنی روسیه، چین، فرانسه، آرژانتین، چاد، شیلی، اردن و لوگزامبورگ به این قطعنامه رأی مثبت دادند، اما با تلاشهای شدید آمریکا و اسرائیل، قطعنامه سازمان ملل نتوانست رأی نهم را برای تصویب نهایی به دستآورد. استرالیا و آمریکا به این قطعنامه رأی منفی و پنج عضو دیگر از جمله نیجریه که انتظار میرفت رأی مثبت دهد، رأی ممتنع دادند.
* * *
جنگ 51 روزه رژیم صهیونیستی علیه منطقه تحت محاصره نوار غزه یکی از آخرین جنایات این رژیم علیه بشریت طی سالهای اخیر بوده است. آمار و ارقامی که از تلفات غیرنظامیان فلسطینی از جمله زنان و کودکان در این جنگ منتشر شد، نه تنها پیروزی اسرائیل را نشان نمیداد، بلکه موجب شد تا بسیاری از مردم حتی در کشورهایی که دولت در آنها حامی رژیم صهیونیستی است، بیدار شوند و اعتراضات گستردهای علیه جنایات صهیونیستها برگزار کنند.
طبق آمار وزارت بهداشت فلسطین، از آغاز حملات بیامان رژیم صهیونیستی به غزه در تاریخ 7 ژوئن، دستکم 2145 فلسطینی که اغلب آنها غیرنظامی بودند، کشته شدند. این تلفات شامل 578 کودک، 261 زن و 102 سالمند بود. حدود 11000 نفر دیگر، عمدتاً زنان و کودکان، نیز در این حملات اسرائیل مجروح شدند. بر اساس آمارهای غیررسمی، حدود 500 هزار فلسطینی در این جنگ، آواره شدند.
البته این جنگ، برای اسرائیلیها هم از بعد نظامی یک شکست تمامعیار بود. بر اساس آماری که رژیم صهیونیستی منتشر کرد، حداقل 71 اسرائیلی شامل 66 سرباز و 5 غیرنظامی در طول جنگ کشته شدند. این آمار، بدترین عملکرد رژیم صهیونیستی از جنگ سال 2006 لبنان تا کنون را نشان میدهد. این در حالی است که دست حزبالله لبنان در تهیه سلاح و تجهیزات و انجام تاکتیکهای نظامی بسیار بازتر از حماسی است که در محاصره قرار دارد. رژیم صهیونیستی در جنگ با حزبالله لبنان، 119 کشته داده بود.
بررسی آمار تلفات دو طرف ممکن است اینگونه نشان دهد که پیروز جنگ، اسرائیل بوده است، اما دستکم دو دلیل وجود دارد که خلاف این تصور را اثبات میکند. اولاً هیچیک از مقامات اسرائیلی پس از جنگ نتوانست با قطعیت بگوید رژیم صهیونیستی پیروز جنگ بوده است. به عکس، میان مقامات اسرائیلی بر سر نتیجه جنگ، اختلافنظرهای زیادی درگرفت که به فضای رسانهای نیز کشیده شد. دوماً اسرائیل نتوانست به اهدافی برسد که برای عملیات "صخره سخت" ذکر کرده بود. رژیم صهیونیستی که عملیات علیه غزه را به بهانه ربوده و کشته شدن سه نوجوان اسرائیلی آغاز کرده بود، اعلام کرد میخواهد توان و حملات موشکی حماس را تضعیف کند و سیستم تونلهای زیرزمینی در غزه را از بین ببرد.
"علیرضا سلطانشاهی" دبیر کمیته حمایت از انقلاب اسلامی فلسطین نهاد ریاستجمهوری
خبرنگار بینالملل مشرق در خصوص پیامدهای به رسمیت شناختن دولت و کشور فلسطین توسط کشورهای غربی برای رژیم صهیونیستی و باتلاقی که اسرائیل امروز در آن گرفتار شده است، با "علیرضا سلطانشاهی" دبیر کمیته حمایت از انقلاب اسلامی فلسطین نهاد ریاستجمهوری گفتگو کرده است. متن مصاحبه مشرق با آقای سلطانشاهی به شرح زیر است.
لطفاً توضیح بدهید که ریشه جنگ اخیر غزه چه بود؟
قبل از جنگ 51 روزه اتفاقی افتاده بود تحت عنوان "آشتی ملی فلسطین." به اعتقاد بسیاری، جنگ 51 روزه پیامد این آشتی بود. وقتی حماس تصمیم گرفت دولت را در غزه واگذار کند، همه تصورشان این بود که لباس رسمی و دولتی حماس کنده شده و لباس رزم مقاومت میپوشد. به همین دلیل اسرائیلیها با آشتی ملی مخالفت میکردند. یعنی آشتی ملی اگر نتیجهاش تقویت مقاومت باشد، برای اسرائیل پذیرفته شده نیست.
از آنجاییکه حماس در دوره حکومتش نتوانست از لحاظ معیشتی و اقتصادی، غزه را تأمین بکند و جبهه مقاومت هم دچار محدودیتهایی شده بود و بیداری اسلامی هم آنطور که میخواستند، به ویژه در تحولات مصر، نتیجهای نداشت، لذا حماس دید که باید به نفع مقاومت، صحنه دولتی را ترک کند و این کار را کرد.
وقتی اسرائیل دید نمیتواند حماس را مهار کند، به غزه حمله کرد. قبل از اینکه دولت خودگردان بتواند غزه را در اختیار بگیرد و زیر چتر حکومتی خود قرار دهد، اسرائیلیها حمله کردند. میخواستند تا جایی که امکان دارد تا قبل از دسترسی دولت خودگردان به غزه، هرچه از حماس باقیمانده را نابود کنند و دولت خودگران بیاید و تتمه آن را از بین ببرد.
همه اینها به این خاطر بود که دولت خودگران، امکان و توانایی مقابله با ساختاری را نداشت که حماس در طی چند سال درست کرده بود. فضا هم فضای بسیار مناسبی برای این حمله بود. یعنی کشورهای منطقه آنقدر درگیر مسائل عراق و سوریه و داعش بودند که یک حاشیه امنی از منظر افکار عمومی برای اسرائیل ایجاد شده بود. اسرائیلیها هم هیچوقت از این فرصتها به سادگی نمیگذرند.
در مخیله هیچکس نمیگنجد که انگلیس، فرانسه یا آمریکا کاری بکنند که دولت فلسطین به استقلال برسد، آن هم بدون هماهنگی و مخالفتهای اسرائیل. با توجه به مسئله تقسیم نقشها، متوجه میشویم که حتی اعراب در این مسیر نقشی دارند. دولت خودگران اعلام آمادگی میکند و آمریکا و غرب هم میگویند که همه زمینهها فراهم است. حال اگر اسرائیل خودش را موافق نشان دهد، فضای غیرقابل توجیهی پیش میآید. اسرائیل با دو هدف، میآید و موضعی مخالف سایر کشورهای غربی میگیرد که دو دلیل دارد: یکی اینکه آخرین امتیازات ممکن را بگیرد و دیگر اینکه یک نقش مخالف هم در این فضا بازی کند. میخواهد بگوید ما آنچنان هم نیازمند صلح و سازش نیستیم، در حالی که کاملاً نیازمند است.
نتانیاهو ادعا میکند حماس طی جنگ 51 روزه از سپر انسانی استفاده کرده است
تحلیل خود صهیونیستها این است که مجبورند چنین توافقی را امضا کنند، چراکه در بدترین شرایط هستند. جامعه صهیونیستی پذیرفته است که بدون صلح نمیتواند ادامه دهد و جامعه بینالملل را به این سمت کشانده که نهایتاً "دو دولت" در این میان شکل بگیرند. اسرائیل به هیچ عنوان زیر هیچ توافقنامهای با فلسطینیها را امضا نخواهد کرد، اما جامعه بینالملل با هدایت صهیونیستها به این نتیجه رسیده است که اسرائیل هیچ راه بقایی در فلسطین ولو در یک چارچوب کوچک ندارد جز امضای توافقنامه.
چند عامل وجود دارد. یکی اینکه 66 یا 67 سال پس از تشکیل رژیم صهیونیستی اینها نتوانستند مشخصات یک کشور را در قالب جمعیت، مرکز یا حاکمیت به دست بیاورند. الآن کل یهودیها در سراسر دنیا 14 میلیون نفر جمعیت دارند که فقط 5 میلیون و 200 هزار نفر از آنها در فلسطین اشغالی زندگی میکنند. ایده اسرائیلیها این بود که تمام یهودیها به فلسطین بیایند. آژانس یهود، مأموریتش انتقال و مهاجرت دادن تمام یهودیها به فلسطین بود. اسرائیل نهتنها در آن ایده، شکست خورده، بلکه دچار مهاجرت معکوس نیز شده است. بین 800 هزار تا یک میلیون یهودی شهروند اسرائیل محسوب میشوند، ولی الآن در اسرائیل نیستند.
از بین نرفتن مقاومت و در نتیجه ناامنی در فلسطین اشغالی یکی از مهمترین عوامل بود، در حالی که کابینه نتانیاهو با همین شعار "امنیت" وارد شد. حتی اگر این مسئله هم حل شود، مشکلات اقتصادی وجود دارد. بحث دیگر، بحران خاموش ولی مؤثر جمعیتی است که رژیم صهیونیستی را از درون تهدید میکند. نرخ رشد جمعیت یهودیها در فلسطین اشغالی به زحمت به یک درصد میرسد، در حالی که نرخ رشد فلسطینیها چهار درصد است. مهاجرت معکوس و سقط جنین را هم کنار اینها بگذارید. از زمانی که اسرائیل اعلام موجودیت کرده تا الآن، دو میلیون و دویست هزار نفر در فلسطین اشغالی متولد شدهاند، اما سه میلیون نفر به خارج مهاجرت کردهاند. برخی آمار اسرائیلی میگوید نزدیک دو میلیون نفر سقط جنین داشتهاند، یعنی معادل همان جمعیتی که متولد شده، سقط جنین شده است.
دو مشکل اینجا وجود دارد: یکی اینکه طبق آخرین برآوردها، حدود 7 میلیون فلسطینی داخل اراضی اشغالی زندگی میکنند که جمعیت آنها مدام در حال افزایش است. بیش از پنج میلیون تا شش میلیون فلسطینی هم پشت مرزها هستند: در اردوگاههای سوریه، لبنان، اردن و در سراسر دنیا پراکندهاند. دوم اینکه تفاوتهای فرهنگی، اجتماعی، زبانی و حتی عقیدتی در میان یهودیها وجود دارد که شکافهایی در این جامعه ایجاد کرده است. ثبات سیاسی در این رژیم نمیبینیم. اگر خیلی زور بزنند یک سری ائتلاف شکننده تشکیل میدهند. استراتژیستهای اسرائیلی و آمریکایی میگویند اگر اسرائیل با همین وضعیت پیش برود، نهایت عمرش 10 سال است.
بهرغم تبلیغات و شهرکسازیها، بحران جمعیت به شدت رژیم صهیونیستی را تهدید میکند
اینها برای آنکه بتوانند طول عمر خود را بیشتر کنند، آمدند گفتند که صهیونیسم خوب بود، منتهی یک عده آدمهای بد، وحشی و جنایتکار آمدند، این ایده را محقق کردند و آن را نباید به حساب کل صهیونیسم گذاشت. یک ایدهای در اسرائیل به نام "پستصهیونیسم" شکل گرفت، یعنی بازنگری در عملکرد دولتمردان و دستاندرکاران تحقق صهیونیسم. معتقدند که اعمال گذشته اسرائیل اشتباه بود. با این حال، به صهیونیسم هیچ انتقادی نمیکنند. بسیاری از اینها میگویند ما با فلسطینیها همدرد و همراه هستیم. در حزب "کارگر"، "صلح اکنون" و چند حزب دست چپی دیگر از جمله "میرتس" فعالیتهای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی میکنند. ته ذهنشان این است که "ما بهرغم تمام این جنایتهایی که کردیم یک کاری بکنیم که صهیونیسم را به فلسطینیها بقبولانیم."
در مقابل، یک عده از یهودیهای خارج از فلسطین اشغالی میگویند: "صهیونیسم الآن در یک چاهی دارد فرو میرود که باعث میشود آن هشت میلیون و هشتصد هزار نفر یهودی که در سایر کشورهای دنیا هستند، آنها هم از بین بروند." معتقدند صهیونیسم از ابتدا یک پروژه بد، عقیم و ضد بشری بود. مثلاً در آمریکا، گروه یهودی "ناتوری کارتا" این پرچم را بلند کرده است. جریان یهودیت جهانی به این نتیجه رسیده که اسرائیل پروژهای تمامشده است. دیگر الآن انتقاد از صهیونیسم به عنوان یک موجودیت بد و ناپسند در انگلیس کاملاً معمول است و کمپینهای تحریمی زیادی برای این کار وجود دارد.
این درست به همان تعریف "صهیونیسم" برمیگردد. صهیونیسم چهره جدیدی از مسئله قدیمی "یهود" است که در قرن بیستم، ماسک صهیونیستی به چهره گذاشته است. "مسئله یهود" چیست؟ مسئله "نژاد" است. میگویند ما قوم برگزیدهایم. مسئله دیگر و مهمترین دغدغه یهود در طول تاریخ، "پول" است. اینها دنبال جای امنی میگردند که بتوانند از پول در سایه امنیت استفاده کنند. هیچ سرزمینی برای یهود ارزش مذهبی و اعتقادی ندارد. سرزمینی برای یهود ارزش دارد که بتواند منافع اقتصادیاش را تأمین کند.
حالا این قومیت در سراسر دنیا پراکنده شده است. معادل همین جمعیت در فلسطین اشغالی، در آمریکا یهودی داریم. 520 هزار یهودی فقط در پاریس زندگی میکنند. در آمریکای لاتین و آرژانتین، آفریقا، کانادا، ژاپن و چین هم یهودی داریم. چهطور میشود که این قومیت اینقدر پراکندگی دارد؟ خود یهودیها میگویند برای این است که ما را مورد آزار و اذیت قرار دادهاند، مجبور شدیم پراکنده شویم. با این حال، وقتی یهودیت همه منافعش را تا جایی که امکان داشته در یک موقعیت جغرافیایی مکیده، لگد زده و به جای دیگر مهاجرت کرده است.
صهیونیسم حتی در نظر بسیاری از یهودیها هم مذموم است."یهودیت، صهیونیسم و کشور 'اسرائیل' را رد میکند"
این برمیگردد به نگاه اصولی که نظام ما درباره فلسطین داشته است. وقتی یک مقدار عقبتر میرویم دیدگاههای حضرت امام را داریم. ایشان بلافاصله پس از پیروزی انقلاب درباره فلسطین موضع میگیرند و روز جهانی قدس را اعلام میکنند. برخی دلیل دفاع ایران از فلسطین را دلایل امنیتی و منافع ملی میدانند که اگر ما از فلسطینیها دفاع نکنیم، فردا باید در مرز خودمان با اسرائیلیها بجنگیم. بنده بههیچوجه این تحلیل را قبول ندارم. حتی بعد انسانی ماجرا نیز ملاک نیست، چون مسلمانهای تحت ظلم در سراسر جهان برای ما علیالسویه هستند.
متأسفانه سیاستمداران ما مواضعی را اعلام میکنند که این موضوع از آنها قابل برداشت است. ما برای یک عدهای که اصلاً قائل به دفاع از فلسطین نیستند، این توجیه را میآوریم که منافع ملی ما اقتضا میکند از فلسطین دفاع کنیم. اما سوای دو دلیل قبلی، مهمترین دلیلی که نظام اسلامی و مخصوصاً حضرت امام در خصوص قضیه فلسطین اهتمام داشتند، دیدن آن به عنوان یک مسئله دینی و اعتقادی است. حضرت امام در سال 42 و ابتدای قیام خودشان، فلسطین را سرفصل محورهای مبارزاتی خودشان قرار میدهند. آن موقع که بحث منافع ملی نبود و ما حکومتی به آن صورت نداشتیم.
در صحیفه، امام صحبتی دارند که کمتر روی آن کار شده است. ایشان به رهبران جنبش جهادی میگویند که "تا زمانی که یک یهودی در فلسطین هست، شما باید مبارزه کنید." در جایی دیگر و در پیامشان به مناسبت قیام مردم فلسطین در سال 61 میفرمایند: "مسئله قدس یک مسئله شخصی نیست و یک مسئله مخصوص به یک کشور و یا یک مسئله مخصوص به مسلمین جهان در عصر حاضر نیست، بلکه حادثهای است برای موحدین جهان و مؤمنان تمام اعصار گذشته و حال و آینده."
مسئله فلسطین، مختص یک کشور یا یک دین نیست - تظاهرات در لندن در حمایت از فلسطین
"صهیون" اسم کوهی در جنوب قدس است که ظاهراً محل مدفن حضرت داوود است. حضرت داوود و پسر ایشان حضرت سلیمان یادآور شکوه و عظمت دولت اسرائیل و یهود است. این هم در ساخت یک معبدی نمود پیدا کرد که حضرت داوود شروع کرد و حضرت سلیمان ساخت آن را اتمام نمود. آن را "هیکل" یا "معبد سلیمان" نامگذاری کردهاند. معنای سیاسی صهیونیسم "جنبش ملی یهود" است. یعنی یهودیها از سراسر دنیا برگردند به همان دوران طلایی. این یک بهانه است تا یهودیهای عوام و فقیر را به اسرائیل بکشانند. یهودیهایی که به اسرائیل رفتهاند، یهودهای درجه چندم هستند. یهودیهای مهم و بانفوذ همچنان در نیویورک و پاریس در امنترین و بهترین نقاط دارند زندگی میکنند.
برای اینکه فضایی میهنی، اعتقادی و وطنی درست بکنند، آمدند جنبش ملی یهود با بهانه سرزمین موعود را علم کردند. هر کسی هم که به این ایده کمک بکند، صهیونیست است. حالا میخواهد مسیحی باشد، یهودی باشد یا حتی مسلمان باشد. لازم نیست که خودتان به اسرائیل بروید، در همین حد که قبول داشته باشید، صهیونیست به حساب میآیید، حالا در هر نقطهای از دنیا با هر دینی که میخواهید باشید.
من یک بار بررسی کردم ببینم چه تعداد "نخبه" یهودی داریم. نخبه به این معنا که در یک حوزهای سرآمد باشد: مالی، علمی، فرهنگی، هنری، حتی ورزشی. بعد تحقیق کردم که از این تعداد، چند نفر ساکن سرزمینهای اشغالی هستند. تعدادشان به یک درصد کل جمعیت یهودیها هم نرسید. معروف است که تعداد بسیار زیادی از نوبلگرفتهها یهودی هستند. درست است، ولی باید دید چند تای آنها در سرزمینهای اشغالی ساکن هستند. معلوم میشود که این تعدادی که در اسرائیل هستند، یهودیهای متنفذ نیستند. یهودی اصیل که واقعاً دنبال منافع دنیوی خودش است، الآن دارد در آمریکا و سایر کشورهای اروپایی برای من و شما نقشه میکشد!
قبل از انقلاب ما در ایران یک فردی داشتیم به نام "حبیب لوی" که یک سرمایهدار و پولپرست یهودی بود. به عشق زیارت کوه صهیون چندین بار پیاده از ایران به فلسطین رفت. به محض تشکیل رژیم صهیونیستی به آنجا مهاجرت کرد و خانهای آنجا خرید. با این حال، پس از مدتی به ایران برگشت. از او پرسیده بودند با وجود عشقش به اسرائیل، چرا در سرزمینهای اشغالی نمانده است. گفته بود: "سیاستهای اقتصادی دولت کارگری، نیازهای اقتصادی من را تأمین نمیکند." "لوی" حتی با "بن گوریون" اولین نخستوزیر اسرائیل دوست تقریباً صمیمی بود، اما باز هم حاضر نمیشود در سرزمینهای اشغالی بماند.
مقبرهای روی کوه "صهیون" که گفته میشود مدفن داوود نبی است
موارد مشابه از این دست زیاد وجود دارد که نشان میدهد یهودیهای گردنکلفتی که دنبال پول نفت و سیطره بر منابع ثروت در منطقه هستند، حاضر نیستند به کشور جعلی یهودیها بروند.
نخیر. مسئله یهود هیچوقت از بین نمیرود. برای همین است که یهودیها دارند حساب خودشان را از صهیونیستها جدا میکنند. همانطورکه از فرمایش حضرت امام مشخصاً برمیآید، مسئله فلسطین با نابودی اسرائیل پایان نمیپذیرد، چون یهودیها از بین نمیروند. تا زمانی که این گردونه هستی در چرخش است، مسئله یهود را خواهیم داشت.
برخی از نظریهپردازان معتقدند که دورخیز یهود از الآن برای یک منطقه دیگر به نام "چین" است، چرا که در آنجا نیروی کار ارزان وجود دارد و یهودیها میتوانند ثروت عظیم خود را در آن کشور سرمایهگذاری کنند. کدهایش را هم دادهاند و مشخص است چه افراد و چه کسانی آنجا سرمایهگذاری میکنند.
سردمداران آمریکایی که مهره صهیونیستها هستند نگرانند که سرمایه یهودیها از کشورشان منتقل شود. در تاریخ اگر نگاه کنید، یهودیها از تزار روس در زمانی که روسیه ابرقدرت بود، تا جایی که میشد استفاده کردند. کاری کردند که روسیه به بدترین مصیبت دچار شد و از هم پاشید. بعد از روسیه، یهود تمرکزش را به اروپا و سپس به آمریکا برد.
در جنبش والاستریت همه میدانستند آن "یک درصدیها" چه کسانی هستند، ولی هیچکس نمیگفت. کاری که کردند این است که "مرز عقیدتی" را از بین بردهاند. الآن در غرب رایج است که میگویند: "شما چه کار دارید که دین طرف چیست!" در حالی که اسلام بین خود و یهود، مرزبندی قائل است. حضرت محمد (ص) به ریشسفیدها میگفت ریشهایتان را خضاب کنید تا به یهودیها شباهت پیدا نکنید. اما الآن این مرزبندیها از بین رفته است. در دنیا نگاه کنید: یهودیها چون دین برایشان بیاهمیت است و صرفاً نژاد را مهم میشمارند، هرچه رنگ دین داشته را از بین بردهاند. نمود بارز آن را در فیلمهای امروزی میبینیم که در آنها هیچ اثری از دین و تبلیغ آن وجود ندارد.